احادیث جعلی، خدعهء آخوند و زور سلطان, جلال ایجادی

By | ۱۳۹۸-۰۴-۰۷

شیعه چگونه ساخته شد؟

بطور مسلم، شیعه محصول تاریخ است، ریشه در اختلافات ایدئولوژیک و سیاسی و دینی اقوام قریش دارد، با کوشش ایرانیان مخالف خلافت عرب عجین گشته است و با باورهای عامیانه مردم درهم تنیده است. ولی شیعه، شیعه گشت زیرا از یکسو با ماشین جعل سازی دائم همراه است و، از سوی دیگر، پادشاه و سلطان و حکمران قدرتمند با ملاها و شیخ ها و مجتهدان و فقیهان و آخوندها و آیت الله ها، دست به دست یکدیگر می دهند تا آن را بسازند. شیعه، شیعه شد زیرا قدرت دینی با قدرت سیاسی هم آغوش شدند. اگر تجاوز اولیه اسلامیون نبود، اگر خانواده شاهان صفوی نبود، اگر شیفتگی و حمایت شاهان قاجار نبود، اگر شیعه پرستی پهلوی دوم نبود، مذهب شیعه در ذهن عوام ریشه نمی دواند و حکومت اسلامی آیت الله خمینی میسر نمی گردید. برقراری حکومت اسلامی و ادامه آن تا امروز، محصول همت شاهان و پول کلان و نادانی جامعه و جعلسازی و جاه طلبی آخوندها است. شیعه بدون زور سلطان صفوی و قاجار و خدعه و قدرت طلبی آخوند نمی توانست حاکم شود.

جلال ایجادی

در زمان صفویه در عرصه دینی چه گذشت؟

دودمان صفویه که از 880 تا 1101 خورشیدی دوام یافت دارای ساختاری تمرکزگرا بود. در واقع پس از نهصد سال از نابودی شاهنشاهی ساسانی، حکومت صفوی بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی پیداکرد. از همان ابتدا امپراتوری عثمانی با حکومت صفوی بمقابله پرداخت. حاکمان ایران برای تحکیم استقرار خود به شیعه گری روی آوردند. از دلایل رسمی‌کردن مذهب تشیع به وسیله صفویان، ایجاد یگانگی علیه عثمانیان، مشخص کردن ایران از دیگر کشورهای اسلامی و تأمین استقلال کشور و پیوندهای ملی ایرانیان بود. شاهان صفوی تحکیم سرزمینی و سیاسی را نه باعتبار گسترش فرهنگ کهن و آئین های باستانی ایرانیان و افکار معقول جهان، بلکه با رجوع به اسلام مورد توجه عملی قراردادند. شاه اسماعیل صفوی بخاطر اهداف سیاسی، شیعگری را از همان آغاز، یعنی در سال 1501 میلادی، مذهب رسمی ایران اعلام کرد. او در کنار سازماندهی ارتش خود، لشگری از روحانیان و مبلغان شیعه را در سراسر ایران پخش کرد تا با زور و تبلیغ عوام را به آئین شیعه درآورند.

بدعوت شاه صفوی طایفه شیخ بهایی از لبنان به ایران انتقال داده میشوند و شیخ الاسلام های گوناگون که مبلغان خرافه های اسلامی بودند به ساختن اسطوره های دینی و تنظیم روایات پراکنده و جعلی اقدام کرده و روانشناسی ایرانی در یک روند ایدئولوژیک مسخ شدگی قرار میگیرد. اختلافات خانواده بنی هاشم با سایر خانواده عرب خمیرمایه داستان های اختراعی شیعه میگردد. وجود عواملی مانند قبر علی بن موسی الرضا در خراسان و امامزاده هایی مانند فاطمه معصومه در قم، احمد بن موسی شاه چراغ در شیراز، عبدالعظیم در ری و دیگر امامزاده ها، فرصت مناسبی بود تا مذهب شیعه فربه شود. البته از پیش، در زمان سلاطین آل بویه، فقیهانی مانند شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی، سید رضی، به فراهم نمودن ایدئولوژی شیعه اقدام کرده بودند و در دوره ایلخانیان علامه حلی و خواجه نصیرالدین طوسی شیعه گری را تقویت نموده بودند. ولی حلقه و موج نیرومند تبلیغاتی بعدی تشیع، دولت صفویه است. سیاست دولت صفوی بطور مستقیم، ایجاد یک دین فربه جدید است و دعوت خانواده شیخ بهایی از لبنان در همین راستا میباشد. افزون برآن، محقق کرکی که از جبل عامل لبنان بود نیز در زمان صفوی بدعوت شاه اسماعیل به ایران می آید تا برای تبلیغ شیعه تمام تلاشها را سامان دهد. شاه طهماسب او را به عنوان نایب امام زمان صاحب حقیقی دولت خواند و او اختیارات واقعی در زمینه دینی و اقتصادی و سیاسی را در دست گرفت. او از سوی خود نماینده ویژه به نقاط مختلف می فرستاد، اجتهادهای نو صادر میکرد، از امکانات مالی فراوان برخوردار بود و کارش تهیه تفسیر و روایت و شیعه سازی بود. شاه طهماسب صفوی خطاب به محقق کرکی گفت:«تو شایسته تری برای حکومت چون تو نایب امام زمان (ع) هستی و من کارگزار تو هستم و دستورات تو را اجرا می‌کنم». (کتاب صفویه از ظهور تا زوال، رسول جعفریان، برگ 375). این گفته شاه بیانگر سلطه فقیه بر روان و احوال سلطان است.

خدمت محمدباقر مجلسی به دربار صفوی نیز نشانه دیگری از اراده سیاسی سلسله صفوی است. علامه مجلسی که اهل اصفهان بود و متولد 1037 هجری قمری بود، خواهان همکاری با حاکمان بود گرچه به آنها نصیحت میکرد که میگساری نکنند و از کبوتربازی و لواط بر حذر باشند. علامه مجلسی که «بحارالانوار»، بزرگترین منبع حدیث در تشیع به زبان عربی را تنظیم میکند از تمام امکانات دولتی برخوردار بود. در «الاجازه الکبیره» از عبدالله جزایری به نقل از سیّد نعمه اللّه جزایری آمده است که بیش از صد تن از فضلا با علامه مجلسی همکاری میکرده اند و دولت صفویه تمام امکانات مالی و اجرایی را فراهم آورده بود. بنابراین تهیه 110 جلد کتاب «بحارالانوار» یک کارزار عظیم بوده و همچون زرادخانه دینی توسط حکومت صفوی سرپرستی میشده است. علما شیعه بحارالانوار را کتابخانه جامع روایی می‌خوانند و آنرا به ائمه نسبت میدهند. البته برخی اسلامگرایان گویند «اخبار غیر صحیح» نیز در آن یافت می شود. اما این علما هرگز با صراحت و روشنی نمی گویند کدام درست و کدام نادرست است. در واقع قصد آنها حفاظت همه بحارالانور است تا در هر فرصتی برای منافع دین خود هرچیزی از آن استخراج کنند. علامه مجلسی در زمان شاه سلیمان مقام بزرگ ملاباشی پیدا کرد. ملا مجلسی از یک زندگی مجلل برخوردار بود و دارای خدمتکار و کنیزان متعدد بود. او برای رشد شیعه و مخالفت با علم و تعقل تمام قدرت خود را بکار گرفت. لارنس لکهارت در «انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران» می نویسد: مجلسی با مداخله در امور کشوری فعالانه شاه را به سرکوب و کشتار مخالفان از جمله اهل سنت تشویق میکرد.

محمدباقر مجلسی که در 1077 درگذشت نقش برجسته ای در ساختن مذهب شیعه داشت. مجلسی در زمان شاه سلیمان صفوی مقام ملاباشی گرفته  و با دربار شاه سلطان حسین بسیار نزدیک بود. او بر ضد دانش های مبتنی بر خرد و استدلال برخاست و بنا بر نظر برخی در طرد ملاصدرا کوشش فراوان نمود. برای حکومت صفوی، فقها متحد شدند تا مذهب دولتی شیعه تنظیم شود. محمدباقر مجلسی و محمد حسن حر عاملی و ملامحسن فیض کاشانی، با بازنویسی و جعل روایت و حدیث مربوط به پیامبر و امامان و پیوند زدن این جعلیات با مراسم دینی در پی قدسیت بخشیدن به شعائر بودند. حرعاملی در «وسائل الشیعه» احادیث را به نظم درمیاورد و موضوع های اصلی فقهی را در دسترس قرار میدهد. فیض کاشانی در «الوافی» روایات موجود در کتابهای چهارگانه، الکافی، الفقیه، تهذیب و استیصار، را جمع آوری میکند. محمد باقرمجلسی هر روایت و نقل قولی که در هر جا به امامان منسوب میشد را گردآورد و در جلدهای «بحارالانوار» جمع کرد تا به مومئان نور بپاشد. منبع او فقط  درجمع آوری روایت، فقط رجوع به افراد شیعه بود و هر منبع غیر شیعه دفع میشد. برای مجلسی هیچ ملاک تاریخی و علمی برای جمع آوری روایات مطرح نبود. مجلسی روایات واجب و غیرواجب را درهم میامیزد و همه را گردمیاورد. او از قول امام جعفرصادق جعل دیگری میسازد مبنی بر اینکه  حج کامل احترام به همه روایات است. او برای تائید روایات خود حتا از امام زمان نامه میآورد و جعلسازی شیعه را باوج میرساند. هیات سامانده روایات علاوه بر جمع آوری آنها، اقدامات دیگری نیز سازماندهی میکنند. ارسال ضریح و درب آهنین و نقره کاری از دوره محمد باقر مجلسی آغاز شد. روضه خوانی که با «روضه الشهدا» ملاحسین کاشفی سبزاوری آغار شده بود با «تذکره الائمه» مجلسی در بحارالانوار اوج میگیرد. دسته های عزاداری در عراق عرب بخصوص در شهرهای نجف و کربلا از پیش برگذار میشد، در لبنان و هند نیز اجرا میشد ولی در زمان صفویه در اواخر سده هیجدهم بازهم گسترش مییابد و همراه با موسیقی سنج و طبل و شیپور در محله ها برپا میشود. شیعه گری با تعزیه خوانی و علم و کتل و جریده و نخل و حالت نمایشی خیابانی و سینه زنی و کفن پوشی تکمیل میگردد.

در عصر صفوی پادشاهان به ساخت و تعمیر مسجد، مدرسه و بناهای مذهبی توجه داشتند. پادشاهان صفوی در شهرهایی مانند مشهد و قم نیز بناهای گوناگونی احداث کردند. در آن زمان بزرگان و ثروتمندان هم، مسجد و مدرسه‌های زیادی ساختند و در فرهنگ عمومی عامیانه هر اقدام دینی به کار مقدس تعبیر شده که قادر است درهای بهشت را باز کند. با تلاش و زیر کنترل ملاها، سوگواری برای کشته‌شدگان شیعه در زمان حکومت صفویه، رونق بسیار یافت و روضه خوانی و مداحی در ایام محرم معمول شد. دیگر فعالیت‌های مذهبی رایج عبارت بودند از: شبیه خوانی، راه افتادن هیئت با علم و کتل در معبرها، عزاداری در تکیه‌ها و مسجدها، جشن گرفتن روزهای ولادت ائمه شیعه و سوگواری برای امامان. در سالگرد درگذشت امامان، شاعران نیز، تحت تأثیر این جو مذهبی، موضوع اشعار خود را تغییر دادند و به ستایش و مدح ائمه و سرودن مرثیه برای آنان پرداختند. از جمله شعرهای معروف در این زمینه می‌توان به اشعار محتشم کاشانی اشاره نمود. صفویان مردم را برای زیارت قبور و حرم ها تشویق می‌کردند. (رجوع شود به «تمدن ایران در دورهٔ صفویه» نوروزی، جمشید، انتشارات مدرسه). در این دوره، به دلیل جنگ‌های دائمی با عثمانیان، زیارت اماکن متبرکه در عراق دشوار بود و بنابراین زیارت مشهد و قم رواج یافت. در آن زمان شاه عباس اول، برای زیارت مرقد امام هشتم، مسیر اصفهان تا مشهد را پیاده طی کرد. در زمان شاهان صفوی «حوزه اصفهان» بر پا شد و مدرسه فیضیه قم نیز برای تربیت طلاب کار خود را شروع کرد.

شیعیان و فعالیتهای شیعه گری قبل از صفویه آغاز شده بود ولی شیعه گری بدون تلاشهای دربار صفویه نمی توانست به موقعیت حاکم در جامعه ایران برسد. دربار صفویه مجمع علما و فقهای بزرگ شیعه بود. صفویان علاوه بر جذب علما و مجتهدان ایران، علمای مشهور و مهمی را نیز از عراق، سوریه و جبل عامل لبنان دعوت کردند. نقش این  علما در تنظیم اسلام و مذهب شیعه و نهادینه کردن اصل تشیع، فقه، احکام، معارف و قواعد مکتب شیعه دوازده امامی قطعی بود و سبب تالیف و ترجمه صدها کتاب دینی و روایات موهوم شیعه و درسهای فقهی و کلامی شد. بعلاوه، تاسیس مدارس و «حوزه های علمیه» برای پرورش طلاب، تربیت مدرس دینی و مبلغ و فقیه و محدث و حکیم و متکلم، از فعالیتهای دین سازی این دوران است.

مقام های ویژه ای که به علمای روحانی در عصر صفویه داده می شد، در خور اهمیت فراوان است و اختیارات آنان را در شؤون مملکت و اداره امور، نشان می دهد. از جمله این مقام ها، مقام صدارت بود که به علمای بزرگ داده می شد. کسانی که در آن زمان دارای لقب «صدر» بودند. اشخاصی مانند تقی الدین محمد اصفهانی «صدر» دوره طهماسب یکم، یا میرزا رضی داماد «صدر» دوره عباس یکم، فراوان بود. بعلاوه، لقب شیخ الاسلامی بیان درجه بسیار بالایی بود: شیخ الاسلامی عالی ترین و مطلع ترین مقام قضایی آن عصر بود. «شیخ الاسلام » عهده دار دعاوی شرعی، امر به معروف و نهی از منکر، رسیدگی به اموال غایبین و یتیمان بود. شیخ الاسلام های معروف عصر صفویه عبارت بودند از محقق کرکی، شیخ حسین عاملی، شیخ علی منشار (پدر زن شیخ بهائی)، شیخ بهائی و علامه محمد باقر مجلسی. (رجوع شود به محمد دبیر سیاقی، تذکره الملوک، ص 70 – 73).

علمای شیعه در طول حکومت صفویان و قاجار به امتیاز ات بیشماری دست یافتند و پایه یک قدرت مهیب بودند. پرستیژ دینی و مقام قدسی، قدرت فتوا دادن، مبلغ کلان خمس، نزدیکی و همنشینی با قدرت سیاسی، استفاده از منابع مالی حکومت، کنترل حوزه ها، کنترل مساجد و عوام، نمایندگی امام زمان و الله، دستور جهاد، اجرای حدود مانند حکم ارتداد و شلاق، حکم قصاص، از جمله امتیازهای مجتهدان و فقیهان میباشد. علمای مجتهد با قدرت شرعی بیکران خود و با بهره گیری از مال و ثروث دولت و مردم، بر زندگی و جان و مال آدمیان مسلط شده و به یک طبقه زمیندار ثروتمند و پرنفوذ تبدیل میشوند.  بدین ترتیب متوجه میشویم که رشد دین در جامعه همان قدرت گیری طبقه ملا و آخوند است. این طبقه در ائتلاف با قدرت شاهان صفوی بمرور مواضع قدرت دینی و اجتماعی و دیوانی را بدست میگیرند. قدرت دولتی و پشتیبانی پولی و سیاسی صفویان، پایه های شیعه گری را در ایران محکم میگرداند. دین از آسمان نازل نشد بلکه دین با کمک آخوند و سیاستمدار غلبه یافت.

 

دین و دولت در عهد قاجاریه

سلسله قاجاریه از 1174 تا 1304 خورشیدی بر ایران حکومت کرد. بنیادگذار آقامحمدخان و پس از او فتحعلی شاه بقدرت میرسد و 36 سال پادشاه است. هم‌زمان با دوران حکومت قاجاریه که مصادف با انقلاب صنعتی و دوران روشنگری بود، بسیاری از دستاوردهای دنیای صنعتی همچون کارخانه‌های تولیدی، تولید الکتریسیته، چاپخانه، تلگراف، تلفن، چراغ برق، شهرسازی جدید، راهسازی مدرن، خط آهن، سالن اپرا در کشورهای صنعتی بوقوع پیوسته بودند. ایران کاملن عقب افتاده بود. در ایران اولین اقدامها در جهت مدرنیزاسیون با کوشش‌های عباس میرزا در تبریز آغاز شد، اما به علت مرگ نابه هنگام وی عقیم ماند و بعدها امیرکبیر اقداماتی مانند مدرسه دارالفنون را در تهران پی گرفت. در این دوره برای مقابله با ارتش روس ارتش ایران با کمک فرانسه به بازسازی خود پرداخت. علیرغم این کوشش ها در طول عمر حکومت قاجار بخش هایی از مملکت از دست رفت و میدانیم که معاهده گلستان و معاهده ترکمنچای نتیجه شکست و حقارت ایران در زمان فتحعلی شاه بود. ایران زمین به پستی گرائید و استبداد و فساد و دین پرستی و آخوند گرایی همه جا را فراگرفت.

احمد کسروی می‌نویسد: «در زمان قاجار، ایران بسیار ناتوان گردید و از بزرگی و جایگاه و آوازه آن بسیار کاسته شد و انگیزه این بیش از همه یک چیز بود و آن اینکه جهان دیگر شده و کشورها به تکان آمده، ولی ایران به همان حال پیشین خود بازمی‌ماند.» (تاریخ ایران، سایکس). افزون بر آن، نظریه «موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران» چنین است: «بی‌توجهی ذاتی آقامحمدخان قاجار (با انتساب خود به خاندانهای مغول) به هویت ایرانی، زبان پارسی، و شیوه‌های ایرانی حکمرانی که با هدایت عنصر ایرانی امثال نظام‌الملکها، خواجه‌نصیرها، جوینیها و کسانی که با پیروی از نظام دیوانسالاری ملی ایرانی اندکی از تندخوییهای مهاجمان ترک و تاتار می‌کاست، بعدها در اوج گرایشهای ملی در جهان، دست شاهان قاجار را در بسیج مردمی در چالشهای بزرگ ملی از این سرمایه بزرگ تهی کرد. تا جایی که مجبور شدند پس از کمرنگ شدن جنگجویی قاجارها بر اثر شرایط جدید جهانی به نیروی معنوی روحانیون تکیه نمایند، همان عنصری که بعدها در ماجرای مشروطه با پیوند با میلیون و تحصیل‌کردگان اروپا به زیان استبداد آن‌ها تمام شد و بعدها طومار پادشاهی آن‌ها را در هم پیچید.»

در غرب، قرن هیجدهم و نوزدهم قرن ریزش بنای تاریک جهان بینی قدیم و روشن شدن فضای طبیعت و توانایی انسان است. منشا تازه عقل انسانی همه چیز را به جلو هل میدهد و عقل و قانون دکارتی و علوم طبیعی و تجربی در برابر کلیسا و سلطنت مقاومت می کنند. موهوم پرستی و سنت گرایی دینی عقب نشینی میکند. لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی و مردم سالاری و سرمایه داری رشد میکند. تاثیر گذاران دنیای غرب کیستند؟ ولتر، رنه دکارت، جان لاک، دیوید هیوم، توماس هابز، مارتین لوتر، ایزاک نیوتون، دیدرور، جفرسون، ژان ژاک روسو، بنجامین فرانکلن، گوته، کانت، مونتیسکیو، آدام اسمیث، کاترین کبیر، بارون هولباخ، بازیگران تئاتر مدرنیته هستند. ایران قاجار در تاریکی خرافه دست و پا میزند. در ایران قاجاریه بازیگران صحنه اجتماع و سیاست کیستند؟ وصال شیرازی، قاآنی، محمد تقی سپهر کاشانی نویسنده ناسخ التواریخ، اعتماد السلطنه، کمال الملک، ملا احمد نراقی، ملا سید جعفر کشفی، ملا محمد باقر شفتی، میرزا محمد نیشابوری اخباری، رهبران مکتب شیخیه، شیخ احمد احسایی، صوفیان، دراویش و ملاهای دیگر، صحنه دار هستند و قائم مقام و امیرکبیر به قتل می رسند و تعداد دیگری ناپدید میشوند.

در سده هیجدهم میلادی و اوایل سده سیزدهم خورشیدی در غرب مدرنیته فکری فلسفی پرداخته میشود و در ایران ولایت فقیه طرح میگردد. غرب راه آینده را میگشاید و ایران قصد تکرار انحطاط را دارد. در غرب تلاش برای برقراری نهادهای مدرن و دمکراسی و نقد کلیسا و دفاع از حقوق شهروندی و جمهوری است و در ایران، دوران استبداد و پادشاهی فتحعلی شاه و اتحاد او با علمای شیعه است. از زمان فتحعلی شاه نهادهایی چون مرجع تقلید، مجتهد اعلم، رکن رابع، واسطه فیض، نقطه اولی و اصل ولایت عامه فقیه، پدید میآیند و زنده می شوند و خرد عمومی زیر ماشین کهنه پرستی شیعه به حاشیه رانده میشود. ولایت فقیه که بیانگر ضدیت با عقلانیت و ضدیت با قدرت سیاسی دمکراتیک است در زیر سایه استبداد قاجار و اقتدارگرایان دین متولد میشود. دین شیعه  که در زمان صفویه در پی و رگ جامعه رخنه کرده، در عصر قاجار و دوران فتحعلی شاه به ویرانگری زهرآگین خود شدت می بخشد.

نهادهای سنتی شیعه به تحکیم پریشان روانی دینی مردم فعالانه  میکوشند و این کارزار تخریب عقل و منطق با حمایت کامل دستگاه حکومتی فتحعلی شاه صورت میگیرد. در این دوران اقتدار مذهبی و اقتدار سیاسی بطرز فشرده همگام و همسو میشوند. پیوند شیعه و دولت از دوران صفوی آغاز شده بود و در این دوره در روند امتزاج دین و حکومت، دین یک گام بزرگ برمیدارد و «ولایت فقیه» را برای اولین بار طرح میکند. دو قدرت سیاسی و دینی تحکیم خود را در امتیاز دهی های متقابل می بینند و طبقه آخوند شکل گیری ولایت فقیهی را صیقل میدهد. غرب بسوی دمکراسی حرکت میکرد و ایران با نکبت دین جوئی و ازخودبیگانگی درگیر بود و ولایت فقیه را در دل خود آماده میساخت.

 

فتحعلی شاه و دربار در خدمت فقیهان

فتحعلی شاه با علمای دین رابطه بی نظیری داشت. او از کودکی و نوجوانی به فقیهان شیعه دلبسته بود. آقامحمد خان سخت پایبند دین بود و ولیعهد او فتحعلی با اهل غیب انس داشت و با عامی گری دینی خواهان حل مشکلات بود. شعور و عقلانیت فتحعلی محدود بود و چیزی از جهان نمیدانست و تمام امیدش برای مملکت داری و جنگ با روسها به طبقه فقاهتی ها بود. فتحعلی شاه در 1213 قمری شاه شد و با علاقه ای که نسبت به مذهب شیعه داشت خواهان تحکیم دین بود و روابط نزدیکی بین خود و علما در دربار بوجود میاورد. نخستین مجتهد اصولی که با فتحعلی شاه مناسبات نزدیک برقرار کرد آقا محمدعلی بهبهانی است و او کسی است که وظیفه نهی از منکر را تا حد اجرای قتل وظیفه انحصاری علما می داند. یکی از مهمترین مجتهدان که با فتحعلی شاه رابطه محکم دارد شیخ جعفر کاشف الغطاء است. این شیخ چند بار به شاه اجازه جهاد و اذن سلطنت به نیابت از فقها داد. این ملاها و نیز شیخ علی کرکی و ملا احمد نراقی همزمان با ولایت امام و امر فقاهت، نزدیک ترین رابطه را با سلاطین عصر خود داشتند. این علما کوشیدند یک بستر فقهی قوی برای تحول اقتدار مفروض نایب امام به پادشاه زمان فراهم کنند و ملا احمد نراقی فقه را تا نظریه ولایت فقیه رشد میدهد. شاه در سال 1222 قمری پیش از انکه بدیدار شیخ جعفر کاشف الغطا پیش کسوت علمای نجف برود میگوید:«سلطنت ما به نیابت از مجتهدین عهد است». او بدین ترتیب نیابت و حمایت مجتهدان را وسیله ای برای مشروعیت استبداد خود میداند. جنگ های ایران و روس نزدیکی شاه با علمای دینی را استوارتر نمود. در سال 1224 قمری شاه برای کسب نظر موافق و فتاوی علمای شیعه اقدام کرد و بر این بود که جنگ با روس جهاد است. علما همراه شاه بودند و از عوامل بدبختی مملکت بودند. بقول رضاقلی خان هدایت در این باره چنین است :«علمای اعلام و فضلای اسلام اتفاق کردند که محاربه با روسیه جهاد است.». در پی آن، فتحعلی شاه دستور داد تا برای مرقد حضرت عباس در کربلا ضریحی از نقره خام درست کنند و مبلغ شش هزار تومان بهای آن را از خزانه خاص پرداخت. بعلاوه فتحعلی شاه که پیشتر یک صد هزار تومان نذر تعمیر و تذهیب بارگاه حضرت معصومه در قم نموده بود، مصمم میشود تا کار تذهیب را کامل کند.

فتحعلی شاه نمونه یک پادشاه خودشیفته بود و شکمباره بود. او ایالات قفقاز را از دست داد و در سال 1250 قمری برابر 1834 میلادی در شصت شش سالگی درگذشت و میراثی که از خود باقی میگذارد شکست در برابر روسیه و کرنش در برابر حاکمان دین بود. پول دوستی و زراندوزی و تجمل نمایی در خمیره او بود. بزم دوستی و چند همسری از ویژگی های او بود. لسان الملک سپهر در کتاب خود اسامی 157 «زوجه» این شاه را آورده است و افزون بر آن شاه 48 دختر و 60 پسر داشت. گفته میشود که شمار واقعی فرزندان شاه به 2000 نفر میرسیده است و بسیاری از این افراد در پست و مقام دولتی و اداری گماشته شده بودند. در زمانه او نقاشی و موسیقی و ادبیات فارسی مقداری رایج بود. ولی بخاطر وزنه ملاهای شیفته اسلام در دربار، زبان عربی و مغلق گوئی فضای نوشتاری را گرفته بود. نگارش کتابها و رساله های عربی، زبان فارسی را به انحطاط کشانده بود. فتحعلی شاه یک عامل بزرگ شکست ایران و سقوط فرهنگ ایران بود و در زمان سلطنت اش فساد اخلاقی در دربار و دیوان و دولت او در اوج بود. او تمام عاملان تحمیق مردم یعنی فقها و ملاها را دور خود گردآورد. در عصر فتحعلی شاه مکتب شیخیه با عقاید در باره دسترسی به علم ائمه معصوم و شیعه دوازده امامی توسعه یافت. شیخ احمد احسایی که در عربستان متولد شده بود و نزد پدرش قرآن را فراگرفته بود. سپس او به کربلا و نجف رفته و نزد علمای دینی مانند بهبهانی و طباطبایی و شهرستانی و بحرالعلوم و شیخ کاشف الغطا درس دین و فقه آموخته بود و مجتهد میگردد. شیخ احسایی در دو کتاب عمده خود «جوامع الحکم» و «شرح الزیاره الجامعه» در باره امامان شیعه نوشته و برای آنها یک مقام هستی شناختی تشریح نموده بود. او ائمه معصوم را دارندگان صفات الهی میداند و امام زمان را به خورشید تشبیه میکند. فتحعلی شاه در نامه ای که به او نوشت شیخ را «حجته الله البالغه» خطاب میکند و خواستار دیدار او در دربار میشود. در همین دوران علاوه بر فقیهان در دربار، نوعی صوفی گری عامیانه نیز در اطراف شاه رشد کرد که به «درویشی علیشاهی» معروف شد.

شاه در محاصره ملایان و فقیهان و صوفیان بود. در این جامعه از اندیشیدن خبری نبود و اعتقاد به خرافه امام زمانی همه جا را گرفته بود. هدف قرآن تبدیل روان انسانی به روانی تابع و حقیر است، هدف اسلام سلطه بر انسانها و چپاول سرزمین ها و اسارت ملت ها میباشد. قدرت سیاسی متمایل به اسلام و تمام طبقه علما و آخوند دینی در چنین راستایی کار میکنند. وحدت علمای دینی با شاه قاجار نمونه بسیار روشنی از این استراتژی است. جامعه ای که در فقه و عبودیت دینی مسخ شده است و مردمی که با مذهب شیعه ازخودبیگانه شده اند، دیگر نمی توانند تولید کننده فکر مدرن باشند. در اینجا صدای روشنگری اروپا شنیده نمی شود زیرا همه در خفت و نادانی فرورفته اند.

از صفویه تا قاجاریه دوران دین سازی و تنظیم شعائر مذهبی است. دین را انسان بوجود آورده است و تمام اقدامهای حکومتی و آخوندی در دوران صفوی و قاجار نشان دهنده این امر است. آیت الله و پادشاه در یک روند اجتماعی شعائر و رسوم دینی را میسازند و نهادینه میکنند. دین در شعائر و آیین های رفتاری و گفتاری و تهیجی عامه پسند قابل حس است. دین به استدلال عقلی و تفکر نیاز ندارد بلکه به حس و عادت و عناصر تصویری و حرکت جسمانی احتیاج دارد. روضه خوانی، گریه کردن، نوحه خواندن، تماشای تصویر امامان، سینه زدن، تکان تکان خوردن، مراسم و فضای افطار رمضان، شبهای احیای ماه رمضان، مشاهده مراسم عاشورا، کفن پوشان خون آلود، حضور ذوالجناح یا است امام حسین، شمشیر خونین، قرآن بر سرگذاشتن، ذکر خدا کردن، تعزیه، دور کعبه چرخیدن، دست مالیدن به مقبره امامان و امامزاده ها، سنگ اندازی بسوی شیطان، گریه سرقبر، از جمله مراسمی است که علاقه و دلبستگی و وابستگی روان را قوت می بخشد و مردگان را به سوگواری و افسردگی خود دعوت میکنند. البته اغلب این مراسم زمانی موثرتر است که جمعی باشد. هیجان جمعی فرد را در خود ذوب میکند، همه یک رنگ میشوند و چشم و همچشمی حاضرین انگیزه همه را اوج میدهد. روانشناسی فرد تابع شور جمعی میشود و این حس مشترک به عقل کاری ندارد. فانتاسم ها و عقده ها و حسرتها و پولسیون فردی، در این فضای هیجانی عمومی سرمست بوده و همه این عوامل دین را میسازند و ریشه باور دینی را در روان انسان مستحکم میکنند. یکی از ویژگی های شیعه استفاده از همه این نمایشهای تهییجی و تحریک کننده میباشد. تمام فقه شیعه و رساله ها و دستورالعمل های دینی و گفتارهای حوزوی و منبری این رسوم را یادآوری نموده و ذهن مردم عام و خاص را تحت تاثیر قرار میدهند. تقدسگرایی در باره ایدئولوژی منحط شیعه نتیجه عملکرد این دستگاه عظیم تبلیغاتی است. در دستگاه شیعه، توهم و جزم گرایی و واکنش های پاتولوژیک و «خود تخریب شخصیتی»، مغز را زیر کنترل خود قرار میدهند.

 

تولد ولایت فقیه نزد ملا احمد نراقی

برای درک نوع تحول فکری در باره ولایت فقیه باید سیر اعتقاد ایدئولوگهای شیعه را از غیبت صغری تا شیخ مفید، از شیخ مفید تا شهید اول، از شهید اول تا محقق کرکی، از محقق کرکی تا ملای نراقی و بلاخره از ملای نراقی تا روح‌الله خمینی، تعقیب نمود. در اینجا فقط به افکار ملا احمد نراقی توجه میکنیم تا تولد مستقیم نظریه «ولایت فقیه» در دوره فتحعلی شاه قاجار را توضیح دهیم.

ملا احمد نراقی بتاریخ 1150 خورشیدی در کاشان متولد و در 1208 درگذشت. او در دوران سلطنت فتحعلی شاه بود و مجتهد و فقیه و شاعر و عارف مسلک بود. او در کتاب های شعر خود مانند «کشکول» از شاه خوبی میگوید و به مقام شاه ارج میگذارد. ملا نراقی در کتابهای خود «معراج السعاده»، «خزائن» و «طاقدیس» فتحعلی شاه را دادگر دانسته و او را سودمند برای مسلمان بشمار میاورد. احمد نراقی در کتابهای دیگری که برای طلاب علوم دینی می نویسد لحن دیگری دارد و برای ولایت زمینه چینی میکند. نراقی دارای زبان دوگانه است. دوگانگی او شاید ناشی از یکسو امتیازات ویژه در نزدیکی با شاه بوده و از سوی دیگر ناشی از اعتقاد به غیبت مهدی میباشد. نراقی هم این دنیا را میخواهد و نزدیکی با شاه و هم زمینه ظهور را با ولایت فقیه آماده میکند. فتحعلی شاه گفته بود «این سلطنت ما به نیابت از مجتهدین عصر است.». گفته شاه مبنی براینکه سلطنت اش از جانب مجتهدین است و این گفته نوعی سرسپردگی او به دین را نشان میدهد. ولی این گفته بطور ضمنی قدرت مستقیم شاه را به زیر سئوال نمی برد. آخوند تمایل بقدرت دارد زیرا خلافت پیامبر اسلام و خلافت علی، در ذهن و خاطره تاریخی او مداخله وسوسه انگیز میکند و زنده است.

ما در پیش، نفوذ مجتهدان شیعه را در حکومت صفوی مشاهده کردیم و متوجه شدیم که خیزش بسوی قدرت و کنترل سیاست با طرحی موذیانه از جانب علما تعقیب میشود. دین کنترل آخرت را با کنترل دنیا میخواهد، اسلام سرسپردگی و جهالت مردم را میخواهد و سلطان مستبد نیز همین هدف را دارد. اتحاد شاه و مجتهد در دوره صفویه به سنت تبدیل میگردد. در دوره قاجار پیشروی اسلام بسوی قدرت جلوتر میرود. قدرت سیاسی در دست چه کسی باید باشد؟ سلطان یا مجتهد شیعه؟ ملا نراقی معتمد دربار فتحعلی شاه است، کسی است که فتوای جنگ با روس ها را با اتکا به آیه قرآنی «قاتلوهم حتی لاتکون فتنه» طرح میکند و این امر نوعی پرستیژ و اتوریته بشمار میاید. او میداند که نزد علما در باره دوران غیبت توافق نظر کامل موجود نیست، ولی تجربه او در نزدیکی به قدرت ایده نظریه ولایت فقیه را تقویت میکند. ملااحمد نراقی در کتاب «عوائد الایام من امهات ادله الاحکام» ولایت فقیه را از نظر فقه بدون اشکال میداند. او می‌گوید: «ولایت فقیه فی الجمله بین شیعیان اجماعی است و هیچ‌ یک از فقها فی الجمله در ولایت فقیه اشکال نکرده‌است.». او نخستین مجتهدی است که از ولایت فقیه در فقه، یک مفهوم سیاسی میسازد و با گردآوری 19 روایت همه شئون سیاسی عامه را از آن فقیه میداند.

ملا نراقی میداند که روایت ها مورد تائید قطعی همه علما نیست ولی علیرغم این تضاد نظرها، نراقی روایات مورد توجه خود را بعنوان پایه استدلال پذیرش ولایت فقیه قرار میدهد. این نوع روایت ها کدامند؟ ملا نراقی در «عوائدالایام» اولین روایت را از «صحیحه ابوالبختری» میاورد که از قول امام جعفر صادق میگوید:«علما وارثان پیامبرانند». معنای غیر مستقیم آنستکه پیامبر رهبر جنگی بود و غزوات را فرماندهی میکرده و دارای نوعی خلافت بوده است. دومین روایت از اسماعیل بن جابر است که از امام جعفر صادق میاورد:«علما امین اند.» روایت سوم بنقل از شیخ صدوق در کتاب «من لایحضره الفقیه» میباشد که امیرالمومنین گفته است که «پیامبر خدا فرمود خداوند خلفای مرا رحمت کند و خلفا آنهایی که بعد از من می آیند و حدیث و سنت مرا نقل می کنند». روایت چهارم از کتاب «کنزالفوائد» نوشته محمدبن علی الکراجکی شاگرد شیخ مفید است که از قول جعفر صادق میاورد: «پادشاهان بر مردم حاکم اند و علما بر پادشاهان». در این روایت برتری علما بر شاه اعلام میشود. پنجمین مورد روایتی است که کلینی و ابن بابویه و شیخ طوسی آن را نقل کرده اند: «مردی را که حلال و حرام ما را بشناسد از بین خود برگزینید چون من او را قاضی قرارداده ام. مبادا بعضی از شما علیه برخی دیگر به سلطان جائر شکایت برد.». مردی که حلال و حرام را میداند و قاضی میباشد همانا مجتهد شیعه است. ملا نراقی بدین ترتیب 19 روایت  مجعول و مجهول و متضاد را در کنار هم میچیند تا حکومت ولایی را توجیه نماید.

ملا نراقی سپس به توضیح قلمرو اختیارات فقیه می پردازد و آنرا همانند «آنچه در قلمرو ولایت پیامبر و ائمه معصوم قرار دارد» میداند. او در ابتدا تقلید مطلق عوام از مجتهدان را «واجب مطلق» میداند. از نظر او این تقلید میتواند از تبعیت از مجتهد اصولی، اخباری، زنده، مرده، تطلق یا متجزی باشد. از نظر ملا نراقی حفاظت مال یتیم در صلاحیت فقهاست، اداره اموال دیوانگان و سفیهان با حاکم شرع است و برای او حاکم شرعی نه تنها مامور حفظ و نگهداری اموال است که حق تصرف در آن ها را نیز دارد (برگ 564 عوائدالایام). در تمام اینگونه موارد برشمرده، وظایف حاکم شرع در حوزه حقوق «خصوصی» است و هنوز به «حوزه عمومی» وظایف ورود ندارد.

در اینجا گفتار نراقی با مقام فتحعلی شاه تناقضی ندارد زیرا او نمی تواند در اخذ مالیات و سربازگیری و مرزبانی سخن بگوید. البته مجتهدین همیشه حرفها را مستقیم و آشکار نمی گویند زیرا خدعه و تقیه در کار است. در ضمن آنها با تناقضات مواجه هستند و بعنوان نمونه نمی توانند با دیپلوماتهای خارجی ارتباط مستقیم داشته باشند زیرا آنها را کافر و نجس برمی شمردند. آنها نمی توانستند همانند شاه با دیپلوماتها دیدار داشته باشند و دست بدهند. آخوند حریص و کهنه پرست و متناقض است. در این دوران مشغله فکری فقها بیشتر احکام شرعی و اصول قران و سنت و روایات بود و بفکر تحمیل تقلید عوام بودند. انها میخواستند هاله تقدس برای خود بوجود آورند و خود را نایب امام نشان دهند و با قبا و عمامه و محاسن و عمامه خود را از عوام مجزا کنند تا عوام به پابوس آنها بیایند و از آنها تقلید کنند و به آنها خمس و زکات بدهند. این موارد، فضای فکری عقب مانده و سلطه طلبی روحی آخوند را نشان میدهد، ولی در ضمن علمای شیعه شیفته خلافت علی و قدرت سیاسی هستند. در این دوران بقول جواد طباطبایی در کتاب «تاملی در باره ایران» تعادل جدید میان قدرت شاه و اقتدار روحانی زمان پدید آمده بود. قدرت دنیوی در کنار قدرت آخروی. مجتهدان در پی جا انداختن قدرت سلطه گر خود بر روی مقلدان هستند. اصل تقلید عوام از مجتهد اصل مهم فقهاست. بقول احمد کاظمی موسوی فقها از یکسو با رواج عزاداری بر تقلید عوام و از سوی دیگر با نزدیکی به شاه رضایت داشتند.(رجوع شود به «خاقان صاحب قران و علمای زمان» از احمد کاظمی موسوی). علمای دین به قدرت طمع داشتند ولی روابط نزدیک با شاه قاجار و وفاداری شاه بمراسم شیعه و دستگاه مجتهدان، از تندی حرکت آنها می کاست.

ملا نراقی از یکسو سلطان را ولی رعیت و فقیه را ولی بر سلطان میداند یعنی فقیه و سلطان دارای دو شخصیت متفاوت هستند و از سوی دیگر برای نراقی هویت سلطان با معصومین و فقهای جانشین انها یکی است، که برابر «خاقان صاحب قران و علمای زمان» میباشد. در ضمن خاقان و علما، هر دو گروه حریص و فریبکار و رفیق باز بودند. فتحعلی شاه فاقد افکار مدرن بود و بشدت در آداب شیعه و نزدیکی با فقها درگیر بود و حتا میگویند شاه با برخی از علما تفنن و سرگرمی مشترک داشت و نصیحت انان را گوش میکرد. آمده است که میرزای قمی در ملاقات با فتحعلی شاه عادت به وعظ و اندرز صریح  داشت و روزی میرزاقمی ریش بلند شاه را به دست گرفت و گوید:«برحذر باش این که کاری بکنی که روز قیامت آتش به ریشت بیفتد و بسوزی»(تحقیق عباس تبریزیان رسائل المیرزای القمی). شاه نیز به تفنن و سرگرمی دست زده و بعنوان نمونه بین علما مناظره بپا میکرد. یکبار بدنبال فتوای میرزا محمد تقی نوری در باره شکسته شدن روزه ماه رمضان توسط دود قلیان، او را به پایتخت احضار نمود تا با مناظره نشان دهد که این فتوا بر خلاف اجماع است(قصص العلما). دنیای شاه و فقیه این چنین است، گندآبی که هیج ربطی به خرد و منافع ملت ندارد.

بدین ترتیب ملا نراقی در کتاب «عوائدالایام» با رجوع و جمع آوری 19 روایت، تمامی اختیارات امام را به فقیه میدهد و از «ریاست کبرای فقیه» سخن میگوید. او قلمرو ولایت را قلمرو پیامبر و ائمه معصومه قرار میدهد. برای او این قلمرو در برگیرنده قضاء، اقامه حدود و تعزیرات، اموال یتیمان و دیوانگان، خمس، طلاق و غیره می باشد. ملا نراقی «ولایت فقیه» را مطرح میکند ولی بصراحت حوزه عمومی را وارد آن نمیکند. او حکومت علی، امام اول، را میشناسد ولی به حضور شاه در کنارش توجه دارد. نراقی بظاهر طرح ولایت فقیه را همچون نظارت بر شاه و تفتیش در کار حکومت تعریف میکند. دوستی پادشاه قاجار شرایط مقبولی برای فقها بوجود آورده بود و نوعی تعادل میان دو قدرت برقرار میشود. در واقع ملااحمدنراقی تقاضاهای فقیه را با زبان فقهی وارد حوزه ولایت فقیه یا ریاست کبرایی میکند. پیروزی بزرگ علما در دوره قاجار جاانداختن اصل تقلید عوام از مجتهد است و بعلاوه فقیه را سلطان برابر خود قرار میدهد و در همان زمان با استناد به روایتی از پیامبر اسلام سلطان را «ولی رعیت» و فقیه را «ولی بر سلطان» میداند.

 

شایستگی های ویران شده

آنچه خواندید روایت کوتاهی از شکل گیری و اجرا شدن اسلام شیعه در ایران بود. بر خلاف داستان سرایی های دروغپردازانه علی شریعتی در باره اسلام علوی، دین شیعه باعتبار زور و زر سلطان نهادینه شد و در اذهان جاافتاد. دین از طریق قدرت سیاستی در جامعه حاکم شد و قدرت سیاسی باعتبار وجود دین راحت تر به سلطه خود ادامه داد. در ایران بسترهای اجتماعی نفوذ دین در جامعه آماده کرد ولی بطور قطع تمام کوشش های حکومت صفوی و سپس حکومت قاجار برای پیروزی شیعه گری نقش تعیین کننده  داشته اند. پس از تجاوز اسلام و حمله قشون مسلمان در 1400 سال پیش، اسلامیزاسیون جامعه از زمان صفوی و قاجار روند ازخودبیگانگی ایرانیان را تحقق بخشید. در زمان قاجار، در زمانی که مدرنیته غرب با گامهای بزرگ عصر نوینی را آغاز کرد و راه خردگرایی و جامعه مدرن و دمکراسی را اعلام نمود، کشور ما به قهقرا گرایش یافت زیرا دین و سیاست حاکم همه استعدادها و توانایی های جامعه را نابود ساختند.

ویلیام هالینگبری در «روزنامه سفر هیئت سرجان ملکم به دربار ایران» می نویسد:«ایرانیان از قابلیت های بسیار برخوردارند، همواره آماده، سریع و مبتکرند، اما بیش تر این استعداد را در راه های ناروا به کار می برند و دورغگوترین مردم جهان اند. بزرگترین نادرستی را که در عقل نمی گنجد با جدی ترین حالات ممکن به کار می برند.»(برگ 50، 1363 خورشیدی). دین اسلام و استبداد حکومتی قابلیت های علمی و فرهنگی و فلسفی و هنری و سیاسی و اقتصادی کشور ما را ویران نمود و دروغگوئی و فساد و خرافه و دورویی را در میان ما گسترده ساخت. ما نیازمند مدرنیته فکری هستیم. مبارزه علیه حکومت دینی استبدادی، نقد همه جانبه قرآن و اسلام، بررسی انتقادی رفتارهای روانشناسانه و اجتماعی آسیب دیده و طرح پروژه های فرهنگی آینده ساز، چالشهای بزرگی هستند که در برابر ما قرار دارند.

 

جلال ایجادی جامعه شناس دانشگاه فرانسه

———————————————————

منابع برای این نوشته:

رسول جعفریان، «صفویه از ظهور تا زوال»

علامه محمد باقر مجلسی، «بحارالانوار»

لارنس لکهارت، «انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران»

حرعاملی، «وسائل الشیعه»

فیض کاشانی، «الوافی»

جمشید نوروزی، «تمدن ایران در دورهٔ صفویه»

محمد دبیر سیاقی، تذکره الملوک

محمد تقی  لسان الملک سپهر، «ناسخ التواریخ»

ملااحمد نراقی، «عوائد الایام من امهات ادله الاحکام»

جواد طباطبایی، «تاملی در باره ایران»

احمد کاظمی موسوی، «خاقان صاحب قران و علمای زمان»

ویلیام هالینگبری، «روزنامه سفر هیئت سرجان ملکم به دربار ایران».