خاطرات یک تروریست اسلامی وقیح؛ نگاهی به «نقاشی قهوه‌خانه»

By | ۱۳۹۸-۰۶-۱۸

– نام ‌«قهوه‌خانه» را اولین بار علی خامنه‌ای بجای رستوران میکونوس به کار برد.
– جرم‌ دارابی پس از یک دادگاهی که حدود چهار سال طول کشید، با ارائه صدها مدرک و شاهد، و داشتن سه وکیل مدافع، به اثبات رسیده است. کشف، اتهام و اثبات جرم توسط پلیس جنایی و دستگاه قضایی آلمان، یعنی از سوی کسانی و نهادهایی انجام گرفته است که اصولا نه دارابی را می‌شناخته‌اند و نه او برای آنها رقمی‌ بوده است که بخواهند نسبت به او ‌«بغض» و کینه داشته باشند.
– کتاب کاظمی‌ تحریف و تبلیغات برای یک سیستم جنایتکار است و اصولا هیچ ربطی به ‌«پژوهش» ندارد.

کتاب ‌«نقاشی قهوه‌خانه» را از سه زاویه متفاوت در سه گزارش بررسی خواهم کرد: یکم، کلیات و پیشگفتار نویسنده کتاب و توضیحات لازم از سوی من برای فهم بهتر کتابی که با هدف پاکشویی دست‌های یک جنایتکار و نیز یک سیستم جنایتکار نگارش شده است. دوم، بررسی روایت کاظم دارابی، سازمانده اصلی ترور برلین و دروغ‌های او، و سوم نگاهی به روش ‌«پژوهش» یک پژوهشگر حزب‌اللهی، آقای محسن کاظمی، که چگونه با تحریف واقعیات و جعل اسناد تلاش در مظلوم‌نمایی یک سیستم جنایتکار دارد.

ترور در رستوران «میکونوس» برلین؛ ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲

در اینجا بخش نخست: نگاهی کلی به کتاب

کتاب ‌«نقاشی قهوه‌خانه» از انتشارات «سوره مهر» وابسته به ‌«حوزه هنری» سازمان تبلیغات اسلامی است. ‌«حوزه هنری» نهادی از زیرمجموعه سازمان تبلیغات اسلامی است که رئیس آن توسط این سازمان منصوب می‌شود.

‌«حوزه هنری» زیرمجموعه‌های فراوانی دارد: دانشگاه سوره، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، انتشارت مهر، هفته‌نامه مهر، ماهنامه سوره و… ‌«حوزه هنری» در سال ۱۳۵۷ تحت نام «کانون فرهنگ اسلامی» به ابتکار طاهره صفارزاده تاسیس شد که پس از چند ماه به «حوزه‌ اندیشه و هنر اسلامی» تغییر نام داد و در ابتدای سال ۱۳۶۰ به ‌«سازمان تبلیغات اسلامی» پیوست. خانم صفارزاده پژوهشگر و مترجم قرآن بود و سازمان تبلیغات اسلامی به دستور آیت‌الله خمینی تشکیل شد و اکنون زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی قرار دارد. ریاست سازمان تبلیغات اسلامی با آیت‌الله جنتی، دبیر شورای نگهبان، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و دبیر شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی بود و از سال ۱۳۹۷ ریاست آن با حجت‌الاسلام محمد قمی‌ است.

بیان این پیشینه و شناسنامه ناشر کتاب لازم بود تا بتوان تصویری کلی از اهداف و ‌«بی‌طرفی» راوی، نویسنده و ناشر را در بررسی ترور چهار نفر از اعضای اپوزیسیون ایران در برلین، معروف به ‌«میکونوس» ارائه داد. یک فرد (نویسنده کتاب، محسن کاظمی) و چند نهاد (انتشارات سوره مهر، حوزه هنری، و سازمان تبلیغات اسلامی) که وابسته و نانخوار حکومت‌اند و زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی عمل می‌کنند، می‌‌خواهند در یک ‌«پژوهش مستقل» و بی‌طرف نشان دهند که مامور اجرای اوامر رهبر نظام (کاظم دارابی، مجری) و خود «رهبر» (آمر ترور)  نه تنها بی‌گناه بوده و هیچگونه دخالتی در ترور نداشته‌اند، بلکه خود از قربانیان این ‌«صحنه‌سازی» اپوزیسیون با کمک دولت آلمان بوده‌اند! کتاب را بررسی کنیم.

کتاب در بسته‌بندی خوب، با جلد و کاغذی بسیار مرغوب، در قطع وزیری، در ۱۲۵۰ نسخه (چاپ اول)، در اواخر سال ۹۷، به قیمت ۹۷۰۰۰ تومان، به بازار آمد که گویا پس از تنها دو هفته(؟!) به چاپ دوم رسید (وبسایت انتشارات مهر). کیفیت کتاب نشان می‌دهد که دست ناشر در هزینه‌ها بسیار باز بوده است. زبان، انشاء و املای کتاب، خوب و روان است. نام کتاب ‌«نقاشی قهوه‌خانه» است. نام ‌«قهوه‌خانه» را اولین بار علی خامنه‌ای بجای رستوران میکونوس به کار برد. این کتاب، آنگونه که در روی جلد آمده، گویا ‌«خاطرات کاظم دارابی، متهم دادگاه میکونوس» است. اما، برعکس نام و روی جلد کتاب:

یکم، کتاب تنها ‌«خاطرات» دارابی نیست، بلکه ‌«پژوهش»های خود نویسنده کتاب، آقای محسن کاظمی‌ نیز هست. و دوم، دارابی ‌«متهم» دادگاه میکونوس نیست، او در دادگاه محکوم به حبس ابد شده، یعنی اتهام جنایتکارانه او در یک بررسی حدودا چهار ساله به اثبات رسیده است. در نتیجه، نام کتاب مبیّن واقعیت نیست و از همان روی جلد یکسویه و با اظهارات نادرست است. طراحی روی جلد کتاب، ترکیبی از یک عکس سر به پایین دارابی به هنگام ورود به ایران بر روی پله‌های هواپیما و دیگری ‌«نقاشی» دارابی از درون زندان و سلولش است. در پشت جلد کتاب چنین آمده است: ‌«… سه مرد از تیمی‌ تروریستی… به سوی رستوران میکونوس می‌روند، یکی برای مراقبت دم در می‌ایستد، و دو دیگر وارد رستوران می‌شوند. در آنجا نه نفر، غالبا عضو حزب دمکرات کردستان ایران، دور یک میز نشسته و تشکیل جلسه داده بودند…» که بخش دوم آن کاملا نادرست است، زیرا از نه نفر حاضر در آنجا تنها سه نفر عضو حزب دمکرات کردستان ایران بودند: صادق شرفکندی، فتاح عبدلی و همایون اردلان، یعنی یک‌سوم حاضران و نه غالب آنها. چرا این امر مهم است، زیرا نویسنده مدعی است حدود ده سال در این زمینه تحقیقات و ‌«پژوهش» کرده و این جمله نشان می‌دهد که او حتا ساده‌ترین واقعیت را نیز نمی‌داند، هرچند در این رابطه صدها مقاله و مصاحبه‌ی مستند وجود دارد.

پرویز دستمالچی

کتاب در مجموع ۹۶۷ برگ است که ۶۳۷ برگ آن ترکیبی است از روایات دارابی و ‌«پژوهش»های محسن کاظمی‌ (نویسنده کتاب) و بیش از ۳۰۰ برگ باقی مانده از دیدگاه‌های سیدعلی خامنه‌ای شروع می‌شود  تا درباره خدیجه ایاد (همسر دارابی)، یا نامه‌ای از اقوام، نامه به همسر، نامه به فرزندان، نامه‌های دخترانه‌ی زینب (دختر دارابی) تا نقاشی‌های کاظم و زهرا و مهدی و… و تصاویر که ربط آنها به ترور کاملا ناروشن است.

در رابطه با عکس‌های چاپ شده در کتاب دو ‌«چیز» مهم وجود دارد: یکم، عکس‌هایی است که ‌«پژوهشگر» نه‌چندان محترم آشکارا از کتاب من (پرویز دستمالچی) یا سایر منابع دزیده است، بدون ذکر نام منبع. از جمله آنها عکس عبدالرحمان قاسملو و نوری دهکردی (برگ ۸۵۹) است که اصل عکس از آلبوم خانوادگی دهکردی در اختیار من قرار گرفته و در برگ ۳۳۴ کتاب ‌«ترور به نام خدا» به چاپ رسیده است. عکس‌های دیگری هم هستند که ماخذ آنها همگی کتاب‌های من هستند که پژوهشگر ‌«نقاشی قهوه‌خانه» آنها را بدون اجازه من و بدون هرگونه توضیحی درباره منابع عکس‌ها به چاپ رسانده است. فعلا همین یک مثال کافی است تا جنبه‌ای از ‌«صداقت» و تحقیقات مستقل و گویا بی‌طرف نویسنده و امانت‌داری او روشن شده باشد. دومین امر مهم درباره عکس‌ها، تصاویر دارابی است: دارابی نوجوان در حال بازی، در لباس پیشاهنگی، بازی در تئاتر، دریافت جایزه، دارابی در حال کار با فرغان به عنوان کارگر ساختمانی، در لباس پاپا نوئل، در حال آشپزی، در حال مطالعه در پارک، عکس‌های مراسم ازدواج، بوسه بر گونه زینب (دخترش)، نقاشی‌های دارابی در- و از زندان، دارابی در زندان: ‌«پینگ پنگ هم با مهارت زیادی بازی می‌کردم طوری که کمتر کسی حریف من می‌شد»، دارابی ورزشکار در حال بدنسازی، در حال بازی با بچه‌های خواهر همسرش، در حال بوسیدن دست همسرش و… که هیچ ربطی به کار «پژوهش» مربوط به ترور برلین ندارند. عملکرد این تصاویر، به همراه نامه و شعر و… باید کمک کنند تا تصویر دارابی را از ظالم به مظلوم، از سازمانده قتل چهار نفر به یک فرد بی‌گناهی که خودش قربانی دسیسه‌های آلمان و اپوزیسیون ایران شده است، تغییر دهند تا در پی آن، داستان بی‌گناهی او و بی‌گناهی نظام در قتل دگراندیشان خریداران بیشتری پیدا کند. ارتباط چنین مسائلی با یک پرونده قتل، آشکارا مغزشویی خواننده است و نه دلیل و برهان برای اثبات ‌«بی گناهی» کاظم دارابی.

کاظم دارابی در پناه پرچم جمهوری اسلامی و حزب‌الله لبنان

هنگامی‌که از‌ هانا آرنت، نظریه‌پرداز سیاسی و فیلسوف آلمانی- آمریکایی، که در دادگاه آدولف آیشمن، قاتل هزاران یهودی، شرکت داشت، نظرش را در باره آیشمن پرسیدند، گفت: ‌«… من در او یک انسان عادی می‌بینم، یکی از ما، که در شرایطی معین می‌تواند دست به چنین جنایاتی بزند…» (نقل به معنی). یعنی جنایتکاران از آسمان به زمین نمی‌آیند؛ در میان ما هستند و زندگی همسان ما دارند. انقلاب اسلامی در ایران نشان داد که چگونه همسایه ‌«خوب» و مومن دیروز، با انقلاب اسلامی، ناگهان بدل به شکنجه‌گر انقلاب شد. و خمینی که گویا حتا ‌«مگس» را هم نمی‌کشت، پس از دست یافتن به قدرت، برای ‌«اسلام» عزیزش، اما در واقعیت برای حفظ قدرت، فرمان به قتل عام زندانیان سیاسی ایران و دگراندیشان داد.

پیشگفتار کتاب

کتاب برای تحریک احساسات خواننده با ‌«تقدیم به نگاه‌های منتظر دخترم زینب»، از کاظم دارابی، شروع می‌شود. گویا که قربانیان ترور، فرزند و دختری نداشتند. آنها، برخلاف ‌«زینب‌» که سرانجام به پدر خود رسید، هنوز هم چشم به راه پدر هستند، و او هرگز نخواهد آمد. پژوهشگری (محسن کاظمی) که گویا می‌خواهد ‌«بی‌طرف» باشد از همان ابتدا همراه و هم‌پیمان با دارابی است. دارابی در این نامه کوتاه می‌نویسد ‌«… پرونده من در محاکم آلمان به ظاهر بسته شد اما برای من تا دنیا دنیاست باز است و بابت آن مورد سؤال قرار می‌گیرم و گاه ناسزا و تهمت می‌شنوم. می‌دانم که کار تهمت‌زنندگان یا از سر بغض و یا از سر جهل است و من با بیان خاطراتم می‌خواهم به آنها کمک کنم تا بیش از این به دامن گناه تهمت و توهین نیفتند…»

توجه کنید! یک نفر (کاظم دارابی، راوی کتاب) متهم ردیف اول قتل چهار نفر است و جرم‌اش پس از یک دادگاهی که حدود چهار سال طول کشید، با ارائه صدها مدرک و شاهد، و داشتن سه وکیل مدافع، به اثبات رسیده است، حال می‌خواهد ‌«تهمت زنندگان» را به راه راست ارشاد و هدایت کند. کشف، اتهام و اثبات جرم توسط پلیس جنایی و دستگاه قضایی آلمان، یعنی از سوی کسانی و نهادهایی انجام گرفته است که اصولا نه دارابی را می‌شناخته‌اند و نه او برای آنها رقمی‌ بوده است که بخواهند نسبت به او ‌«بغض» و کینه داشته باشند. به این می‌گویند وقاحت یک تروریست که می‌خواهد با کمک ‌«پژوهشگر»ش دست‌های خون‌آلود خود و یک سیستم جنایتکار را بشوید.

پس از ‌«تقدیم» نامه دارابی، پیشگفتار (پالت و پیش ساخته‌ها) ‌«پژوهشگر» بی‌مایه کتاب شروع می‌شود. کتابی که برای آن ده سال وقت صرف شده (ده سال حقوق و بودجه)، اما روایت ۲۵ جلسه‌ای دارابی تنها چهار ماه بوده است: ‌«… نقالی دارابی… طی ۲۵ کرسی مصاحبه از فروردین ۱۳۸۷ لغایت تیر ۱۳۸۷، حدود ۳۴ ساعت روایت شده‌اند…» در کجا؟ در ‌«دفتر انقلاب اسلامی حوزه هنری»! محسن کاظمی‌ نه سال و هشت ماه بقیه را چه کرده است که ساده‌ترین مسائل را از همان مقدمه، اشتباه در اشتباه می‌نویسد؟! ‌«… در آنجا نه نفر، غالبا عضو حزب دمکرات کردستان ایران، دور یک میز نشسته… بودند». یکم، در آنجا تنها سه نفر عضو حزب دمکرات کردستان ایران بودند. این امر بیش از صد بار در مقالات، اسناد کتبی یا فیلم و مصاحبه آمده است. دوم، از آن نه نفر، یکی صاحب رستوران بود و در رفت و آمد، و دو نفر هم اصولا برای آن شب دعوت نبودند، اتفاقی آنجا حضور یافته بودند.

کتاب، کاظم دارابی را ‌«دانشجو و تاجر ایرانی مقیم آلمان» معرفی می‌کند. دارابی نه به معنای واقعی دانشجو بود و نه و ‌«تاجر». او دانشجو هم بود، اما چون درس نمی‌خواند از مدرسه عالی فنی برلین اخراج شد، شکایت کرد، قاضی رای به بازگشت او داد. او هرگز درسش را به پایان نرساند. دارابی دیپلم خود را در هنرستان فنی «دکتر شریعتی» در کازرون با معدل کتبی ۱۰.۸۱ گرفت. او در برلین دکان ‌«سبزی فروشی» داشت که از جمله محکومان رایل (راحیل) و امین برای او در آن مغازه کار می‌کردند. دارابی برای کنسولگری ج.ا.ا. در برلین جاسوسی می‌کرد، عضو وزارت اطلاعات و امنیت و سازمانده ترور در برلین بود، اما خودش در شب ترور در عملیات دخالت نداشت. عضویت او در وزارت اطلاعات و امنیت ج.ا.ا. را چندین نهاد اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی مستقل در آلمان و بیرون آلمان تائید کرده‌اند. پس از دستگیری کاظم دارابی، علی فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات، به آلمان آمد و در یک گفتگوی خصوصی با وزیر اطلاعات آلمان، آقای برند اشمیت باوئر، خواهان آزادی او و سایر بازداشت شدگان شد. برای علی فلاحیان هم در ماه مه ۱۹۹۶ حکم دستگیری صادر شد که هنوز هم معتبر است. اگر دارابی عضو واواک نبود، چرا فلاحیان شخصا به آلمان می‌آید و خواهان آزادی او و سایر بازداشت شدگان می‌شود؟ اگر دارابی عضو وزارت اطلاعات نبوده است، چرا برای کنسولگری ج.ا. در برلین کارهای اطلاعاتی می‌کرده  و اصولا رابطه‌اش با سرکنسول و مامور اطلاعات وقت آقای امانی فرانی چه بوده است؟ دارابی در چه سمتی بود که همواره و مرتب با ماموران واواک، آقایان حسن جوادی و جانشین او مرتضی غلامی‌در شهر بن، که تحت پوشش دیپلماتیک فعالیت می‌کردند، و بعد از آلمان اخراج شدند، تماس دائمی‌داشته باشد و…؟ بعلاوه، او عضو ‌«انجمن اسلامی دانشجویان اروپا» و عضو هیئت رئیسه این اتحادیه بوده است. اتحادیه‌ای که به عنوان یکی از مراکز تجمع حزب‌الله از سوی سفارت ج.ا. در بن هدایت و تامین مالی می‌شد. علاوه بر دارابی، آقایان فرهاد ثابت گیلانی و بهمن برنجیان، از دوستان نزدیک دارابی، هر دو از اعضای هیئت رئیسه ‌«انجمن…»، نیز، بنابر اطلاعات دادستانی آلمان، عضو واواک بوده‌اند.

این ‌«پژوهشگر» گویا بی‌طرف می‌نویسد: ‌«… در این تحقیق… به غیر از سه گفتگوی محدود با همسر و دختر دارابی، عباس راحیل (دیگر متهم اصلی میکونوس) و حسن عمیرات (هم بندی دارابی)، مصاحبه دیگری انجام نگرفته است…» خب، این چگونه ‌«بی‌طرفی» در پژوهش است؟ شما انتظار دارید که همسر و دختر دارابی،  یا تیر خلاص‌زن میکونوس،عضو حزب‌الله لبنان و یار و همدست دارابی، یعنی عباس راحیل، در باره او و ترور برلین چه بگویند؟ مثلا راحیل بگوید که بله ترور را ما و با ماموریت از سوی ج.ا.ا انجام داده‌ایم؟ راحیل خودش به مقتولان، به شرفکندی و اردلان، تیر خلاص زده و اثر کف دستش بر روی خشاب اسلحه جرم بوده است! یا دختر دارابی چه بگوید، ‌اینکه بله پدرم قاتل چهار نفر است! «پژوهشگر» نامحترم ده سال وقت داشته است، اگر «ریگ در کفش» نداشت، گفتگویی هم با فرزندان وهمسران قربانیان می‌کرد! چرا با همسر و فرزندان مقتولان هیچگونه مصاحبه‌ای انجام نگرفته است، یا با شاهدان عینی ترور، یا با دادستانی مسئول پرونده یا با قضات دادگاه، یا با خبرنگارانی که تمام‌مدت از دادگاه گزارش تهیه می‌کردند یا با آقای بنی صدر، یا با شاهد ‌«C»، ابولقاسم مصباحی و…؟ این چگونه پژوهش و تحقیقی است که تنها بر اساس بیانات یک طرف (مجرم و محکوم) و با تحریف و دستکاری در واقعیات و بعضا بی‌اطلاعی محض از ساده‌ترین امور انجام گرفته است، آنهم به مدت ده سال!؟ محسن کاظمی‌ حتا نمی‌داند که مسئولیت پرونده نه با ‌«دادستانی ایالت برلین»، آنگونه که او می‌نویسد، بلکه با دادستانی کل آلمان فدرال بوده و دادستان مسئول پرونده، آقای برونو یوست (Brunno Jost)، نماینده دادستانی کل کشور بود که از شهر کارلسروهه (Karslruhe) به برلین می‌آمد.

محسن کاظمی‌ در همان پیشگفتار (پالت) می‌نویسد ‌«… در این میان دیدگاه‌ها و مواضع آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران به لحاظ اهمیت سیاسی و حقوقی، مستقل تدوین شد و در آغاز بوم بیست و یکم جای گرفت…» خب، رای دادگاه میکونوس، از جمله، رهبر نظام را محکوم کرده است که او آمر، یعنی دستوردهنده ترور و کشتار مخالفان است. از پیش روشن است که رهبر درباره بی‌گناهی خود و اصولا ج.ا. در رابطه با این ترور چه خواهد گفت، همان چیزی را که در رابطه با هر قتلی در درون یا بیرون گفته‌اند: توطئه ضدانقلاب، توطئه آمریکا و اسرائیل و… برای بد نام کردن نظام مقدس اسلامی! کتاب کاظمی‌ تحریف و تبلیغات برای یک سیستم جنایتکار است و اصولا هیچ ربطی به ‌«پژوهش» ندارد.

ایشان (محسن کاظمی) در ادامه توضیح روش بی‌طرفانه ‌«پژوهش» ده ساله(!؟) خود می‌نویسد: ‌«… علاوه بر تحقیق در منابع آلمانی، تحقیق گسترده‌ای نیز در منابع فارسی در فضای کتابخانه‌ای و مجازی صورت گرفت. عمده این منابع مشتمل بر اسناد، مطبوعات و کتاب‌هایی است که در شمار تلاش اپوزیسیون قلمداد می‌شوند، که با هدف معرفی نظرگاه‌ها، تامین آزمندی‌های سیاسی- ایدئولوژیک و تاثیرگذاری بر روند دادگاه میکونوس منتشر شده‌اند…»

یکم، به ترجمه یک جمله ساده و بسیار کوتاه از متن حکم دادگاه که در برگ ۴۱۳ کتاب ایشان آمده است نگاه کنید تا روشن شود که ‌«تحقیق» در منابع آلمانی چگونه بوده است: ‌«… این تیم نیز دستور داشت کارهای مقدماتی دستگاه‌های دولتی ایران را انجام دهد…» ترجمه درست: «‌ این تیم (ضربت) نیز متکی و وابسته به تدارکات انجام گرفته توسط نهادهای حکومتی ایران بوده است». آیا معنای این دو یکی است؟ به اینگونه مسائل بعدا به هنگام  بررسی محتوای کتاب خواهم پرداخت.

دوم، نویسنده در همان ابتدای کتاب به خواننده تلقین می‌کند که اپوزیسیون دو هدف داشته است: ‌«تامین آزمندی‌های سیاسی- ایدئولوژیک» و ‌«تاثیرگذاری بر روند دادگاه». نخست، لازم به یادآوری به آقای کاظمی‌ است که اکثر اسناد یا کتاب‌هایی که او در ‌«پژوهش»اش به آنها استناد می‌کند، پس از صدور رای دادگاه منتشر شدند و در نتیجه اصولا نمی‌توانسته‌اند بر روند دادگاه تاثیری داشته باشند. دو دیگر اینکه، اپوزیسیون (برخلاف نظر کاظمی) آنچه (بعدا) نشر می‌داد از درون پروسه دادگاه یا بررسی‌ها و اسناد و مدارک ارائه شده به دادگاه به دست آورده بود. یعنی اپوزیسیون دارای منابع اطلاعاتی مستقل نبود، بلکه خودش تحت تاثیر روند دادگاه قرار داشت و اطلاعات‌اش را از آنها به دست می‌آورد و نه برعکس! بعلاوه، چرا روشنگری و عدالت‌خواهی و فعالیت برای روشن شدن عوامل یک ترور حکومتی «آزمندی سیاسی- ایدئولوژیک» است؟ آزمند یعنی حریص، یعنی کسی که حرص و ولع دارد و زیاده از حد می‌خواهد. چرا تلاش برای روشن شدن آمران و عاملان یک ترور زیاده‌خواهی (آزمندی) است؟ نام چنین نوشته‌هایی پژوهش نیست، مغزشویی و غرض ورزی است، زیرا ایشان از همان ابتدا «خودی» را فرشته و غیرخودی را شیطان معرفی می‌کند، همان سیاست‌های شناخته شده و چهل ساله‌ی جمهوری اسلامی.

‌«پژوهش» محسن کاظمی‌ دو هدف اساسی را دنبال می‌کند: نخست، اثبات بی‌گناهی حکومت مقدس اسلامی و عواملش، از جمله کاظم  دارابی. و دوم، اثبات توطئه غرب با همدستی اپوزیسیون برای ضربه زدن به نظام مقدس. البته دریافت حقوق و مزایا به مدت ده سال هم شاید نقش مهمی‌داشته است. او که در برخی موارد از ساده‌ترین امور بی‌اطلاع است، در نقش ‌«پژوهشگر» مرتبا حکم‌های بی‌اساس نیز می‌دهد: ‌«مطبوعات آلمان مشحون از تبلیغات و جهت‌دهی اپوزیسیون بود». او آشکارا نه فضای روزنامه‌نگاری و خبررسانی در جوامع باز را می‌شناسد و نه با خبرنگارانی آشنایی دارد که بر اساس وجدان خود و مستقل کار می‌کنند. از هزاران گزارشی که به مدت حدود چهار سال نوشته شد، حتا در پنج درصد از آنها هم نه نامی‌ از اپوزیسیون ایران هست و نه اشاره‌ای به آنها بلکه گزارش‌هایی هستنند مستقل، بی‌طرفانه، و بر اساس اسناد و مدارکی که محصول بررسی‌های خود گزارشگران بوده است.

محسن کاظمی‌ در بخش ‌«پیش‌ساخته‌ها»، در همان پیشگفتار، از اشخاص و کتاب‌هایی نام می‌برد که باز هم نشان از بی‌اطلاعی و غرض‌ورزی این ‌«پژوهشگر» حزب‌اللهی دارد، چند نمونه:

۱- او می‌نویسد که نخستین منبع برای او ‌«حکم دادگاه میکونوس» است، اما از ناشر ‌«حکم» به صورت کتاب نام نمی‌برد و در ارجاع منبع به زبان آلمانی، در زیرنویس همان برگ، تاریخ نهم دسامبر ۱۹۹۸ و محل برلین را ذکر می‌کند. حکم دادگاه در دهم آوریل ۱۹۹۷ در برلین صادر شده است. نهم دسامبر ۱۹۹۸ تاریخی است که دیوان عالی دادگستری در شهر کارلسروهه درخواست تجدید نظر در رای را رد و به حکم صادره وجاهت قانونی می‌دهد. تاریخ نشر ‌«متن آلمانی حکم دادگاه میکونوس» توسط آرشیو اسناد و پژوهش‌های ایران و کانون پناهندگان سیاسی ایرانی نیز نه به این تاریخ ربط دارد و نه به آن دیگری. بعلاوه، این حکم برای اولین بار توسط من (پرویز دستمالچی) ترجمه و با همت مرتضی عبدالهی (کالیفرنیا) و تامین مالی از سوی او، در سال ۲۰۰۰، از سوی انتشارات دهخدا، در لس آنجلس- آمریکا منتشر شد. چند سال بعد نیز، ترجمه‌ای دیگر، از ‌«مظفر»، در آلمان، چاپ و پخش شد. به نظر می‌آید ‌«پژوهشگر» جیره‌خوار حکومت اسلامی کتاب « نقاشی قهوه‌خانه» نه اطلاع درستی از تاریخ صدور حکم، یا از تاریخ درخواست تجدید نظر و سپس تاریخ وجاهت قانونی آن دارد و نه اطلاعی از این دو ترجمه، هرچند با یک ‌«گوگل» ساده می‌توانست به وجود آنها پی ببرد. او حتا اگر به آخر همان کتاب ‌«ترور به نام خدا» درست نگاه کرده بود، می‌توانست ببیند که متن حکم ۳۹۷ برگی میکونوس ۱۹ سال پیش از سوی من ترجمه شده است.

۲- محسن کاظمی‌در رابطه با کتاب من (پرویز دستمالچی) می‌نویسد: ‌« کتاب ۵۰۸ صفحه‌ای ترور به نام خدا، نوشته پرویز دستمالچی است… این کتاب سراسر ضدیت با نظام جمهوری اسلامی است. عصبانیت نویسنده از این نظام، مانع شده که او بتواند بی‌طرفانه به پرونده میکونوس بپردازد. دستمالچی در پی آن است که بگوید پشت عملیات تروریستی میکونوس یک حکومت ایدئولوژیک (نظام ایران) قرار دارد. از او خواهید خواند که چگونه خبرنگاری آلمانی را قربانی مقاصدش کرده است… و درواقع حریم‌های اخلاقی را از بین برده است…»!

نخست اینکه کتاب ۵۴۲ برگ است نه ۵۰۸ برگ.
دوم، کتاب در باره برخی از ترورهای افراد اپوزیسیون ایران در خارج و نقش ج.ا. و همچنین برخی از قتل‌های زنجیره‌ای در درون ایران است و نه تنها بررسی ترور برلین.  چرا کاظمی‌ نمی‌نویسد که این کتاب تنها بررسی ترور برلین نیست، بلکه بررسی یازده قتل است که پشت تمام آنها ج.ا. بوده است؟ چرا در این‌باره سکوت می‌کند؟
اینکه در پشت ترور برلین ج.ا.ا. بود را دادگاه اثبات کرد، گفته‌های من نیست، اسناد و مدارک بی‌شبهه‌ی یک دادگاه است که چهار سال طول کشید.
اینکه این کتاب سراسر ضدیت با نظام است، کاملا درست است، زیرا کتاب بررسی و شناسایی عاملان و آمران ترور افراد اپوزیسیون ایران در درون و برون مرز است و این مهم با ارائه اسناد و مدارک بسیار زیاد اثبات می‌شود. ترور قاسملو و یاران در وین، یا ترور شاپور بختیار و منشی‌اش سروش کتیبه در پاریس که پندارهای دستمالچی نیست، اسناد دادگاه و پلیس است.
اگر دیوید بیلفلد (داود صلاح‌الدین) قاتل علی‌اکبر طباطبایی (واشنگتن ۱۹۸۰) در تهران نشسته است و مصاحبه می‌کند و خودش می‌گوید به دستور مقامات ج.ا. دست به این جنایت زده و این امر مورد تائید خمینی نیز بوده است، که ربطی به توطئه کسی ندارد.
اگر انیس نقاش در تهران نشسته است و می‌گوید به دستور مقامات ایران (ژانویه ۱۹۸۰)  قصد ترور بختیار را داشته است، چه ربطی به ‌«آزمندی»های اپوزیسیون ایران دارد؟
اگر مهرداد عالیخانی، در برگ‌های بازجویی‌اش، نشر شده در‌«کتاب ترور به نام خدا»، تمام جزئیات مربوط به کشتن پروانه اسکندری، داریوش فروهر، محمد مختاری ومحمد جعفر پوینده را شرح می‌دهد و می‌گوید تمام جنایات به دستور وزیر اطلاعات آن زمان آیت‌الله قربانعلی دری نجف آبادی بوده است، چه ربطی به اپوزیسیون ایران دارد؟!

بعلاوه، بسیار جالب است که آقای کاظمی‌ از کتاب‌های دستمالچی و دیگران ‌«دزدی» می‌کند، حقایق را وارونه جلوه می‌دهد، ده سال از پول ملت را می‌خورد تا دروغ تحویل دهد و دست‌های خون‌آلود یک تروریست را پاکشویی کند، تمام تلاش‌اش برای دفاع از یک نظام جهل وخشونت و جنایت است، اما به یکباره معلم اخلاق می‌شود که من (پرویز دستمالچی) ‌«حریم‌های اخلاقی را از میان برده‌ام»! او سپس از کتاب ‌«بخشی از اسناد میکونوس، سپتامبر ۹۲ تا آوریل ۱۹۹۷» من یاد می‌کند و می‌نویسد‌ «در این کتاب ۲۰۶صفحه‌ای بدون ساختاری مناسب بریده‌های مطبوعات فارسی زبان و اپوزیسیون را کنار هم قرار داده است». خب، ساختار مناسب کتاب، همان تاریخ حوادث و بریده‌های روزنامه‌ها و سایر اسناد و مدارک است. نام کتاب هم همین را می‌گوید: بخشی از اسناد از فلان تا فلان تاریخ، یعنی به ترتیب تاریخ! فرض که اسناد ترتیب «مناسبی» نداشته‌اند، ربط آنها با درستی یا نادرستی اسناد در چیست؟ من (پرویز دستمالچی) در رابطه با ترور برلین پنج کتاب به فارسی دارم که کاظمی‌ تنها از سه کتاب سخن می‌گوید و از دو کتاب «تروریسم دولتی ولایت فقیه» و «ریشه‌های ایدئولوژیک تروریسم ولایت فقیه و اسناد میکونوس» هیچ نمی‌گوید، چرا؟ آیا نمی‌داند؟ نام هر دو کتاب‌ که در لیست آخر «ترور به نام خدا» وجود دارد!

۳- بعد نوبت می‌رسد به نوربرت زیگموند، خبرنگار تلویزیون شبکه دو آلمان (ZDF)، ‌«که با دستمالچی تنگاتنگ همکاری رسانه‌ای داشت». من هیچگونه همکاری تنگاتنگ رسانه‌ای با او نداشتم، اما در مدت چهار سال پروسه دادگاه، به مناسبت‌های گوناگون، چندین بار با من مصاحبه شده است، به دلیل اینکه من برای او یک شاهد عینی بودم، همچنانکه با سایر رسانه‌ها نیز چندین و چند بار مصاحبه کرده‌ام، همین! اتفاقا، برخلاف تصویری که کاظمی‌ در معرفی زیگموند و کتابش ارائه می‌دهد، او در تمام کتاب نشان دهد که چگونه دولت آلمان، از جمله وزیر دادگستری و یا وزیر اطلاعات و امنیت آقای برند شمیت باوئر در ابتدای امر تمام تلاش خود را به کار بردند تا به سود ج.ا. از آشکار شدن ‌«تروریسم حکومتی» ج.ا. و آوردن نام «ایران» در این پرونده پیشگیری کنند که سرانجام ناموفق ماندند. یعنی کتاب درست عکس نظریه محسن کاظمی‌ را می‌گوید که گویا «غرب‌» علیه دارابی و نظام مقدس توطئه کرده است. به نظر من کتاب نوربرت زیگموند یکی از دقیق‌ترین و مستندترین کتاب‌ها در رابطه با اسناد مربوط به نقش دارابی و جمهوری اسلامی ایران در ترور برلین و فعالیت‌های دولت وقت آلمان با هدف پیشگیری از آشکار شدن نقش حکومتگران ج.ا. است که خواندن آن را به تمام علاقمندان توصیه می‌کنم.

۴- کاظمی‌ سپس به ویلهلم دیتل اشاره می‌کند، با اطلاعاتی ناقص و بعضا نادرست. نوشته کاظمی‌ نشان می‌دهد که اطلاعات او در باره دیتل از حد یکی دو برگ بیشتر نیست. دیتل به مدت دوازده سال برای دستگاه ضداطلاعات و ضدجاسوسی آلمان (BND) کار کرده، با بسیاری از رهبران خاورنزدیک و خاورمیانه «دوست‌» بوده و مصاحبه کرده و با آنها عکس دارد و در تمام آن کشورها «شبکه‌»سازی اطلاعاتی کرده است و حکومت‌ها یا جنبش‌های اسلامی و تروریستی را بسیار دقیق و از نزدیک می‌شناسد. دیتل خبرنگار مجلات اشپیگل، اشترن و فوکوس بوده است، پانزده کتاب دارد، که نام آخرین آن «ارتش‌های در سایه‌» است. موضوع این کتاب بررسی نقش سازمان‌های اطلاعاتی جهان اسلام، از جمله ج.ا. است و بخش اول کتاب (۸۶ برگ) به ایران و فعالیت‌های تروریستی ملاها، از جمله ترور برلین، نقش دارابی و همدستانش و نیز نقش وزارت اطلاعات و امنیت ج.ا.ا. و شخص علی فلاحیان اختصاص دارد. کاظمی‌یک کلام از این کتاب سخن نمی‌گوید، چرا؟!

۵- کاظمی‌ سپس در باره رویا حکاکیان نویسنده کتاب «قاتلان قصر فیروزه‌» (به زبان انگلیسی) می‌نویسد و مدعی می‌شود حکاکیان نیز تحت تاثیر دستمالچی قرار دارد: «… جالب است که پشت حرکت خانم حکاکیان نیز آقای دستمالچی قرار دارد… حکاکیان متاثر از دستمالچی است و نمی‌تواند داستان خود را بی‌طرفانه پیش ببرد. او اتهاماتی چون عضویت دارابی در وزارت اطلاعات و سپاه را که هیچگاه از سوی دادگاه ثابت نشد به دارابی نسبت می‌دهد…‌»!

یکم، برخلاف روش و منش «پژوهشی» آقای کاظمی، خانم حکاکیان با هرکس که در رابطه با ترور برلین نقشی داشت و در دسترس بود، مصاحبه و گفتگو کرد. از شاهدان عینی تا با ویلهلم دیتل و ابوالقاسم مصباحی. از مترجم رسمی‌ دادگاه تا همسران و فرزندان قربانیان، از وکلای پرونده میکونوس تا دادستان و قضات دادگاه و…، کاظمی‌ با کدام یک از اینها مصاحبه کرده است؟ در این رابطه حتا خود کاظمی‌ می‌نویسد «دارابی در خاطراتش گفته است که در سال آخر زندان ویلهلم دیتل می‌خواست واسطه مصاحبه خانم حکاکیان با وی شود…» خب، دیگر چه می‌خواهید؟ خانم حکاکیان نه ده سال برای کتابش وقت گذاشت و نه از کسی برای این کار به مدت ده سال حقوق گرفت (مانند کاظمی) و تمام تلاش خود را کرد تا با همه، از جمله حتا با دارابی گفتگو کند. کاظمی‌ چکار کرد؟ هیچ! همه چیز را در دارابی و اظهارات او خلاصه کرد. کتاب «پژوهشی» و سراسر دروغ کاظمی‌ از همان ابتدا تا پایان یک خط توهمی‌ را دنبال می‌کند: قتل کار دارابی و نظام مقدس نبود، بلکه یک توطئه بود. دستمالچی از همان فردای شب ترور همه را گول زد، از پلیس محلی تا شهربانی کل کشور، از خبرنگاران تا نویسندگان، از دادستانی تا رییس دادگاه را! کاظمی‌ همه چیز را وارونه جلوه می‌هد تا «تز»اش را منطقی جلوه دهد. اگر ما (اپوزیسیون) اطلاعاتی می‌داشت و منتشر می‌کرد، همان اطلاعاتی بودند که قبلا توسط نهادهای رسمی‌ منتشر شده بودند و نه اینکه ما «چیز»ی در اختیار آنها بگذاریم. به عنوان مثال خانواده قربانیان وکیل داشتند و دادستانی بنا بر قانون موظف بود تمام اطلاعات لازم را در اختیار وکلای خانواده قربانیان قرار دهد. آلمان که ج.ا. نیست تا هرکی هرکی باشد.

دوم، کاظمی‌ هر جا بتواند فورا دروغ می‌گوید، برخلاف ادعای او، دادگاه عضویت دارابی در وزارت اطلاعات و نیز سپاه را اثبات کرد و حکاکیان با استناد به رای دادگاه و اسناد و مدارک موجود روایت کرده است.

۶- کاظمی‌در ادامه می‌نویسد: ‌«… تشکیلاتی با عنوان کمیته اپوریسیون ایرانی در تبعید علیه ترور، چهار جلد کتاب درباره قضیه میکونوس منتشر کرده است که مجلد اول و دوم برای این پژوهش دست‌یاب نشدند… شاید پرسش مهم آن باشد که این کمیته چطور قبل از اعلام رای دادگاه به این اسناد دست یافته و در مصونیت آنها را منتشر کرده است؟ آیا بیم آن نمی‌رود که چنین امری بر روی افکار عمومی‌ و سیستم قضایی تاثیر بگذارد؟…»

یکم، ‌«کمیته اپوزیسیون ایرانی در تبعید علیه ترور- برلین» پس از ترور برلین برای مبارزه با تروریسم حکومتی ج.ا.ا. در ابتدا در برلین و سپس شبیه آن در پاریس تشکیل شد. هدف: پیگیری برای شناسایی آمران و عاملان ترور، روشنگری و اطلاع‌رسانی بود.

دوم، تعداد کتاب‌ها در رابطه با تروریسم حکومتی ج.ا. که ‌«کمیته…» تحت عنوان ‌«Der Fall Mykonos”، منتشر کرد، نه چهار جلد، بلکه شش جلد بودند. این موضوع در ‌«ده»ها جا آمده است، از جمله در آخرین برگ در همان کتاب ‌«ترور به نام خدا» که ایشان برخی ‌«چیز»ها را از آنجا کپی‌برداری کرده است.

سوم، محسن کاظمی‌ که در حمایت از یک تروریست و نیز تروریسم حکومتی ‌«پژوهش» کرده است، نگران می‌شود که چرا اسناد زودتر از رای دادگاه بیرون آمده‌اند و نکند افکار عمومی‌ و نیز دستگاه قضایی تحت تاثیر آنها قرار گیرد. ایشان که بنا بر اظهارات خودش از شش جلد کتاب تنها دو جلد را دیده، چگونه می‌تواند درباره آنچه ندیده است قضاوت کند که آنها برای افکار عمومی‌ و دستگاه قضایی خوب یا بد بوده‌اند؟! بعلاوه، اسناد ارائه شده در این شش جلد یا بریده‌های روزنامه‌ها هستند، یا اسناد و مدارکی که پیش از نشر از سوی ‌«کمیته…» در اختیار مقامات پلیس، دادستانی و حتا در اختیار وکلای مدافع متهمان بوده‌اند، به عنوان واقعیت‌ها و فاکت‌ها. این اسناد بعدا در شش جلد به چاپ رسیدند. « کمیته…» بعدا این اسناد را منتشر کرد تا همگان مطلع شوند، زیرا افکار عمومی‌ نیز حق دارد از این اسناد مطلع باشد تا بتواند بهتر قضاوت کند.

یک موضوع دیگر بسیار مهم است: «پژوهشگر» حزب‌اللهی، آقای محسن کاظمی، از اسناد و مدارک موجود در فضای مجازی هیچ نمی‌گوید. در آنجا چندین فیلم مستند و از جمله یک فیلم مستند یک ساعت و ده دقیقه‌ای (ترور در برلین)، چندین مصاحبه مفصل (از جمله) با بی‌بی‌سی یا صدای آمریکا و سایر تلویزیون‌ها، و ده‌ها و ده‌ها مصاحبه و مقاله درباره ترور برلین و… وجود دارد، چرا او هیچ اشاره‌ای به آنها نمی‌کند؟ دلیل آن بسیار روشن است: کتاب‌های چاپی درباره ترور برلین در ایران زیر سانسور و ممنوع است! پس اشاره به آنها «مشکلی» ایجاد نمی‌کند، زیرا مردم در هر صورت نمی‌توانند به آنها دسترسی داشته باشند. اما فضای مجازی؟ در فضای مجازی هزاران هزار نفر می‌توانند «کلیک» کنند و از اصل ماجرا با خبر شوند! پس، کاملا مسکوت می‌ماند. به نظر می‌آید در سیستم جنایت و ریا، «پژوهشگر»اش هم ریاکار می‌شود.

پس از صدور رای دادگاه و محکومیت عالی‌ترین مقامات ج.ا.ا. در حکم ۳۹۷ برگی دادگاهی که حدود چهار سال طول کشید و بیش از صد و هشتاد شاهد در برابر آن شهادت دادند، کشورهای عضو اتحادیه اروپا، در همبستگی با رای دادگاه و نیز با آلمان، در اعتراض به تعرضات ج.ا. به حوزه حق حاکمیت آلمان و اروپا و زیر فشار افکار عمومی، سفرای خود را از ج.ا. فراخواندند و برقراری دوباره رابطه دیپلماتیک را تنها به این شرط پذیرفتند که مقامات ایران تعهد دهند دیگر در خاک اروپا دست به ترور نزنند.  ج.ا. نیز تعهد داد! و از آوریل ۱۹۹۷ به بعد تا حدود دو سال پیش تروری علیه افراد اپوزیسیون ایران در خاک اتحادیه اروپا انجام نگرفت، در حالی که تا چند ماه پیش از صدور رای دادگاه برلین و در پی آن قطع روابط اتحادیه اروپا با ج.ا.ا.، حکومتگران همچنان به ترورهای خود ادامه می‌دادند که از جمله آخرین آنها ترور دکتر سیروس الهی و دکتر رضا مظلومان در پاریس بود. پرسش این است: اگر ترورها کار ج.ا.ا. نبوده است، چگونه حکومت تعهد می‌دهد و می‌تواند بیش از بیست سال به تعهد خود در این مورد عمل کند؟!
[ادامه دارد]

*تماس با نویسنده: Dastmalchip@gmail.com
پرویز دستمالچی, کیهان چاپ لندن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *