نامه تکادهنده “نازنین زاغری” از زندان اوین, کشور من سنگ مادران سوری و یمنی و فلسطینی را به سینه می‌زند اما بر غم دوری مادری از فرزندش در خاک سرزمین خود چشم می‌پوشد

By | ۱۳۹۸-۰۷-۱۰

نامه تکادهنده “نازنین زاغری” از زندان اوین

…..من مادر زندانی کودکی هستم که کشورم لذت داشتنش را از من دریغ کرده است. امید من به کشورم برای رهایی سالهاست که از قلبم رخت بربسته است. کشور من سنگ مادران سوری و یمنی و فلسطینی را به سینه می‌زند اما بر غم دوری مادری از فرزندش در خاک سرزمین خود چشم می‌پوشد و زجرش را با نظاره کردن رفتن کودک ۵ ساله اش صد چندان می‌کند…..


نازنین زاغری رتکلیف، شهروند ایرانی-بریتانیایی محبوس در زندان اوین با انتشار نامه ای ضمن توصیف احوال خود به عنوان مادری زندانی، از عملکرد جمهوری اسلامی در مورد پرونده خود انتقاد کرد. وی در بخشی از نامه در توصیف شرایطش می‌گوید “شاید برای تو شانه کشیدن بر گیسوان دخترکت تنها بخشی از روزمرگی هایت باشد اما برای من آرزوییست که سه سال و نیم در انتظارش بوده ام“.

به گزارش خبرگزاری هرانا، به نقل از کانون مدافعان حقوق بشر، نازنین زاغری رتکلیف، شهروند ایرانی-بریتانیایی محبوس در زندان اوین که سومین سال حبس خود را در این زندان سپری می کند با انتشار نامه ای به توصیف شرایط کنونی خود پرداخته و در ادامه از عملکرد مسئولان جمهوری اسلامی انتقاد کرده است.

در بخشی از نامه در رابطه با سخنان محمد جواد ظریف، وزیر خارجه جمهوری اسلامی، در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد در مورد ارتباط آزادی نازنین زاغری و بدهی ۴۰۰ میلیون پوندی دولت انگلیس به ایران مینویسد: “کشور من هفته گذشته مرا در ازای مبلغ هنگفتی که مطالبات سیاسی خودش است به حراج گذاشت”.

متن کامل این نامه عینا در ادامه می‌آید:

“نامه ای به وجدانهای بیدار

شاید برای تو شانه کشیدن بر گیسوان دخترکت تنها بخشی از روزمرگی هایت باشد اما برای من آرزوییست که سه سال و نیم در انتظارش بوده ام. شاید برای تو قصه‌های شبانه و بوسه‌های قبل خواب و رفتن به پارک و کتابخانه آنقدر عادی باشد که حتی گاهی برایش وقت هم نداشته باشی اما برای من حسرت سالیان پشت آن نهفته است. شاید برای تو درآغوش نکشیدن دخترت غیر قابل تصور باشد اما من بیش از سه سال است که با آن در کشمکش هستم و این‌ برایم بدترین عذاب است.

قلب من هر صبح یکشنبه برای دیدن دخترم در سالن ملاقات زندان اوین از فرط هیجان و اضطراب درون سینه‌ام تندتر از همیشه می‌تپد. درب سالن ملاقات باز می شود و گیسوی من‌ به سمتم می دود و نامم را صدا می زند و مرا در آغوش می‌کشد. آغوشی که شاید کوتاه‌ترین اما بدون شک زیباترین و هیجان‌انگیزترین آغوش دنیاست. اما این یکشنبه‌ها نیز دیری نخواهد پایید که از میان دستانم بلغزند و در غبار مه‌آلود زندان محو شوند.

من مادر زندانی کودکی هستم که کشورش لذت داشتنش را از من دریغ کرده است.

من مادر زندانی کودکی‌ ۵ ساله‌ام که از ۲۲ ماهگی کشورم لذت داشتنش را از من دریغ کرده است. روزهای سیاه دوری از کودکم، درست زمانی که تازه زبان به سخن گفتن گشوده بود، به تلخی سپری شدند. باید مادر باشی و غم دوری از فرزند را چشیده باشی تا بدانی و بفهمی که من از چه حرف می‌زنم.

هفته گذشته مادری از زندان آزاد شد، مادری که محکومیتش به زندانی بودن من گره خورده بود.

“نگار” مادری است که فرزندش را در زندان درکشوری غریب به دنیا آورده و باید زندان را تجربه کرده باشی تا بدانی او چه کشیده. باید کودک شیرخواره‌ات را از سینه ات جدا کرده باشند و تو روزها و شب ها با صدای گریه های او در کابوست از خواب پریده باشی، خیس عرق، و او را کنار خود نیافته باشی تا بدانی او چه رنجی را متحمل شده. هنگامی که صدای ضجه های خودت و دلتنگی های کودکت و آغوشی که او را کم دارد در سلول‌های انفرادی سرد و تاریک شهری غریب می‌پیچید، شاید این همان رنجی است که او کشیده. من زجری را که او کشیده تجربه کرده‌ام. من هم مانند نگار حسرت در آغوش کشیدن، بوسیدن و بوییدن نوزادم را در ماهها و سالهای طولانی و سخت و تیره و غم‌انگیز زندان تجربه کرده‌ام و میدانم و خوب می‌فهمم که با هیچ رنجی در دنیا قابل قیاس نیست.

اما بین من و نگار تفاوت بزرگیست. قاضی دادگاه به دلیل شرایطش و دوری از فرزندش حکم به پایان حبسش می دهد. حبس او برابر با آزادی اوست.

من و نگار هموطنیم. او در کشوری غریب محکوم شده و من در وطنم. مرا، حتی به گفته سازمان ملل، در دادگاهی ناعادلانه به ۵ سال حبس محکوم کرده و وادار کرده‌اند علیرغم التماس ها و اشکهایی که ریخته ام در عین بی گناهی، سه سال و نیم از آنرا تا به امروز پشت میله های زندان و به دور از فرزندم ‌سپری کنم.

و ما اکنون در ابتدای مسیری سخت تر ایستاده‌ایم.

در آینده ای نزدیک، آنان که مرا به دور از فرزندم نگه داشته‌اند می نشینند و نظاره می کنند دخترم پس از بیش از سه سال و نیم نزد پدرش برای رفتن به مدرسه به انگلستان بازگردد؛ سفری که برای هر دوی ما پر از اضطراب و دلهره خواهد بود.

این در حالیست که کشور من هفته گذشته مرا در ازای مبلغ هنگفتی که مطالبات سیاسی خودش است به حراج گذاشت. امید من به کشورم برای رهایی سالهاست که از قلبم رخت بربسته است. کشور من سنگ مادران سوری و یمنی و فلسطینی را به سینه می‌زند اما بر غم دوری مادری از فرزندش در خاک سرزمین خود چشم می‌پوشد و زجرش را با نظاره کردن رفتن کودک ۵ ساله اش صد چندان می‌کند.

آنان که به زعم ایران، ناقضین حقوق بشرند، از خطای نگار به حکم مادر بودنش می‌گذرند و او را نزد کودکش‌ می‌فرستند. اما مسوولان‌ کشور من، مرا بیگناه متهم می‌کنند و به گناه ناکرده رای می دهند و قصاص می کنند و گذشت هم ندارند.

کشور من به جای حمایت از حق من و کودکم، آزادی ام را در قبال مذاکره به حراج می گذارد و تنها من، فرزند و همسرم بهای آنرا می‌پردازیم.

چه تلخ است روزی که بفهمی در نهایت بی عدالتی در وطنت حبس شده‌ای و راهی برای آزادی پیش پایت نیست. من هیچ امید و انگیزه ای برای رهایی از این قفس پس از ترک گیسویم ندارم، و درد و رنج بی پایان مرا با هیچ معیاری نمی توان ‌سنجید. من یک ‌مادرم که با رفتن دختر کوچکم مانند تل خاکی فروخواهم ریخت و از من جز مشتی خاک چیزی برجای نخواهد ماند.

نگار زمانی به ایران باز می‌گردد که کودکش دقیقا همسن گیسوی من است زمانی که او را از من جدا کردند و این خاطرات آن روزها را برایم تداعی می‌کند. گمان نمی کنم هیچ قانون و سیاستی برای جدایی مادری از فرزندش توجیهی داشته و آنرا بربتابد.

من و کودکم هنوز بازیچه دست سیاستمدارانی هستیم که در داخل و خارج از مرزهای وطنم ما را ابزاری برای رسیدن به اهداف سیاسی و سیاست های خود قرار داده و از هر آنچه در توان داشتند برای دست یافتن به مقاصد خود و بهره‌کشی از مادری بی گناه که به هیچ ‌چیز جز کودکش نمی اندیشد، فروگذار نکردند. آخرین تیر ترکششان هم به حراج گذاشتن مادری است که دوری از فرزندش را بیش از این تاب نمی آورد.

شاید اگر انسانیت و اخلاق و دینداری به معنای واقعی که یک کشور اسلامی ادعا می کند در دل سیاستمداران حلول می کرد، دنیای ما جای بهتری بود و رنج مادران سرزمینمان سبکتر. بی شک آن روز من در حسرت دیدن دخترم در اولین روز مدرسه اش نمی ماندم…

آن روز آزادی سرودی می‌ خواند طولانی تر و نرم تر از شانه کشیدن بر گیسوان گیسوی کوچکم.

نازنین زاغری، مادر گابریلا گیسو رتکلیف

زندان اوین، تهران ، مهر ۱۳۹۸”

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *