تأملات بهنگام؛ در باب مغالطه توسل به اکثریت

By | ۱۳۹۸-۰۸-۱۷

– معروف‌ترین مثالی که بر نادرستی استناد به نظر اکثریت ابراز می‌شود، بطلان اعتقادِ اکثریت قریب به اتفاق مردم عهد باستان و قرون وسطا به سکون کره زمین و چرخش خورشید گِرد آن است. بر خلاف باور عموم مردمِ آن دوران، دگراندیشیِ درست کوپرنیک و رهیافت علمی او، نماینده اندیشه درست یک نفر در مقابله با باور غلطِ میلیون‌ها انسان نادان هم‌عصر اوست. بنا بر همین الگو، در بسیاری از مواقع، استناد به باور و عمل اکثریت مردم برای منکوب کردنِ مخالف، نشان از جهل یا شیادی صاحبِ چنین استنادی دارد.

یوسف مصدقی ,کیهان چاپ لندن:

شامگاه ۱۳ آبان‌ماه ۱۳۹۸، برنامه «شصت دقیقه» تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی، به بهانه چهلمی سالگرد اشغال سفارت ایالات متحده در تهران، چند دقیقه از آنتن زنده‌اش را تقدیمِ عباس عبدی، یکی از گروگانگیرهای این ماجرای رسوا کرد تا به تطهیر کارنامه خود و رفقای تبهکارش بپردازد.

مجری این برنامه، احتمالا بنا به دستور سردبیر برنامه یا دیگر مقامات ارشد بخش فارسی، بدون ایجاد کمترین چالشی، میدان سخن را به گروگانگیرِ مورد اشاره سپرد تا هر رَطب و یابِسی که می‌خواهد بهم ببافد و یکطرفه و بدون مُعارض، پخش زنده رسانه ریاکارِ دولت ملکه را به منبری برای توجیه اعمال مجرمانه تبهکاران صدر انقلاب ۱۳۵۷ تبدیل کند.

عباس عبدی از همان آغاز این منبرِ چند دقیقه‌ای، آب پاکی را روی دست مجری و مخاطبان برنامه کذایی ریخت و به صراحت اعلام کرد که نه تنها از بالا رفتن از دیوار سفارت آمریکا و دزدیدن دیپلمات‌های این کشور پشیمان نیست بلکه از آن دفاع هم می‌کند.

اوج وقاحت عبدی اما زمانی بود که در دفاع از اقدامِ احمقانه، ضدملی و پر آسیبِ اشغال سفارت آمریکا، آن را «تجربه یک ملت» خواند و خاطرنشان کرد که «در تاریخ ایران و حتی در تاریخ دنیا هیچ اقدامی نبوده که آنقدر حامی داشته باشد». او با تخطئه منتقدان این عمل خائنانه، گفت: «چه کسی به خودش حق می‌دهد تجربه یک ملت را محکوم کند؟» در حالی که «پشت در سفارت، از چپِ چپ تا راستِ راست برای حمایت [از عمل گروگانگیری] صف بسته بودند» عبدی سپس دوباره مدعی شد که در آن ایام، «مردم» از اشغال سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن دیپلمات‌های آمریکایی حمایت کردند و اضافه کرد که: «این ملت دیوانه نبوده است که این کار را [بی‌دلیل] کرده باشد».

فارغ از این دروغِ واضحِ عبدی که اوباش کف خیابان و گروه‌های تروریستی شریک در انقلاب را «مردم» می‌نامد، حتی اگر بپذیریم که بیشینه «مردمِ» ایرانِ انقلاب‌زده آن زمان، هوادار گروگانگیری و اشغال سفارت بودند، این موضوع باز هم ارزشی برای ادعای او ایجاد نمی‌کند.

ادعای عباس عبدی که کثرت حامیان یک عمل را نشانه درستی آن عمل می‌داند، ریشه در مغالطه‌ای مشهور و قدیمی- به قدمت تاریخ- دارد. قدمای منطقیون، این مغلطه را مغالطه «توسل به اکثریت» یا «تشبث به محبوبیت» (Argumentum ad Populum) نامیده‌اند. معروف‌ترین مثالی که بر نادرستی استناد به نظر اکثریت ابراز می‌شود، بطلان اعتقادِ اکثریت قریب به اتفاق مردم عهد باستان و قرون وسطا به سکون کره زمین و چرخش خورشید گِرد آن است. محبوبیت این پندار در آن دوران تا جایی بود که اگر کسی نظری خلاف آن بیان می‌کرد، مورد تکفیر اهل شریعت قرار می‌گرفت و سر و کارش با دستگاه انکیزیسیون (تفتیش عقاید) می‌افتاد.

بر خلاف باور عموم مردمِ آن دوران، دگراندیشیِ درست کوپرنیک و رهیافت علمی او- که به کشف دستگاه سامانه‌ی خورشیدی و اثبات علمی نظریه گردش زمین به دور خورشید انجامید- نماینده اندیشه درست یک نفر در مقابله با باور غلطِ میلیون‌ها انسان نادان هم‌عصر اوست. بنا بر همین الگو، در بسیاری از مواقع، استناد به باور و عمل اکثریت مردم برای منکوب کردنِ مخالف، نشان از جهل یا شیادی صاحبِ چنین استنادی دارد.

چون نیک بیندیشیم، «مردم» مفهومی کلی و گنگ است که در عالم سیاست بیشتر برای فریب و سفسطه از آن استفاده می‌شود. از این چشم‌انداز، بیشینه اهل سیاست برای مشروعیت بخشیدن به مواضع و تصمیمات خود، دست به دامان این واژه گنگِ پُرطنین می‌شوند و برای نیل به اهداف سیاسی خود و همچنین رهایی از خطر انزوا، خود را همراه «مردم»، در کنار «مردم» و برای «مردم» تعریف می‌کنند.

در رژیم‌های تمامیت‌خواه و اقتدارگرا، چنین رهیافتی به «مردم» می‌تواند به طرز خشونت‌باری یکدست و بی‌شکل باشد. می‌تواند به طرز عجیبی فاقد هوشیاری و گریزنده از مسئولیت شود. این روایت از «مردم» که مطلوب تمامیت‌خواهان و سرکوبگران است، می‌تواند بهانه خوبی برای جنایت و خشونت باشد و برخوردی حذفی را با هر چه «غیرمردمی» است، ممکن ‌کند. در این رهیافت، هرگونه دگرباشی و دگراندیشی، با چماق «ضد مردمی بودن» له می‌شود. عباس عبدی و همپالکی‌های گذشته و حالش، محصول چنین رهیافتی به مفهوم «مردم» هستند.

قیچی انقلاب ۱۳۵۷ دو تیغه آلوده داشت که محمدرضا شاه فقید آن دو را ارتجاع سرخ و ارتجاع سیاه نامیده بود.

این دو تیغه کهنه، از میانه دهه چهل خورشیدی به مدد حمایت خارجی و تولیدات شارلاتان‌های داخلی، زنگار از تن گرفتند و نسلی از جوانان رمانتیک، بی‌اطلاع و آرمانخواه را همزمان به دو بیماری چپگرایی و شیعه‌گری مبتلا کردند. این آلودگی، آسیب جبران‌ناپذیری به روند توسعه و توانمندسازی ایران عصر پهلوی وارد کرد و موجب گسترش خشونت و توهم‌زدگی میان نسلِ خِرَدباخته‌ای شد که در دهه‌های پر رونق و آرام چهل و پنجاه خورشیدی- در رفاه و امنیت ناشی از رشد اقتصادی و زمامداری عاقلانه حکومت پادشاهی- بالیده بودند و از نعمات آن دوران بهره برده بودند.

در آن ایام، پهلوان‌پنبه‌های شیاد و غرب‌ستیزی چون جلال آل‌احمد و علی شریعتی، نقشی اساسی در ایجاد تفاهم میان ارتجاع سرخ و سیاه بازی کردند. هذیان‌های منتشره در آثار این دو نفر و امثال آنها، نه تنها این دو تیغه آلوده را دوباره تیز کردند بلکه موجب شدند که به مرور زمان این دو تیغه در کوره انقلاب و آشوب، در هم گداخته شوند و از این گُدازِش، دشنه‌ای دو لبه ساخته شود که تا همین امروز در گُرده وطنِ نیمه جان ما باقی مانده است.

به بیانی دیگر، تلفیق شیعه‌گری و چپگرایی، پیش از بهمن ۱۳۵۷ موجب نطفه‌بستنِ هیولایی شد که بنا بر سرشتش نه تنها  از همان آغاز سلسله‌جنبان خشونت و جنایت بود بلکه پس از آن، روز به روز در هرم قدرتِ برآمده از انقلاب، بالا و بالاتر جای گرفت. ماجرای اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸، نقطه اوج اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه در ایام تاریک و خونبار پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود. شَرّ این اتحاد، چهل سال است که بر زندگی ایرانیان سراسر دنیا سایه افکنده است.

شرّ پدیده‌ای زنده و در حالِ شدن است؛ همچون ویروس‌، همواره در حال جهش و توانمندسازی خود در برابر دارو و درمان‌های موجود است و به همین دلیل هیچگاه نمی‌توان از نابودی‌اش مطمئن شد. فرقه تبهکار حاکم بر ایران، شرّ مجسم شده حاصل از آمیزش دو ارتجاع سرخ و سیاه است که هر از گاهی چهره عوض می‌کند و جامه نو می‌پوشد. تا زمانی که محصولات این آمیزش در رسانه‌هایی از قماش بی‌بی‌سی فارسی تریبون‌های بی‌مُعارض پیدا می‌کنند و امکان رشد و نمو در افکار عمومی می‌یابند، در بر همان پاشنه‌ای خواهد چرخید که در این چهل سال چرخیده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *