تأملات بهنگام؛ «هامون» سی سال بعد؛ سوم: آویخته‌ها

By | ۱۳۹۸-۱۲-۰۲

– حمید هامون، مثل بیشتر به‌اصطلاح روشنفکران ایرانی، همزمان با اینکه خود را آدمی مدرن و روشنفکر جلوه می‌دهد مشغول لاس زدن با سنت و بهره‌گیری از امتیازاتی است که از ناحیه آن، به عنوان یک مرد شیعه، نصیب او می‌شود. او نمی‌تواند از منافع سنت و شرع چشم بپوشد زیرا بر طبق آن، هم می‌تواند «زنش» را کتک بزند و هم ژست قربانی اندیشمند و معصوم بگیرد. خوشتر آنکه بر مبنای شرع و سنت، حق طلاق هم با اوست و می‌تواند همسرش را طلاق ندهد. از این منظر است که مهشید، «سهم» و «حق» حمید هامون است.

یوسف مصدقی , کیهان چاپ لندن:

صاحب این صفحه‌کلید در دو مطلب پیشین، به زمینه تاریخی و فریبکاری فرهنگی‌ای که فیلم «هامون» بر بستر آن ساخته شد، پرداخت و از چشم‌اندازی ناهمدلانه و بی‌مماشات، این معجون سینمایی و پیامدهای فرهنگی‌ آن را نقد کرد.

در سومین بخش از این سلسله مطالب، به اختصار و تا حدی با همدلی، به خود فیلم «هامون»- فارغ از زمینه تاریخی و فرهنگی‌اش- می‌پردازم و محور اصلی داستان آن را بررسی می‌کنم.

اگر ادا و اطوارها، ارجاعات سطحی و ژرف‌نمایی‌های هذیانی را از فیلم «هامون» حذف کنیم، با قصه‌ای روبرو می‌شویم که اگر خوب مصور می‌شد، دیدنی و سرگرم‌کننده از آب در می‌آمد. هرچند که داریوش مهرجویی، رندانه و هوشمندانه، عناصر قدرتمندی از طنز و تراژدی را در فیلمنامه «هامون» گنجانده بود اما بنا به ملاحظات بادشناسانه و منفعت‌طلبانه‌ای که پیش از این به آنها اشاره شد، این کارگردان کاربلد، با چپاندن هذیان‌های «عرفونی» و عمیق‌نمایی‌های باسمه‌ای، شانس تعریف یک داستان شنیدنی و هوشمندانه را از خودش سلب کرد. اگر مهرجویی بجای هذیان‌های شبه‌اگزیستانسیالیستی و عرفون‌بازی‌های مضحک، بدون ادا و اطوار سراغ قصه‌اش می‌رفت، «هامون» فیلمی تلخ اما مفرح از آب در می‌آمد.

از این چشم‌انداز، «هامون» داستان آدم تحصیلکرده‌ای در آستانه میانسالی است که در همه ابعاد زندگی‌اش دچار بحران و شکست شده است ولی خودفریبانه، بر شکست‌هایش جامه استعلا می‌پوشاند. حمید هامون، عضوی از یک طبقه متوسط دلال‌مآب در جامعه‌ای در حال توسعه است که میان ارزش‌های در حال زوال سنتی و هنجارهای جدید، فاسد و سودمحور طبقه‌اش، معلق مانده و توانایی رهایی از این آویزانی را ندارد. این آدم چهل و چند ساله‌، به قول خودش، به این «آویختگی» معترف است:
«… مرتب شلنگ تخته میندازم ولی به هیچ جایی نمی‌رسم دکتر. دارم فرو میرم. من دیگه به هیچ چی اعتماد ندارم. به هیچ چی اعتقاد ندارم… من یه موقعی فکر می‌کردم که یه گُهی می‌شم ولی هیچ پُخی نشدم. چهل و خُرده‌ای ازم گذشته اما بدتر آویزونم، آویزون!…»

شکست‌های پیاپی، از او موجودی سرخورده و منفعل ساخته که حاضر نیست بی‌عرضگی و ناهوشیاری‌اش در زندگی روزمرّه را به عنوان دلیل اصلی شکست‌ها و سرخوردگی‌هایش بپذیرد و از این رو می‌کوشد که همه نامرادی‌هایش را به پرسش‌های فلسفی و هذیان‌های عرفانی پیوند بزند تا از حس حقارتی که به آن دچار شده بکاهد.

او در این راه، از همه مشکلات روزمره و سرخوردگی‌های پیاپی‌اش، تجربیات شبه‌فلسفی می‌سازد و با گُنده‌گویی و لفاظی، ضعف نفس‌اش را در مواجهه با مشکلات زندگی‌، می‌پوشاند. این ترفند اما پس از چندی، کارآمدی‌اش را از دست می‌دهد و در نتیجه، تناقضات رفتار او عیان شده و موجب رسوایی‌اش می‌شود. چنانکه مهشید- همسر هامون با بازی بیتا فرهی- در میانه دعوایی، این موضوع را به رخ هامون می‌کشد:
«…نه! نه! من دیگه این شرّ و ورّای تو رو گوش نمی‌کنم. در باب وصل و یگانگی و استحاله در دیگری و با معبود یکی شدن و این مزخرفات! تو عملا نشون میدی که یک آدم دیگه‌ای هستی… صد و هشتاد درجه حرفت با عملت فرق می‌کنه…»

این تناقض از چشم باقی آدم‌های داستان هم پنهان نمی‌مانَد. در همان اوایل فیلم، محسن دبیری وکیل هامون- با بازی عزت‌الله انتظامی- به حمید هامون می‌گوید:
«تو میخوای همه دوست و مخلصت باشن، چاکرت باشن، اونوقت خودت یه قدم بر نمی‌داری…»

همچنین در فلاش‌بکی در اواسط فیلم، دبیری در چند جمله بدون تعارف و پیچیده‌نمایی، وضعیت حمید هامون را به او گوشزد می‌کند:
«…تقصیر خودته آقا. گرفتاری تو میدونی چیه؟ اینه که پات رو از گلیمت بیرون گذاشتی. گول طبقه بالا رو خوردی دانشمند هوشمند! گول یک بورژوازی پولپرست فاسدی رو خوردی. می‌خواستی پولدار بشی، خودت رو فروختی. خودت و شخصیتت و آبروت رو… تو هم مثل سایرین، یک زن خوشگل گرفتی، حالا دیگه نمیخوادت. میخواستی یه عنترش[انتر] رو بگیری…»

چون نیک بنگریم، مهشید و دبیری با همان ادبیات و نگاه دلال‌مآب طبقه متوسط، مشکل حمید هامون را بدون تعارف و ادا، توضیح می‌دهند. به بیان دیگر، حمید هامون، مثل بیشتر به‌اصطلاح روشنفکران ایرانی، همزمان با اینکه خود را آدمی مدرن و روشنفکر جلوه می‌دهد مشغول لاس زدن با سنت و بهره‌گیری از امتیازاتی است که از ناحیه آن، به عنوان یک مرد شیعه، نصیب او می‌شود. او نمی‌تواند از منافع سنت و شرع چشم بپوشد زیرا بر طبق آن، هم می‌تواند «زنش» را کتک بزند و هم ژست قربانی اندیشمند و معصوم بگیرد. خوشتر آنکه بر مبنای شرع و سنت، حق طلاق هم با اوست و می‌تواند همسرش را طلاق ندهد. از این منظر است که مهشید، «سهم» و «حق» حمید هامون است.

کارگردان هم که خود یکی از همین جماعت روشنفکر به حساب می‌آید، در این میانه، بیشتر با قهرمان قصه‌اش حمید هامون همدل است تا با همسر او.

فارغ از هذیان‌های عرفونی، حمید هامون مثل همه ابناء منفعت‌جوی بشر، دنبال ارضاء حداکثری و بی‌هزینه تمایلاتش است. اما چنانکه رسم خودفریبی اوست، او حتی به این تمایلات هم ظاهری اتوپیایی می‌بخشد. در اواخر فیلم، هامون با خودش واگویه می‌کند:
«چی میشد اگه همه چیز اونجوری که من میخواستم می‌شد؟ همه جا صلح و آشتی. همه جا عشق و صفا.»

این اتوپیا البته همانجایی است که به قول دبیری، همه دوست و چاکر و مخلص حمید هامون هستند. جایی است که مهشید «سهم» او و «مال» اوست.

بنا به الگوی درآمده از انبان و کشکول داستان‌های «عرفونی»، هامون برای رهایی از بحران‌های بنیان‌کن زندگی‌اش نیاز به «دلیل راه» و همراهی با «انسان کامل» دارد. از این رو، به ریسمان پوسیده رابطه مرید و مرادی چنگ می‌زند و چاره همه نامرادی‌هایش را در ایمان به مهمل‌بافی‌های رفیق و مرشد شلخته‌اش علی عابدینی می‌یابد. گنجاندن چنین رابطه‌ای در قصه، در حکم نابود کردن امکان تعریف یک داستان خوب و سرگرم‌کننده است. میان آدم‌های قصه «هامون»، علی عابدینی از همه باسمه‌ای‌تر و نچسب‌تر از کار درآمده و احتمالا حضورش در مسیر داستان تنها برای تزریق هذیان‌های عرفونی- فلسفی هالوخرکنی بوده که به مذاق مدیران وقت فرهنگی جمهوری اسلامی، خوش می‌آمده است.

فیلمنامه «هامون»، سرشار از دیالوگ‌های درجه یک و ماندگار است. در هر بار دیدن «هامون»، این دیالوگ‌ها، مثل دکمه‌های زیبا و گرانقیمتی که روی یک کت بدقواره و چهل‌تکه دوخته شده باشند، خودنمایی می‌کنند و دوباره در ذهن مخاطب تازه می‌شوند. بسیاری از این دیالوگ‌ها، برای جماعت «هامون‌باز» به بخشی از گفتار روزمره‌شان تبدیل شده‌اند که هنوز برای رساندن مقصود گویندگان به هم‌فرقه‌ای‌هاشان کاربرد دارند.

در باب بازی به‌ یادماندنی خسرو شکیبایی، تدوین درخشان حسن حسندوست و استفاده عالی ناصر چشم‌آذر از تم‌های جاودانه و هوش‌رُبای باخ در موسیقی فیلم «هامون»، بایستی با احترام قلم‌فرسایی کرد که هر کدام بجای خود از ناجیان «هامون» بوده‌اند و موجب ماندگاری این فیلم.

به آغاز سخن بازگردیم، اگر «هامون» را از هذیان‌های عرفونی- فلسفی پاک کنیم و آن را فقط داستان مردی دچار بحران میانسالی ببینیم که می‌کوشد نامرادی‌هایش- ناتوانی جنسی، شکست در عشق، عدم موفقیت در پولسازی و به گل نشستن در فرآیند نوشتن یک رساله جفنگ دکترا- را به امور لاهوتی- فلسفی پیوند بزند، آن را اثری دیدنی و سرگرم‌کننده خواهیم یافت. وگرنه، به همان چاهی خواهیم افتاد که «هامون‌بازان» نامراد و سودازده با چنگ زدن به طناب پوسیده ژرف‌نمایی و عرفون‌بازی، در آن آویزان مانده‌اند.

برای حسن ختام، به یاد موسیقی تیتراژ «هامون»، موومان دوم (Adagio) از کنسرتو برای ویولون در می ماژور (Violin Concerto in E major BWV1042) اثر جاودانه یوهان سباستین باخ (Johann Sebastian Bach) را با اجرای بی‌نقص یهودی منوهین (Yehudi Menuhin) گوش کنید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *