اندیشه‌هایی درباره چه باید کرد!

By | ۱۳۹۹-۰۴-۲۹

– دمکراسی به معنای وجود یک رهبر دمکرات یا پاشاه عادل یا رهبر مذهبی عادل در رأس نظام یا جمع افراد دمکرات نیست بلکه توافق ما باید بر اساس ساختار دمکراتیک حکومت باشد و بس.
– طرح این پرسش که پس از جمهوری اسلامی چه کسی خواهد آمد، اصولا نادرست است. پرسش درست این است: ساختار حکومت در آینده‌ ایران چگونه باید باشد تا دوباره دچار مشکل استبداد نشویم؟
– ساختن یک گروه در کنار گروه‌های دیگر، هیچ گره‌ای از مشکل ما نخواهد گشود. به سرنوشت تمام گروه‌های موجود نگاه کنید. کارشان گفتگو و اعلامیه‌درمانی است که نه کسی می‌خواند و نه کسی توجه دارد.

 مشکل از آنجایی شروع می‌شود که ما مکانیسم‌های درونی یک جامعه باز و دمکراتیک را درست نشناسیم. یعنی (مثال) در حین پذیرش حاکمیت الله بخواهیم به «مردمسالاری» برسیم و توجه نکنیم که در غرب (که ابتدا این راه را پیمود) مردمسالاری هنگامی ‌ممکن شد که ابتدا انسان، فرد، از قیمومت الله (خدا هرگز حکومت نکرده است، عده‌ای به نام او حکومت می‌کنند) بیرون آمد و خودمختار شد.

روی سه اصل می‌بایست توافق کرد: گذر از جمهوری اسلامی، برقراری یک نظم دمکراتیک پارلمانی متکی به حقوق بشر و حفظ تمامیت ارضی ایران

خودمختاری انسان پیامدهای بزرگی داشت؛ او حکومت تعیین کرد و در پی آن تابع حکومت شد؛ قانون وضع کرد و در پی آن قانونمدار شد؛ عدل را خودش تعریف کرد و بر اساس آن برای قوه قضایی قانون نوشت تا عدل حقوقی منتج از اراده او را اجرا کند. در یک نظم مدرن، قانون مصوب نمایندگان منتخب مردم مقدم است بر هر نوع قانون یا سنت (احکام و موازین شرع). جامعه مدرن هیچیک از تبعیضات (دینی- مذهبی، جنسیتی، دگرباشی، مربوط به مقام و موقعیت یا اصل و نصب و…) موجود در متون «مقدس» را نمی‌پذیرد، تساوی حقوقی همه در برابر قانون پیش‌شرط است. التزام جامعه به حقوق بشر خواهد بود و نه احکام شرعی!

در دمکراسی‌های مدرن، ملت، امت یکدست و یک‌ دین و مذهب نیست. معنای ملت، در یک پروسه بسیار طولانی و سخت، از عده‌ای کوچک، به کل شهروندان گسترش یافته و ملت بدل به مجموعه‌ای شده است که شناسنامه یک واحد سیاسی- جغرافیایی را دارد، بدون توجه به سایر ویژگی‌ها، مانند جنسیت، دین و مذهب، مرام و مسلک یا مقام و موقعیت و اصل و نسب. چنین ملتی متکثر و سیّال است. در جوامع پیشامدرن نه همه بخشی از ملت بودند و نه سیالیت و تکثر ملت معنا و مفهومی ‌داشت. در جوامع توده‌ای پسافروپاشی روابط و مناسبات ارباب- رعیتی، در ابتدای شکل‌گیری دمکراسی‌های توده‌ای، ملت واحد بود و یک رهبر فرهمند داشت که تعیین می‌کرد ملت باید چگونه باشد، چه بیاندیشد یا چه بخواهد یا نخواهد. هیتلر (مثال) نماینده خواست واحد و همگانی ملت بود، اکثریت و اقلیت یا تکثر و سیالیت معنا نداشت، اقلیت دشمن بود که باید ریشه‌کن می‌شد، که شد.

اگر ملت جمع کسانی است که شناسنامه‌ایرانی دارند و مالک ایران و صاحب حکومت هستند، و اگر حکومت ارگان لازم و ضروری برای اداره امور عمومی ‌جامعه است؛ و اگر برای سازماندهی ساختار بی‌طرف حکومت، لازم و ضروری است که اعمال قهر از فرد سلب و به حکومت سپرده شود تا شرایط همزیستی با هم و مشترک به وجود آید، پس باید حکومت را به گونه‌ای سازماندهی کرد که‌این «وکالت» در ساختار آن کاملا منعکس باشد.

آیا جمهوری اسلامی ایران دارای چنین ویژگی است؟ خیر!
آیا ما می‌توانیم با حفظ حکومت دینی به دمکراسی، به حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش و به حقوق بشر برسیم؟ به نظر من، خیر.

به ‌این دلیل باید از جمهوری اسلامی گذر کرد تا ملت بتواند به حق حاکمیت خود بر سرنوشت‌اش دست یابد زیرا در جمهوری اسلامی ایران حق حاکمیت با الله است و نه با ملت و در این نظام امت گوش به فرمان امام وجود دارد و نه ملتی که حاکم بر سرنوشت خویش است و به حکومتگران وکالت می‌دهد. و از این نگاه، ما در دوران پیشامدرن زندگی می‌کنیم که حتما باید دگرگون شود. از نگاه مدرن، قیام علیه حکومتی که منتج از اراده ملت نیست، از حقوق انسان است. در جمهوری اسلامی ایران فردیت یا انسان قائم به ذات که اساس تمدن‌های مدرن است اصولا بی‌معنا است و فرد در امت حل می‌شود. حکومت بر فراز انسان است و نه نهادی لازم و ضروری برای اداره امور عمومی‌ جامعه و برآمده از اراده ملت. حکومت دینی اصولا نافی خودمختاری انسان و نافی حق حاکمیت ملت است.

چند پرسش و نکاتی که برای ساختار مدرن جامعه لازم و ضروری‌اند

۱- ما چه شکلی از ساختار حکومت را باید جانشین این حکومت دینی کنیم تا بتواند نماد ملت باشد؟ دمکراسی‌های مدرن، یعنی همین دمکراسی‌هایی که هر یک از ما در آنها زندگی می‌کنیم. دمکراسی، یعنی ناشی بودن قوای حکومت از مردم، اگر به حقوق بشر متکی و با آن محدود نشود، می‌تواند حتا از راه پارلمانی نیز منتهی به فاجعه شود، که شد (نازیسم). حقوق بشر ضامن پیشگیری از چنین فاجعه‌ای است. اعلامیه جهانی حقوق بشر بزرگترین دستاورد انسان در سده اخیر برای ساختن نظمی‌ مدرن، بدون تبعیض‌های صوری- قانونی، و اساس عدالت سیاسی و تضمین آزادی‌های فردی و اجتماعی است که می‌توان بر روی آن سایر آزادی‌ها و عدالت را گسترش داد و تعمیق کرد.

دمکراسی به معنای وجود یک رهبر دمکرات یا پاشاه عادل یا رهبر مذهبی عادل در رأس نظام یا جمع افراد دمکرات نیست. در دمکراسی‌های مدرن، ساختار حکومت را دمکراتیک سازماندهی می‌کنند. یعنی (مثلا) در نظم آلمان خود شخص صدراعظم مهم نیست، مقام یا نهاد صدراعظمی‌ را دمکراتیک سازماندهی و کنترل می‌کنند. پس، توافق ما باید بر اساس ساختار دمکراتیک حکومت باشد و بس. بنابراین، با شکل دادن دمکراتیک ساختار حکومت بر اساس حقوق بشر، یعنی پذیرش دمکراسی‌های مدرن، طرح این پرسش که پس از جمهوری اسلامی چه کسی خواهد آمد، اصولا نادرست است. پرسش درست این است: ساختار حکومت در آینده‌ ایران چگونه باید باشد تا دوباره دچار مشکل استبداد نشویم؟ نمونه‌های آن در جهان ده‌ها وجود دارند، نگاه کنید به نمونه‌های اتحادیه اروپا، یا کانادا و استرالیا و آمریکا و ژاپن و…

۲-آیا  وحدت یا همراهی و همگامی‌ ما باید بر اساس ارزش‌های ما، ارزیابی‌های ما یا… انجام گیرد یا بر سر توافق در حقوقی یکسان برای همه در برابر قانون؟ یعنی بر اساس ساختاری از حکومت توافق کنیم که به همه ما شانس برابر برای تحقق اهداف و آرزوهای سیاسی- اجتماعی ما بدهد تا هر کس آرای بیشتری کسب کرد، امور کشور را بگرداند و مردم قضاوت کنند. یعنی اولین گام برای حل یک مشکل، شناخت مشکل و علل آن است زیرا تشخیص نادرست موجب تجویز داروی نادرست خواهد شد و «مرض» همچنان می‌ماند. وظیفه سیاستمداران حل مشکلات واقعا موجود است و نه بحث‌های ارزشی– ایدئولوژیک. در اکثر «کنفرانس»های نیروهای سیاسی در برون‌مرز، بجای گفتگو و سپس توافق بر سر ساختار حقوقی نظم حکومت، به جدل درباره «ارزش»‌های هر یک از گروه‌ها یا سیاست‌های آنها پرداخته می‌شود. به‌ این دلیل، اکثر بحث‌ها و سخنرانی‌ها دیگر تکراری و ملال‌آور شده‌اند. اگر ساختار حکومت جدا از «ارزش»‌ها نباشد، در چنین حالتی، فرقی نمی‌کند کدام «ارزش» را انتخاب کنیم، حکومت را یکسویه خواهیم کرد. و یکسویه شدن حکومت به معنای دیکتاتوری و تام‌گرایی خواهد بود. حکومت، به عنوان نهاد لازم و ضروری برای اداره امور عمومی ‌جامعه، نه می‌تواند دینی و نه ضددین باشد. سکولاریسم یعنی بی‌طرفی حکومت در ارزش‌ها، یعنی نه دین در حکومت دخالت دارد و نه حکومت اجازه دخالت در دین و مذهب یا مرام و مسلک مردم را دارد. حکومت باید در ارزش‌ها بی‌طرف باشد تا بتواند همه را به یک چشم نگاه کند. درباره بسیاری از موضوعات مطروحه در «کنفرانس‌ها» می‌توان صد سال دیگر نیز بحث و جدل کرد و به نتیجه نرسید زیرا «نگاه» و عقیده است. حقوق و ارزش دو امر متفاوت‌اند که باید آنها را از هم جدا کرد تا بتوان ساختار حکومت را بر اساس حقوقی یکسان تنظیم کرد و سپس در جامعه‌ای باز و آزاد به ترویج ارزش‌ها و عقاید پرداخت، در تمام سطوح اجتماعی یا سیاسی و…

۳- جامعه ‌ایران «هزار رنگ» است و باید چنین باشد. یکسوی آن حزب‌الله است و سوی دیگر آن شاه‌الله یا…، جامعه دمکراتیک را نه می‌توان بر اساس تصورات (ارزش‌های) این سازماندهی کرد و نه بر اساس تصورات آن، یا تصورات سومی. باید «قاعده‌ای» را مستقر کرد که منصفانه باشد و هر یک از طرفین بپذیرند که انصاف در حقوق آنها رعایت شده است و این چیزی نیست مگر حقوق مساوی همه در برابر قانون. یعنی، اولین گام برای ما، باید تحقق عدالت صوری باشد، بدون در نظر گرفتن دین و مذهب، یا مرام و مسلک، یا جنسیت یا مقام و منصب شهروندان یا هر «چیزی» که میان آنها تبعیض یا امتیاز ایجاد و اصل انصاف و عدل صوری را خدشه‌دار کند. هر کس شناسنامه‌ ایرانی دارد، حقوق شهروندی‌اش با دیگران یکسان است و حکومت موظف به تامین و تضمین آن خواهد بود. توافق احزاب و سازمان‌های سیاسی در جوامع مدرن نه بر سر ارزیابی‌های یکسان از یک پدیده، بلکه (مثال) حق (حقوق) آزادی اندیشه و بیان است. ما باید در جامعه خود این حق را برای همه تضمین کنیم تا همه بتوانند در محیطی سالم و آزاد به نشر افکار و عقاید خود بپردازند. آزادی در یک جامعه باز و مدرن یعنی تضمین امکان مشارکت آزاد شهروند در تمام امور مربوط به اداره امور عمومی ‌جامعه، بدون اینکه از حکومت(گران) ترس داشته باشد.

۴- ساختن یک گروه در کنار گروه‌های دیگر، هیچ گره‌ای از مشکل ما نخواهد گشود. به سرنوشت تمام گروه‌های موجود نگاه کنید. کارشان گفتگو و اعلامیه‌درمانی است که نه کسی می‌خواند و نه کسی توجه دارد. همه ما، فرد یا گروه و سازمان و…، علاوه بر مسائل فردی، گروهی، سازمانی، حزبی و…، یک وظیفه بالاتر و مهم‌تر در پیش رو داریم: آزادی ایران. تا از این نظام جهل و خشونت گذر نکنیم، هیچیک از ما امکان تحقق برنامه‌های سیاسی خود را نخواهد داشت. ما باید در میان خود از دوری‌ها و دشمنی‌ها بکاهیم و بر نزدیکی و دوستی‌ها بیافزاییم و بپذیریم که هر یک از ما نه کل ملت، که تنها بخشی از یک ملت هستیم و می‌خواهیم مشترکا ایران را آزاد کنیم و بسازیم. باید بپذیریم که هیچیک از ما هنوز وکالتی از سوی ملت ندارد، و فعلا ما (گروه یا سازمان ما) نماینده همان چند تنی هستیم که با هم هستیم. در جامعه دمکراتیک، وکالت میدانی و در یک انتخابات دمکراتیک، آزاد و سالم واقعیت بیرونی پیدا می‌کند. تا آن زمان ما تنها مدعیان چنین وکالتی خواهیم بود، پندارهای ما است. پس، باید همه را روی یک استراتژی واحد و همسو آورد. در کشورهای دمکراتیک، گروه‌ها و احزاب سیاسی این مرحله را پشت سر گذاشته‌اند، ما هنوز در ابتدای کار هستیم و انجام این وظیفه ملی و خطیر رادر پیش رو داریم.

حال چه باید کرد؟

اگر بپذیریم ملت ایران متکثر و سیّال است، یعنی ملت واحد یکدست و یک فکر و یک اندیشه وجود ندارد و اینها واژه‌های مربوط به نظام‌های توتالیتر- فاشیستی- نازیستی یا استالینیستی یا خمینیستی است، پس باید بپذیریم که صدای ما تنها یکی از صد یا هزار صدای ملت است و ما در مجموع و با هم کل ملت را خواهیم ساخت. یعنی در شرایط کنونی دو وظیفه داریم: یکم، ساختن یک ظرف دمکراتیک برای همه، با حقوقی یکسان در برابر قانون، مانند دمکراسی‌های واقعا موجود که هر یک از ما در آنها زندگی می‌کند و دوم، رفتن و پرداختن به‌ایده‌آل‌های ویژه خودمان. پس، آنچه ما باید بطور مشترک  و با کمک هم بسازیم، عبارت است از:

یک دمکراسی پارلمانی متکی به حقوق بشر (ساختار حکومت). دمکراسی به معنای ناشی بودن قوای حکومت از ملت. ملت به معنای اینکه هر کس، و مجموع کسانی که شناسنامه‌ ایرانی و حقوقی یکسان در برابر قانون دارند. پارلمانی به معنای اینکه اعمال اراده ملت غیرمستقیم (و نه مستقیم) انجام می‌پذیرد و اتکا و التزام به اعلامیه جهانی حقوق بشر به معنای پذیرش القای تمام تبعیض‌ها و امتیازات (به هر دلیل) و پذیرش عدالت صوری- حقوقی دارد که اساس تمام دمکراسی‌های مدرن در تمام اشکال آن است و ما فعلا مدل دیگری که بهتر باشد، نداریم . برای این کار، از نگاه من، باید بر روی سه اصل توافق کرد:

•گذر از حکومت دینی، زیرا با این نظام اصل حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش ممکن نخواهد بود. نظام اصلاح ناپذیر است، درست مانند اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی که تلاش برای «اصلاحات» منتهی به فروپاشی کامل آنها شد.
•توافق بر اساس یک نظم دمکراتیک پارلمانی متکی به حقوق بشر، با تمام اشکالات و ایراداتی که به آن وارد است، زیرا فعلا مدل دیگری که گویا بهتر باشد وجود خارجی ندارد. ما نباید یکبار دیگر ملت را به ناکجاآباد پندارهای واهی خود ببریم. به تاریخ تکامل ایده‌های سیاسی در درازای تاریخ و به همین دو سده اخیر نگاه کنیم تا روشن شود که فعلا مدلی بهتر وجود خارجی ندارد و هر مدل دیگری آرزو و توهم است.
•و حفظ تمامیت ارضی ایران که شرط خرد در منطقه‌ای بحرانی است.

باید پذیرفت که ما نه خود ملت هستیم و نه اصولا (اکنون) وکالتی از سوی او داریم. ملت باید در یک انتخابات دمکراتیک- آزاد و سالم ابراز نظر کند. پس، باید با همراهی و همکاری با هم شرایط یک انتخابات دمکراتیک و آزاد را فراهم کنیم تا ملت بتواند با تشکیل مجلس موسسان و تدوین و تصویب یک قانون اساسی مدرن در نهایت به شکل مشخص و کنکرت نظم دمکراتیکی که ما می‌خواهیم نظر دهد.
پرویز دستمالچی- کیهان چاپ لندن:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *