کرونا نکُشد،مواد می‌کُشد/ از پیمانکاری که کارتن‌خواب شده تا بی‌خانمانی با دو همسر

By | ۱۳۹۹-۰۵-۱۳
گزارش عصر ایران از پاتوق مصرف مواد مخدر در تهران؛
در تاریک روشنای پاتوق مصرف موادی که ایرج هم حضور داشت و تاریخ مصرف مواد غذایی و کرونا دستمایه شوخی بود تخمین تعداد فوت‌شدگان جمع طی روزها و ماه‌های آینده سخت نبود.کسانی که ویروس کرونا را دست می‌اندازند اما با مصرف مواد مخدر هر سال بیش از 4هزار تَنشان‌ که اغلب از نیروهای جوان جامعه‌اند به زیر خروارها خاک می‌روند.

عصرایران؛فاطمه صابری- «آبجی چند دقیقه بشین کنارمون تا بهت بگم که قبلا ما سری، تو سرها داشتیم و مثل الان اونقدر بدبخت نبودیم که حتی جرئت خودکشی هم نداشته باشیم.»

ناصر این جملات را قبل از بالا زدن لنگه‌ی شلوارش برای وارسی زخم و خراش‌های زیر زانوی راستش گفته بود.

استخوان‌های لای زخم ناصر

اما به محض آنکه بتادین را روی زخم‌ پایش ریخت دیگر ابایی نداشت که صدای ناله، فحش و غرولندش از پاتوق‌ شبانه‌ی مصرف مواد او و 10 مرد و زن دیگر در میدان شوش تهران هم،آن طرف‌تر برود.

وقتی توصیه کردم بتادین را نباید مستقیما روی زخم بریزی، خشمگین‌تر از قبل گفت؛مگر جان یک معتاد برای کسی ارزش دارد؟ با عصبانیت ادامه داد؛در جریان یک درگیری، ضرباتی به پایش وارد شده و 10 روزی است پایش درد و خونریزی و عفونت دارد اما پولی برای درمان ندارد.

از یاد می‌برد که دعوت به شنیدن حرف‌ها از سوی او بوده و با خشم و عصبانیت فریاد می‌زند؛ این شده زندگی همه‌ی ما. که نه دیدن داره و نه شنیدن.وگرنه کدام عاقلی خوشش می‌آید که شب را در پارک‌ها و خیابان‌ها به صبح برساند. آنهم در شرایطی که اگر چند بار ماموران نیروی انتظامی،مواد مخدر و شهرداری سراغت نیایند ممکن است هدف یک معتاد نشئه یا در خماری مواد قرار بگیری.

ناصر45 ساله و اهل بندرعباس است. بعد از ساعت 12 شب همراه 10 مرد و زن دیگر در حاشیه یکی از پارک‌های محدوده میدان شوش در حال مصرف مواد مخدر است.

جایی که آن‌ها مانند خانواده‌ای که برای تفریح بساط چند ساعته را در پارک پهن می‌کنند با لوازم مخصوص مصرف مواد مخدر مانند

پایپ، فندک اتمی، گاز پیک نیک کوچک، وافور، سنجاق و سیخ در گوشه و کناره‌هایی که برایشان امن است، بساط عیش‌شان را پهن می‌کنند و با دَم‌های عمیق دودی که قرار است نشئه‌شان کند را به ریه می‌فرستند. کار بعضی‌شان مانند «کریم» از پُک و دَم و بازدم گذشته و به سرنگ نیاز دارند تا مستقیما مواد را در رگ‌های دست و پای نحیف شده‌شان تزریق کنند.در این جمع ویروس کرونا همچنان یک شوخی سطحی حساب می‌شود حتی اگر از بین هم بساطی‌هایشان هم قربانی گرفته باشد.

32 سال زندگی با دود و دم

در این پاتوق 10 نفره، ناصرکه چند ماهی است امتداد آوارگی‌اش را از بندرعباس به تهران کشانده مدعی بیشترین سال‌های مصرف مواد می‌شود و می‌گوید؛ 32 سال گذشته را درگیر مصرف تریاک و اخیرا هروئین بوده است.

کمی که از درد پای زخمی و تتوکرده‌اش کم می‌شود توضیح می‌دهد؛از 14 سالگی یعنی زمانی که مصرف مواد را هم شروع کرده بودم کار می‌کردم و همیشه آنقدری پول در می‌آوردم که لنگ مصرف نباشم. برای همین در خانواده و جامعه هم اعتبارم را داشتم.

پیمانکاری که کارتن‌خواب شده

او مدعی می‌شود که به دلیل مهارت در جوشکاری سال‌ها به عنوان پیمانکار در پروژه‌های مختلف از جمله اسکله‌ی شهید رجایی بندرعباس کار کرده. سرش را بالا می‌آورد و می‌گوید؛ باورت نمی‌شود که 90 کارگر زیر نظرم کار می‌کردند اما حالا حال و روزم این است؟

بدون آنکه منتظر تائید یا رد حرف‌هایش بماند ادامه می‌دهد؛ این را هم باور نمی‌کنی که 7 کیلومتر از ریل‌های مربوط به اسکله‌ی شهید رجایی را خودم عوض کردم؟

ناصر که در حال حاضر هروئین مصرف می‌کند ادامه می‌دهد؛ مگر کسی هست که از دربدری و کارتن‌خوابی و تحقیر راضی باشد؟ اما امثال من اگر تَرک هم بکنند چه فایده‌ای دارد؟ دوباره باید در گوشه‌ای کِز کنیم. چون نه کسی حاضر است به ما اعتماد کند و نه حتی خانواده‌های اکثر افراد درگیر با اعتیاد آن‌ها را می‌پذیرند.

مردی که دزدی‌اش را فریاد می‌زند

ناصر،«کریم» یکی از معتادان چمپاتمه زده که سرش بین پاها و زمین مانده را نشان می دهد و می‌گوید؛ببین از این آقا که امضای رفتنش را گرفته تا ما، از مواد مخدر و وضعیت‌مان بیزاریم. اما مگر حق انتخاب یا راه برگشتی داریم؟ او در پاسخ این سوال که هزینه مصرف مواد و خوراکش را از چه راهی تامین می‌کند با صدای بلند می‌گوید؛ «دزدی می‌کنم».

تعجب یا سرزنش برایش تفاوتی ندارد و غرولندکنان ادامه می‌دهد؛ مگر یک معتاد طرد شده راهی جز این دارد؟ این که افراد درگیر با اعتیاد می‌گویند از راه جمع کردن ضایعات و زباله هزینه‌های مصرف موادشان را تامین می‌کنند اگر هرروز حالِ آن کار سخت را داشته باشند،نهایتا برایشان نوعی کمک هزینه است و نه راه اصلی تامین هزینه‌های اعتیاد.

به چه امیدی ترک کنم؟

ناصر که می‌گوید هیچ دلخوشی برای برگشتن به خانه ندارد.دلیلش را اینگونه به عصر ایران توضیح می‌دهد؛وقتی زنی که 20 سال با تو زندگی کرده اما بعد از ورشکستی مالی تَرکَت می‌کند و طلاق می‌گیرد و 2 فرزند که یکی دانشجو و یکی دبیرستانی است یادشان می رود که پدری داشته‌اند، چرا من باید برای تَرک مواد مخدری تلاش کنم که حداقل لحظاتی به من آرامش می‌دهد.

ناصر علاقه‌ای به شنیدن جملاتی مانند این که مصرف مواد طی حدود دو دهه بر زندگی و روح و روان و اعتبار همسر و فرزندانت هم تاثیر منفی گذاشته، نشان نمی‌دهد.عجیب نیست که او وسط یک پاتوق شبانه مصرف مواد نخواهد شنونده‌ی آمارهایی مبنی بر اعتیاد حدود 3 میلیون ایرانی و درگیری مستقیم بیش از ۲۰ میلیون تَن از جمعیت ایران با مواد مخدر باشد. موادی که فقط با دود و دم یک نفر همراه نیست و در دل خود طلاق، همسر و فرزندآزاری، کودکان بی شناسنامه، بیماری‌های مقاربتی و هزینه میلیاردی ترک دوره‌ای و چند باره مواد مخدر در مراکز دولتی و خصوصی را هم به دنبال دارد.

چُرتی که پاره نشد

در تمام لحظاتی که ناصر مشغول فریاد و صحبت با صدای بلند بود کریم که به گفته‌ی دیگر افراد حاضر در پاتوق بیشتر از 40 سال سن داشت همچنان در حال چُرت زدن بود. امکان دیدن صورتش نبود اما دست و پا و کمر خمیده‌اش نشان می‌داد که به شدت کمبود وزن و سوءتغذیه دارد و به معنای عینی کلمه چیزی جز پوست و کمی استخوان از او باقی نمانده بود. کریم هم جزء آمار بیش از ۱۹هزار معتاد متجاهر و کارتن‌خواب تهران است. وضعیت او نشان می‌داد شانس چندانی برای ادامه‌ی زندگی ندارد و احتمالا در میان فوت شدگان بی نام و نشان ناشی از سوءمصرف مواد مخدر در نیمه دوم سال 99 باشد. کریم به دلیل تزریق‌های مکرر مواد مخدر، دیگر رگی برای فرو کردن سرنگ ندارد و در ماه‌های اخیر،هروئین را داخل عضله‌های خود تزریق می‌کند.

براساس آمار سازمان پزشکی قانونی ​در سه ماهه اول سال 99 ،هزار و 153 نفر در ایران جان خود را بر اثر اعتیاد از دست دادند.

سوءسابقه به جای مدرک شناسایی

علیرضا که پایپ به دست کنار کریم نشسته بود بدون مقدمه می‌گوید؛تابه حال چند بار مواد را ترک کرده‌‌ام. همیشه که مثل الان علاف نبودم.

او که تجربه‌ی مصرف مواد در اکثر پاتوق‌های معتادان در تهران از فشافویه،شوش، هرندی، دروازه‌غار تا دره‌ی فرحزاد و خلازیر را داشته روزهای پرامید پس از ترک را هم فراموش نکرده؛چند بار رفتم بنگاه‌ها و شرکت‌های کاریابی اما مدارک شناسایی می‌خواستند که ندارم؛یا عدم سوء سابقه درخواست می‌کنند که تا دلتان بخواهد سوءسابقه داریم.

با صدای بی رمق و تغییر آوای بعضی کلمات ادامه می‌دهد؛به نظر شما طبیعی نیست که ما دوباره برگردیم سمت پاتوق‌های مصرف مواد مخدر و دوستانی که بدون هیچ برگه و اوراق و ضامنی ما را در جمع شون می‌پذیرند؟

در پاتوق شبانه‌ی مصرف مواد مخدر این جمع، محمود 31 ساله که مصرف هروئینش تازه تمام شده با کلمات بریده بریده که روشن نیست ناشی از تاثیرات لحظه‌ای مصرف مواد است یا اثرات بلند مدت آن توضیح می‌دهد که سه سال قبل بعد از ورود به تهران تمام مدارک شناسایی‌ام که در یک پلاستیک مشکی بود را در سرویس بهداشتی جا گذاشتم و از آن موقع آواره خیابان‌ها هستم.

اهل ملایر همدان است و می‌گوید بیکاری من را از خانه‌ام در ملایر، خیابان‌خواب گوشه و کنار تهران کرده است.

او می‌گوید که هزینه مصرف موادش را از راه جمع‌آوری ضایعات بازیافتی تامین می‌کند و تا هوا گرم است گوشه خیابان‌ها می‌خوابد و بعد از سرد شدن هوا به گرمخانه‌های شهرداری و بهزیستی تهران می‌رود و یا در پاتوق‌های مصرف،‌ کنار دیگر افراد درگیر با اعتیاد شب را به صبح می‌رساند.

کرونا؟ ما شیر فاسد می‌خوریم

این سوال که زمستان‌ها و در دمای گاه تا 10 درجه منفی صفر تهران در خیابان می‌خوابید و زنده می‌مانید با خنده‌های تلخش همراه می‌شود و می‌گوید تحمل دمای هوای سرد و گرم برای شما عجیب است؟ بطری شیر تاریخ مصرف گذشته‌ی پاتوق را نشان می‌دهد که چند روز از انقضای مصرفش گذشته بود و یک جرعه از آن باقی بود. می‌گفت امروز چند نفر از ما از همین شیری که فاسد است و به خاطر گرمای هوا شبیه پنیر شده را خوردیم اما همه‌ی ما سالم هستیم.با خنده می‌گوید بعد ما را از کرونا می‌ترسانند.

حرف‌هایش نشان می‌دهد که تجربه مصرف انواع مواد غذایی تاریخ مصرف گذشته و پسماندهای غذایی در سطل‌های زباله را دارد.

می‌گوید خیلی وقت‌ها غذاهایی که می‌خوریم به سگ هم بدهید نمی‌خورد اما ما می‌خوریم و زنده هم می‌مانیم. با کنایه می‌گوید در واقع بدن ما جوری شده که اگر غذاهای تازه بخوریم با ما ناسازگار می‌شود و غذاهای تاریخ مصرف گذشته به بدن ما می‌سازد

دوست دارم توهین‌کنندگان را بُکُشم

بساط مصرف شیشه‌ی مهدی کنار چرخ دستی ‌حامل دو پلاستیک لباس و وسایل شکسته و زوار درفته‌ای پهن شده که از سطل‌های زباله پیدا کرده بود. مهدی 37 ساله که هنوز مصرف شیشه‌ی شبانه‌اش را شروع نکرده بود از توهین‌ و تحقیرهای مداوم روزانه مردم در خیابان‌ها شکایت داشت و اینکه تعدادی از مردم در حال رد شدن از خیابان به افرادی مثل او با کلماتی تحقیرآمیز متلک می‌گویند.

تارهای بهم چسبیده‌ و پر از خاک و چربی موهای سرش نشان می‌داد روزهای زیادی است که حمام نرفته و جای جای تیشرت آبی‌ رنگ‌اش هم پاره و پر از لک بود.با لحن گلایه‌وار صحبت‌هایش را اینگونه ادامه داد؛ما که از خانواده و وسط روستا و شهرها به حاشیه‌ها رانده شده‌ایم اما گاهی که جایی می‌رویم و از کنار مردم رد می‌شویم خودشان را کنار می‌کشند تا هیچ تماسی با ما نداشته باشند و خدا نکند لباس یا وسیله‌ای که در دست‌مان است با کسی برخورد کند.چون بدترین رفتارها را با ما می‌کنند. جوری که انگار تمام مرض‌های جهان را به آن‌ها منتقل کرده‌ایم. می‌گوید به خاطر این رفتارها دلم می‌خواهد کسانی که توهین می‌کنند را بُکشم.

زمزمه می‌کند؛درسته معتاد و کارتن‌خوابیم اما خب همچنان انسانیم.

در حال آماده‌سازی پایپ برای مصرف شیشه جملاتش را پی می‌گیرد؛والله اگه یه ذره جیگر داشتیم تا حالا خودمونو خلاص کرده بودیم و از این زندگی راحت می‌شدیم. فکر می‌کنید ما هیچ چیزی نمی‌فهمیم و از این اوضاع خیلی خوشحالیم؟

فاز توهمات منفی

مرد معتادی که کمی آنطرف‌تر و پشت به او نشسته می‌گوید؛ آبجی ولش کن. چند دقیقه بعد از مصرف شیشه بیا بشین پای حرفاش ببین چه عشقی به مردم و هر داغان‌آبادی که باشیم پیدا می‌کنه.انگار در بهشت لم داده. الان فاز توهمات بدبینانه پیدا کرده.

وحید که تازه تزریق هروئینش را تمام کرده نزدیک می‌شود و می‌گوید؛ببین اگر بحث کار هست من آدم فعالی هستم و وقتم هم آزاد است.گردنش به طرز عجیبی باریک شده و پیراهنی که چند سایز برایش بزرگ است بر تَن نحیفش زار می‌زند. چند ثانیه بعد انگار از پیشنهادش پشیمان شده باشد گفت؛«البت کارت ملی هوشمند نَرَما،مانع نی؟»

کارتن‌خوابی با دو همسر

ایرج که ‌مردی قد بلند با چهره‌ای آفتاب سوخته و اندامی لاغر است وحید را در حالتی شبیه هل دادن کنار می‌زند و دسته‌ای کارت نشان می‌دهد و می‌گوید؛ولش کن من اینهمه کارت دارم. با نشان دادن یک کارت مدعی می‌شود که کارمند شبکه بهداشت ایلام است و کارتی دیگر را نشان دهنده‌ی درگیر بودنش با سرطان ریه می‌داند.

می‌گوید امروز آمده بودم تهران که برای اورژانس 115 ایلام آمبولانس ببرم. اما وقتی من از سرطان درد می کشیدم یک دزد جیبم را خالی کرد تا من شب جایی را برای ماندن جز کنار پاتوق معتادان نداشته باشم.

این که حرفهایش چند درصد برای من و دیگران باورپذیر است یا خیر چندان اهمیتی برایش ندارد که کسی سوال کند وقتی مدارکت را دزدیده‌اند آیا امکان تماس تلفنی با خانواده یا همکارانت را هم نداری که به شهر ادعای‌ات برگردی یا به اداره‌ای که قرار بود آمبولانس مدنظر را برایت آماده کنند بروی و ساکن مسافر خانه شوی. شاید امیدِ ایرج این است که کسی دست به جیب شود و بگوید این پول را بگیر و کرایه برگشت به شَهَرت را بپرداز و هزینه مصرف چند وعده موادش هم اینگونه تامین شود.

بدون گرفتن پول روایت زندگی ادعای‌اش را اینگونه ادامه می‌دهد؛دو زن و سه بچه دارم.یکی از خانم‌هام با دو بچه همدان زندگی می‌کنه و او یکی هم با بچه‌مون در ملایر است.

او که دقایقی قبل گفته بود امروز به تهران آمدم گویا فراموش کرده باشد ادامه می‌دهد؛چند روز است که در این شهر آواره شده‌ام. اما همکارانم هم به من اعتماد نمی‌کنند و پول قرض نمی‌دهند. توضیح می‌دهد سرطان حنجره دارم و هزینه‌های درمانش‌ سنگین است. دوباره به سراغ آمبولانس ادعایی اورژانس می‌رود و می‌گوید می‌دونی چرا قبول نکردم آمبولانس رو از وزارت بهداشت بگیرم؟ چون مجهز نبود و امکاناتی نداشت.

اینکه ایرج چند روایت دیگر برای اعتیاد و کارتن‌خوابی‌اش دارد به وضعیت مصرف مواد مخدرش بستگی دارد.

اما در تاریک روشنای پاتوق مصرف موادی که ایرج هم حضور داشت و تاریخ مصرف مواد غذایی و کرونا دستمایه شوخی بود تخمین تعداد فوت‌شدگان جمع طی روزها و ماه‌های آینده سخت نبود.کسانی که ویروس کرونا را دست می‌اندازند اما با مصرف مواد مخدر هر سال بیش از 4هزار تَنشان‌ که اغلب از نیروهای جوان جامعه‌اند به زیر خروارها خاک می‌روند.آنهم در شرایطی که بسیاری‌شان به دلیل طرد شدن یا فرار خودخواسته به پاتوق‌های مصرف مواد مخدر هنگام مرگ و دفن هم هیچ نام و نشانی ندارند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *