«سال ۷۳ و ۷۴ بود. به جلسههای قرآن میرفتم که در مشهد برگزار میشدند. یکی از معلمهای قرآن که با ویلچر میآمد و همیشه یکی دو پسر بچه هم ویلچرش را میراندند ناگهان ناپدید شد. بعد از چند ماه به جلسههای قرآن برگشت اما دیگر درس نمیداد. بعدها فهمیدم که از پسرهایی که ویلچرش را میراندند توقع داشت برایش سکس دهانی کنند.»
روای این خاطره در نوجوانی در کلاسهای قرآن در مشهد شرکت میکرد و با سعید طوسی نیز همدوره بود. او به زمانه گفت که در جلسات قرآن خیلی از این اتفاقها میافتاد و هنوز میافتد اما حقایق فاش نمیشوند. به گفته او خیلی از معلمهای قرآن با اینکه زن و بچه داشتند به پسربچهها تعرض میکردند و بچهباز بودند. نام این راوی نزد زمانه محفوظ است.
اثبات تجاوز روحانیون و قاریان دشوارتر است
تجاوز به عنف با قوانین حاکم در ایران در بیشتر موارد اثبات شدنی نیست. چون معمولا تجاوز در حضور شاهد آن هم چهار مرد عادل رخ نمیدهد. شاهدان باید صحنه دخول را نیز شهادت دهند. راه بعدی اثبات اتهام تجاوز این است که متهم چهار مرتبه آن را نزد قاضی اقرار کند. اما اغلب این اتفاق نیز نمیافتد زیرا فرد متجاوز معمولا منکر میشود.
از مصائب اثبات تجاوز که بگذریم، معلمان قرآن و روحانیون و طلبهها برای قسر در رفتن از اتهام تجاوز از مصونیت بیشتری برخوردارند. نهادهای نظارتی که برای جرایم این قشر در نظر گرفته شده موانع بسیاری بر سر راه افشای آزارهای جنسی این گروه مذهبی قرار میدهد.
معین خزائلی، حقوقدان به زمانه میگوید:
«بر اساس آیین نامه دادسراها و دادگاههای ویژه روحانیت مصوب ۱۳۶۹ و اصلاح شده در سال ۱۳۸۴ رسیدگی به کلیه جرایم عمومی روحانیون و افرادی که در حوزه علمیه مشغول به تحصیل هستند در صلاحیت دادگاه ویژه روحانیت قرار دارد. معمولا در هر حوزهای نمایندهای از طرف دادگاه ویژه روحانیت برای حل و فصل اختلافات و رسیدگی به جرایم و اقدامات خلافشان روحانیون وجود دارد. ضمن اینکه هر حوزهای هم خود یک هیات انضباطی دارد. به دلیل اینکه جرایمی مانند تجاوز در حوزههای علمیه در ایران به شدت حساس است، دادگاه ویژه روحانیت استانداردهای محرمانگی را به شدت در چنین پروندههایی رعایت میکند و اخبار مربوط به آن تا جای امکان منتشر نمیشود.»
قربانیان کودک و نوجوان آزارهای جنسی و تجاوز از سوی مقامهای مذهبی و روحانیون و یا قاریان قرآن، اغلب ساکت میمانند و به دادگاه مراجعه نمیکنند. رسانهها نیز در این موارد بسیار دست به عصا عمل میکنند. مورد سعید طوسی یکی از استثناهایی بود که رسانهای شد.
سعید طوسی، قاری مشهور قرآن، کارشناس شورای عالی قرآن، مؤذن مصوب صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، عضو گروه ملی تواشیح پیامبر اعظم و آموزگار کلاسهای قرآن با تمرکز بر آموزش نوجوانان بود. او در سال ۱۳۹۰ به «ارتکاب به ارتباطات ناسالم با نوجوانان» متهم شد اما سرانجام در سال ۹۶ دادگاه تجدید نظر او را از این اتهام تبرئه کرد و گفت:
«شوخیهای رکیک و زننده و بیان مطالب غیر اخلاقی و حتی ماساژ دادن و ملاعبه، از ارکان متشکله بزه محسوب نمیشود.»
خانوادهها اما ناامید نشدند و خواستار بازگشایی پرونده شدند. سال گذشته محمود صادقی با تکیه بر شنیدههایش اعلام کرد که رئیس قوه قضائیه با بازگشایی پرونده سعید طوسی موافقت کرده است. در پرونده سعید طوسی چهار شاکی وجود دارد. شاکیان این پرونده در زمانی که فقط ۱۲ تا ۱۴ سال داشتند به بهانههای مختلف مورد سواستفاده جنسی قرار گرفتند. دو توبهنامه از سعید طوسی و چندین حلقه سی دی در نزد دادگاه موجود است. طوسی از قاریان محبوب علی خامنهای بود و رهبر جمهوری اسلامی در طی پرونده سعید طوسی سکوت مطلق اختیار کرد.
موارد تعرض و تجاوز جنسی در حوزههای علمیه نیز وجود دارد اما ترس از آبرو و سکوت و ناآگاهی قربانیان و مصونیت این قشر باعث میشود آزارهای جنسی در این مراکز مذهبی در رسانهها بازتاب نیابند.
تجاوز به مراکز مذهبی ایران محدود نیست
تجاوز و تعرض جنسی در همه جای دنیا و در برخی از مراکز مذهبی و حوزههای علمیه در کشورهای اسلامی رخ میدهند. تفاوت ایران با بسیاری از کشورهای دیگر، فقدان شفافیت و اطلاع رسانی در ایران و فقدان اراده حکومت برای تغییر قوانین و شرایطی است که زمینهساز آزار جنسی و تجاوز هستند.
به نقل از گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، پلیس پاکستان در ماه آوریل رسماً اعلام کرد که تجاوز جنسی در مدارس دینی پاکستان بهطور گسترده اتفاق میافتد. به گفته صادق بلوچ، رئیس پلیس در منطقهای در شمال غربی پاکستان کودکان تجاوز دیده اغلب در معرض تبعیض قرار میگیرند و به همین سبب والدین آنها سکوت را به پیگرد قضایی روحانی متجاوز ترجیح میدهند. بلوچ در مصاحبه با آسوشیتدپرس گفت:
«برخی از این آخوندها که ریش بلند میگذارند و ادای اشخاص با تقوا را درمیآورند، ریاکاری در پیش گرفتهاند، در حالیکه در خلوت پشت درهای بسته اعمال وحشتناکی را انجام میدهند و در همان حال آشکارا کسانی را که ریششان را میتراشند و پاکدست و درستکار هستند، لیبرال مینامند و از آنها انتقاد میکنند.»
حوزه علمیه و کلاسهای قرآن تنها مراکز مذهبیای نیستند که در آن تجاوز و تعرض جنسی رخ میدهند و تجاوز و تعرض جنسی منحصر به دین اسلام نیست. رسواییهای تجاوزها و تعرضهای جنسی به کودکان و راهبهها در کلیسای کاتولیک از دهه نود میلادی افشا شده و تاکنون فیلمها، کتابها و آثار هنری بسیاری نیز به این موضوع پرداختهاند. جیسون بری، روزنامهنگار آمریکایی از اولین کسانی بود که در دهه نود میلادی وسعت تعرض و تجاوزهای جنسی در کلیسا را فاش کرد. گزارشهای او سال ۱۹۹۲ در قالب یک کتاب به نام «به سوی وسوسه هدایتمان کن» چاپ شد.
سرکوب رابطه جنسی حافظ استبداد اسلامی است
اسلام همزمان دین ارضای میل جنسی و سرکوب آن است. مباحث پیرامون شهوت، نفس اماره، جداسازی دختر و پسر از کودکی و کنترل و سرکوب میل جنسی و کانالیزه کردن آن با عقد ازدواج و صیغه از مباحثی هستند که در اسلام بسیار به آن پرداخته میشوند. احکام شرعی و فتواها در این باره فراواناند و گاه به داستانهای پورن و فانتزیهای جنسی شباهت دارند.
شرع اسلام رسما تجاوز به کودکان را با ازدواج قانونی میداند. ساختار قوانین اسلامی به افراد اجازه میدهد به کودکان زیر ۱۸ سال تجاوز کنند. دختران میتوانند از ۱۳ سالگی و پسران از ۱۵ سالگی ازدواج کنند. در حالی که در اغلب کشورهایی که قوانین غیر شرعی دارند رابطه جنسی با فرد زیر سن قانونی که ۱۸ سال تعیین شده، برابر است با کودک آزاری و پدوفیلی و مجازات دارد. در ایران یک مرد ۲۵ ساله به راحتی میتواند با دخترکی ۱۳ ساله ازدواج کند. در کشوری دیگر رابطه جنسی مردی ۲۵ ساله با دختری ۱۳ ساله پدوفیلی محسوب میشود و مجازات قانونی دارد.
گفتمان کنترل و هدایت و نظارت بر شهوت و سرکوب جنسی که در ایدئولوژی اسلامی غالب است، همزمان ضد خود را نیز ایجاد میکند و باعث بروز تمایلات جنسی بیمارگونه مانند بچهبازی و کودک آزاری و تجاوز و تعرض به کودکان و نوجوانان میشود.
عوارض سرکوب میل جنسی تنها به فرد یا روابط میانفردی محدود نمیشود بلکه به رفتار اجتماعی کل جامعه نیز تسری مییابد. سرکوب میل جنسی یکی از بنیانهای نظام استبدادی است. از فروید به بعد نظریهپردازان حوزه روانشناسی و جامعهشناسی درباره سرکوب جنسی نظریات متفاوتی ارائه دادهاند. ویلهلم رایش، روانکاو اتریشی – آمریکایی (۱۸۹۷ – ۱۹۵۷) یکی از نظریه پردازانی است که در این زمینه کتابی نوشته است به نام «روانشناسی تودهای فاشیسم». او در این کتاب مینویسد: «منع اخلاقی از زندگی جنسی طبیعی، انسان را ترسو، خجالتی، استبدادپذیر و فرمانبر بار میآورد».
او با این رویکرد به نقد آموزههای دینی نیز پرداخت. رایش شرح میدهد که چگونه سرکوب جنسی از انسان موجودی مطیع و فرمانبردار میسازد. او ارضای طبیعی رابطه جنسی را یکی از راههای غلبه بر این وضعیت میداند.
از منظر تئوری رایش نظام استبدادی جمهوری اسلامی از سرکوب میل جنسی و بهویژه کنترل بدن زنان استفاده میکند تا ارزشها و هنجاری اسلامی خود را در تمام ابعاد زندگی افراد از بدو تولد تا مرگ تحمیل کند. زندگی جنسی در ایران اسلامی طبیعی و نرمال نیست و مخفیانه و زیرزمینی است. کودکان از سنین آغازین در مدارس و مراکز عمومی از هم تفکیک میشوند. مرزی که از همان آغاز میان دختران و پسران کشیده میشود غیرطبیعی است و آنها از شناخت بدن و نیازهای خود و بدن و نیازهای جنس مخالف محروم میکند. سن ازدواج نیز به دلایل اقتصادی و فرهنگی و سیاسی بالاتر رفته و بسیاری نیز زندگی مجردی را انتخاب میکنند. نیازهای جنسی اما از بین نمیروند، سرکوب میشوند و گاهی به شکلهای مختلف و در موقعیتها و روابطی نادرست و نابرابر ابزار میشوند؛ مثلا در روابطی که معلمان قرآن به کودکان و نوجوانان تجاوز و تعرض میکنند؛ یا در روابطی که در مدارس میان دانشموزان یا معلمان و دانشآموزان گاه با زور، مخفیانه و بیمارگونه رخ میدهند.
حکومت استبدادی و نقش خانوادهها
رسانههای دولتی و نظام آموزشی ایدئولوژی نظام جمهوری اسلامی را بازتاب میدهند و به نسلهای جدید منتقل میکنند. خانوادهها برای پرورش فرزندانی سالم و آگاه دست تنهایند. آنها باید مستقل از آنچه از حکومت در حوزه جنسیت ارائه میدهد و تبلیغ میکند، وظیفه روشنگری و پرورش فرزندانشان را بهعهده بگیرند. اما خانوادهها نیز در همین هوای مسموم نفس میکشند و با آموزهها و ایدئولوژی فرهنگ مسلط شکل میگیرند. از این رو، گاهی برخی از خانوادهها از آگاهی و توانایی لازم برای حمایت و پرورش مناسب فرزندانشان در محیطی سالم برخوردار نمیگردند.
خانواده ایدهآل باید امنترین محیط را برای فرزندان مهیا کند اما گاهی در واقعیت به محل اصلی آزار تبدیل میشود. «م.گ» در خانوادهای با مادری با عقاید سنتی در تهران به دنیا آمد. او روایت آزار جنسی که در خانواده متحمل شده را برای زمانه فرستاده است. «م.گ» مینویسد:
«ده یازده ساله بودم که «م»، برادر بزرگترم، شروع کرد به دستمالی کردن اندامهای جنسیام. هر کجا مرا تنها گیر میآورد یا هر وقت که من خواب بودم به سراغم میآمد و آزارم میداد. گریه میکردم، داد میزدم و جیغ میکشیدم اما فایده نداشت. با ترس و لرز نامه نوشتم و برای مادرم گذاشتم و بهش گفتم اما او بیشتر مرا با برادرم تنها میگذاشت. فکر کردم نامه را نخوانده بنابراین حضوری ماجرا رو برایش تعریف کردم. اما مادرم گفت عیبی ندارد. بعد از آن «م» آلتش را هم بهم نشان میداد. وقتی برادرم حمام میرفت و حوله میخواست مادرم من را میفرستاد و او آلتش را نشانم میداد. اگر نمیرفتم کتک در انتظارم بود. مادرم من را به اتاقش میفرستاد تا برایش غذا ببرم و او هم از فرصت استفاده میکرد و من را آزار میداد. جیغ و داد که میکردم مادرم به بقیه اعضای خانه میگفت « این باز با م دعواش شد». در سن یازده سالگی به شبادراری مبتلا شده بودم. چندین سال این آزارها ادامه داشت و من جسم و جانم فرسوده میشد. از زن بودنم، از بدنم و از زندگی متنفر بودم. در همین دوران مادرم داشت به این برادرم و برادر دیگرم یاد میداد که زاغ سیاه من را در خیابان چوب بزنند تا من با پسری دوست نشوم. به من اجازه نمیداد با دوستانم معاشرت کنم. هم محیط خانه جهنم بود و هم زندگی بیرون از خانه غیرممکن. حالا برادرم اسم خودش را گذاشته «ا» و از هر فرصتی استفاده میکند تا راجع به اخلاقیات پای منبر برود. من از آن خانه جان به در بردم اما با جانی زخمی. اگر «ا. گ» را جایی ببینید و ازش راجع به خواهرش بپرسید میگوید: «همیشه یه من حسودی میکرد چون مادرم مرا بیشتر دوست داشت.»
آزار و تعرض جنسی و تجاوز به یک دین و کشوری خاص محدود نیست اما برخی از کشورها موفق شدهاند با جدایی دین از سیاست، تعیین قوانین، نهادها و ساختارهای اجتماعی و سازمانهای مدنی برابر و حمایتگر، سکوت پدیده تجاوز و آزار جنسی را بشکنند و متجاوزها را مجازات و قربانیان تجاوز را حمایت کنند. در جوامع استبدادی مانند ایران تجاوز و تعرض جنسی همه جا در سکوت رخ میدهد و بیشتر قربانیان از ترس آبرو و از سر ناامیدی به مراجع قضایی مراجعه نمیکنند و از نهادهای مدنی و متخصصان کمک نمیگیرند. حتی قربانیان گاهی تعرض و آزار جنسی را عادی و نرمال میدانند چون شرایط بدون آزار را تجربه نکردهاند.
شرایط کودکان و نوجوانان در معرض آزار جنسی از بزرگسالان وخیمتر است زیرا توانایی کمتری برای دفاع از خود دارند. کودکانی که در خانواده امنیت ندارند باید از سوی نهادهای مدنی و دولتی حمایت و امنیت کافی را دریافت کنند. جمهوری اسلامی برخلاف این عمل میکند. اگر کودک بر ترس خود چیره شود و کمک بجوید ممکن است از خانوادهای ناامن به پلیس پناه برد. در بیشتر موارد پناهی نمیجوید و به محیط ناامن خانه برگردانده میشود. حادترین نمونه رسانهای شده آن، سرنوشت تلخ رومینا اشرفی است.
نسیم روشنایی , رادیو زمانه: