امیرمعزی: قران یک متن مسئله‌دار و مسئله‌انگیز است

By | ۱۳۹۹-۱۲-۱۵

گزارشی از سخنرانی «مطالعاتی تازه در باب ریشه‌های اسلام و قرآن»

امیرمعزی: قران یک متن مسئله‌دار و مسئله‌انگیز است

زیتوننهم اسفند ۱۳۹۹، چهل‌ویکمین  نشست مجازی «حلقه‌ی دیدگاه نو» با عنوان «مطالعاتی تازه درباب ریشه‌های اسلام و قرآن» با سخنرانی محمدعلی امیرمعزی، برگزار شد.

در ابتدای این جلسه یاسر میردامادی، مجری و مدیر جلسه، به معرفی سخنران «پروفسور محمدعلی امیر معزی»  و سوابق‌‌ تحصیلی، دانشگاهی و پژوهشی او  پرداخت و   در میان مجموعه کارهای او از کتاب «قرآن مورخین» یاد کرد که به‌تازگی  از سوی انتشارات «سرف  Cerf» منتشر شده است.

سخنران اصلی نشست، محمدعلی امیر معزی، مدیر «مدرسه عملی پژ‌وهش‌‌های عالی» و استاد  دانشگاه پاریس، سخنانش را با اشاره به موضوع سخنرانی و مناسبت ان با انتشار کتاب ۴ جلدی و چهار هزار صفحه‌ای «قرآن مورخین» آغاز کرد و از انگیزه و چگونگی شکل‌گیری  این کتاب گفت:«اول یک معرفی بکنم از این کتاب که ۵ سال پیش به دلیل یک تمایل شخصی و یک آرزوی خودخواهانه من شکل گرفت. مدت‌ها بود که به خاطر کارم متوجه شدم مطالعات قرآنی تعدادشان بسیار زیاد شده، یعنی از سال‌های ۲۰۰۰ اگر نگوییم هر روز، هفته‌ای چند مقاله و ماهی یک کتاب راجع به قرآن در مغرب زمین چاپ می‌شد، به طوری که حتی برای ما که کارمان اسلام‌‌شناسی است موجب حیرت و گیجی شده بود. این بود که فکر این موضوع به ذهنم رسید. مدیر انتشارات «سرف Cerf»  هم از من درخواست کرده بود یک ترجمه به فرانسه از قرآن بدهم. به ایشان گفتم زیاد فایده‌ای نمی‌بینم در یک ترجمه دیگری از قرآن به فرانسه، در زبان فرانسه از قرن ۱۸ تابه‌حال بیش از ۵۰ تا ۶۰ ترجمه از قرآن موجود است. گفتم اولا من زیاد صلاحیت این کار را ندارم و دیگر اینکه فایده‌ای در این کار نمی‌بینم، اما کاری که می‌تواند مفید باشد این است که ما یک جمعی ببندیم از مطالعات علمی که راجع به قرآن از قرن ۱۹تابه‌حال انجام شده است. به‌خصوص این سالهای اخیر. و بتوانیم این را نه تنها در اختیار اسلام‌شناسان و کسانی که این حرفه‌شان است بلکه در اختیار یک جمع وسیع‌تری بگذاریم و فکر میکنم این کار مفیدی باشد و ایشان موافقت کردند. من به همراه دوست و همکارم پروفسور «گیوم دی» استاد دانشگاه بروکسل با هم گروهی برپا کردیم از حدود ۳۰ تن از دانشمندان بنام در سطح جهانی و دانشمندان جوان. چند تن از دانشجویان دکترای خودم و ایشان  هم جزو مولفین هستند».

امیرمعزی در ادامه از کتاب قبلی خود با عنوان «فرهنگ قرآن» به کوتاهی یاد کرد و گفت که «قرآن مورخین» برخلاف آن کتاب، به نگاه دانشمندان آکادمیک غرب به قرآن و اسلام اختصاص دارد:«من خودم کتاب دیگری را در سال ۲۰۰۷ مدیریت کردم با عنوان، «فرهنگ قرآن». بعد از ماجرای یازده سپتامبر برای من این فکر به وجود آمد که همه‌کس در همه جای دنیا از قرآن حرف می‌زدند، یا آن‌را خشن و جنگ‌افروز معرفی می‌کنند یا برعکس یک کتاب برادرانه و صلح آمیز، و به نظر من هیچکدام درست نبود. از این رو تصمیم گرفتیم کتابی درست کنیم با [حدود] ۲۰ تا ۲۵ نفر از دوستان و همکاران به عنوان «فرهنگ قرآن»، برای اینکه یک مقدار به مردم نشان بدهیم که قرآن اصولاً چیست. در این کتاب روی ما به نگاهی بود که دانشمندان مسلمان به قرآن دارند، یعنی نگرش مسلمانان در کثرت‌شان؛ متکلمین، عارفان، فلاسفه، فقیهان، ادیبان. اینها در طی این ۱۳ – ۱۴ قرن چه نگاه‌های مختلفی از قرآن داشتند و هدف این بود که گفته بشود قرآن فقط یک کتاب نیست و آنچه به آن اهمیت می‌دهد در طی این قرون و آن را در مرکز یک فرهنگ و تمدن قرار می‌دهد دقیقا کثرت این نگاه‌ها است و اینکه اسلام هیچوقت یگانه نبوده و همیشه چندگانه بوده و شاید دقیقا غنای اسلام از همین موضوع می‌آید. بنابراین فرهنگ قرآن نشان‌دهنده این نگاه چندگانه مسلمانان به قرآن بود. ولی برخلاف این [کتاب]، در کتاب «قرآن مورخین»، هدف این نیست که ببینند مسلمانان چه نگاهی به قرآن دارند،[بلکه هدف]  این است که بیبینیم دانشمندان آکادمیک غرب چه نگاهی به قرآن دارند و بنابراین روشی که در این کتاب به کار رفته نگاه به قرآن قبل از پیدایش اسلام است، یعنی قبل از پیدایش فیلترهای تفسیری و تاویلی، برای اینکه ببینیم اساسا این قرآن چیست. یعنی کتاب با عنوان یک متن خام تاریخی مذهبی و ادبی که در مرز قرون ۶و ۷ میلادی شکل گرفته، این کتاب چه می‌گوید. بنابراین آنچه که بعدها مسلمانان یا غیرمسلمانان راجع به قرآن می‌گویند برای ما مهم نبود، اینکه خود قرآن چه می‌گوید و اینکه قبل از آن چه بوده و بر روی چه پایه‌ها و سکوهایی بنا شده. یعنی قبل از قرآن و در خود قرآن چیزی که مطرح شده موضوع کار ما بود. از این بابت شاید تازگی دارد».

به گفته‌ی این استاد دانشگاه پاریس مطالعات علمی راجع به قرآن در نیمه‌ی اول قرن ۱۹ در آلمان شروع می‌شود، در بین دانشمندانی که اغلب یهودی بودند و تورات‌شناس و این‌ها در یک سری حلقه‌های علمی دانشمندان بزرگی شروع کردند و سپس در تمام اروپا گسترده می‌شود و در طول قرن ۲۰ ادامه می‌یابد.

محمدعلی امیرمعزی  با اشاره به این‌که «دو نقطه عطف» در مطالعات قرآنی وجود دارد، نخستین نقطه عطف را «شوک سال‌های ۱۹۷۰» ذکر کرد: «یکی [از این نقاط عطف] در سال ۱۹۷۰ میلادی است که انگلیسی‌ها به آن می‌گویند seventies shock یعنی شوک سال‌های ۱۹۷۰، در آن سال‌ها همزمان در انگلیس و در شهرهای آکسفورد و کمبریج و یکی در شهر ارلانگن آلمان، در واقع سه نفر در انگلستان و یک نفر در آلمان [به مطالعه قرآن پرداختند]. در آکسفورد اتریشیا کوک و مایکل کوون، در کمبریج، جان وانسبرو و در ارلانگن، گونتر لولینگ، (۱۳:۴۵) اینها یک سری آثار نوشتند که بسیار بحث‌برانگیز شد. آنچه که مهم است این است که از لحاظ روش‌شناسی و منبع‌شناسی کار این ۴ نفر ماندگار شد. آن [ماندگاری در] دو چیز بود:

-اول این‌که این دانشمندان ثابت کردند که آنچه متون اسلامی راجع به پیدایش اسلام و قرآن می‌گویند قابل اعتماد نیست و باید با عینکی انتقادی‌تر از آنچه تابه‌ال بود به این متون نگاه کرد، نه درباره همه چیز، درباره دوره پیدایش اسلام یعنی حیات پیامبر و معاصرینش و پیدایش اسلام. آنچه که متون اسلامی می‌گویند قابل اعتماد نیست. من خودم کتابی در این باره نوشتم با عنوان «قرآن صامت و قرآن ناطق»، که به انگلیسی هم ترجمه شده، که راجع به این است که چرا نمی‌شود به این متون اسلامی اعتماد کرد که بخش عمده آن مربوط می‌شود به جنگ‌های داخلی بین مسلمین و فتوحات و پیدایش امپراتوری عرب. به این موضوع برخواهم گشت. این خیلی تاثیر دارد. مولفینی که خواستند راجع به دوره نخستین اسلام صحبت کنند هر کدام متعلق به یک جبهه و فرقه کلامی و سیاسی بودند و از این رو هرکدام خواستند تصویری را در جهت افکار خود بدهند. بنابراین باید با دید انتقادی این متون را دید که چرا انقدر اختلاف زیاد است بین آنان، چرا که واقعا زیاد است و اینکه تجزیه و تحلیل کنیم که این اختلافات از کجاست و از این رو باید سعی کنیم بیش از آنکه خطوط را بخوانیم بین خطوط را بخوانیم، این ۴نفری که نام بردم این موضوع را اثبات کردند.

-دومین موضوعی که اثبات کردند این بود که باید برای مطالعه این دوره پیدایش قرآن و اسلام بجز متون اسلامی متون غیره اسلامی معاصر را هم مطالعه کرد. یعنی متون مسیحی، یهودی، مانوی و زرتشتی هم‌زمان با پیدایش اسلام، یعنی قرن ششم و هفتم میلادی در این منطقه، متونی که عبری هستند، به‌خصوص سریانی، حبشی یا لاتین یا یونانی و متون پهلوی و غیره. منظور این نیست که لزوماً آنچه این متون می‌گویند درست است، آنها هم همان‌قدر جهت دارند که متون اسلامی، اما اطلاعاتی را می‌دهد که متون اسلامی نمی‌دهند. بنابراین از این جهت نقش بسیار موثری داشتند در پیشبرد مطالعات. این دو مسئله به عنوان سکوهای روش‌شناسی باقی ماند»

امیرمعزی در ادامه دومین نقطه عطف در مطالعات قرآنی را  سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ دانست: «[اما] دومین نقطه عطف [در مطالعات قرآنی] سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵  اتفاق افتاد به‌نحوی‌که مطالعات قرآنی بسیار گسترش پیدا کرد در سراسر جهان و در اروپا و آمریکا. در سال‌های ۲۰۰۰ دو اتفاق دیگر افتاد که [خود نیز]عطف مهمی بودند.  یکی اینکه به‌واسطه بسیاری از آثاری که در سال ۲۰۰۰نوشته شد، متوجه شدیم که تاثیر ادبیات مسیحی به‌خصوص به زبان سریانی در قرآن خیلی سنگین است. تا آن موقع بیش از همه از تاثیر ادبیات یهودی صحبت می‌کردند، یعنی نه تنها عهد عتیق  و ادبیات تلموت. ولی از سال‌های ۲۰۰۰متوجه شدند که وزن ادبیات مسیحی بالاخص به زبان اَرانی و سریانی بیش از وزن ادبیات یهودی است. یعنی آنچه که از یهودیت در قرآن دیده می‌شود از طریق ادبیات مسیحی رد شده و به سرزمین عرب رسیده، چون خیلی از این مسیحیان سریانی زبان به‌خصوص در جنبه‌های فقهی و حقوقی بسیار متأثر از دین یهود بودند و دین یهود در فرقه‌های مسیحی تا قرن ۶ و ۷ حضور داشته. دوم به کار گرفتن تاریخ مادی material history یعنی باستان‌شناسی، سنگ‌نوشته شناسی و نسخه‌شناسی است . کسانی که متخصصین این رشته‌ها بودند به گروه‌هایی که در سراسر جهان در پیدایش قرآن و اسلام تحقیق می‌کردند، پیوستند و از این رو گروه‌های مقتدری پیدا شد که در آن نه تنها متخصصین اسلام و قرآن بودند، متخصصین یهودیت، مسیحیت، مانویت، کیش زرتشتی و باستان‌شناسان و نسخه‌شناسان و سنگ‌نوشته‌شناسان هم بودند و با هم شروع به کار کردند. و این موجب انفجار واقعی در مطالعات قرآنی شدند»

مدیر «مدرسه عملی پژوهش‌های عالی»  سپس  از  تاریخ ومحتوای «قرآن مورخین» گفت:«از سال ۲۰۰۰تا ۲۰۱۵ که ما شروع کردیم به نگارش، صدها و صدها کتاب و مقاله راجع به این دوران نوشته شد و ما خواستیم یک جمع‌آوری بکنیم از آنها که منجر به پیدایش کتاب «قرآن مورخین» شد. جلد اول قرآن مورخین مقدمه مبسوطی حدود هزار صفحه دارد درباره اینکه  در عربستان و اطراف عربستان در قرن ۶ و ۷ میلادی چه می‌گذرد. یعنی محیط پیدایش قرآن و پیام محمد چه بوده. یعنی یهودیان در این دوران چه می‌کردند، مسیحیان چه ‌می‌کردند؟ مانوی‌ها بسیار مهم‌اند در این دوره، چه اتفاقی در بیزانس، روم شرقی می‌افتد، چه اتفاقی در ایران، یمن، آفریقای شرقی و بالاخص حبشه می‌افتد؟ محیط حقوقی و فقهی آن دوره چگونه است؟ می‌آیم جلوتر و فصل مبسوطی راجع به زندگی محمد و زندگی‌های محمد به عبارت بهتر داریم که نویسنده‌اش استیفین شومیکر  نوشته چرا و به چه عللی نمی‌شود زندگی تاریخی محمد را نوشت و بعد پیدایش قرآن، تاریخ نگارش آن و تاریخ مقدس شدن‌اش و تا دست نوشته‌های قرآن و غیره. بنده هم مقاله‌ای در آخر این کتاب نوشتم راجع به تشیع، شیعیان و قرآن […]. دو جلد بعدی نزدیک به ۳۵۰۰ صفحه است و شاید اولین باری است که این کار در تاریخ مطالعات قرآنی انجام می‌شود. تفسیری آیه به آیه از ۱۱۴ سوره قرآن انجام می‌شود از لحاظ فیلولوژیک و تاریخی. فقط با در نظر گرفتن آنچه در بین خطوط قرآن از متن‌های گذشته هست. آنچه درباره خود قرآن آمده، بدون در نظر گرفتن آنچه مسلمانان بعد از یک قرن و نیم، دو قرن می‌گویند. پس این تفسیر قرآن فیلولوژیک و تاریخی است از قرآن قبل از پیدایش اسلام و از این بابت کار جدیدی است.»

محمدعلی امیر معزی پس از این مقدمه، به محتپای اصلی سخنرانی وارد شد و در آغاز تاکید کرد که در مطالعات قرآنی، «قرآن یک متن مسئله‌دار است» و  افزود که از همان قرن نخست، مسلمانان متوجه این موضوع شده‌اند و شکل‌گیری علوم قرآنی مانند نظم قرآن، ناسخ و منسوخ و اسباب نزول، را تلاشی برای حل این مسائل در قرآن دانست:«در مطالعات قرآنی، قران یک متن مسئله‌دار و مسئله‌انگیز است، یعنی برخلاف آن‌چه که مسلمانان فکر می‌کنندکه قرآن پاسخ به همه سوالات است، محققان فکر می‌کنند قرآن پر از سوالاتی است که پاسخ به آن آسان نیست. البته اگر شما این‌گونه مسئله را برای فرد مسلمان معتقد و متدین مطرح کنید رد خواهد کرد و میگوید قرآن کتابی است با عربی روشن و مبین و در آن همه مسائل حل شده و اگر چیزی باقی مانده مفسرین به آن پاسخ داده اند‌. ولی یک سری داده‌های عینی هست که نشان می‌دهد در اوایل پیدایش قرآن و برای چند قرن برای خود مسلمان هم قرآن کتابی مسئله‌انگیز بوده است. کافی است به آثار علوم قرآنی مراجعه کنیم. خیلی زود، از اواخر قرن دوم هجری، هشتم میلادی، چیزی به وجود آمد به اسم «علوم قرآنی» که هدف آن این بود که فهم قرآن را برای مسلمانان آسان کند. اگر ما به رشته‌های مختلف علوم قرآنی نگاه کنیم متوجه می شویم که چقدر قرآن برای خود مسلمان مسئله‌‌انگیز بود. مثلا عنوان یکی از این علوم این بود، «نظم قرآن»، طرز نوشتار قرآن که مسلمانان سعی کردند در برابر انتقادات یهودیان و مسیحیان و مانویان که می‌گفتند چرا قرآن سبک و استیلی ندارد و پاره‌پاره است ارایه کنند. قصه داوود، قصه ابراهیم و نوح را ببینید انگار پاره‌پاره شده و در همه قرآن پخش شده، در یک صفحه موضوعات متفاوت مطرح می‌شود. مسلمانان سعی کردند جواب بدهند و نظم قرآن را ساختند و این یک نوع ادبی شد. وقتی شما به آثاری که متعلق به این نوع ادبی هستند نگاه می‌کنید، می‌بینید که مولفین مختلف جواب‌های مختلف دادند برای توجیه این سبک قرآن که در واقع سبک نیست و «ناسبک» است. بنابراین نتیجه اینکه دانشمندان مسلمان نمی‌دانستند که چرا قرآن به این شکل نوشته شده و پاره‌پاره است. یک علم دیگر قرآنی «اسباب نزول» است. دانشمندان سعی کردند بگویند برای فلان سوره یا آیه سبب نزول آن چه بوده، این هم یک نوع ادبی شد و وقتی که به کتابهای این علم قرآنی نگاه می‌کنید می‌بینید گاهی برای یک آیه ۱۴ سبب مختلف آورده شده»

امیرمعزی ادامه داد:«طبری در تفسیر خود این صداقت فکر یا دارد که بعضی وقت‌ها همه‌ی دیدگاه‌های مختلف را می‌آورد و باز هم نتیجه‌ منطقی که می‌توان گرفت این است که مسلمانان خیلی زود، از یک قرن، یک قرن و نیم بعد از پیدایش قرآن نمی‌دانستند چرا فلان سوره و آیه نازل شده. چیز دیگر ترتیب تاریخی وحی است، همانطور که می‌دانیم قرآن فعلی ترتیب تاریخی نزول را بهم زده و طبق زندگی سنتی پیامبر گفتند مکی و مدنی هستند، اما ما در سوره های مکی آیه مدنی داریم و برعکس.  همه چی مخلوط شده. در ضمن یک نظم خاصی در نظر گرفتند که تابه‌حال دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان نتوانستند علت آن را پیدا کنند این که ترتیبی که چیده شده این است که سوره‌های بلند اول و سوره های کوتاهتر در ادامه، سوره‌های اولی ۲۰-۳۰ صفحه و پایانی دو سه خط است، اینکه چرا چنین کردند و سوره‌های مکی و مدنی را هم قاطی کردند هنوز دقیقا مشخص نیست. بنابراین این قرآن ترتیب تاریخی نزول را در نظر نگرفته و از این رو دانشمندان مسلمان سعی کردند ترتیب تاریخی را بازسازی کنند. ابن ندیم در قرن چهارم در قرن هشتم و سیوطی در قرن نهم، اینها سعی کردند یک لیستی درست کنند، لیست ‌سوره‌ها به ترتیب نزول. میبینیم که سه تا لیست مختلف است و این یعنی مسلمانان ترتیب تاریخی را نمی‌دانستند. همه نشان می‌دهند که قرآن برای آنان مسئله‌انگیز بوده.

یک مثال دیگر  از علوم [قرآنی  علم] «ناسخ و منسوخ» [است]. یعنی یک زمانی مسلمانان برای جواب دادن به بعضی تناقض‌ها آنرا ساختند مثلا قرآن به شراب می‌گوید نوشیدنی بهشتی است و یک زمانی می‌گوید می‌توانید بنوشید و در وقت نماز ننوشید، یعنی خارج از وقت نماز می‌شود نوشید و بعد آیه‌هایی هست که شراب در آن حرام شده و از این جمله تناقضات زیاد هست، مسلمانان آمدند یک تئوری با عنوان ناسخ و منسوخ گذاشتند به این معنی که آیه‌های جدیدتر آیه‌های قدیمی را منسوخ می‌کند، البته خیلی‌ها آن را نپذیرفتند به لحاظ کلامی و تئولوژیک. گفتند این چه خدایی است که تصمیم‌اش را عوض می‌کند و این چیزی که می‌گویید یعنی بعضی از این آیات بدتر از آیات دیگر هستند. برای آنهایی که  این تئوری را قبول کردند هم باز مسئله ‌انگیز بود، چون ترتیب آیات مشخص نبود و نمی‌دانستند کدام آیه جدیدتر است، اما بالاخره این هم یک نوع ادبی شد. وقتی شما کتب ناسخ و منسوخ را نگاه می‌کنید تعداد آیات ناسخه و منسوخه در کتب مختلف از ۴ تا ۳۰۰ تا فرق می‌کند. یعنی یک مولف می‌گوید این تعداد ۴ تا است، دیگری می‌گوید ۱۰ تاست، تا ۳۰۰. بنابراین این نشان می‌دهد که مسلمانان نمی‌دانستید تناقضات قرآن از کجا می‌آید و چه چیزی ناسخ است و چه چیزی منسوخ از این رو قرآن مسئله‌انگیز بود. حالا بگذریم از اینکه از تعدد قرآن‌ها [هم بحثی است]. مثلا کتاب المصاحف ابن ابی داوود سجستانی (۳۲:۴۸) از ۴ یا ۵ مصحف مختلف یعنی نسخه قرآنی مختلف صحبت می‌کند که تا قرن اول هجری در جریان بودند در سرزمین‌های اسلامی، مصحف علی، مصحف عبدالله ابن مسعود، مصحف عبید ابن کعب، اشعری و غیره و در ضمن آنچه که شیعه درباره تحریف قرآن می‌گویند. بنابراین در سه چهار قرن اول هجری بر سر قرآن بحث و جدل زیاد بوده و این نیست که ما فکر کنیم همه مسلمانان از ابتدا قبول کردند این قرآن رسمی است و همه به آن عمل کنند. نه، جنگ و جدل و قرآن‌های زیادی وجود داشت و مسلمانان به آن واقف بودند».

این استاد دانشگاه پاریس سپس به طرح این سوال پرداخت که چرا یک متن باید مسئله‌انگیز باشد و مدعی شد که «جنگ‌های داخلی میان مسلمانان و فتوحات و پیدایش امپراتوری عرب» علت اصلی آن است:« اما اساسا چرا یک متن باید مسئله برانگیز باشد، من دارم تاریخ را به عقب می‌روم و دقیقاً اینها مسائلی است که مطالعات جدید راجع به پیدایش اسلام و قرآن مطرح می‌کند. دلیل اصلی به نظر من و بسیاری از محققین، جنگ‌های داخلی بین مسلمین و فتوحات و پیدایش امپراطوری عرب است. جنگ‌های داخلی را همه خوب می‌دانید، فقط گاهی آدم فراموش می‌کند که اسلام در خشونت به دنیا می‌آید و در خشونت بارور می‌شود و این جنگ‌ها، جنگ‌های بین خود مومنین و مسلمین است و بعضی از مورخین می‌گویند فتوحات از جنگ های داخلی کمتر کشته دادند. از خود زندگی پیغمبر شروع کنید، آنچه را که به آن غزوات می‌گویند بین پیامبر و قبیله قریش که نزدیکان سببی و نسبی خودش هستند اتفاق می‌افتد. بعد از مرگ پیغمبر که بر اساس بعضی روایات مسموم می‌شود و به مرگ طبیعی نمی‌میرد خشونت‌های جانشینی پیش می‌آید که از لحاظ شیعه خیلی زیاد بودند و مرگ فاطمه دختر پیامبر به علت این خشونت ها بوده است. تا در زمان خلیفه اول جنگ‌های ربذه پیش می‌آید، بسیاری می‌خواهند برگردند به عقیده پیشین خود و ابوبکر مانع می‌شود. جنگ‌های خونینی به راه می‌افتد، در زمان عمر خلیفه دوم فتوحات آغاز می‌شود، خودش بر اساس روایات به دست یک برده ایرانی کشته می‌شود، خلیفه سوم عثمان در اولین یا دومین جنگ داخلی بزرگ کشته می‌شود. خلافت به علی می‌رسد که با ۵ سال خلافت در سه جنگ داخلی بزرگ درگیر است.  یعنی جمل، صفین و نهروان. علی به دست یکی از خوارج کشته می‌شود، بعد بنی‌امیه بر سر کار می‌آید و سرکوب شدید مخالفان، البته این مخالفان بیشتر طرفداران علی بودند، علویون، کشتارهای بزرگ که موجب شورش‌های مسلحانه بعدی می‌شود، و آن شورش ‌ها سرکوب‌های بیشتری را برمی‌انگیزند، یعنی یک دایره معیوب سرکوب و شورش پیش می‌آید، بنی امیه هم در یک انقلاب خونین به دست بنی عباس از بین می‌رود، بنی عباس هم این دایره معیوب و سرکوب خشن را شروع می‌کنند و سرکوب‌هایی که باعث شورش و شورش‌هایی که باعث سرکوب می‌شود ادامه پیدا می‌کند.

می‌رسیم به اواخر قرن سوم هجری، یعنی تا سه قرن، سه قرن و‌نیم آنچه واقعا مشخصه تاریخ پیدایش اسلام است جنگ های داخلی است. جنگ‌های بین خود مسلمانان، در عین حال بسیار زود، یعنی از زمان عمر فتوحات آغاز می‌شود و دو امپراتوری بزرگ، رم شرقی، بیزانس زمین‌های جنوبی خود را از دست می‌دهد و امپراطوری ساسانی سقوط می‌کند و یک جهان جدید زاده می‌شود و به قول غربی‌های پارادایم فرق می‌کند. یعنی در طی چند دهه، دیگر اعراب در دنیایی غوطه‌ور می‌شوند که دنیای آنان نبود و همه این‌ها در این مدت است که اسلام به عنوان دین مطرح می‌شود و قرآن نگارش می‌یابد.

شاید چیزی که ۲۰_۳۰ سال پیش کمتر به آن توجه شده بود، این بود که این دو مسئله به هم مربوطند، وقتی متون و روایات را می‌بینیم، همان شخصیت‌هایی که در جنگ‌های داخلی نقش مهمی داشتند؛ محمد، ابوبکر، عمر، عثمان، علی و بعد از آن حجاج ابن یوسف، عبید ابن زیاد، همین شخصیت‌ها را در روایات و تاریخ نگارش قرآن هم می‌بینیم. بنابراین اینها به هم مربوطند. قرآن‌های مختلف، در چنین فضای و جوی نگاشته شده و طبیعی است که مسئله‌برانگیز باشند و بازتاب این خشونت‌ها و تنش‌ها در قرآن هست».

محمدعلی امیرمعزی، استاد دانشگاه پاریس، در بخش نهایی سخنان خود در نشست «حلقه‌ی دیدگاه نو»، به علت اصلی اختلاف میان مسلمانان  بپردازد. او  با فرض این‌که پیام اصلی پیامبر اسلام  «اعلام پایان دنیا و معرفی آخرالزمان» بوده  و این‌که اسلام  و قرآن ریشه‌هایی در  «فرهنگ  یهودی-مسیحی» دارد، مدعی شد که معرفی «مسیح موعود» می‌تواند منشاء اصلی این اختلافات باشد: «حال در قسمت آخر حرفم. بار عقب‌تر می‌رویم، چرا این اختلافات بین مسلمین هست؟ چرا مسلمانان برای قرن‌ها همدیگر را پاره می‌کردند؟ در همین قرآن‌هایی که متون مقدسشان شکل گرفت، قرآن و حدیث، این به نظرم بر اساس مطالعات اخیر من و بعضی دوستانم برمی‌گردد به ریشه اصلی پیام محمد و من اینجا حرفم را به شکل یک قیاس منطقی مطرح می‌کنم قیاس منطقی «سیلوجیزم»، به قول فرنگی‌ها.

مقدمه کبری، قضیه اول اینکه محمد آمده  است برای اینکه آخر زمان و پایان دنیا را اعلام کند، آنچه که فرنگی‌ها به آن می‌گویند جنبه اپوکلیپتیک، این جنبه اخرالزمانی در قرآن بسیار سنگین مطرح است، یعنی ما راجع به آخر الزمان یکی دو آیه نداریم، یکی دو سوره نداریم، ده‌ها سوره داریم، یعنی سوره‌های پایانی، ۳۰_۳۵ تای آخر بجز یکی دو استثنا همه آخرالزمانی هستند و بعد، ده‌ها و ده‌ها آیه و آنچه که مهم است این است که این آخر الزمان بسیار زود پیشبینی شده و تمام قاموسی که برای آن پیش‌بینی شده یک حالت هشدار دارد برای آخر الزمان. اسمی که برای آخر زمان آمده، الساعه هست، یعنی چیزی که در حال حاضر در حال اتفاق افتادن است. حتی امروز در فارسی و عربی وقتی شما می‌خواهید کاری را فوری انجام بدهید می‌گویید الساعه. این از قرآن آمده، یعنی آنچه که در حال فرود آمدن و ناگهانی است. اسم دیگر آن الواقعه است، یعنی چیزی که در حال فروافتادن است، در حال وقوع است، اسم دیگرش […]یعنی چیزی که دارد  واقع می‌شود. علاوه بر اینها حدیث‌های زیادی داریم در مورد ناگهانی بودن آخر الزمان که دارد پیش می‌آید. قرآن درباره ابعاد اخرالزمانی خود کاری که می‌کند این است که مردم را دعوت می‌کند به مهربانی، به نیایش، روزه، زکات، چون تنها جوری که می‌توانند از خشم خدا در امان باشند این است که آدم‌های خوبی باشند، چون روز قیامت در شرق وقوع است و باید خودشان را مصون نگاه دارند. از این بابت قرآن متعلق به زمان خود است، یعنی متن‌های اپوکالیپتیک، در تمام ادیان یکتاپرستی، یهودیت، مسیحیت و زرتشتی در همین زمان متن‌های اخرالزمانی بسیار است. در یهودیت ما دو تا داریم، وحی زرو بابل ترجمه‌ی وحی ترجمه آپوکالیپس است به معنی وحی آخرالزمانی. یا اسرار شمعون این حیان، یا جاماسب‌نامه متن‌های زرتشتی هستند، کمی تردید هست در تاریخشان، اما حدودا مال همان زمان‌ها هستند، بخصوص متن‌های آخرالزمانی مسیحی به زبان سریانی که ده‌ها وحی داریم و مربوط به همین زمان دقیقا و همه می‌گویند مراقب باشید که آخرالزمان در شرف وقوع است.

حالا چرا این‌گونه است، به دلیل اینکه شاید یک جو آخرالزمانی در آن زمان وجود داشت به دلیل جنگ‌های بسیار طولانی بین روم شرقی و ایران که کشته ‌های بسیار و بیماری‌های بسیاری در پی داشت. مردم جابجا می‌شوند، روم شرقی و ساسانیان مالیات های سنگین به مردم می‌بندند و دوران بسیار تلخی است. ما می‌دانیم به خاطر مطالعات زمین شناسی زلزله‌های زیادی در این دوره وجود داشت، یکی از آیه‌ها به نام زلزال هست، یعنی زلزله. به دلیل مطالعات نجومی می‌دانیم که چندین خسوف و کسوف دقیقا در این دوره زمانی قرن ۶_۷ میلادی اتفاق میافتد، میدانیم چند باز طاعون و وبا آمدن و از این رو دوره‌ای است که در آن‌ جو آخرالزمانی است، مردم بسیار نگرانند و در عین حال امیدوار به یک منجی برای نجات. این مقدمه کبری قیاس من.

مقدمه صغری این است که محمد متعلق به یک فرهنگ یهودی-مسیحی است. اینجا به آن گفته می‌شود biblical culture یعنی بر خلاف آنچه که متون اسلامی می‌گویند و عربستان را به صورت یک سرزمین جاهلیت معرفی می‌کنند که قبل از اسلام در آن مردم سنگ‌ها و درخت‌ها را می‌پرستند و دخترانشان را خاک می‌کردند، چنین چیزی نیست. هم مطالعات باستان‌شناسی و مطالعات دیگر نشان داده که اینطور نیست و مهمتر از همه خود قرآن است. یعنی ما در برابر چند آیه در باره بت‌پرستی اعراب قبل از اسلام، هزاران آیه داریم در مورد داده‌های عهد عتیق و عهد جدید. تقریبا در هر صفحه یک شخصیت یهودی مسیحی داریم ما و به اصطلاح مضامین یهودی و مسیحی، یعنی یکتاپرستی، پیغمبر شناسی، یعنی گه‌گاه خدا پیامش را با پیغمبرانی به سمت مردم می‌فرستد، یعنی آخر‌ت‌شناسی، مردم به خاطر اعمالی که کردند پاداش می‌بینند و یا تنبیه می‌شوند. اینها مضامین اصلی یهودیت و مسیحیت و دیگر دین‌های این فرهنگ یهودی مسیحی و مانویت هستند. بنابراین آنچه که متون اسلامی می‌گویند یک جنبه اعتقادی دارد، همه ادیان می‌گویند که قبل از ما چیزی وجود نداشت و بعد از ما همه چیز هست. قبل از ما تاریکی و بعد از ما نور. اما حالا می‌دانیم که اینطور نیست قرآن کاملا رد میکند این موضوع را و تقریبا ثابت شده است. نه تنها قرآن دایم درباره شخصیت‌های انجیلی و ‌توراتی حرف میزند، از آدم تا نوح تا ایوب و ابراهیم و موسی و زکریا و عیسی و مریم، آنچه که مهم است در قرآن به این موارد به صورت اشاره ای پرداخت می‌شود یعنی کسانی که قرآن را می‌خوانند یا گوش میدهند این قصه‌ها را می‌شناسند، بنابراین یک اشاره برایشان کافی است. یعنی شما اگر بخواهید قصه ابراهیم و موسی را از طریق قرآن بشناسید نمی‌توانید، چون تکه‌هایی از این قصه‌ها فقط تفسیر شده در قرآن، وگرنه قصه‌های ابراهیم و عیسی و موسی تعریف نشده، بنابراین مستمعین قرآن این قصه‌ها را می‌شناسند و اشاره ای برایشان کافی است. از سوی دیگر مسائل طرح شده مسایل پیچیده ای است اگر عیسی معرفی شده به عنوان روح الله، یا کلمه‌الله اینها مفاهیم کریستولوژیک بسیار پیچیده‌ای است، اگر به کسی که درخت را می‌پرستد بگویی عیسی کلمه‌الله است او چیزی نمی‌فهمد، بنابراین با یک فرهنگ توراتی-انجیلی، عهد قدیم و جدید در تماسیم، و اصولاً زبان های مقدس یهودیت و مسیحیت حضور سنگین دارند در قرآن. خود کلمه قرآن از زبان سریانی می‌آید و ما این را نمی‌دانم و فکر می‌کنیم عربی است، چرا که ریشه «قرأ» را در آن می‌بینیم.  از قرآن به بعد، کلمه «قرآن» در عربی راه می‌یابد، قبل از قرآن کلمه قرآن در عربی وجود ندارد، قرآن از «قریانا» ی سریانی می‌آید به معنی کتاب دعا. کلمه «سوره» به معنی فصول قرآن، سریانی است و ریشه عربی ندارد، کلمه «آیه» به معنی تکه‌های متنی، عربی نیست، سریانی است. کلماتی مانند زکات و صلاه سریانی هستند، حج عربی نیست، عبری است، ارانی عبری است. بنابراین زبانهای مقدس یهودی، عبری و مسیحی و اَرانی سریانی و حبشی در قرآن وزن سنگینی دارد. بنابراین محمد و یا راوی قرآن دارای یک فرهنگ یهودی-مسیحی است که دارد آخرالزمان را اعلام می‌کند که در شرف وقوع است.

با این دو مقدمه صغری و کبری، نتیجه‌ی یک قیاس منطقی این است که چنین شخصی حتما باید آمدن مسیح موعود را اعلام کند. چون ما در این دوره، قرن ۶-۷ و در این منطقه نمی‌توانیم متعلق به یک فرهنگ توراتی باشیم، آخر دنیا را اعلام کنید و آمدن مسیح موعود را اعلام نکنید، حالا چرا من به صورت منفی این را می‌گویم؟ چون قرآن آمدن مسیح موعود را اعلام نمی‌کند و در این باره چیزی نمی‌گوید، عیسی مسیح معرفی شده، عیسی بن مریم مسیح گفته می‌شود، اما درباره مسیح طوری حرف میزنند انگار فامیلی عیسی است، هیچ توضیحی راجع به این کلمه که بسیار وزن مذهبی سنگینی دارد داده نشده، یعنی نگفته مسیح یعنی چی یعنی منجی آخر زمان. ولی در عوض در حدیث خیلی گفته شده، در حدیث از آخرالزمان گفته شده و اینکه مسیح خواهد آمد. یک پرانتز کوتاه باز می‌کنم و اینکه احتمالا این قسمت‌های آخرالزمانی قران و حدیث آخرالزمانی اصالت دارند و به احتمال خیلی زیاد به شخص محمد و زمان او برمی‌گردند، مسلم است. به دلیل اینکه مسلمانان بعدی هیچ نفعی نداشتند اینها را از خودشان بسازند چون آخرالزمان به وقوع نمی‌پیوندد و جهان پایان نمی‌گیرد، پس ساختن چنین سوره‌ها و آیه‌ها و حدیث هایی به یک نوعی صداقت پیامبرشان را زیر سوال می‌برد پس نفعی در ساختن آن نبود. مورخین پیدایش اسلام بر این عقیده هستند که شاید تنها قسمت‌های اصیل قرآن که به زمان محمد برمی‌گردد و حدیث‌هایی که شاید اصیل باشند دقیقا آنهایی هستند که آخرالزمانی هستند. پرانتز را می‌بندم.

بنابراین ما حدیث زیاد داریم که در آن مسیح موعود، عیسی معرفی شده و از آنجا موضوع باز هم پیچیده تر می‌شود وقتی علی ابن ابی طالب خودش را مسیح زمان معرفی می‌کند و می‌گوید من عیسای این زمانم . برای بعضی از مومنین به پیامبر، علی منجی آخرالزمان است. شاید همه اختلافات از اینجا می‌اید، یعنی کسان زیادی، به‌خصوص آنهایی که در دشمنی قدیمی بین بنی‌هاشم و بنی امیه، متعلق می‌شدند به طیف نفوذ بنی امیه این حرف را قبول نداشتند. آنها نه محمد را زیاد قبول داشتند-آن کسانی که قرآن به آنها می‌گوید منافق، یعنی مومنین واقعی نبودند- و نه علی را قبول داشتند و بنابراین خود قرآن هم نشان می‌دهد که بین مومنین به پیامبر تنش زیادی وجود دارد. و قرآن همه این تنش‌ها و تناقض‌ها را در خود دارد و جنگ‌ها را. تناقض‌ها منجر به جنگ می‌شود به‌خصوص بعد از مرگ پیغمبر، عده‌ای فکر میکردند علی مسیح موعود است تنها جانشین شایسته پیغمبر است و بنابراین جنگ‌ها از آنجا شروع می‌شود.

امیرمعزی در پایان  از «ظهور یک امپراتوری در زمان عبدالملک، خلیفه پنجم اموی، سخن گفت و  او را «بنیان‌گذار واقعی اسلام به‌عنوان دین» دانست:«[اما] اتفاق مهمی که می‌افتد، فتوحات و تولد یک امپراتوری است که همه ورق‌ها را از نو بر می‌زند و به‌خصوص از وقتی‌که پارادایم عوض می‌شود، از زمان عبدالملک اتفاقات بسیار مهمی می‌افتد، عبدالملک خلیفه پنجم اموی است، بین سالهای ۶۵تا ۸۵ هجری خلافت کرده است، یعنی اواخر قرن هفت و اوایل قرن هشت که به عقیده بعضی مورخین، بنیان‌گذار واقعی اسلام به عنوان دین، امپراطوری عبدالملک است. عبدالملک است که زبان عربی را زبان رسمی دولت اعلام می‌کند، تا آن وقت زبان اداری یا یونانی بود یا پهلوی، فارسی میانه، عبدالملک می‌گوید دیوانی‌های بیزانس و ایران باید عربی یاد بگیرند یا عرب‌ها باید مدیریت یاد بگیرند. قانون‌های مهمی می‌گذارد، راجع به خراج، خمس، اهل ذمه‌ی اقوام کشور‌های فتح شده و در مجموع او است که به احتمال زیاد این روایت رسمی قرآن را شکل می‌دهد و به عنوان قرآن امپراتوری معرفی می‌کند. البته دشمنان بنی امیه این روایت را قبول نمی‌کنند، یک کاری که عبدالمک می‌کند این است که سعی می‌کند یه حافظه جمعی جدید درست کند، به‌خصوص سعی می‌کند جنبه‌های آخرالزمانی محمد را به فراموشی بسپرد یا فقط از آنها تاویل ارائه دهد و معنی تحت‌اللفظی آن را نمی‌گیرد. وقتی که شما یک دولت محکم دارید دوست ندارید دنیا تمام شود و از این رو جنبه‌های آخرالزمان به حاشیه برده می‌شود، و آن که بیش از همه مهم است این است که علوی ‌ها را کشتار می‌کند، به‌خصوص با دو تا از حکمرانانش، عبیدالله ابن زیاد و حجاج ابن یوسف و قرآن خود را به عنوان قرآن رسمی تحمیل می‌کند که البته عده زیادی نمی‌پذیرند و تا قرن ها چندین قرآن با هم در سرزمینهای اسلامی در جریانند. به احتمال زیاد اوست که به این دین اسم اسلام را می‌دهد. تا به آن موقع ما متونی داریم که به ما می‌گویند کسانی که دنباله چ‌رو محمد بودند، «مومنون» نام داشتند، مومنین یا مهاجرین. اسم اسلام و مسلمین از زمان عبدالملک [رایج شده و از آن] متن و سکه هست، بنابراین به نوعی بنیانگذار اسلام به عنوان دین امپراتوری عبدالملک است و اوست که سعی می‌کند قرآن را [شکل دهد] قرآنی را که ما می‌شناسیم به عنوان رسمی و الان همه ‌ و حتی شیعیان هم قبولش می‌کنند، البته نه همه. این قرآن یک جور بی‌نظمی ارادی دارد، بی‌نظمی سوره های مکی و مدنی، چرا؟ چرا آیات مکی و مدنی مخلوط شدند، چرا همه‌چی پاره‌پاره است و تکه‌‌پاره‌‌های هر قصه و مضمونی در کتاب پخش شده، مسلمانان در این که این بی‌نظمی وجود دارد حرفی ندارند، در ارادی بودن آن بی‌نظمی هم همینطور، ولی سوال این است که چرا؟ چرا امپراتوری و دستگاه خلافت خواسته این بی‌نظمی ارادی را تحمیل کند».

پس از پایان سخنرانی یک ساعته‌ی محمدعلی امیرمعزی، در بخش دوم نشست، آقایان مجید سلیمانی و محسن متقی هر کدام به مدت ۱۵ دقیقه به  بررسی کتاب و طرح سوالاتی از آقای امیر معزی پرداختند و نشست با پرسش و پاسخ حاضران با نویسنده  پایان یافت. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *