ایران؛ فراتر از قبیله «بنی مرحبا» و قبیله «بنی لکن»

By | ۱۳۹۹-۱۲-۱۵

«اما» و «اگر» بر سر نظام اسیر تضادهای درونی، زندگی سیاسی ما را به بن بست رسانده، آیا خاتمی ‌و همراهان حاضرند با اعلام نیات واقعی خود بدون «تقیه»، به شکستن‌ بن‌بست، کمک کنند؟

آیا محمد خاتمی ‌را به یاد می‌آورید؟ آری، حجت‌‌الاسلام و المسلمین محمد خاتمی ‌اردکانی، که نزدیک به چهار دهه خدمت در متن یا حاشیه انقلاب اسلامی، از جمله هشت سال در مقام ریاست جمهوری را پشت سر گذاشته است. در همان حال حجت‌الاسلام خاتمی ‌به عنوان مهره اصلی گروه «اصلاح طلب» یا «معتدل» در هیات حاکمه کنونی ‌ایران مورد توجه بوده است. جورج سوروس، خیراندیش و بازرگان آمریکایی، همواره از خاتمی ‌به عنوان امید اصلاح طلبان ‌ایران یاد کرده است. رابین کوک وزیر امورخارجه وقت بریتانیا، با تجلیل از خاتمی ‌او را «مردی خوب در یک نظام بد» توصیف می‌کرد. حتی شیمون پرز، نخست‌وزیر و سپس رئیس جمهوری اسرائیل، معتقد بود که حضور خاتمی ‌در صحنه سیاسی ‌ایران عاملی است برای جلوگیری از تندروی‌های جنون‌آمیز جمهوری اسلامی.

در محافل سیاسی ‌ایران، خاتمی ‌یکی از معدود کسانی بوده است که کوشیده‌اند انقلاب اسلامی‌ را در یک چارچوب سیاسی-فلسفی شیعه منطقی با واژگان فرهنگی امروزی بازتعریف کنند‌–‌کسانی مانند رضا داوری اردکانی، سعید حجاریان، عبدالکریم سروش و احسان نراقی.

با توجه به چنین سابقه‌ای، حرکت اخیر خاتمی ‌در صحنه سیاسی بسته تهران می‌تواند مورد توجه قرار گیرد. بر اساس گزارش‌های تایید شده، خاتمی ‌در یک نامه ۲۷ یا ۳۷صفحه‌ای به آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، خواستار تغییرات و تحولاتی شده است که به گفته او برای حفظ نظام ضرورت دارد.

از آنجا که متن ‌این نامه در دسترس عموم نیست، داوری نهایی درباره مفاد آن موکول به‌ آینده خواهد ماند. با ‌این حال، نزدیکان به حجت‌الاسلام بعضی مضامین کلیدی ‌این نامه، یا به گفته خودشان «رساله» را فاش کرده‌اند. آقای خاتمی، در‌این نامه، سه موضع‌گیری مهم انجام داده است. نخست، پذیرفته است که حفظ نظام با ادامه شرایط کنونی میسر نخواهد بود. بدین سان او راه خود را از قبیله «بنی مرحبا» یعنی کسانی که مدعی‌اند همه چیز بر وفق مراد است جدا می‌کند. دوم، خاتمی‌می‌پذیرد که «ولایت مطلقه فقیه» اصل تغییرناپذیر نظام کنونی‌ ایران است. از‌این روست که او خواستار «رهبری» دیگر تغییرات از سوی شخص آیت‌الله خامنه‌ای است. سرانجام، و از همه مهمتر، خاتمی‌ خود را از قبیله «بنی لکن» یعنی آنان که نظام اسلامی ‌را می‌پذیرند، اما حاضر نیستند ‌این پذیرش را عملا اعلام کنند، جدا می‌کند.

خلاصه کنیم‌–‌خاتمی ‌امروز می‌گوید: من یک معتقد بدون اما و اگر «ولایت مطلقه فقیه» هستم و رهبری بی‌چون و چرای ‌آیت‌الله خامنه‌ای را می‌پذیرم. با‌این حال، فکر می‌کنم که نظام در خطر است و برای مواجهه با‌این خطر لازم است که «رهبر» وارد میدان شود و پرچم تغییرات را برافرازد.

اما کدام تغییرات؟ خاتمی‌ و همگنان او هرگز نخواسته‌اند یا نتوانسته‌اند دقیقا بگویند چه چیزی را می‌خواهند تغییر بدهند.

از مجموعه گمانه زنی‌های جاری پیرامون «نامه به رهبر» به نظر می‌رسد که حجت‌الاسلام کلیشه مورد علاقه خود، «دمکراسی اسلامی» یا «مردم سالاری دینی» را در مرکز تجزیه و تحلیل خود قرار داده است.

به عبارت دیگر، نظام کنونی ‌ایران نه به حد کافی مردمی ‌است و نه به حد کافی دینی. چگونه می‌توان ‌این کمبود را جبران کرد؟ خاتمی، تا آنجا که می‌شود حدس زد، پاسخ روشنی عرضه نمی‌کند.

بعضی ناظران سیاسی در تهران، به ویژه آنان که به «دولت پنهان» وابسته‌اند، نامه‌نویسی خاتمی ‌را «بی‌اهمیت» خوانده‌اند. یکی از آنان می‌گوید: خاتمی، مانند محمود احمدی‌نژاد، دنبال جلب توجه است. دیگری می‌نویسد: با یک نامه نمی‌توان سال‌ها «خیانت» به انقلاب را از یادها زدود.

از‌این اظهار نظرهای خصمانه و در عین حال کودکانه که بگذریم، بعضی ناظران نیز معتقدند که نامه خاتمی‌می‌تواند سرآغاز یک بحث جدی درباره ‌آینده کشور باشد.

آیا‌ ایران می‌تواند بدون تغییر ریشه‌ای رژیم، یعنی بستن فصل جمهوری اسلامی‌ و بازسازی دولت ملی‌ایران، به ‌آینده‌ای بهتر بیاندیشد؟ پاسخ من همواره یک «نه» قاطع بوده و هست. با ‌این حال، ‌این آمادگی را دارم که دلایل و براهین طرف مخالف را نیز با کمال آرامش بشنوم.

از‌این روی، امید من ‌این است که آقای خاتمی ‌و همفکران ‌ایشان، که روزگاری زیر عنوان «دگر‌اندیشان» شناخته می‌شدند، در‌این بحث شرکت کنند و بگویند منظورشان از «دمکراسی اسلامی» چیست؟ و‌این «دمکراسی اسلامی» کدام یک از مشکلات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی‌ کشور را حل خواهد کرد؟

به گمان من «دمکراسی اسلامی» یا «مردم سالاری دینی» یک جمع اضداد است که در آن یک عامل مذکور عامل دیگر را نقض می‌کند. دمکراسی یک مرام، مسلک یا ‌ایدئولوژی نیست. دمکراسی یک شیوه اداره شهر، جامعه یا کشور است.  مقررات یک بازی است. چارچوبی قانونی است که در آن مردم یک شهر یا کشور منافع و خواسته‌های متضاد خود را در مسیر هماهنگی قرار می‌دهند. به عبارت دیگر، دمکراسی یک مفهوم سیاسی است، نه یک مفهوم اخلاقی و، بدین سان، نه خوب است نه بد، یا از نظر بعضی خوب است و از نظر بعضی دیگر بد. در دمکراسی آنچه اهمیت دارد کارایی است یعنی تأمین و حفظ  نظامی ‌است که همزیستی شهروندان را ممکن می‌سازد.

اگر بخواهیم کمی ‌فراتر برویم، می‌شود گفت که دمکراسی مانند دستور زبان است که برای تفاهم متقابل و جمعی آن زبان ضروری است. بدین سان، همان‌طور که نمی‌توان از دستور زبان اسلامی، فیزیک اسلامی، فوتبال اسلامی ‌و رقص اسلامی‌ سخن گفت، سخن از «دمکراسی اسلامی» نیز محملی ندارد.

تکیه حجت‌الاسلام بر «دمکراسی اسلامی»، به یک معنا، اعتراف به ناتوانایی اسلام در‌ایجاد و حفظ یک جامعه اسلامی ‌مرفه و پیشرو است. هواداران پروپا قرص اسلام حتما می‌گویند: اسلام نیازی به چوب زیر بغل دمکراسی ندارد، زیرا می‌تواند روی پای خود بایستد یا بدود. هواداران دمکراسی نیز خواهند گفت: دمکراسی نیاز به اسلام یا هر دین دیگری ندارد، زیرا نمونه‌های گوناگون آن، از آتن ۲۵۰۰ سال پیش تا جمهوری ونیز، تا‌ایالات متحده و دمکراسی‌های اروپای باختری نیازی به چوب زیر بغل اسلام یا هر دین دیگری نداشته‌اند.

چسباندن هر پسوندی به دمکراسی به معنای نفی آن است. از‌این روست که عناوینی مانند «جمهوری دمکراتیک خلق» در کره شمالی، «جمهوری خلق» در چین، «جمهوری بودایی» در میانمار و «جمهوری دمکراتیک» در کنگو هرگز جدی گرفته نمی‌شوند. هم دمکراسی و هم اسلام، تنها با دور‌انداختن همه پیشوندها و پسوندها می‌توانند به طور جدی بررسی شوند.

با‌این حال، معیار اصلی یک نظام سیاسی دمکراتیک یا غیر دمکراتیک بودن آن نیست. معیار اصلی کارایی آن نظام برای پاسخگویی به بیم‌ها، امیدها، نیازها و خواست‌های جامعه در هر موقع خاص تاریخی است‌-‌در‌این زمینه، هماهنگی درونی نظام، یعنی صادق بودن آن با خودش و دوری از گندم نمایی و جو فروشی اهمیت دارد.

در طول تاریخ، اسلام توانسته است، بدون دمکراسی، نظام‌های کم و بیش موفقی به وجود آورد و حفظ کند. خلافت بنی‌امیه، خلافت بنی‌عباس، حکومت فاطمیان، امپراتوری عثمانی و سلطنت صفوی در چارچوب خودشان کم و بیش موفق بودند. هیچ یک از آن نظام‌ها دلخواه آرمانی ما نبوده و نیستند، اما با توجه به کارایی‌شان در چارچوب محدود آرمان‌های خودشان، شایسته محکومیت نبودند.

مشکل ‌ایران امروز‌ این است که نظام خمینی‌گرا، نظامی‌که حجت‌الاسلام اکنون برای حفظ آن در دقیقه نود به میدان آمده است، در‌ایجاد یک سیستم حکومتی اسلامی ‌نیز شکست خورده است.‌ این شکست در عنوان نظام یعنی  «جمهوری اسلامی ‌ایران» منعکس است، زیرا نظام کنونی نه جمهوری است، نه اسلامی ‌و نه ‌ایرانی. پیروان ‌آیت‌الله روح‌الله خمینی از خطرات «مفاهیم التقاطی» سخن می‌گویند و منظورشان از «التقاط» قاطی کردن اسلام با عوامل غیر‌اسلامی‌ است – چیزی مانند گندم نمایی و جو فروشی. بدین سان،‌آیت‌الله مصباح یزدی می‌گوید: امروز اسلام در یک عبارت خلاصه می‌شود: اطاعت مطلق از ولایت.

اگر نظام کنونی جمهوری است، باید بپذیرد که همه اهالی «جمهور» صرف‌نظر از دین و مذهب دارای حقوق مساوی هستند‌–‌که اسلام اجازه نمی‌دهد. اگر نظام کنونی اسلامی ‌است، پس منحصر کردن آن به‌ ایران نقض غرض است‌–‌‌ایران یک مفهوم جغرافیایی و یک واقعیت سیاسی است، در حالی که اسلام فراتر از مرزها قرار دارد و متعلق به همه بشریت است.

برای کسانی که می‌خواهند «محافظ» یا «پاسدار» نظام باشند، فقط یک راه می‌ماند: پذیرفتن هویت واقعی‌ این نظام به عنوان «امامت». نظام آل حمید در یمن چیزی جز «امامت» نبود و چند قرن در چارچوب ارزش‌ها، خواست‌ها، و هدف‌های خود کم و بیش موفق بود. پیش از آن در خود ‌ایران نیز دوره‌ای از «امامت» زیدیه را در سواحل دریای مازندران تجربه کرده بودیم.

تصادف بود یا نه، نمی‌دانم. اما درست همان روز که خبرهای مربوط به «رساله» حجت‌الاسلام منتشر شد، خبرگزاری فارس، متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، گزارش مفصلی، همراه با عکس، درباره نظام‌های سلطنتی و دودمانی در جهان منتشر کرد. هدف ‌این گزارش ‌این بود که حکومت موروثی محدود به کشورهای سلطنتی نیست، بلکه در نظام‌های دیگر مانند هند یا کانادا نیز تجربه شده است. برخی نکته‌سنجان مدعی‌اند که هدف از انتشار یک گزارش تحسین‌آمیز درباره حکومت موروثی ممکن است زمینه‌سازی باشد برای ارتقای یکی از فرزندان ‌آیت‌الله خامنه‌ای به مقام «رهبر»‌ آینده. نکته‌سنجان دیگر می‌گویند ‌این زمینه‌سازی ممکن است برای نوه‌ آیت‌الله خمینی، سید حسن، صورت گرفته باشد. به عبارت دیگر، اگر‌ایرانیان می‌خواهند به نظام پادشاهی دودمانی سنتی خود برگردند، خمینی‌گرایان می‌توانند نسخه اسلامی‌ شده آن را به شکل امامت موروثی عرضه کنند.

با‌ اندکی تخیل می‌توان تصور کرد که بحث سیاسی امروز‌ایران در جهت مقابله نظام مشروطه پادشاهی و نظام امامت موروثی حرکت می‌کند.

نظام مشروطه پادشاهی، مشروعیت و حقانیت خود را از تاریخ، فرهنگ، تجربه سیاسی و، از همه مهمتر، انقلاب مشروطیت می‌گیرد.

نظام امامت موروثی از سوی دیگر، مشروعیت خود را از انقلاب اسلامی‌۱۳۵۷، چهار دهه تجربه اخیر ملی و اسلام تعریف شده از سوی مشروعه‌خواهان می‌گیرد. نزدیک به ۱۱۵ سال پیش، شیخ فضل‌الله نوری منشور نظام مشروعه را عرضه کرد و به خاطر آن جان داد.

حجت‌الاسلام خاتمی ‌و همگنان او باید نخست خود را از تضادهای درونی‌شان آزاد کنند و سپس در نقش راهنما و قائد جامعه ظاهر شوند.

به عبارت دیگر، وقت آن رسیده است که همگان از «تقیه » دوری جویند. آنان که می‌پندارند انقلاب ۱۳۵۷ تحولی مثبت بود باید آشکارا و بی «اما» و «اگر» از آن دفاع کنند. ‌این ادعا که انقلاب «دزدیده شد» یا «انقلاب از راه خود منحرف شد» حرف تازه‌ای نیست. تروتسکی، بوخارین و زینوویف در شوروی و لیو شائوچی و یائو وان یوان در چین نیز ادعاهای مشابهی داشتند. اما ‌این گونه ادعاها بر دو افسانه متکی‌اند: نخست فرض می‌کنند که انقلاب یک پدیده کاملا شکل گرفته، مانند یک جعبه جواهرات بود که می‌شد آن را دزدید. دوم فرض می‌کنند که انقلاب از آغاز تا انجام مسیر مشخصی، داشت که انحراف از آن را ممکن می‌ساخت. اما حقیقت ‌این است که انقلاب همواره یک نوع لاتاری است که در آن هم بازنده وجود دارد هم برنده-در درازمدت، فقط بازنده.

مشروطه یا مشروعه؟ در‌ایران راه سومی ‌وجود ندارد. خدمت بزرگی که حجت‌الاسلام خاتمی‌ می‌تواند بکند رهبری مشروعه‌خواهان ‌ایران است‌–‌او می‌تواند بخش مهمی‌از هواداران خمینی را همراه با بخشی از بقایای چپ ضد دمکراتیک زیر پرچم «امامت» اسلامی‌متحد کند. در آن صورت، مردم‌ ایران با یک انتخاب واقعی روبه‌رو خواهند بود و دهه‌ها اتلاف وقت بر سر «اصلاحات» تعریف نشده در یک نظام اسیر تضادهای درونی و در نتیجه، غیر‌قابل اصلاح، پایان خواهد یافت.

محمد جواد ظریف می‌گوید: ما خودمان اتنخاب کردیم که جور دیگری زندگی کنیم. اما واقعیت‌ این است که‌ این «جور دیگر» به صورت دروغِ مثلثِ «جمهوری-اسلامی-ایران» عرضه شد، نه در شکل واقعی آن، یعنی امامت موروثی.

این ابهام به مدعیان «اصلاحات» امکان داده است که هرگاه با مشروطه‌خواهان روبه‌رو ‌شوند بگویند: درست است، با شما موافقیم که نظام کنونی بهترین نظام ممکن نیست، اما … و اگر …

این «اما» و «اگر» بر سر یک نظام اسیر تضادهای درونی، زندگی سیاسی ما را به بن بست رسانده است.‌ آیا حجت‌الاسلام خاتمی ‌و همراهان او حاضرند با اعلام نیات واقعی خود بدون «تقیه»، به شکستن‌ این بن‌بست، کمک کنند؟

ایندیپندنت فارسی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *