یادداشتی پس از ۴۴ سال: بیش از پنج میلیون ایرانی پس از وقوع انقلاب ۱۹۷۹ از ایران به خارج کوچ کرده و قصد بازگشت به زندگی در زادگاه خود را ندارند

By | ۱۴۰۰-۰۳-۰۱

در چنین روزهایی در سال ۱۹۷۷ میلادی پایان‌نامه فارغ‌التحصیلی کارشناسی خود را از دست دکتر منوچهر آریانپور، رئیس مدرسه عالی ترجمه ایران، دریافت کردم. هر دو اشک در چشم داشتیم. من که در زمان تحصیل علاوه بر افتخار دانشجویی و یادگیری دانش زبان انگلیسی از این مرد متواضع افتخار ویرایش فرهنگ انگلیسی‌-‌فارسی آریانپور را هم داشتم و او که با تشویق من به ادامه تحصیل در آمریکا و برگشت به ایران، می‌دانست توصیه‌اش را خواهم پذیرفت.

روزگار آرامی بود و مردم در صلح و صفا و رفاه تقریبا جامعی زندگی می‌کردند. دکتر آریانپور، خود تحصیل‌کرده آمریکا، بعد از اتمام تحصیلات به ایران باز گشته و با عشق و علاقه عمیق خدمت‌گزار فرهنگ دانشگاهی ایران بود. پس از سلیمان حییم که اولین فرهنگ انگلیسی‌- فارسی را در سال ۱۹۵۶ میلادی تالیف کرده بود، کتاب دکتر آریانپور کامل‌ترین و آخرین کتاب فرهنگ انگلیسی‌ـ‌‌‌‌ فارسی است که ایرانیان را با دنیای خارج آشنا می‌کرد.

پس از دو سال و بنا به عهدی که با او بسته بودم برای خدمت به کشور به ایران باز گشتم. اما نه‌تنها آریانپور بلکه میلیون‌ها ایرانی در شوک انقلابی و عواقب آن نگران وطن و فرهنگ خود بودند. گویا در تابستان ۱۹۷۹ همه احساس می‌کردند این قافله در مسیری پر از سنگلاخ و دشوار به حرکت افتاده است.

در فرهنگی که رفتار و شهرت انسان‌دوستی و محبت ایرانی آوازه همه دنیا بود مردمش به ناگهان تیرباران می‌شدند. مردمی که با احترام به یکدیگر، از هر طبقه، آیین و زبانی زندگی رو به پیشرفتی را می‌پیمودند ناگهان با فرهنگ تبعیض، مرگ، مهاجرت یا فرار از وطن خود و آوارگی آشنا می‌شدند.

بیش از پنج میلیون ایرانی شریف، تحصیل‌کرده و وطن‌پرست از وقوع انقلاب ۱۹۷۹ از ایران به خارج کوچ کرده و قصد بازگشت به زندگی در زادگاه خود را ندارند. در مدت حرفه وکالت خود، با هزاران ایرانی در زندان‌های آمریکا آشنا شده وکالت امور مهاجرتی آنها را انجام داده‌ام. گرچه تمام این افراد یا به خواست خود  یا به اجبار ترک وطن کردند اما همه عاشق فرهنگ و آبرو و شرافت ایرانی بودند (و هستند) که در این مدت رنگ باخته و رو به انقراض می‌رود.

حتی گردشگر ایرانی بعد از سی روز دیدار از دوبی، استانبول، ماناگوئه (پایتخت نیکاراگوئه)، اکوادور یا شهرهای قاره آفریقا و مناطق دورافتاده، با اکراه به وطن خود بر می‌گردند. شخصیت والای ایرانی به اندازه‌ای تنزل کرده است که آیین و دین چندین ساله خود را برای اقامت در کشوری دیگر تغییر داده زیرا دیگر حاضر نیست در وطن خود زندگی کند.

سرمایه منابع عظیم طبیعی کشور ایران به علت سوء‌مدیریت، فساد و اختلاس همراه با هزینه بیگانگانی که حتی احترامی برای ایرانی قائل نمی‌شوند صرف می‌شود. درحالی‌که ایرانیان شریف برای حفظ احترام خود و فرهنگ خود بیش از ۱۸ ساعت از روز خود را صرف شغلی می‌کنند که نه تجربه‌ای در آن دارند و نه تخصصی. صدمه اجتماعی چنین رفتاری را به راحتی می‌توان در زندگی معمولی افراد مشاهده کرد.

در کدام فرهنگ ایرانی پدر فرزند خود را «مثله» کرده (بریدن گوش، بینی و اعضای بدن یک فرد) و با افتخار به عمل شنیع خود اعتراف می‌کند. کدام ایرانی شریفی قبل از انقلاب با چنین واژه‌ای آشنا بود؟ تنها در تاریخ عرب خوانده بودیم که بیش از سیزده قرن پیش حسین منصور حلاج، به فرمان ابوالفضل جعفر مقتدر، خلیفه عباسی به جرم «کفرگویی و الحاد (ناخداباوری)» در ملاعام به دار آویخته شد و سپس دست و پا و سرش را بریدند و پیکرش را سوزاندند. اما در فرهنگ پس از انقلاب اسلامی شاپور بختیار، فریدون فرخ‌زاد، داریوش فروهر، پروانه اسکندری و بابک خرمدین (هفته گذشته) و چندین قربانی دیگر «مثله» شدند و چنین واژه محکومی وارد فرهنگ مقدس فارسی می‌شود. مطمئن نیستم دکتر آریانپور اجازه ورود چنین واژه‌ای را در فرهنگ انگلیسی‌ـفارسی می‌داد.

درحالی‌که شرکت‌های دارویی آمریکایی از فروش داروی کشتن زندانی از راه تزریق خودداری می‌کنند و مقام‌های زندان‌ها در مورد اجرای حکم مرگ برخی محکومان دچار مشکل شده‌اند، در فرهنگ ایران امروز «مثله کردن» افراد به شکل امری عادی در روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون ایران مورد بحث تخصصی علمای فقهی قرار می‌گیرد.

درحالی‌که محکوم به مرگ در آمریکا حتی در مورد نحوه مرگ خود اجازه اعتراض به دادگاه دارد و خواهان مرگ از راه تزریق ماده کشنده است نه مرگ در صندلی برقی. دادگاه حق این آخرین انتخاب محکوم را به او می‌دهد. زیرا او نیز، حتی به عنوان یک محکوم، از دید قانون تا لحظه آخر حق دفاع از خود را دارد. در جامعه‌ای که حکومت قانونی حاکم است مشاهده کردیم حتی رئیس جمهور آن نیز نمی‌تواند فراتر از حد خود قدم بگذارد.

احترام به قانون و اجرای آن احترام به مردم آن جامعه است. بنا به آخرین گزارش منتشر شده اعتبار گذرنامه کشورهای دنیا در سال ۲۰۲۰، ایران در ردیف ۱۹۴ از ۱۹۹ کشور قرار گرفته است و این درحالی است که در سال ۲۰۱۹ اعتبار گذرنامه ایرانی درجایگاه ۱۰۱ قرار داشت. در ساعت ۱۰ صبح  دوشنبه ۲۰ ژوئن ۱۹۷۷ جوان ۲۲ ساله‌ای وارد سفارت آمریکا در خیابان تخت‌جمشید تهران شد و یک ساعت بعد با روادید آمریکا از سفارتخانه بدون نگهبان آمریکا خارج شد. هنوز قلب آن جوان ۲۲ ساله پس از گذشت ۴۴ سال زندگی در آمریکا برای ایران مقدس و مردم شریفش می‌تپد.

ایندیپندنت فارسی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *