خوزستان، نمایشگاه شکست رژیم خمینی‌گرا

By | ۱۴۰۰-۰۵-۰۱

شعارها شاید یادآور نوشته معروف رضاشاه «سفرنامه خوزستان» باشد که در آن می‌گوید: «یا خوزستان را می‌سازم یا زیر ویرانه‌های شوش دفن می‌شوم.»

بیش از هر استان دیگر ایران، خوزستان را می‌توان نمایشگاهی از اشتباهات، ندانم‌کاری‌ها و خرابکاری‌های دوران تسلط فرقه خمینیه بر ایران دانست.

در آخرین گزارش سازمان برنامه و بودجه در سال ۱۳۵۶، خوزستان از نظر درآمد سرانه، پس از تهران و آذربایجان شرقی، در مقام سوم قرار داشت. در همان سال، در زمینه سرمایه‌گذاری‌های زیربنایی، با احتساب سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی، خوزستان پس از استان مرکزی، در مقام دوم بود. به عبارت دیگر، خوزستان با تکیه بر منابع انرژی، نفت و پتروشیمی، واحدهای کشت و صنعت، گردشگری داخلی و خارجی رو به رشد، مراکز فلزگدازی مدرن، واحدهای هیدروالکتریک بزرگ، دانشگاه‌‌هایی در بالاترین سطوح علمی، بزرگ‌ترین پایگاه نیروی هوایی ایران، بزرگ‌ترین بندر بازرگانی کشور، مجتمع نیشکر هفت‌تپه و صدها واحد تولیدی خصوصی و دولتی دیگر، پیشقراول ورود ایران به اقتصاد جهانی به شمار می‌رفت.‌

چهار دهه بعد، این جلگه زرخیر که با ۱۷ رودخانه، پرآب‌ترین منطقه ایران به شمار می‌رفت، تبدیل شده است به کویری که در آن مردم حتی برای آب آشامیدنی در مضیقه‌اند. عدم سرمایه‌گذاری‌های لازم صنایع نفت و پتروشیمی را به بحران کشانده است، به‌طوری که هم‌اکنون ظرفیت تولیدی آنان به یک‌چهارم کاهش یافته است. خوزستان که از نظر جذب جمعیت، در مقام دوم پس از تهران قرار داشت، اکنون صادرکننده جمعیت شده است زیرا بی‌کاری روزافزون و ناپدید شدن  فرصت‌های تولید و اشتغال جزو واقعیت‌های زندگی این استان شده است. نقش تاریخی ایران به‌عنوان کانون اجتماع ایرانیان از سراسر کشور به پایان رسیده است. بر اساس برآوردهای غیررسمی، هم‌اکنون شمار متولدان خوزستان که خارج از آن استان به سر می‌برند‌ــ از جمله آوارگان جنگی‌ــ نزدیک به ۳۰ درصد از جمعیت کل آن است.

البته نتایج خرابکاری فرقه خمینیه ازجمله تخریب منابع طبیعی، غارت سازمان‌یافته ثروت‌های محلی، فراری دادن دانش‌آموختگان و کارآفرینان را در همه استان‌های ایران می‌توان دید. اما همان‌طور که یاد شد، خوزستان قربانی شماره یک این فرقه بوده است. از این رو، شگفتی‌آور نیست که مردم خوزستان به‌ستوه‌آمده از اختناق، سوءمدیریت، فساد و ندانم‌کاری جمهوری اسلامی سر به شورش برداشته‌اند. نکته مهم این است که این شورش یا قیام مردمی خودجوش طی فقط دو هفته به اصل مطلب رسیده است: ضرورت تغییر ٰرژیم در ایران. اعتراض‌هایی که ‌علیه بی‌آبی و تشنگی در سوسنگرد و دشت میشان آغاز شد، به‌سرعت به دیگر شهرهای خوزستان به ویژه اهواز، آبادان، دزفول، شوشتر، بهبهان، ایذه، رامهرمز، ماهشهر و بندر شاهپور گسترش یافت.

رهبران فرقه خمینیه، مانند همیشه، به‌دلیل ناتواتی در حل مشکلات، به دو حربه  همیشگی خود یعنی سیاه‌نمایی قیام‌کنندگان و سرکوب بی‌رحمانه متوسل شده‌اند.

در چارچوب این برنامه سیاه‌نمایی، قیام‌کنندگان خوزستان را «تجزیه‌طلب» و «پان‌عرب» می‌خوانند، در حالی که در سراسر تظاهرات‌های اعتراضی کمترین اشاره‌ای به تجزیه‌طلبی و پان‌عربیسم دیده نمی‌شد. البته ایرانیان عرب‌زبان که بین ۲۵ تا ۳۰ درصد جمعیت خوزستان را تشکیل می‌دهند، علاوه بر فشارها و ستمگری‌های اقتصادی و سیاسی که علیه همه هموطنانشان اعمال می‌شود، با اختناق و ترور فرهنگی نیز روبه‌رو بوده‌اند. اما آنان به‌خوبی می‌دانند که تبلیغ قوم‌گرایانه نتیجه‌ای جز تقو‌یت فرقه خمینیه ندارد‌ــ فرقه‌ای که اصولا منکر وجود ملت ایران است و ادعا می‌کند ایرانیان پیوندی جز «اسلام» آن هم از نوع خمینی‌گرایانه ندارند.

قیام جاری مردم خوزستان از سه نظر اهمیتی ویژه دارد. نخست، این یک قیام براستی مردمی است که فراتر از طبقه و طایفه عمل می‌کند. در این قیام، زن و مرد، پیر و جوان، فقیر و غنی، روستایی و شهری در کنار یکدیگر قرار دارند. این عبور از مرزهای سنتی اجتماعی همواره به پیروزی قیام‌های مردمی کمک کرده است. دوم، قیام جاری خوزستان جنبه حزبی، مسلکی و مذهبی نیز ندارد. هیچ‌یک از احزاب و گروه‌های سیاسی کنونی، چه موافق رژیم چه مخالف آن، نمی‌توانند مدعی سازماندهی و رهبری این قیام شوند. در این قیام، نه از «الله‌اکبر» خبری بود نه از شعارهای کلاسیک راست یا چپ. در چند شهر از جمله ایذه، دزفول و سوسنگرد، بعضی معترضان شعارهایی مانند «رضاشاه روحت شاد» یا «رضاشاه شرمنده‌ایم» سر دادند. اما این شعارها را نیز نمی‌توان در قالب حزبی یا فرقه‌ای درک کرد. رضاشاه رهبر هیچ حزبی نبود و به یاد آوردن او به‌هیچ‌وجه جنبه حزبی ندارد، زیرا مشروطه پادشاهی هرگز یک حزب نبود و نمی‌تواند باشد. این شعارها شاید یادآور نوشته معروف رضاشاه «سفرنامه خوزستان» باشد که در آن می‌گوید: «یا خوزستان را می‌سازم یا زیر ویرانه‌های شوش دفن می‌شوم.»

سوم و شاید از همه مهم‌تر، قیام‌کنندگان نشان دادند که نه تنها می‌دانند چه چیز را نمی‌خواهند، بلکه به‌خوبی می‌دانند چه چیز را می‌خواهند. شعارهای «اتحاد»، «همبستگی ملی» و «سازندگی» نشانه علاقه قیام‌کنندگان به تجهیز نیروهای ملی ایران برای مرمت ویرانی‌های چهار دهه گذشته و نوسازی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور در چارچوب وحدت در کثرت است.

اکنون که اعتراض‌های موسمی و موردی در حال تبدیل به یک قیام بالقوه سیاسی است، وظیفه مخالفان واقعی نظام ورشکسته کنونی این است که در تبیین هدف‌ها، شکل دادن به شعارها، سازماندهی میدانی و مرکزی، جلب کمک‌های سیاسی و دیپلماتیک در سطح بین‌المللی و مذاکره با آن عواملی که در داخل رژیم کنونی به‌دنبال راهی برای خروج و پیوستن به مردم‌اند، بکوشند.

بسیاری از شرایط لازم برای تغییر رژیم در ایران هم‌اکنون وجود دارد. رژیم مشروعیت خود را از دست داده است؛ بخشی از کارگزاران رژیم، گاه معروف به «اصلاح‌طلب» یا «معتدل»، از آن جدا شده‌اند و در جست‌و‌جوی راهی برای تغییر اردوگاه هستند. فرقه خمینیه هیچ راه‌حلی برای هیچ‌یک از مشکلات داخلی و خارجی ایران ندارد.

در این میان، همان‌طور که آیت‌الله علی خامنه‌ای در دیدار اخیر خود با سران نظامی و امنیتی رژیم نشان داد، فرقه خمینیه چاره‌ای جز تکیه به قوای قهریه و سیاست سرکوبگرانه ندارد. اما افراد این قوا در هر حال جزئی از خودمان هستند. بسیاری از آنان نیز تشنه‌اند. بسیاری از آنان نیز مخالف سیاستی‌اند که ۲۰ میلیارد دلار صرف کشتن مردم سوریه می‌کند اما حاضر نیست یک‌دهم آن را برای حل مشکل آب در خوزستان به کار گیرد. آنان نیز می‌دانند که رژیم اکنون مجبور شده است خود را از سوریه کنار بکشد و پرونده این ماجراجویی را با خواری و خفت ببندد. آنان نیز می‌دانند که بی‌کفایتی رژیم در مقابله با ویروس کرونا به مرگ ده‌ها هزار ایرانی انجامیده است.

گفت‌و‌گو با افراد قوای قهریه در آغاز می‌تواند در سطوح فردی آغاز شود. همه ما خویشاوندان و دوستانی داریم که در چارچوب این قوای قهریه قرار دارند. آگاه کردن آنان از واقعیت‌ها، به‌ویژه ضرورت نجات ایران با بستن پرونده نظام کنونی، حیاتی است.

در تاریخ بسیار قیام‌های مردمی که به تغییر رژیم منجر شده است، می‌بینیم که جدایی قوای قهریه از رژیم شکست‌خورده و منفور از سطوح پایینی آغاز می‌شود و پس از رسیدن به سطوح میانی، سرانجام به بخشی از گردانندگان در سطح بالا نیز می‌رسد (لهستان که با شورش سربازان در حمایت از کارگران اعتصابی آغاز شد تا رسید به ژنرال یاروزلفسکی و سرانجام، سقوط رژیم کمونیستی یکی از ده‌ها نمونه است).

مشاطه‌گران فرقه خمینیه، هم در داخل و هم در خارج، با تکان دادن مترسک «سوریه‌ای شدن ایران»، می‌کوشند تا انرژی شورش کنونی را خنثی کنند. آنان اتلاف اموال ایران برای حفظ حزب‌الله و حماس و دیگر گروه‌های تروریستی به‌بهانه «پیشگیری از ورود داعش به ایران» توجیه می‌کنند. مقابله با این تبلیغات خبیثانه یکی از وظایف هواداران ملی ایران هم در خارج و هم در داخل است.

و اما مهم‌ترین وظیفه نیروهای مخالف در حال حاضر، شکل داده به یک تفاهم ملی برای عبور از جهنم کنونی است. این تفاهم را نمی‌توان بر اساس آرزوها و تخیلات و شعارهای امتحان ‌نشده شکل داد. ملت ایران در ۱۵۰سال گذشته، دو تجربه داشته است: مشروطیت به شکل‌های گوناگون آن تا سال ۱۳۵۷ و سپس، مشروعیت از آغاز فرقه خمینیه تا امروز. به عبارت دیگر، دو در به روی ما باز است و جست‌و‌جوی درهای خیالی دیگر، هرچند جذاب باشد، ما را از بستن در جهنم کنونی دور می‌کند. درِ مشروطیت به ما امکان می‌دهد که بار دیگر خودمان بشویم، ایران متحد و تجزیه‌ناپذیر بشویم، ایران کثرت‌گرا و جوینده آزادی و آبادی بشویم. پس از آن، می‌توانیم با تکیه به منابع فرهنگی، تاریخی و اجتماعی خودمان، به درهای دیگر بیاندیشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *