گذار مسالمت آمیز از سلطهء «پلنگ تیز دندان»؟ اسماعیل نوری علا

By | ۱۴۰۰-۰۷-۰۵

اخیراً آفیش «هفتمین همایش سالیانهء همبستگی جمهوری خواهان ایران» به چشمم خورد با این مضمون که، در همایش مزبور، دربارهء چند و چون، و لابد ضرورتِ «همگرائی برای گذار مسالمت آمیز (از رژیم اسلامی)» صحبت خواهد شد و شخصیت های سرشناسی همچون خانم ها شیرین عبادی، نرگس محمدی، و آقایان حسین موسویان، حسن شریعتمداری و عبدالله مهتدی (از جبههء ملی و شورای گذار) همراه با دیگرانی همچون آقایان محسن کدیور، رضا علیجانی، و علی افشاری (از جناحی که سابقا اصلاح طلب خوانده می شد و اکنون دگرگون خواه شده) در آن شرکت خواهند داشت. متأسفانه، این آفیش هنگامی به دستم رسید که از تاریخ برگزاری همایش (شنبه 27 شهریور) اندکی گذشته بود و فرصت گوش سپردن به سخنان این شخصیت ها مقدورم نشد و تفحص سریعی در اینترنت برای یافتن پروندهء دیداری یا شنیداری این سخنان هم حاصلی نداشت.

اما این عبارت «گذار مسالمت آمیز»، آن هم در راستای «همگرائی» در زیر سقف «همبستگی جمهوری خواهان»، آنچنان به نظرم زننده آمده که دریغم می آید فکرهای مربوط به این جاخوردگی مفرط را به صورت نوشته در نیاورم، با این احتمال که ممکن است دوستانی همچون خانم نرگس محمدی و یا آقایان مهتدی و شریعتمداری علیه چنان مفهوم مضمومی سخن گفته باشند و در نتیجه، در اعتراض به مطالبی که در اینجا می نویسم، توضیحات آرامش بخشی ارائه کنند. این را هم گفته باشم که انتخاب این چند نام از آن جهت است که بسیاری از سخنرانان دیگر شرکت کننده در همایش اغلب از دندهء اصلاح طلبی (با نام های مستعار تحول خواهی و دگرگونی طلبی و تعبیر نوین «مسالمت طلبی») برخاسته و جز این انتظاری از آنان نمی شود داشت.

اما چرا اذیت شده ام؟ چرا تعبیر «مسالمت آمیز» تا این حد برایم زننده است؟ مگر مسالمت ورزیدن و بدان درآمیختن چه عیبی دارد؟ مگر آدم عاقل با حرکت های صلح آمیزی که منجر به دگرگونی یک رژیم ناهنجار شود مخالفت می کند؟ مگر ندیده ایم که در افریقای جنوبی چگونه ماندلای عمرباخته در زندان، طی یک روند «مسالمت آمیز»، از زندان بیرون آمد و آقای «د کلرک»، رئیس جمهور رژیم آپارتاید، هم با افتخار معاونت او را پذیرفت؟ مگر در اروپای شرقی رژیم های خودکامهء کمونیستی یک یک، در انقلاب های رنگارنگ و مخملی و نرم، جای خود را به دموکراسی های نو پا و تاتی تاتی کن نداده اند؟ چرا فکر می کنم که واژه «مسالمت» و متصف کردن آن به واژهء جا افتادهء «گذار از حکومت خونخوار موسوم به جمهوری اسلامی» اهانتی بزرگ به هزاران آدمی تلقی می شود که در داخل کشور اعدام و تبرباران، و در خارج مسلسل خورده و تکه تکه و چاقو آجین شده اند؟ آیا منِ نویسنده، سر پیری، خیال معرکه گیری به سرم زده است؟

پس ناچارم توضیح دهم: «مسالمت» یعنی چه؟ دهخدا در فرهنگ واژگان اش می نویسد: «صلح آمیز، با صلح، آشتی جویانه» و معنا را چنین بسط می دهد: «همزیستی مسالمت آمیز؛ تفاهمآمیخته به صلح و سلم». نیز یادم می آید که اندکی پیش، همزمان با روز های سلطهء هولناک طالبان بر افغانستان، بطور اتفاقی، در گزارشی از «مراسم اختتامیهء هشتمین نشست دو روزهء “مِهرِ مولانا”»، متن سخنرانی چند سال پیش بانوئی افغان با نام زیبای «سرو رسا» و فامیل پر معنای «رفیع زاده» را می خواندم که تحت عنوان «همزیستی مسالمت‌آمیز و ضرورت صلح» سخن می گفت. نمی دانم این خانم که در تهران سخنرانی می کرد اکنون کجا است و در مورد آنچه بر سر کشور اش آمده چه می اندیشد و آیا ایشان هم به امکان «گذار مسالمت آمیز» از رژیم طالبانی معتقد است یا نه؛ اما، با خواندن سخنان لطیف و صلح آمیز ایشان، به یاد این «خوش بینی خودمانی» افتاده ام که زمانی مبارزان علیه رژیم اسلامی مسلط بر ایران همگی باور داشتند که اگر بشود بدون انقلاب و خون و خونریزی از این رژیم «گذر» کرد لا جرم هزینهء گذار به حداقل خواهد رسید.

در گمان امثال من، این باور در عبارت «گذار خشونت پرهیز» فرمول بندی شده بود؛ به این معنی که مخالفان رژیم، در گذار انحلال محور خود از رژیم، مجدانه از اعمال خشونت پرهیز می کنند اما، در عین حال، به یاد دارند که، آقای جوئن بوندوران، نویسندهء کتاب «پیروزی بر خشونت»، از قول مهاتما گاندی نقل کرده که گفته: «…من معتقدم که هر جا ناچار شویم بین توسل به خشونت ار یکسو، و جا زدن از سر ترس، از سوی دیگر، یکی را انتخاب کنیم، حتماً باید دست زدن به خشونت را برگزینیم».

اما  اکنون می بینم که نتیجهء «هم نشینی» با اصلاح طلبان موجب شده تا برخی از گاندی ها و ماندلاهای مدل ایرانی ما، هم در جناح چپ و و هم در اردوگاه جمهوری خواهی، از «خشونت پرهیزی» به «مسالمت طلبی» رسیده اند و خیال دارند، با یک گذار «نرم» و «صلح آمیز» و «آشتی جویانه»، حکومت را از رژیم ملایان و آقازاده ها و لشگریان جرارشان تحویل بگیرند.

در واقع، جای آقای مهندس زعیم هم در این «همایش» خالی بوده که معتقدند می توان از طریق نشان دادن عواقب وحشتناکی که منتظر گردانندگان رژیم است (مثل آویخته شدن آخوندها از درختان خیابان پهلوی سابق – به یاد اعدام شیخ فضل الله نوری به دست انقلابیون مشروطه – و تیرباران شدن «یقه آخوندی» های رژیم – به یاد پشت بام مدرسه رفاه) روشنگرانه به آنان حالی کرد که برای حفظ جان و مال خودشان هم که شده بهتر است حکومت را تحویل «هیئت 11 نفره»ی سامانهء ششم جبههء ملی بدهند و حداکثر جریمه شان هم این باشد که مالیات آنچه را که دزدیده و غارت کرده اند به صندوق رژیم جانشین واریز نمایند.

البته که اینها همه «نظریه» اند و ممکن است در ساختار و بافتارشان ده دلیل خرد پذیر و بی اعتنا به واقعیت موجود هم وجود داشته باشد. اما نظر کجا و عمل کجا؟ و در این میان جواب ماندلای مرحوم را چه کسی می دهد که گفت: «مقاومت بدون خشونت تا جایی موثر است که مخالف شما هم به همان قواعد وفادار باشد. اما اگر اعتراض صلح آمیز با خشونت مواجه شود، اثرگذاری اش به پایان می رسد. برای من، مبارزه بدون خشونت یک فضیلت اخلاقی نیست بلکه استراتژی است. هیچ ارزش اخلاقی در بکارگیری سلاحی که موثر نباشد وجود ندارد»!

براستی فرض کنیم – حتی اگر محال باشد! – که آمدیم و حکومت، بحای بالا بردن دست ها و تسلیم شدن به «هیئت های 11 نفره»ی اپوزیسیون مسالمت طلب، نه تنها به ریش ما خندید بلکه چند نفری از مسالمت جویان را، برای خالی نبودن عریضهء مذاکرات، به سبک همگنان اش، طالبان و داعش و القاعده، سر برید یا اگر توانست به جرثقیل آویخت. در آن صورت پیشنهاد «همبستگی جمهوری خواهانِ» آقای علی افشاری که هیچ، پیشنهاد شورای گذار آقای شریعتمداری چیست و برای روز مبادای بروز چنین احتمالی، هر چقدر هم که ضعیف باشد، چه اندیشیده اند؟

و در این کشاکش ذهنی است که یاد سخن شیخ سعدی، در باب هشتم گلستان اش، می افتم که در حکمت هشتم اش به این «بد آموزی» مشغول بود که «رحم آوردن بر بدان، ستم است بر نیکان؛عفو کردن از ظالمان، جور است بر درویشان»، و از خود می پرسم آیا چگونه شده که دو تن از بزرگان شورای گذاری که، یک سال و چند ماه پیش، هزاران امید را در دل دوستداران «گذار خشونت پرهیز» آفرید اکنون به «گذار مسالمت آمیز» روی آورده اند؟ نکند، با خروج از دین اجدادی قاصم الجبارین، بدین شریف مسیح مشرف شده اند و قرار است اگر «کشیده»ای خوردند آن سوی رخسار رزمندهء خویش را هم به رژیم تعارف کرده و با ریتم شعر و آهنگ آقای جهانبخش پازوکی و صدای دلنشین گوگوش بخوانند که: «با نگاهت این روزا / داری منو چوب می زنی / بزن بزن / که داری خوب می زنی»؟

نمی دانم. روزگار غریبی است نازنین. یاد روزهائی می افتم که، مشفقانه، سکولار دموکرات ها را به پشتیبانی از شورای مدیریت گذار فرا می خواندم و اکنون برای نقطهء پایان گذاشتن یه یک تجربهء تلخ، ناجار به یاد می آورم که در سایتی، مربوط به توصیف شأن نزول اصطلاحات زبان فارسی، خوانده ام که:

«هندوانه به صورت غرقآبی کاشته می شود و درون آب است. اگر آن را بموقع از جالیز بیرون بیاورید درون اش قرمز و در غیر این صورت زرد است. ما هم، در هنگام برش، با توجه به ظاهر هندوانه و احتمالاً صدایی که با تقه به آن زده ایم، انتظار هندوانه سرخ را داریم، چرا که هندوانه زرد نشانهء جنس بد است. برای همین اگر آدمی در ابتدا مثل هندوانه سربسته خوب به نظر برسد و بعد مشخص شود که ظاهر خوب اش تقلبی بوده و اصلا آن کسی که نشان می داده نیست، می گویند: طرف تو زرد از آب درآمد!»

اول مهر ماه 1400 – 23 سپتامبر 2021

دنور – کلرادو – ایالات متحده امریکا

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *