خطرناک‌ترین دشمن اسرائیل، حاج قاسم سلیمانی کیست؟

By | ۱۳۹۷-۰۴-۱۹

دکتر رونن برگمن،مشاور ارشد امور نظامی و اطلاعاتی و نویسنده نیویورک‌تایمز است.او همچنین نویسنده کتاب«بلند شو و اول بکش: پیشینه پنهان ترورهای هدفمند اسرائیل» است.دکتر راض زیمت نیز متخصص امور ایران و عضو مرکز مطالعات ایران در دانشگاه تل‌آویو است.این دو متخصص در گزارشی که ترجمه آن پیش روی شماست،گزارشی درباره قاسم سلیمانی،‌فرمانده سپاه قدس و بانفوذترین فرمانده سپاه در سوریه نوشته اند.نویسندگان برای نوشتن این گزارش،گفتگوهایی با مقام‌های امنیتی،از جمله تمیر پاردو،رئیس سابق موساد انجام داده اند.
ایران‌وایر:

خطرناک‌ترین دشمن اسرائیل، حاج قاسم سلیمانی کیست؟

نویسندگان این گزارش قاسم سلیمانی را فردی توصیف کرده اند که به تنهایی قادر است با یک فرمان ارتش اسرائیل (IDF) را به جنگ بعدی دعوت کند.ایران وایر علاوه بر ترجمه،بخش هایی از گزارش که مبهم بوده اند را مورد توجه قرار داده و توضیحاتی برای تصحیح و تکمیل به آن افزوده است:

به ناگاه فریادی حیرت‌زده در فضا پیچید،مامور امنیتی [اسرائیل] بود که داد می‌زد:«هی نگاه کنید! سلیمانی است.»قاسم سلیمانی،فرمانده سپاه قدس و بانفوذترین فرد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه، آشکارا در حال مکالمه با عماد مغنیه دیده شد که نفر دوم تشکیلات حزب‌الله بود. این ماموریت [رصد عماد مغنیه] یکی از حساس‌ترین ماموریت‌های مشترک انجام یافته توسط نیروهای امنیتی اسرائیل و ایالات متحده بود که چند ماه طول کشید.

به گزارش واشنگتن پست،در اواسط سال ۲۰۰۷، کمی پس از جنگ دوم لبنان،رئیس‌جمهور جرج بوش به سی‌آی‌ای چراغ سبز داد که طی همکاری با موساد به جستجو و شکار عماد مغنیه برود،فردی که بیش از هر کس مسئول آن جنگ و عواقبش بود.دلیل حضور آمریکا در این ماموریت، کشته شدن صدها شهروند امریکایی طی جنگ اسرائیل و لبنان بود. گزارش ادام گلدمن در واشنگتن پست و جف استین در نیوزویک،گوشه‌های مختلفی از این ماموریت را بررسی کرده و ادعا دارند این ماموریت به رهبری نیروهای امریکایی صورت پذیرفته است.گزارش‌های دیگر اما به این ماموریت نگاهی متفاوت داشته و می‌گویند موساد تنها در بخش‌هایی از ماموریت و به ویژه برای ردیابی مغنیه به کمک سی‌آی‌ای نیاز داشته است.

به هر شکل ماموریت موفقیت‌آمیز بود.گرچه مغنیه مخفیانه به دمشق پناه برده بود ولی برای هفته‌های متمادی توسط نیروهای اطلاعاتی اسرائیل در سراسر پایتخت سوریه تحت نظر بود.همه این وقایع مربوط به پیش از شروع اعتراضات و جنگ داخلی در سوریه است.

تا وقتی که بالاخره صبح موعود فرا رسید:مغنیه به سمت خودرویی که بمب‌گذاری شده بود رفت، انگشت روی ماشه انفجار بود ولی معلوم شد که او تنها نیست.مغنیه در حالی دیده شده که به ماشین تکیه داده و گفتگویی دوستانه با قاسم سلیمانی دارد.

فرماندهان ماموریت خواستند فرصت را غنیمت شمرده و با یک سنگ دو کبوتر را شکار کنند.قاسم سلیمانی در تعداد بی‌شماری از فعالیت‌های علیه اسرائیل مشارکت داشته و مسئول قتل بسیاری از یهودیان و اسرائیلی‌ها است.در نتیجه مامور امنیتی گفت:«پس بیایید هر دو را بکشیم.»ولی آن روز صبح، انگشت روی ماشه انفجار ماند و بمب را فعال نکرد.

بگذارید دقیق توضیح بدهیم که چرا بمب فعال نشد.سی‌آی‌ای طبق قانون،حق مشارکت مستقیم در ترور افراد را ندارد.تنها بعد از اتفاق یازده سپتامبر بود که مشاوران حقوقی سازمان راه‌کاری پیچیده ابداع کردند که بر اساس آن گرچه هنوز ترور ممنوع بود ولی سازمان می‌توانست در مناطقی که ایالات متحده در حال جنگ است، دست به «کشتن هدفمند» افراد بزند.

این راه‌حل به سی‌آی‌ای اجازه داد که ماموریت ترور گسترده سران القاعده در افغانستان،یمن و عراق را پیاده سازد.در این زمان اما روابط دیپلماتیک ایالات متحده با سوریه عادی بود و حتی سفارت این کشور تا اوایل سال ۲۰۱۲ در دمشق به فعالیت خود ادامه داد.به عبارت دیگر،کشور بشار اسد به هیچ وجه شامل «منطقه نزاع» نمی‌شد.

به همین دلیل، شرط رئیس‌جمهور بوش این بود که مغنیه تنها هدف این حمله باشد که کشته می‌شود. موساد و سی‌آی‌ای آزمایش‌های متعددی انجام دادند تا بمبی به شکل چرخ زاپاس جیپ پاجرو میتسوبیشی بسازند که وقتی منفجر می‌شود،تنها یک نفر در فاصله و زاویه خاصی از بمب را از بین ببرد.آن صبح اما دو نفر دقیقا در همان فاصله و زاویه مشخص از بمب ایستاده بودند،نه تنها ایستاده بلکه مانند رفقای قدیمی همدیگر را در أغوش گرفته و گپ می‌زدند:عماد مغنیه و قاسم سلیمانی.

نخست‌وزیر اسرائیل،یهود اولمرت که می‌خواست به وعده‌اش به بوش وفادار بماند،به ماموران امنیتی موساد دستور داد که دست به هیچ اقدامی نزنند و این گونه بود که سلیمانی جان سالم به در برد. مغنیه در بعدازظهر همان روز ترور و کشته شد.

***

حدود چهار سال بعد،یک مقام ارشد امنیتی اسرائیل با یک همکار خارجی که سلیمانی را از نزدیک می‌شناخت،ملاقات کرد.این فرد سلیمانی را به عنوانی فردی باهوش، رهبری مادرزاد، مدیری ماهر و فردی که قادر است خارج از معادلات موجود به دنبال راه‌حل باشد، توصیف کرد. وی همچنین تاکید کرد سلیمانی همیشه به عنوان رهبری آماده و در دسترس دیده شده که به دغدغه افراد تحت فرمانش اهمیت داده و در میدان جنگ در کنار آنها دیده می‌شود. مامور اسرائیلی به شوخی از این فرد پرسید:«پس آیا امکانش است که قرار ملاقاتی بین ما گذاشته شود؟» مقام امنیتی خارجی با لبخندی بر لب پاسخ داد:«نه، به نظرم چنین ملاقاتی در آینده نزدیک امکان وقوع ندارد.» از این مکالمه،اسرائیلی‌ها به این نتیجه رسیدند که سلیمانی فردی راحت‌طلب نیست که فرسنگ‌ها آن‌طرف‌تر در تهران پشت‌میزش نشسته و امضا‌بازی کند. از همین رو،وی فردی بسیار بسیار خطرناک است. نتیجه‌ای که اصلا دور از واقعیت نبود.

یک دهه بعد از آن انفجار کذایی در دمشق همه معتقدند که اگر اولمرت به بوش قول داده بود باید آن را پاس می‌داشت.اما چندین مقام اطلاعاتی در دو کشور معتقدند مغنیه و سلیمانی باید آن روز از صحنه روزگار محو می‌شدند.ترکیب عواملی نظیر قابلیت‌های عملیاتی،شخصیت با نفوذ و کاریزماتیک و شجاعت وی،سلیمانی را تبدیل به یکی از بزرگ‌ترین تهدیدها علیه اسرائیل کرده است.او یک تهدیدی روزافزون است،چرا که سلیمانی و ایران به سنگرسازی و استقرار در ارتفاعات جولان دست زده که به اسرائیل نزدیک‌تر و خطرسازتر است.

سلیمانی یک مهارت مهم دیگر نیز دارد:قابلیت نجات یافتن و رشد کردن در نظام سیاسی فاسد و دشوار ایران. برای مثال، حدود یک سال و نیم پیش، سلسله گزارش‌هایی در روزنامه‌های ایران منتشر شد که سلیمانی به نیابت از محافظه‌کاران، قصد شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری ۹۶ را دارد.

[توضیح ایران وایر: سابقه انتشار گزارش های خبری درباره احتمال حضور قاسم سلیمانی در انتخابات ریاست جمهوری ایران به سال ۹۱ باز می گردد.]

معلوم نیست چه فردی پشت پخش این گزارش‌ها بود،خود سلیمانی با هدف هموار کردن مسیر برای رسیدن به بالای هرم قدرت، یا رقبای او و به قصد جازدن او به عنوان تهدیدی برای رهبری ایران.     به هر رو،سلیمانی نگذاشت این گزارش‌ها او را متوقف سازد، بلکه در اقدامی غیرمعمول دست به انتشار بیانیه‌ای زده و اعلام کرد او قصد دارد همیشه سرباز باقی مانده و تا آخرین نفس، خدمت‌گذار رهبر و مردم ایران باشد.به عبارت دیگر، وی خاطرنشان کرد که هم از نظر سیاسی فردی قوی است و هم به نظام و رهبری وفادار. همه اینها به نظر جواب داد:یک نظرسنجی که اخیرا توسط دانشگاه مریلند با همکاری یک موسسه پژوهشی ایرانی صورت پذیرفته آشکار می‌سازد که سلیمانی محبو‌ب‌ترین فرد در جامعه امروز ایران است، حتی محبوب‌تر از رئیس‌جمهور حسن روحانی.

[توضیح ایران وایر: موسسه ای که این نظرسنجی را انجام داده، ایرانی نیست ولی از همکاران ایرانی استفاده می کند. نظرسنجی های این موسسه به دلیل برخی گرایش های سیاسی اصولگرایانه اعضایش مورد تردید بوده است. در یک نظرسنجی دیگر که حزب اصلاح طلب اتحاد ملت انجام داده است، قاسم سلیمانی از نظر محبوبیت در رده دهم قرار دارد. اعتبار نظرسنجی ها در جامعه ایران به دلیل فقدان موسسه های مستقل نظرسنجی و بسته بودن فضای سیاسی همواره مورد تردید بوده است.]

وی حتی ممکن است تاکنون قدرتی بیش از حد به دست آورده باشد. طبق برخی گزارش‌های تایید نشده از رسانه‌های عربی،قرار است در تهران فعالیت‌هایی صورت پذیرفته تا سلیمانی به مقام دیگری منتصب شود.

[توضیح ایران وایر: خبرگزاری آریا، که توسط امیر محبیان، تحلیلگر نزدیک به حزب اصولگرای موتلفه اداره می شود، به تازگی خبر داد که آیت الله خامنه ای در اندیشه تغییر قاسم سلیمانی از فرماندهی سپاه قدس است و دنبال جانشین برای او می گردد. این خبرگزاری اندکی بعد خبر را حذف کرد و گفت هک شده بودیم.]

اگر این گزارش‌ها صحت داشته باشند،کاملا ممکن است که این انتقال منصب به منصبی قدرت‌مندتر باشد. به هر صورت،در حال حاضر سلیمانی دشمن اصلی اسرائیل در سوریه است.

یوسی کوهن،رئیس موساد در گفتگویی با مقامات اطلاعاتی اروپایی که طی کنفرانس گذشته مونیخ صورت پذیرفت،خاطر نشان کرد، ایران در حال تاسیس هلال شیعی است که احتمالا در معنای سنتی و مذهبی هلال شیعی خلاصه نمی‌شود، بلکه راه‌حلی است برای انتقال کامیونی پر از موشک یا سلاح‌های دیگر از تهران به سواحل لبنان. به نظر ایرانیان، این کار جامه عمل پوشانیدن به چشم‌انداز هلال شیعی است.

[توضیح ایران وایر: قاسم سلیمانی، در یک سخنرانی عمومی که ۲۸اسفند۹۲ ایراد شده، هلال شیعی را اقتصادی توصیف کرده است. او گفته است‌: «هلال شیعی، سیاسی نیست. هلال اقتصادی است. مهم ترین مسئله اقتصادی جهان، نفت است. سه کشور ایران و عربستان و عراق، بیشترین نفت را در جهان دارند و تقریبا ۷۰درصد نفت جهان در این سه کشور واقع شده که همه این ۷۰درصد در منطقه شیعه نشین است.» ]

طبق اظهارات کوهن،مردی که مسئول پیاده‌سازی این چشم‌انداز است کسی نیست جز قاسم سلیمانی. کسی که مستقیما به خامنه‌ای گزارش می‌دهد و نه به روحانی که رئیس‌جمهور است، چرا که سلیمانی به هیچ‌وجه خود را تابع و زیردست روحانی نمی‌بیند.

او همچنین تمام تاسیسات موشکی را در سوریه ساخته و پهپادهای انفجاری به اسرائیل می فرستد، تاسیساتی که او ساخته،طبق گزارش رسانه‌های خارجی طی هفته‌های گذشته توسط نیروی هوایی اسرائیل مورد هدف قرار گرفت و نابود شد.

……

حاج قاسم سلیمانی در ۱۱ مارس ۱۹۵۷ در روستای قنات مالک استان کرمان،در جنوب شرقی ایران، که منطقه‌ای کوهستانی و قبیله‌نشین است،به دنیا آمد. وی چهار خواهر و برادر دیگر دارد.یکی از برادرانش که هفت سال از او بزرگ‌تر است،ریاست سازمان زندان‌های استان تهران را به عهده دارد. سلیمانی متاهل است و پدر سه پسر و دو دختر. یکی از دخترانش، نرگس در مالزی زندگی می‌کند.

وقتی سلیمانی سیزده ساله می‌شود به شهر کرمان، پایتخت استان، مهاجرت کرده تا با یکی از افراد فامیل زندگی کند. در این شهر وی کار در سازمان آب را شروع می‌کند تا قرض‌های پدرش را صاف کند. وی هم‌چنین نوجوانی ورزش‌کار بوده و طبق برخی از گزارش‌های موجود کمربند مشکی در کاراته دارد.

مانند بسیاری از هم‌نسلانش، در سن ۱۸ سالگی تحت تاثیر انقلاب آیت‌الله خمینی قرار گرفته و وقتی انقلاب در سال ۱۹۷۹ پیروز شد و خمینی به عنوان برنده این نزاع به تهران بازگشت، سلیمانی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می‌پیوندد.نیروی نظامی که توسط خمینی تاسیس شد تا از حکومت وی در داخل کشور پاسداری کرده و ابزاری برای صدور این انقلاب به جای‌جای جهان باشد. این جوان ۲۱ ساله، بدون هیچ سابقه یا تجربه نظامی، استعداد خویش را نشان داد و به سرعت از پله‌های ترقی داخلی سازمان بالا رفت.

به عنوان اولین مامورریت در اواخر همان سال، وی به مناطق کردنشین شمال غربی ایران فرستاده شد تا یک شورش جدایی‌طلبانه کردهای این منطقه را سرکوب کند. سلیمانی در شهر مهاباد مستقر شد و ماموریت خویش را تمام و کمال انجام داد. بعد از این ماموریت وی به کرمان برگشت و رئیس سپاه ناحیه این استان شد.

در پاییز ۱۹۸۰ و وقتی که جنگ ایران و عراق شروع شد، سلیمانی به خطوط مقدم جنوبی فرستاده شد و به سرعت توانست توانایی‌های خویش در میدان جنگ را ثابت کرده و به عنوان فرمانده گردان ۴۱ ثارالله سپاه پاسداران منصوب شد.گردانی که نیروهای ویژه سپاه تلقی می‌شدند.در پایان جنگ این گردان به کرمان بازگشت و ماموریت مقابله با قاچاق‌چیان مواد این منطقه را بر عهده گرفت.

سلیمانی همواره پله‌های ترقی را پیموده و به نظر همیشه تصمیمات و حرکات صحیح را در بازی سیاسی داخل ایران اتخاذ کرده است.در اواخر سال ۱۹۹۷ یا اوایل ۱۹۹۸وی به فرماندهی لشکر ویژه سپاه پاسداران منصوب شد: سپاه قدس.

به گفته تمیر پاردو،رئیس سابق موساد:«[سپاه] قدس لشکری به شدت مخفیانه است.فعالیت‌های این لشکر به کل از نظام جاری و رسمی ایران جدا است و پایگاه‌هایش را در سراسر دنیا طی ماموریت‌های مخفیانه ایجاد کرده است.هدف اصلی این گردان صدور انقلاب و تشویق و تقویت گروه‌های مسلمان افراطی در سراسر دنیا است.»

طی دهه ۱۹۹۰ بیشتر فعالیت سلیمانی حول محور یک منطقه بود:افغانستان، همسایه شرقی ایران. خروج نیروهای شوروی از افغانستان منجر به رشد و گسترش نیروی طالبان در این کشور شد،یک جنبش جهادی سنی که چالشی جدی پیش روی ایرانیان شیعه بود.علاوه بر این،طالبان به عنوان بستری برای رشد دیگر سازمان‌های جهادی مسلمان و پرورش چهره‌های تروریست برجسته عمل کرده است. بستری برای پرورش و معرفی اسامه بن لادن.سازمان بن لادن هم سازمانی دیگر بود که می‌توانست برای ایران شیعی دردسرساز باشد.

سلیمانی در این دوره تجربه بسیاری در گونه‌ای از مبارزه کسب کرد که مبارزه‌ای مخفیانه و چریکی است.یکی از بزرگ‌ترین متحدان وی در این جنگ جبهه شمالی افغانستان بود که نیروهای مبارز افغان در جنگ علیه طالبان بودند.جبهه شمالی در این زمان توسط سی‌آی‌ای امریکا نیز پشتیبانی می‌شد و به همین خاطر دو دشمن قسم‌خورده در جنگی علیه دشمن سوم با یکدیگر همکاری کردند.در این دوره سلیمانی ثابت کرد که وی تنها یک مقام دولتی و رهبر نظامی نبوده،بلکه فردی دیپلمات و یک سیاستمدار متبحر است.

برای مثال از آنجا که می‌دانست در جنگ با بن لادن با مشکل مواجه خواهد شد،به جای مقابله با وی،به او و سازمانش اجازه محدود عبور و مرور در ایران داد. این آزادی عبور و مرور در ایران بعدها به القاعده اجازه داد از مرزها و امکانات ایران برای برنامه‌ریزی و اجرای حملات یازده سپتامبر استفاده کند. حملاتی که می‌توان مطمئن بود قطره‌ای اشک به چشمان سلیمانی نیاورد.

تحت فرمان سلیمانی نفوذ و ماموریت‌های سپاه قدس گسترش یافت و در عین حال روابط وی با رهبری ایران عمیق‌تر و نزدیک‌تر شد. یکی از اصلی‌ترین منابع قدرت سلیمانی رابطه نزدیک او با ولی‌فقیه  علی خامنه‌ای است. در سال ۲۰۰۵، در ملاقاتی با خانواده شهدای استان کرمان،خامنه‌ای از سلیمانی به عنوان شهید زنده یاد کرد.در سال ۲۰۱۱، و طی اقدامی غیرمعمول،رهبر سلیمانی را به مقام سرلشکر منصوب کرد که بالاترین درجه نظامی در سپاه پاسداران است.

به گفته پادرو:«ایران کشوری سازمان یافته با نظام اداری پیچیده و چالش‌های سیاسی است،نه سازمانی مانند حزب‌الله.در کشوری چنین خیلی نادر است شخصی قدرت را به دست گرفته و برای مدتی مدید نه تنها آن را حفظ کرده،بلکه قدرت بیشتر و بیشتر به دست آورد.معمول این است که چنین افرادی پس از مدتی کنار گذاشته می‌شوند.اما سلیمانی باید کارش را خیلی خوب و حساس انجام داده باشد که توانسته از یک طرف قدرت و نفوذ خویش را حفظ کرده و از طرف دیگر سایر مقامات ارشد نظام را مطمئن سازد که وی جاه‌طلب نیست و می‌خواهد در همین سپاه قدس باقی بماند، و در نتیجه خطری برای آنان محسوب نمی‌شود.»

[توضیح ایران وایر: به نظر می رسد منظور رئیس سابق موساد،در حوزه نظامی باشد. در حوزه سیاسی،شخصیت‌های متعددی مانند حسین طائب،رئیس سازمان اطلاعات سپاه و احمد جنتی،رئیس مجلس خبرگان رهبری وجود دارند که مدت‌های مدید،قدرت را در دست گرفته و روز بروز هم اختیارات و قدرت نفوذ بیشتری دارند.]‌

به گفته یکی از مقامات ارشد امنیتی اسرائیل:«هدف اصلی سپاه قدس به دست آوردن پایگاه‌هایی در سراسر دنیا است.هر جایی که امکان صدور انقلاب وجود داشته باشد.»این هدف شامل به راه‌اندازی جنگی همه‌جانبه علیه هر کسی می‌شود که بر سر راه صدور انقلاب قرار می‌گیرد،بهترین مثال: اسرائیل.

طی سالهای فرماندهی سلیمانی،سپاه قدس،تجربه فراوانی در مبارزه با اسرائیل به دست آورده است.یکی از مقامات امنیتی اسرائیل می‌گوید:«پیش‌فرض اصلی من درباره نیروهای امنیتی در هر جای دنیا،در موساد،سی‌آی‌ای،کاگ‌ب یا حتی سپاه پاسداران،این است که افرادی به‌شدت حرفه‌ای بوده و رویکردی حساس،منطقی و جدی نسبت به شغل خویش دارند.افرادی که از هر گونه تعصب و ایدئولوژی به دورند. اما وقتی به سپاه قدس می‌رسیم این پیش‌فرض با چالش جدی روبه‌رو می‌شود.افراد تحت فرمان سلیمانی واقعا از ما،اسرائیلیان و یهودیان متنفرند،یک تنفر سوزان.آن‌ها ما را دشمن خویش پنداشته و صبح با این شوق سر کار می‌روند که چطور برنامه‌ای طراحی کرده تا به اسرائیل بیشترین آسیب را رسانده و از یهودیان بیشترین خون را بریزند.»

سپاه قدس بیشتر فعالیت‌های خویش علیه اسرائیل را از طریق حزب‌الله پیاده‌ کرده است.نام سلیمانی در برخی از حمله‌های اصلی حزب‌الله علیه اسرائیل طی جنگ دوم لبنان نیز به چشم می‌خورد.

اما حزب‌الله تنها بخشی از نقشه است،سلیمانی در رویایی ایجاد همکاری بسیار گسترده‌تر در منطقه نه تنها با گروه‌های مذهبی و شیعی بلکه با سایر گروه‌هایی که منافع مشترک با ایران دارند است. در ادبیات امنیتی- نظامی اسرائیل از این گروه‌ها به عنوان «خط مقدم افراطی‌گری» یاد می‌شود.

برای مثال،ایران با خانواده اسد در سوریه همکاری می‌کند،خانواده‌ای که از تبار علویان سوری است. شیعیان باورمند،علویان را گروهی مرتد می‌شناسند.اما این تفاوت‌های مذهبی توسط سلیمانی کنار گذاشته شده‌اند،چرا که سوریه چیزی دارد که ایران ندارد و به شدت خواهان آن است: مرز مشترک با اسرائیل.

حزب‌الله و اسد تنها دو عضو از این خط مقدم افراطی‌‌گری هستند.دو عضو دیگر فلسطینی هستند.اولی، که گروهی کوچک از نظر تعداد افراد و قدرت است،جماعت جهاد اسلامی نام دارد.سلیمانی طی بیست سال گذشته روابط نزدیکی با این گروه داشته است.عضو دوم دشمن بسیار بزرگ‌تری برای اسرائیل است: حماس.

حماس برای سالیان متمادی دست همکاری سلیمانی را پس زد.دلیل اصلی شیخ احمد یاسین،رهبر مذهبی حماس و یک سنی افراطی بود که دست هیچ شیعه‌ای را در مبارزه با اسرائیل نمی‌پذیرفت.اما همان‌طور که عموما اوضاع خاورمیانه به این منوال است،این مشکل با حضور یک دشمن مشترک که اسرائیل باشد، بالاخره حل شد.وقتی شیخ یاسین ترور شد آخرین مانع بر سر راه همکاری سلیمانی و حماس نیز کنار رفت.

[توضیح ایران وایر: شیخ یاسین سال ۲۰۰۴ ترور شد. در ۱۴سال گذشته، رابطه حماس و ایران و سپاه قدس دچار فراز و نشیب های بسیاری بوده و به نظر نمی‌رسد که مرگ شیخ یاسین همه موانع را برداشته باشد.]

مجمع خط مقدم افراطی‌گری،خطرناک‌ترین دشمن امروز اسرائیل،تکمیل شد.با پشتیبانی ایران حماس توانست کنترل غزه را به دست گرفته و طی جنگ غزه بسیاری از شهروندان این منطقه را در پناهگاه‌های ضد بمب پناه دهد.با پشتیبانی ایران،حزب‌الله دست به سلسله حملات موشکی علیه اسرائیل در جنگ دوم لبنان زد و با پشتیبانی ایران،سربازان سپاه پاسداران می‌توانند کشاورزان ارتفاعات جولان را با چشم غیرمسلح ببینند،رهبر پر غرور همه این اتفاقات کسی نیست جز قاسم سلیمانی.

در همین حین،سلیمانی بیشتر و بیشتر در حملات علیه اسرائیل حضور می‌یافت. واحد ۱۸۰۰ حزب‌الله که با کمک سپاه قدس تاسیس شده است،واحدی است برای گسترش ترور و ترس در داخل خاک اسرائیل. برای مثال این واحد ربایش «الهانان تننباوم» را طراحی و پیاده کرد.حزب‌الله با همکاری سلیمانی مسئول آدم‌ربایی سربازان اسرائیلی «بنی آورهام، آدی اویتان و عمر سواد» در اکتبر ۲۰۰۰ بود.

آدم‌ربایی دو سرباز اسرائیلی،«یهود گلدواسر و الداد رگف» در ۱۲ جولای ۲۰۰۶ که منجر به وقوع جنگ دوم لبنان شد توسط عماد مغنیه و بدون هماهنگی با سلیمانی صورت پذیرفت.سلیمانی از این واقعه بسیار خشمگین بود و در واقع حق با او بود:در نتیجه این جنگ، توانایی‌های حزب‌الله رو شد و اسرائیل گنبد آهنین و اقداماتی دیگر را طراحی کرد که بسیاری از تهدیدات ساخته دست سلیمانی طی تمام سالیان گذشته را خنثی کرد.

ترور مغنیه با سلسله اقداماتی دیگر علیه تاسیسات حزب‌الله ادامه یافت:انفجار مرموزانه مخزن مهمات حزب‌الله در جنوب رود لیتانی،حمله به کاروان‌های حامل سلاح و… تمام این وقایع ثبات داخلی سازمان را زیر سوال برد.

نشانه این فشار به ویژه در فردی که به جایگزینی مغنیه منصوب شده بود،نمایان بود،برادر همسر و همچنین پسرعمو و قائم مقام مغنیه،مصطفی بدرالدین.بدرالدین شروعی غیر محتاطانه و حتی بعضا افسارگسیخته داشت.ظاهرا وی بدون هماهنگی با سلیمانی یا حتی رهبر حزب‌الله حسن نصرالله،به طراحی و پیاده‌سازی اقداماتی چند علیه مقامات اسرائیلی و لبنانی دست زد.دو نفری که حتما از این برنامه‌ها خیلی به سرعت خبردار شدند و چندان از این بی‌خبری خشنود نبودند.

طبق گزارش شبکه العربیه،قاسم سلیمانی با بدرالدین در ۱۲ می ۲۰۰۶ در فرودگاه بیروت مکالمه‌ای سخت و غیض آمیز داشته و مدت کوتاهی بعد از این گفتگو،جنازه بی جان بدرالدین در اتاق پیدا می‌شود. مقامات اسرائیلی بر این باورند که سلیمانی یا خودش به بدرالدین شلیک کرده یا به یکی از سربازانش دستور این کار را داده است.

[توضیح ایران وایر:مصطفی بدرالدین، فرمانده پیشین شاخه نظامی حزب الله، ۲۴اردیبهشت۹۵ در جریان یک انفجار در نزدیکی فرودگاه دمشق کشته شد.ژنرال گادی آیزنکوت،رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل هم اول فروردین ۹۶ در یک سخنرانی گفت که مصطفی بدرالدین در جریان یک تسویه حساب داخلی و با فشار فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران کشته شده است.]

یکی از مقامات ارشد نظامی اسرائیل می‌گوید:«بالاخره ماجرا همیشه به همین منوال است، تحت نظارت سلیمانی برنامه‌ای برای بازنشستگی اعضای ارشد حزب‌الله نیست.»

اما بسیاری از فرماندهان ارشد دور و بر سلیمانی نیز جان‌شان را از دست داده‌اند:محمود المجذوب از جماعت اسلامی جهاد در ۲۰۰۶،عزالدین شیخ خلیل از حماس در ۲۰۰۴ و قائم‌مقام و جانشین وی، محمود المبهوح در ۲۰۱۰.

طبق گزارش‌های خارج از اسرائیل،شعله فعالیت‌های این چنینی به دامن خود سلیمانی نیز رسیده است. ژنرال علیرضا عسگری،یکی از همکاران سلیمانی و فرمانده سابق سپاه قدس در لبنان در فوریه ۲۰۰۷ مفقود شد.طبق این گزارش‌ها،عسگری با نیروهای امریکایی همکاری کرده که اسرائیل نیز در بخشی از این همکاری‌ها حضور داشته و طی آن عسگری هر چه درباره سلیمانی و سازمان وی می‌دانسته با امریکاییان به اشتراک گذاشته است.

کمی بعد ترورهای سری،در قلب تهران دانشمندان هسته‌ای این کشور را هدف قرار داد. گرچه برنامه هسته‌ای ایران تحت فرمان سپاه پاسداران نیست ولی امنیت آن تحت نظر سپاه است. اما برخی از ایرانیان بر این باور بودند که شکست در حفظ امنیت این دانشمندان، تقصیر اشتباهات صورت پذیرفته توسط سپاه پاسداران بوده است ولی سلیمانی در تمام این مدت قدرتمند و به شدت بانفوذ باقی ماند.

[توضیح ایران وایر:به نظر می رسد نویسندگان بین وظایف واحدهای امنیتی سپاه پاسداران و نیروی قدس سپاه تفکیک قائل نشده‌اند.هیچ گزارشی مبنی بر اینکه نیروی قدس سپاه پاسداران در حفاظت از دانشمندان اتمی ایران مسئولیت داشته،منتشر نشده است.اساسا وظیفه‌ای هم در این حوزه متوجه نیروی قدس سپاه پاسداران نیست. بنابراین ترور دانشمندان به طور طبیعی هیچ تغییری در موقعیت و نفوذ قاسم سلیمانی ایجاد نکرده است.]

و بعد اتفاقی افتاد که هیچ کس،حتی اسرائیل انتظارش را نداشت: ظهور و سقوط بهار عربی که بعد از آن با ظهور و قدرت‌گیری داعش ادامه یافت.سلیمانی به سرعت بدل به بازیگری اصلی در میدان جهانی مبارزه با داعش شد.

به گفته پادرو:«زندگی سلیمانی به دو دوره تقسیم می‌شود:دوره اول تا ظهور بهار عربی،وی فرمانده نیرویی بود که توسط اکثر جهان به عنوان گروهی تروریست شناخته شده و قصد داشت به قصد ترویج منافع و عقایدی خاص در هر جا که می‌تواند خرابی و دردسر ایجاد کند.در این دوره وی به شدت در سوریه، لبنان و ترکیه فعال و قصدش در نهایت ترورویسم و ایجاد وحشت بود.

اما در ادامه شوکی که به خاورمیانه وارد شد و بعدتر ظهور داعش،مسیر این مرد عوض شد.وی به بازیگری جدی بدل شد که از تمام تاسیسات مخفیانه‌ای که طی این سال‌ها ایجاد کرده بود،در جنگ با داعش بهره می‌جست.تاسیساتی که با هدف پیروز شدن در جنگ،داشتن پایگاه‌هایی باثبات در منطقه و حضور قدرتمند نظامی برای به دست آوردن منافع بین‌المللی برای ایران در جای قرار گرفته بودند.

وقتی ویدئوهای وحشیانه خرخره بریدن داعش در شبکه‌های اجتماعی دیده شد،به ناگاه ایران و سلیمانی کمتر شیطانی به نظر رسیدند و وقتی سلیمانی شروع به مبارزه با داعش کرد، برخی به این باور رسیدند که وی روشنی را یافته و به جنگ شر شتافته است.

به گفته پاردو:«توافق هسته‌ای به ایران فرصت بازسازی داد،در نظر ایشان این یک فرصت طلایی بود: هم یک حمله جهان‌پسند علیه داعش و هم امضای توافقی با امریکا که آنها را تبدیل به کشوری مانند سایر کشورهای دنیا می‌کرد.همچنین افزایش فعالیت‌های اقتصادی با روسیه و چین کمک بزرگی در این راستا بود. به ناگاه دیگر برقراری روابط دوستانه با ایران عیبی نداشت چراکه داعش در حال کسب پیروزی‌های متعدد در میدان جنگ بود و دشمن دشمن من دوست من است.

مبارزه سلیمانی با داعش به او کمک کرده که روابط نزدیک‌تری نیز با رئیس جدید منطقه داشته باشد: ولادیمیر پوتین.

پوتین به گذشته سلیمانی و این که دستان او چقدر به خود آلوده است کاری نداشت و سلیمانی به عنوان مهمان رسمی به کرملین دعوت شد. این ملاقات اولین دیدار در سلسله دیدارهایی بود که بعضی از آنها مخفیانه انجام شده و همه با هدف انجام هماهنگی‌های لازم برای باقی نگاه داشتن اسد در قدرت بود.

طبق گفته‌ مقامات ارشد امنیتی اسرائیل:«دیدارهای سلیمانی از مسکو در تابستان سال ۲۰۱۵ دلیل اصلی حضور روسیه در جنگ سوریه در اکتبر ۲۰۱۵ با هدف دفاع از رژیم اسد بود. سلیمانی در واقع فردی بود که پوتین را راضی کرد اگر می‌خواهد اسد در قدرت باقی بماند،باید آستین را بالا زده و وارد میدان جنگ شود.»

به گفته پاردو:«سلیمانی شریک و همکار روسیه شد.از این جاست که راه سلیمانی از شخصی مثل مغنیه به شدت متفاوت می شود. مغنیه فردی بود که همیشه پنهانی زندگی می‌کرد و عکس‌های چندانی از او در دست نیست.سلیمانی اما در سال‌های اخیر تبدیل به چهره‌ای بسیار مشهور شده است.تمام این اتفاقات به دلیل آن است که اقدامات سپاه قدس از وقتی وارد جنگ با داعش شد،به اقداماتی مشروع مبدل شدند.»

در اولین مرحله از جنگ،هدف ایران جلوگیری از سقوط دمشق و پایگاه‌های قدرتمندشان در منطقه به دستان شورشیان بود که در واقع به معنی حفظ رژیم اسد از سقوط بود.در مرحله بعد که در حدود سپتامبر ۲۰۱۵ آغاز گشت ایران به رژیم سوریه کمک کرد تا کنترل و حکومت خویش را به مناطق بیشتری گسترش دهد.

در مرحله اول،دخالت ایران در سوریه محدود به چند صد مشاور و چندین هزار مبارز شیعه حزب‌الله،به علاوه مبارزانی از نیروهای نظامی شیعه عراقی،افغان و پاکستانی بود که توسط سپاه پاسداران استخدام شده و مقرری ماهیانه یا دیگر منافع مالی دریافت می‌کردند.

[توضیح ایران وایر:علاوه بر گروه های افغان که با عنوان «فاطمیون» و شبه نظامیان پاکستانی که با عنوان«زینبیون» در جنگ سوریه حضور داشتند، دو گروه عراقی حیدریون و حشد الشعبی هم تحت فرماندهی سپاه قدس بودند. نیروهای حزب الله لبنان نیز با هماهنگی سپاه قدس در سوریه می‌جنگیدند.]

تمام این نیروها زیر چتر «ارتش سوریه» که توسط سلیمانی خلق شده بود،می‌جنگیدند.

[ توضیح ایران وایر:منظور نویسندگان نیروی های موسوم به دفاع وطنی یا ارتش مردمی سوریه است که به گفته محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه از سازمان بسیج ایران الگو گرفته شده بودند.تعداد این نیروها را فرمانده سپاه ۱۰۰هزار نفر اعلام کرد و گفت که تحت نظر سردار حسین همدانی ایجاد شدند. سردار حسین همدانی، مهرماه۹۴ در سوریه کشته شد.]

برای اولین بار در تاریخ سپاه قدس،این گردان مسئول رهبری هزاران نیروی شیعی غیر ایرانی شد که عضو سابق این سازمان نبودند.در واقع سلیمانی فرمانده لشکر خاص خودش شد.

وقتی ایران به مرحله بعدی جنگ وارد شد،نیروهایش را به شدت افزایش داد،با آوردن احتمال ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ جنگجوی ایرانی که برخی از آنها،نقش‌هایی کلیدی در موفقیت‌های چشم‌گیر ایران در منطقه داشتند.

در عین حال،سلیمانی بیشتر و بیشتر مشهور می‌شد و خود را بیشتر در میدان جنگ نشان می‌داد تا به ساکنان کرملین و احتمالا اورشلیم خاطرنشان کند،کیست که برای حفاظت از اسد خون می‌ریزد.برای مثال در ژوئن سال ۲۰۱۷ وی در مرز عراق و سوریه در کنار گردان فاطمیون دیده شده که متشکل از مبارزان افغان است.

در نوامبر ۲۰۱۷ وی در دیرالزور،محل سابق تشکیلات هسته‌ای سوریه که توسط اسرائیل بمب‌باران شد،حضور پیدا کرد که به تازگی از دست داعش آزاد شده بود. لازم به ذکر است که در همین زمان وی داغ‌دار از دست دادن پدرش بود ولی می‌خواست این پیغام را برساند که برای او وظیفه مهم‌تر از امور شخصی است.

ماه‌ها گذشت.سوریه با کمک ایران و روسیه به موفقیت‌های بیشتر و بیشتر در جنگ داخلی دست یافت تا بالاخره حکومت اسد کاملا از خطر دور گشت.اکنون وقت آن رسیده بود که سلیمانی هدف اصلی خویش از آ‌مدن به منطقه را دنبال کند:ایجاد پایگاه نظامی ایران کنار مرز اسرائیل.

سلیمانی شخصی نبود که پایه‌گذار حضور ایران در سوریه باشد. پیش از وی و برای سال‌های متمادی حزب‌الله پایگاه‌هایی متعدد در سوریه داشت که برای حمل و نقل سلاح و موشک از آنها استفاده می‌کرد. سلیمانی اما فردی بود که فهمید اگر ایران در قمار جنگ داخلی سوریه طرف اسد را گرفته و او را پیروز این جنگ کند، در آینده می‌تواند هر چیزی از رژیم اسد بخواهد، چیزی مثل تاسیس یک پایگاه نظامی در مرز اسرائیل روبه‌روی ارتفاعات جولان.

همزمان با مبارزه با داعش،سلیمانی یک واحد بسیار سری حزب‌الله تحت فرمان جهاد مغنیه،پسر عماد، تاسیس کرد.سمیر قنطار،یکی از قاتلان«خانواده هاران» که به چهره‌ای مشهور در لبنان بدل شد،نیز یکی از اعضای این واحد سری بود.یکی از اهداف این واحد ایجاد ترس و وحشت در اسرائیل بود.

طبق گزارش‌های خارج از اسرائیل،این واحد از بدو تاسیس توسط نیروهای امنیتی اسرائیل به شدت تحت نظر بود.در ژانویه ۲۰۱۵،رادارهای ارتش اسرائیل محموله‌ای نظامی را نزدیک مرز اسرائیل ردیابی کردند که مغنیه جوان و یک ژنرال ایرانی هدایت آن را را به عهده داشتند. نیروهای هوایی اسرائیل در یک حمله هر دوی آنها را کشتند.

این بار اما سلیمانی استثنا قائل شد و دست به تلافی زد:حزب‌الله موشک‌های ضد تانک به خودروهای ارتش اسرائیل در کوه داو شلیک کرد که باعث کشته شدن دو سرباز اسرائیلی و مجروح شدن هفت سرباز دیگر شد.جانشین جهاد مغنیه سمیر قنطار بود که او هم بعدتر توسط نیروهای اسرائیلی ترور شد.

طی شش ماه گذشته و با تضیعف داعش و سایر شورشیان،سلیمانی و رفقا به بررسی دوباره راه دسترسی و نفوذ به اسرائیل پرداختند.یکی از اقدامات در همین راستا سرنگونی جت اف۱۶ ارتش اسرائیل با موشک سوری در فوریه ۲۰۱۸ بود.آخرین باری که یک هواپیمای اسرائیلی سرنگون شده بود بر‌می‌گردد به دوران جنگ اول لبنان.

سرنگونی این هواپیما به دلیل اقدام تلافی‌جویانه ایران بعد از سرنگون کردن بهپاد ایرانی بود،در این واقعه بهپاد ایرانی وارد مرز هوایی اسرائیل شده بود و مقامات اسرائیل به درستی آن را عبور از خط قرمز تلقی کردند.طی ماه‌های قبل از واقعه بهپاد،دو اتفاق دیگر مرتبط با اسرائیل که در خارج از اسرائیل رخ داد، به سلیمانی فشار آورده بود.

اولین اتفاق در ۷ سپتامبر ۲۰۱۷ رخ داد،وقتی کارخانه موشک‌سازی ایران و حزب‌الله مورد حمله قرار گرفت. کارخانه در مرحله ساخت و ساز در شهر مصیاف و تحت مراقبت شدید نیروهای سوری بود.

اتفاق بعدی چیزی در حدود دو ماه بعد به وقوع پیوست:یک مجموعه ساختمان که برای تعلیم و تربیت نیروهای نظامی شیعی سلیمانی در نظر گرفته شده بود،مورد بمب‌باران هوایی قرار گرفته و با خاک یکسان شد. این بمب‌باران‌های مرموزانه احتمالا منجر به اتخاذ این تصمیم شد که این‌بار باید تلافی کرد و قوانین بازی را تغییر داد.

در ۱۰ فوریه در شب بین جمعه و شنبه، یک بهپاد ایرانی که از مرکز کنترلی در مرز سوریه هدایت می‌شد وارد هوای اسرائیل شد. این بهپاد بر اساس نمونه امریکایی ساخته شده بود که در سال ۲۰۱۱ در ایران سقوط کرد. این سقوط در ایران به عنوان پیروزی بزرگی جا زده شد و حتی مجسمه‌های کوچک آن به عنوان سوغاتی و یادگاری در مغازه‌های تهران به فروش می‌روند.

بهپاد ایرانی که به اسرائیل فرستاده شد،یک بهپاد هوشمند نبود بلکه بهپادی حاوی مواد منفجره بود.مقام‌های دفاعی معتقدند هدف این حمله انفجار مواد منفجره در منطقه‌ای باز و نه خیلی مهم بوده است. به گفته یک مقام ارشد امنیتی:«هدف این بوده که به ما خاطرنشان کنند،اگر اسرائیل به حمله‌های هوایی خود ادامه دهد، آنها نیز امکان نفوذ به عمق خاک و امنیت ما را دارند.»

بعد از این شب وحشت‌آمیز،سلیمانی گفت:«فرستادن بهپاد به خاک اسرائیل برای ایران چیزی نیست و این کشور فرو نخواهد نشست تا این جماعت صهیونیست را از نقشه محو کند.»

و این تنها یک بیانیه نبود. سلیمانی دستور به تقویت تشکیلات هوایی ایران در سوریه داد که از پایگاهی در نزدیکی مرز اسرائیل اداره می‌شد و شامل دسته‌ای از بهپاد‌های انفجاری مانند همان مورد که وارد خاک اسرائیل شد، بود. این پایگاه چیزی در حدود سه هفته پیش توسط نیروی هوایی اسرائیل بمباران شد و به شدت آسیب دید.

احتمالا نام قاسم سلیمانی در ملاقات‌های اخیر یوسی کوهن،رئیس موساد با همتایان غربی‌اش به کرات به میان آمده است. به گفته کوهن:«طی سالیان گذشته ما بارها از میل ایران به برقراری یک هلال شیعی آگاه شده‌ایم که به معنی ایجاد محیطی گسترده تحت نفوذ و قدرت ایران و مطابق ارزش‌های شیعی است. تعریف شما از هلال شیعی چیست؟ به نظر من بهترین نشان وقوع این هلال وقتی است که ایران بتواند یک کامیون حامی سلاح‌های پیشرفته را و بدون هیچ دردسر و مزاحمتی از تهران به بیروت بفرستد. این بدان معنی است که سلیمانی موفق شده طرح هلال شیعی را پیاده سازد.»

[توضیح ایران وایر:این گزارش به طور عمده بر نقش قاسم سلیمانی در سوریه و لبنان متمرکز بوده که به اسرائیل نزدیک هستند و به نقش مهم و پیچیده او در عراق برای افزایش کنترل و تسلط ایران بر این کشور که می تواند پازل مهمی در ایجاد پازل شیعی باشد، اشاره نکرده است.]

رئیس موساد اذعان داشت که انزوای ایران در خاورمیانه هدف سازمان وی بوده است.به گفته وی: «ایران ۱۵۰۰ کیلومتر با اسرائیل فاصله دارد ولی در عین حال توانسته مرز واقعی با اسرائیل داشته باشد در حالی که اسرائیل چنین چیزی با ایران ندارد.این اتفاق اول از طریق لبنان و حالا از طریق سوریه صورت پذیرفته است.آنها می‌توانند مستقیما به اهداف بسیار مهم در داخل خاک اسرائیل حمله کنند. این خطری بسیار جدی پیش روی اسرائیل است.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *