پس از دستور مظفرالدین شاه قاجار به عبدالمجید عینالدوله (صدراعظم و معروف به اتابک) برای تاسیس عدالتخانه، و بیاعتنایی او و افزایش ظلم و فشار بر مردم و مشروطهخواهان، (آیتالله ) محمد طباطبائی یکی از رهبران جنبش مشروطه نامهای خطاب به عینالدوله مینویسد و او را مشفقانه نصیحت میکند که خطر سرنگونی حکومت و فروپاشی جامعه را جدی بگیرد و چارهی کار کند.
شفقنا متن این نامه را به نقل از کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» (ج ۲، صص ۳۹۰-۳۹۱) منتشر کرده است:
کو آن همه راز و عهد و پیمان
مسلم است از خرابی این مملکت و استیصال این مردم و خطراتی که این صفحه را احاطه نموده است خوب مطلعید و هم بدیهی است و می دانید اصلاح تمام اینها منحصر است به تأسیس مجلس و اتحاد دولت و ملت و رجال دولت با علماء. عجب در این است که مرض را شناخته و طریق علاج هم معلوم، و اقدام نمی فرمائید. این اصلاحات عماً واقع خواهد شد. لیکن ما میخواهیم به دست پادشاه و اتابک خودمان باشد نه به دست روس و انگلیس و عثمانی.
ما نمیخواهیم در صفحات تاریخ بنویسند: دولت مظفرالدین شاه منقرض و ایران در عهد آن پادشاه بر باد رفته، شیعه از آن زمان ذلیل و خوار شدند.
خطر نزدیک و وقت مضیق و حال این مریض مشرف به موت است. احتمال برء ضعیف، در علاج چنین مریض آیا مسامحه رواست و یا علاج را به تأخیر انداختن سزاوار است؟ به خداوند متعال و به جمیع انبیاء و اولیاء قسم به اندکی مسامحه و تأخیر ایران میرود. لله الحمد، حضرت والا مسلمان و برخلاف سابقین معتقد به شرع و روز جزا هستید؛ ملاحظه بفرمایید این طور که شد جوابی برای امیرالمؤمنین دارید که بفرمایند دولت شیعهی من منحصر به ایران بود، ایران را چرا به باد داده دولت شیعه را منقرض نمودی؟
من اگر جسارت کرده و بکنم معذورم، زیرا که ایران وطن من است، اعتبارات من در این مملکت است، خدمت من به اسلام در این محل است، عزت من، عنوان من، تمام بسته به این دولت است، می بینم این مملکت بدست اجانب می افتد و تمام شئونات و اعتبارات من می رود. پس تا نفس دارم در نگهداری این مملکت میکوشم، بلکه هنگام لزوم جان را در این کار خواھم گذاشت. سیدالشھداء علیه السلام برای بقاء طایفهی شیعه از جان و اولاد و عشیره و عیال گذشت. شهادت آن بزرگوار اگر نبود از شیعه اسمی نمیماند. سزاوار است ما به رایگان این مملکت را به چنگ اجانب انداخته، این یک مشت شیعه را ضعیف و خوار و ذلیل نمایید؟
امروز باید اغراض شخصیه را کنار گذارده، محض خدا و ابقاء این مذهب جان نثاری کرد و خیال نکرد این کار چرا به اسم فلان و فلان انجام گیرد، وقت تنگ و مطلب مهم است، وقت این خیالات نیست. من حاضرم در این راه از همه چیز بگذرم، شأن و اعتبار را کنار گذارده، انجام این کار را اگر موقوف باشد به اینکه در دولت منزل حضرت والا کفشبرداری و دربانی کنم حاضرم (برای ملت و رفع ظلم).
حضرت والا را به خدا و رسول و صدیقهی طاهره و ائمهی هدی قسم میدهم، بریزید آنچه در دامان است، این مملکت و این مردم را اسیر روس و انگلیس و عثمانی نفرمایید. عهد چه شد؟ قرآن چه؟ عهد ما برای این کار یعنی تأسیس مجلس بود واِلا ما به الاشتراک نداشتیم. مختصراً اقدام در این کار فرمودید ما هم حاضر و همراهیم اقدام نفرمودید. یک تنه اقدام خواهم کرد، یا انجام مقصود یا مردن. از هیچ پروا ندارم، زیرا اول از جان گذشتم بعد اقدام نمودم، چیزی از عمر من باقی نمانده و از چیزی محظوظ نمیشوم، پس حظم اقدام به این کار و منتهی آمالم انجام این کار است. با جان دادن در این راه که مایه آمرزش و افتخار خود و اخلافم است این کار را بلند و اسمی برای خود در صفحهی روزگار باقی بگذارم. این کار اگر صورت نگیرد بر ما لعن خواهند کرد. چنانکه ما به اسلافمان خوب نمیگوییم، باز عاجزانه التماس میکنم هر چه زودتر این کار را انجام دهید، تأخیر این کار ولو یک روز هم باشد اثر سم قاتل را دارد. فعلاً دفع شر عثمانی نمیشود مگر به این مجلس و اتحاد ملت و دولت و رجال دولت و علماء، نتایج حسنهی دیگر محتاج به بیان است، فعلاً بیش از این مصدع نمیشوم.
والسلام./