– برای جمهوری اسلامی تغییر ماهوی انقلاب اسلامی و تغییر ماهوی روابط مافیایی و فساد و کنار گذاشتن ماجراجویی ممکن نیست.
-در فضایی که روابط جمهوری اسلامی با آمریکا عادی شود نظام تبدیل به یک دیکتاتوری کلاسیک میشود که پایههای اجتماعی خود را از دست داده.
– بخش میانی جامعه برای پیوستن به اعتراضات و اعتصابات دیوار محکمی برای تکیه به آن میخواهد.
– من با هر ائتلاف دموکراتیک موافقم و مانعی برای هیچ نزدیکی اصولی با هیچ فرد و سازمان و گروه و دستهای صرفاً به خاطر اختلاف فکری نمیبینم.
– ایشان [رضا پهلوی] میگویند مردم هر که را انتخاب کردند من و بسیاری دیگر هم همان را میگوییم. اما توقع همه از ایشان این است که بگویند خود شما چه انتخابی میکنید. من صراحتا گفتهام که یک جمهوری سکولار و پارلمانی میخواهم که در آن رییس جمهور نیمهتشریفاتی باشد. ایشان هم شفاف باشند تا بعد از تعریف خود و تعیین جایگاهشان بشود با ایشان صحبت کرد. اینها توقعاتی است که نه تنها من بلکه بسیاری از فرهیختگان ایران صرف نظر از ائتلاف یا عدم ائتلاف از ایشان و هر انسان شاخص و دموکراتی داریم.
در ایران اغلب مقامهای جمهوری اسلامی این سخنرانی را ادامه برنامههای آمریکا برای براندازی نظام معرفی کردند. علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی معتقد است ترامپ و پمپئو آدمهایی «قالتاق» یعنی هفتخط و شارلاتان هستند. این زبان حاکی از نگاه جمهوری اسلامی به سیاستهای دولتمردان آمریکاست و نگرانی آنها از تصمیمات ترامپ و تیماش.
صاحبنظران در اپوزیسیون دموکرات جمهوری اسلامی چه دیدگاهی درباره مواضع اخیر دولتمردان آمریکا دارند؟ گروهی از آنها سیاستی را که واشنگتن در پیش گرفته هوشمندانه میدانند، گروهی میگویند «یکی به نعل و یکی به میخ» است و گروهی هم معتقدند از اساس نه فقط روی آمریکا بلکه روی هیچ دولت خارجی دیگر نباید حساب کرد. کیهان لندن در مورد سیاستهای آمریکا و موقعیت اپوزیسیون با حسن شریعتمداری فعال سیاسی جمهوریخواه گفتگو کرده است.
-آقای شریعتمداری، منهای زبان تندتری که پمپئو در سخنرانی اخیر خود در جمع ایرانی- آمریکاییها در مورد رفتار رژیم و عملکرد بعضی سران نظام به کار برد، آیا سخنان او حاوی شاخصههای جدید دیگری بود؟ آیا چنین سخنرانیهایی در دولتهای قبلی آمریکا سابقه داشته؟
-به نظرم توقعی که ایشان در مورد این سخنرانی ایجاد کرده بود، به هیچ عنوان برآورده نشد. مردم منتظر بودند آنچه را که نمیدانستند از زبان او بشنوند. ولی ایشان پارهای از موضوعاتی را گفت که سالهاست بسیار وسیعتر و عمیقتراز چنین مطالبی، به وسیله افشاگریهای متعدد اشخاص گوناگون بیرون آمده و همه آن را میدانند، توقع این بود که او از نقش سپاه در فساد اجتماعی و اقتصادی، مکانیزم دخالتهای ایران در کشورهای منطقه، نقش حکومت جمهوری اسلامی در ترورها و بیثبات کردن منطقه و یا از نقض حقوق بشر بطور سیستماتیک به وسیله جمهوری اسلامی و همچنین اعدامها و شکنجهها و از بین بردن استقلال جامعه مدنی، مطبوعات، فشار بر کارگران، فسادهای سیستماتیک و باندها مافیایی بگوید. در واقع آن چیزهایی که معمولاً دستگاههای اطلاعاتی نظامهای بزرگ به آن دسترسی دارند و پارهای از آنها را در سالهای گذشته ویکی لیکس افشا کرد. این قبیل اطلاعات برای افزایش آگاهی مردم ایران لازم بود.
همچنین ایشان میباید نقشه راه آمریکا را برای ادعایی که در مورد «کمک به مردم ایران» دارد ارائه دهد. این چنین ادعایی با سخنان ایشان غیرقابل باورتر گردید زیرا ایشان بعد از گفتن کلیاتی تکراری و سطحی، قصد دولت آمریکا را در اینکه میخواهد با همین نظام فاسد به گفتگو بنشیند آشکار کرد و از آنها رسماً برای مذاکره و توافق دعوت کرد. اشارات ایشان به حقوق بشر بسیار حاشیهای و جزیی بود.
توقع این بود که آقای پمپئو از کشتارهایی که جمهوری اسلامی انجام داده، از نقض مستمر حقوق بشر، از مقدار ارزی که هر روز از مملکت خارج میشود و در سوریه و عراق و لبنان و جاهای دیگر صرف میشود و عامل بیثباتی اقتصادی در ایران میگفت و در مورد آنها دلیل و مدرک و رقم میآورد؛ و یا بایستی دلایل واقعی خروج آمریکا را از برجام میگفت و نشان میداد که این دلایل موجه است و برای انتقاداتی که به خروج آمریکا از برجام توسط اروپاییها یا ایران و کشورهای دیگر مطرح میشود دلیل روشن میآورد. ما هیچکدام از این موارد را درسخنان او نشنیدیم.
آنچه او گفت سخنانی بود که با یک کلیک در کامپیوتر میشد خیلی بیشتر در بارهی آن اطلاعات به دست آورد. البته دولتهای قبلی آمریکا چنین کاری نمیکردند. چون اثر چنین تماس مستقیمی با عدهای ایرانی گلچین و منتخب خیلی معلوم نیست که اثر عمیقی باشد. اگر چیزهای عمیقتری به وسیله سلسله مقالات و سلسله گفتارهای سنجیدهتری منتشر میشد، شاید اثر سیاسی آن بیشتر میبود. تنها نقطه مثبت این است که ایرانی- آمریکاییها توانستند راه ارتباطی با دولت آمریکا پیدا کنند و شاید بتوانند از این طریق اثر بیشتری در سیاست آمریکاییها داشته باشند. تفاوت دیگر در سیاستهای دولت ترامپ است که بر اساس تهدید و تطمیع استوار است. در حالی که سیاست دولت باراک اوباما بر پایه منافع مشترک بنا نهاده شده بود.
-پمپئو در مورد عملکرد رژیم ایران روی فساد، جنایت، دزدی و حمایت از تروریسم و سرکوبگری دست گذاشت، اما در پایان ابراز امیدواری کرد که رفتار رهبران رژیم ایران تغییر کند. دونالد ترامپ در سخنانی اخیرا گفت به دنبال مذاکره بدون قید و شرط با تهران است. آیا واقعا واشنگتن امید دارد این روش به تغییر رفتار جمهوری اسلامی منتهی شود؟ این مواضع به آن معنی است که به فرض اگر رژیم تهران در شروط ۱۲ گانه آمریکا از خود انعطاف نشان داد آمریکا از نوشیدن جام زهر و چرخش قهرمانانه مجدد اقای خامنهای استقبال میکند؟ آیا در جهان نخواهند گفت آمریکا با همانها کنار آمده که دزد و جنایتکار میدانست؟
-در دوره قبل، وقتی آقا خامنهای بسیار درشتگویی میکرد، تجربه نشان داد که اتفاقا همان موقع در عمان به ابتکار سلطان قابوس بین ایران و آمریکا گفتگو برقرار بوده و ما و همه دنیا شش ماه بعد از آن با خبر شدیم. یعنی موقعی که مذاکرات مخفی دیگر علنی شد. همه این کارها ممکن است این بار هم تکرار شود. ولی تفاوتی که این بار با دوره قبل دارد، این است که آمریکا تا کنون حداقل ظاهراً، خود را مصمم نشان داده تا به وضعیتِ نه جنگ و نه صلح با ایران خاتمه دهد و تکلیف خود در مقابل جمهوری اسلامی را روشن کند. سیاست کنونی ترامپ برای جمهوری اسلامی بسیار هزینهبر است.
از سویی جمهوری اسلامی از آغاز خود را در دشمنی با آمریکا، اسراییل و عربستان سعودی و شیخنشینها تعریف کرده و اگر دست از این دشمنی بردارد معلوم نیست بتواند سیاست خارجی بر مبنای عدم مزاحمت و اخلال و احترام متقابل را با آنها شروع نموده، مدیریت کند و ادامه دهد و در عین حال اقتدار و نفوذ خود را در بین هوادارانش حفظ نماید. بنابراین قیمت عادی شدن روابط با آمریکا برای جمهوری اسلامی بقدری زیاد است که حاضر است همین وضع را ادامه داده و اینجا و آنجا با آمریکا و اسراییل و متحدین عرب آنها، نیابتی درگیر شود ولی در مختصات و ماهیت و کاراکتر انقلابینمای خود تغییری ندهد. در مجموع، بخشی از تحولات بستگی به میزان فشار آمریکا و تحریمهایی دارد که از ماه نوامبر اعمال میشود، اینکه چقدر این فشار آقای خامنهای و سپاه و جمهوری اسلامی را وادار به تمکین کند هنوز سوالِ بازی است.
-پیشبینی شما از آیندهی ایران بعد از شروع تحریمها در کوتاهمدت چیست؟ آیا رژیم کوتاه خواهد آمد با به همین مسیر مجبور است ادامه دهد؟
-بسیار وابسته به این است که آمریکا در این مدت چقدر موفق شود همکاری اروپا و روسیه را به دست آورد. وابسته به این است که آیا ایران راه فراری برای این تحریمها داشته باشد یا نه. مثلاً تحریم بانک مرکزی ایران که برای آمریکاییها بسیار اساسی است، یا به صفر رساندن صادرات نفت و گاز ایران، اگر به وسیله اروپا و روسیه خنثی شود، مسلما به انعطاف جمهوری اسلامی ایران منجر نخواهد شد. اما اگر بتواند همکاری اینها را جذب کند یا حتی حدودا جذب کند، تحریمها اثر قاطع خواهد گذشت.
-اینکه نایاک و مجاهدین به سخنرانی پمپئو دعوت نشده بودند آیا پیامی برای اپوزیسیون یا داخل ایران دارد؟
-نه، چون از هیچکدام از گروههای شناخته شده سیاسی نیز دعوت نشده بود. ظاهر قضیه این بود که با شهروندان و فعالین مدنی صحبت شود. اما به هر صورت از اینکه پارهای سیاستمداران آمریکایی با همه این گروهها در تماس هستند اطلاع داریم. صرف تماس اشکال چندانی ندارد ولی اینکه آنها را پارهای سیاستمداران شاخص و کهنهکار آمریکایی حکومت آینده ایران بنامند و یا اینکه سعی کنند از آنها غولی برای مردم بسازند و یا از تماس نایاک با بعضی مقامهای ایران استفاده کرده و امتیازات غیراصولی برای بعضی وابستگان به نظام قائل شوند که همکاریهایی در خلاف جهت منافع ملی، حتی بیشتر از آنچه امروزه به وسیله سیاستهای جمهوری اسلامی دائماً صورت میپذیرد انجام دهند، چیزهایی است که اپوزیسیون مستقل ایران که منافع ایران برایش از هر چیزی مهمتر است عملِ روایی از سوی سیاستمداران آمریکایی نمیداند و قویا به این گونه سیاستها و یا بیسیاستیها اعتراض دارد.
–آمریکا از تغییر رفتار رژیم ایران صحبت میکند اما جمهوری اسلامی آن را برنامهریزی برای «تغییر رژیم» و براندازی میداند، چرا؟ آیا واقعا رژیم نگران فروپاشی است یا سیاست اقتضا میکند که برای بسیج نیروهای داخلی علیه دشمن مشترک و به نام «نجات انقلاب و اسلام» از داغ کردن بحث براندازی سود ببرد؟
-هر دو جنبه قضیه وجود دارد. از سویی آن رفتاری که آمریکا از جمهوری اسلامی انتظار دارد چهل سال است که جهت عکس آن انجام شده و از سوی دیگر برای جمهوری اسلامی تغییر ماهوی انقلاب اسلامی و تغییر ماهوی روابط مافیایی و فساد و کنار گذاشتن ماجراجویی ممکن نیست. چون پایههای نظام روی آنها بنا شده است. از اینها مهمتر، تغییر رفتار جمهوری اسلامی معادل شکستن آن چیزی است که جمهوری اسلامی ایران اسمش را «محور مقاومت» گذاشته و اساس آن بر دشمنی با آمریکا و کشورهای منطقه استوار است. جمهوری اسلامی این چنین الزام به تغییر رفتاری را با براندازی معادل میداند.
از سویی دیگر نظام با گفتن براندازی میخواهد هراسافکنی نموده و جامعه را دوقطبی کند و از ناسیونالیسم ایرانی سوء استفاده کند تا اینکه عده بیشتری جذب نظام شوند. به هر صورت واقعیت این است که ایران از جمله کشورهای نادری است که آقای ترامپ با وجود اینکه محبوبیت بینالمللی ندارد در ایران میتواند به محبوبیت خودش و تیماش بین پارهای از جوانان ببالد و و این نتیجه مستقیم رفتار ظالمانه و ناکارآمدی و فساد و سیاستهای غلط این نظام با مردم است. بنابراین من فکر میکنم جمهوری اسلامی، این بار قضیه را بسیار جدی گرفته و عمیقا از اینکه ترامپ بر سر کار است هراسان است. سران جمهوری اسلامی همه امید خودشان را به این بستهاند که به نحوی این دوره را از سر بگذرانند و در دوره دوم نیز آقای ترامپ انتخاب نشود.
باندهای مافیایی حکومت با سرعت چمدانها را پُر میکنند
– فکر میکنید بر اساس تئوری بسیج نیروهای درونی در مقابل دشمن مشترک، اصولگراها و ارزشیها از ظرفیت اصلاحطلبها برای بقا استفاده کنند؟ مثلاً رفع حصر و امتیازات داخلی؟
– اصولا ویژگی تقسیم نیروهای سیاسی و جناحبندی آنها در حکومت اسلامی فرق کرده، الان تقسیمبندی بر سر اصولگرا و اصلاحطلبها و این چیزها نیست، اینها پایه اجتماعی خودشان را از دست دادهاند، بلکه صحنه واقعی قدرت بین مافیاهایی تشکیل شده که از همه جناحها در آن نشستهاند. بنابراین دعواهای سیاسی بیشتر به نمایش شبیه است. امروز پرونده موسسه اعتباری ثامنالحجج را ببینید، از اصلاحطلب و اصولگرا و امام جمعه و برادر آقای خامنهای، سرداران سپاه و کسانی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی و قوه قضاییه درآن دخیل هستند.
در واقع حکومت تشکیل شده از چند باند مافیایی بزرگ، و بقدری قدرتمند که هم در مقابل تصمیمات روحانی میتوانند بایستند و هم در مقابل تصمیمات خامنهای، برای اینکه هم در نهاد رهبری و هم در دولت و هم در همه نهادهای دیگر افرادی دارند که با صلح و صفا بدون در نظر گرفتن اختلافات عقاید سیاسیشان در کنار هم نشستهاند و از این آشفتهبازار حداکثر منافع مالی را میبرند و با سرعت چمدانهای خود را پر میکنند زیرا آینده را تیره و تار مییابند.
شما اگر فقط در نظر بگیرید ۲۴۰۰ خودرو پشت درب ورودی گمرک ایران بود و به مجردی که دولت تصمیم گرفته وارد ایران شده، این کار این معنی را میدهد که حداقل از سه ماه قبل از تصمیمات دولت عدهای خبر داشتند و باندی این تصمیمات را هدایت میکرده، آنقدر اطمینان داشته که ۲۴۰۰ خودرو سفارش داده و آن را پشت مرزها نگه داشته تا در موقع مقتضی به داخل مملکت بیاورند. انواع و اقسام این چیزها هست و نشان میدهد اطلاعات از قبل بین عدهای خاص مبادله میشود و تصمیمات از قبل گرفته شده، نقشهها کشیده شده و هدف اصلی و مهم نه نجات نظام است و نه مذاکره با آمریکاست، بلکه بردن حداکثر منافع اقتصادی در این آشفتهبازاری است که وجود دارد و هیچ وقعی به اینکه نظام میماند یا میرود این باندها نشان نمیدهند. آنها بیشتر میخواهند منافع خود را حفظ کنند بنابراین فکر نمیکنم هر پروژهای هم آقای خامنهای یا سپاه یا آقای روحانی داشته باشند تا آخر قابلیت اجرا داشته باشد و هر جا که با منافع این باندها در تضاد باشد آن را برخواهند گرداند.
آقای پمپئو تنها اصطلاحی که به درستی اشاره کرد اما تمام خصوصیات این نظام نیست «دزدسالاری» است که خصوصیت برجسته این نظام است اما علاوه بر آن جنایتسالاری، تعصبسالاری و ندانمکاری و جهل و ماجراجویی هم هست.
– فکر میکنید مذاکره و توافق احتمالی جمهوری اسلامی و آمریکا در فروکش کردن اعتراضات تاثیر داشته باشد؟ یعنی اگر قرار باشد مدلی شبیه آنچه در برجام بین تهران و واشنگتن گذشت دوباره تکرار شود، باز هم حق و حقوق و مطالبات و نیازهای مردم نادیده گرفته میشود؟ آیا باز هم حقوق شهروندی و آزادی به مسلخ خواهد رفت؟
-اگر منشاء اعتراضات مردم را معیشتی در نظر بگیریم هنگامی که پول نفت در اختیار جمهوری اسلامی قرار بگیرد حداقل به صورت موقت با تزریق این پول به جامعه بسیاری از این اعتراضات فروکش میکند، منتها جمهوری اسلامی که از چنین توافقی سر بر میآورد، دیگر آن جمهوری اسلامی قبلی نیست و شاخ و شانه آن شکسته است. ممکن است توان سرکوب موقت را داشته باشد ولی توان ادامه حکمرانی را نخواهد داشت و بسیاری از نیروهای خودی از آن کنده خواهند شد. در فضایی که روابط با آمریکا عادی شود، چیزی که آمریکا از آن کوتاه نخواهد آمد، این است که ماجراجویی سپاه در منطقه مهار شود و اسراییل و متحدان عرب آمریکا نیز از جانب جمهوری اسلامی احساس امنیت نمایند. در این صورت وضعیت فوقالعاده امنیتی دائم از ایران رخت بر خواهد بست و نظام تبدیل به یک دیکتاتوری کلاسیک میشود که پایههای اجتماعی خود را از دست داده و بازسازی آن با توجه به فساد ساختاری فراگیر و تبعیض و عدم وجود دموکراسی، بسیار سخت خواهند بود.
به نظرم زمینه نه تنها در میانمدت برای اپوزیسیون تنگتر نمیشود، بلکه خیلی هم آمادهتر میشود و بنابراین من لزوما مذاکره را، اگر رعایت حقوق بشر در ایران در اولویت مذاکرات باشد، به ضرر مردم ایران نمیبینم. ما باید به این توجه کنیم در صورت عدم مذاکره ممکن است که اگر جنگی رخ ندهد این تحریمها به برنامه «نفت در برابر غذا» منجر شود که منجر به رنجها و آلام بسیاری برای مردم خواهد بود و از سوی دیگر ممکن است با فروپاشی اقتصادی به یک فروپاشی اجتماعی هم دچار شویم و به یک failed state دچار شویم که در آن یک حکومت ناکارآمد به نام جمهوری اسلامی وجود دارد ولی در کنار آن اپوزیسیونی وجود دارد که بخشهایی از قدرت را دارد اما نمیتواند مسلط شود. این بدترین وضعی است که ممکن است در ایران حاکم شود. چون فقط یک اپوزیسیون نخواهد بود و عدهی بسیاری از گروههای مختلف وجود خواهند داشت که ممکن است بعضی از آنها هوس جنگ مسلحانه یا جدایی یا کارهای دیگری کنند و این حالت نه جنگ و نه صلح بدترین حالت ممکن است.
یا باید آقای ترامپ قضیه نزدیک آمدن با ایران را طوری جدی بگیرد که در مدت کوتاهی به واقعیت تبدیل شود و مذاکرهای را شروع کند که از درون آن جمهوری اسلامی پیروز بیرون نیاید و یا اینکه باید این واقعیت را بداند که صدور نفت ایران را به صفر رساندن بدون همکاری بینالمللی کار سادهای نیست و قابل انجام نیست و لذا این بار هم استراتژی آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی به یک مبارزه فرسایشی تبدیل خواهد شد، و این همان ایدهآلی است که جمهوری اسلامی نیز به دنبال آن است.
فقدانِ یک آلترناتیو قوی
– استراتژی اعلام شده از سوی آمریکا، تحریم و فشار به جمهوری اسلامی با هدف کشاندن آنها به پای میز مذاکره است. فرض کنیم این برنامه «ناقص» بماند، مثلاَ صدور حداقلی نفت و درآمد حاصل از آن برای ادامه حیات نظام کافی باشد و جمهوری اسلامی فشار و محدودیتهای ناشی از تحریم را بیش از پیش به مردم انتقال دهد تا جامعه را در مقابل آمریکا قرار دهد [همچنان که در گذشته هم از این سیاست سود برده] و همزمان اعتراضات زیر سایه سرکوبها محدود بماند و جامعه پِرِس شود. البته چنین وضعیتی در کوتاهمدت شدنی است. اما اگر مردم نتوانند ابتکار عمل را در دست بگیرند، یا آمریکا نتواند جمهوری اسلامی را پای میز مذاکره بکشاند چقدر محتمل است که تحت این شرایط جمهوری اسلامی برای تغییر معادله دست به حماقتی مانند آغاز یک جنگ بزند؟
-در غیاب یک آلترناتیو قوی اپوزیسیون که در اکثریت مردم پایگاه قوی داشته و در موقع مقتضی هم بتواند با بخش هایی از جمهوری اسلامی و هم آمریکا و دولتهای دیگر در ارتباط باشد و نگذارد که این سناریو پیش برود، همه این سناریوها و بدتر از اینها نیز قابل تصور است. اینکه به کجا خواهیم رفت پیشدیدنی نیست. اما اینکه مسئولیت ما چیست واضح است. مسئولیت اصلی ما این است که چنان اپوزیسیون قوی با پایگاه اجتماعی ایجاد کنیم که در موقع مقتضی بتواند بخشهای عاقلتر نظام را جذب کند و نگذارد چنین برنامههایی را پیش ببرند و این چنین دسیسههایی را، اگر گروههایی از نظام بخواهند پیش ببرند، خنثی کند. بخصوص در سپاه و نیروهای مسلح بخشهای زیادی هستند که این قابلیت را دارند که در موقع مقتضی به مردم بپیوندد اما بدون داشتن یک دیوار اتکای مطمئن، مسلّم این کار برای آنها سخت خواهد بود. این دیوار مطمئن را اپوزیسیون باید ایجاد کند.
تظاهرات مردم اصفهان منطقه شاهپور؛ دهم امرداد ۱۳۹۷:
موانع اتئلاف چهرههای دمکرات اپوزیسیون
-وقتی از اپوزیسیون دموکرات صحبت میشود چهرههایی که در آن مطرح هستند مشخص است، آنهایی که چهل است کارنامه و شناسنامه مشخصی دارند مثلاَ رضا پهلوی و خود شما. تکنولوژی ارتباطات هم که محدودیت ندارد، خیلی شفاف و ساده میپرسم، چرا این چهرههای شاخص با هم در این مورد صحبت نمیکنند تا بر اساس دیدگاههای مشترک به جمعبندی نهایی برسند؟
-اخیراً توییتها و کامنتهای زیادی در همین زمینه داشتم. فشار روی من به همین دلایلی که شما اشاره کردید زیاد است و دائماً این را میپرسند. این است که با وجود عدم تمایل قلبی مجبور به جواب علنی شدم. آنجا نوشتم که من اصولاً با هر نوع ائتلاف دموکراتیک موافقم، منتها اگر یکی از طرفین ائتلاف فکر کند احتیاجی به چنین ائتلافی ندارد این کار عقلاً عملی نیست. آدرس شما اشتباه است و من نیستم. منطقاً اگر چنین ائتلافی را ضروری میدانید، باید به سمتی فشار بیاورید که تا کنون هیچ ابراز تمایلی به چنین ائتلافهایی نکرده است. من آدرس صحیحی برای این خواستهها نیستم. من با هر ائتلاف دموکراتیک موافقم. زندگانی من نشان میدهد که با آنهایی که در ابتدای انقلاب در قالب نیروهای چپ، دشمن من و پدرم بودند وقتی پای مصالح ملی در میان بوده کار کردهام، از چپ چپ تا راست راست، با آنها که علیه ما بودند کار کردهام. به هیچ وجه ابایی از همکاریهای دموکراتیک با هیچ شخصی و فردی از جمله ایشان [رضا پهلوی] که تا کنون خود را انسانی دموکرات نشان داده ندارم. منتها شرط و شروطی دارد. این کافی نیست که ایشان بگویند هرچه مردم بخواهند من آن را میخواهم. خواسته انسان از موقعی تعریف سیاسی مشخص پیدا میکند که بگوید «من چه میخواهم» و تا موقعی که نگفته چه میخواهد در حقیقت یک «پیرو» محض توده مردم است و یک پوپولیستی است که بجای مدیریت مردم، آنها خواسته او را تعیین میکنند. ایشان باید بگوید چه میخواهد، چگونه میخواهد به آن برسد و نقشه راه سیاسی ایشان چیست و آنوقت میشود مقاطع مشترکی پیدا کرد که بین جمهوریخواهان و مشروطهطلبانی که دموکراسی میخواهند همکاری کرد. ایشان بطور مبهم میگویند اگر مردم جمهوری بخواهند حاضرم، اگر سلطنت هم بخواهند حاضرم! این یعنی هنوز ایشان شخصیت سیاسی خود را با خواستههای معینی که میخواهد با آنها به صحنه بیاید برای خود و دیگران تعریف نکرده؛ وقتی چنین تعریفی انجام گرفت و همه چیز دقیق و شفاف و روشن شد و از پرده ابهام بیرون آمد، البته باید این همکاری صورت بگیرد.
شاید ایشان واقعاً یک جمهوریخواهاند. کسی چه میداند؟ شفافیت به هیچ کس ضرری نمیزند.
-اگر فرض کنیم دورانی که در آن قرار داریم دوران گذار باشد، با توجه به این خلاء که به آن اشاره کردید حتی اگر فروپاشی نظام هم صورت بگیرد، روند انتقال قدرت با مشکل روبرو شده و معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد!
-منکر این نیستم که اگر ما نتوانیم اختلافات خودمان را اینجا حل کنیم و راحت هم حل کنیم در فضای ملتهب ایران پس از گذار بسیار سختتر است. اما اختلافات ما نیز به آن صورت نیست و معجزهای هم با نشستن بنده و ایشان [رضا پهلوی] نخواهد شد. تازه شروع یک اتحادی ممکن است آغازشود که اثرات خود را به تدریج در جامعه بگذارد. شما فراموش نکنید که بخش میانی جامعه خیلی چیزها برای از دست دادن دارد. بنابراین دیوار محکمی برای تکیه دادن میخواهد که همه چیزی را که به دست آورده از دست ندهد. هنوز بخش میانی ثروت دارد هنوز موقعیت و امکانات دارد و میترسد نه تنها چیزی به دست نیاورد بلکه آن چیزی را که به دست آورده هم از دست بدهد.
این نوع نزدیکیها قوامبخش و امیدوارکننده است، اما در نهایت صلاح و مصلحت خویش خسروان دانند. بالاخره تا آنجا که به من مربوط است در نهایت فروتنی، من مانعی برای هیچ نزدیکی اصولی با هیچ فرد و سازمان و گروه و دستهای صرفاً به خاطر اختلاف فکری نمیبینم. منتها باید افراد قادر شوند خود را دقیق تعریف کنند و نقشه خودشان را برای گذار بگویند. مثلاً اجتناب از خشونت که ایشان هم تاکید میکند، اتکاء به رأی مردم و اینکه مردم باید تعیین کننده نهایی باشند اساسی است که ایشان این را هم میگویند.
بنابراین ما مشکلات اساسی نداریم، مشکل مهم این است که ایشان میگویند من هماهنگ کننده هستم. هماهنگ کننده چه هستند؟ امروز مردم در ایران در خیابان میآیند و بنده و ایشان فردا میفهمیم. بنابراین ما نقش هماهنگکننده هنوز نداریم. ایشان میگویند مردم هر که را انتخاب کردند من و بسیاری دیگر هم همان را میگوییم. اما توقع همه از ایشان این است که بگویند خود شما چه انتخابی میکنید. من صراحتا گفتهام که یک جمهوری سکولار و پارلمانی میخواهم که در آن رییس جمهور نیمهتشریفاتی باشد. ایشان هم شفاف باشند تا بعد از تعریف خود و تعیین جایگاهشان بشود با ایشان صحبت کرد. اینها توقعاتی است که نه تنها من بلکه بسیاری از فرهیختگان ایران صرف نظر از ائتلاف یا عدم ائتلاف از ایشان و هر انسان شاخص و دموکراتی داریم. ایشان بسیار پیش آمدهاند و خوب است که این چند قدم مهم و نهایی را نیز با جرأت و جسارت بردارند. مسلماً این کار ایشان به نفع آینده ایران خواهد بود.