رتبهاش زیر هزار است و مشاور انتخاب رشته گفته که شانس او برای پزشکی دانشگاه قزوین و یا دانشگاه های شهرهای دیگر زیاد است. با این حال، «مونا» برای خودش شانس زیادی قائل نیست. او میداند حتی اگر الان قبول شود، روزی از دانشگاه اخراج میشود.
مونا از پیروان آیین بهاییت است. بهاییان زیادی در سالهای اخیر پس از عبور از سد کنکور و در مرحله انتخاب رشته برای ورود به دانشگاه با جمله «نقص در پرونده» رو به رو و بعد با مراجعه به سازمان سنجش آموزش کشور متوجه شده اند که به خاطر عقایدشان اجازه تحصیل در دانشگاه ندارند.
شیما شهرابی, ایرانوایر:
بعضیها هم البته پذیرفته شده اما موفق به دریافت مدرک از دانشگاههای ایران نشدهاند؛ مثل برادر مونا که سال سوم رشته زبان انگلیسی اخراج شد و یا دختر عمویش که تا ترم آخر به دانشگاه رفت و چند روز مانده به امتحانات پایان ترم، اخراجش کردند.
حراست دانشگاه از آنها خواسته بود دست از عقایدشان بردارند و این را کتبی بنویسند تا بتوانند به درسشان ادامه دهند.
بهاییان ایران سالها است از رفتن به دانشگاه منع شدهاند. تلاشهایشان هم برای دسترسی به آموزش عالی بیفایده بوده است و تا کنون هیچ جواب رسمی از سوی حکومت نگرفتهاند. آنها برای پایان دادن به این تبعیض، دانشگاه خودشان را با نام «BIHE»(موسسه آزاد آموزش عالی مجازی بهاییان» راهاندازی کردند. اما نیروهای امنیتی بارها به کلاسهای درسشان حمله و معلمها و دانشجوها را دستگیر کردهاند. زندان به خاطر تحصیل، تدریس و همکاری با این دانشگاه، جرم آشنایی برای پیروان آیین بهایی در ایران است.
یک بهایی: « وقتهایی که باران میآمد و خیس میشدیم، معلم دینیمان میگفت حق نداری روی نیمکت بنشینی، همه جا را نجس میکنی. کنار دیوار بایست تا خشک شوی.»
منع شدن از تحصیلات دانشگاهی تنها گوشهای از تبعیضهایی است که در سالهای بعد از انقلاب اسلامی در حق بهاییان اعمال شده است. «فرجام» یکی از پیروان آیین بهایی است که حالا در کالیفرنیا زندگی میکند. او میگوید: «من در ساری مبل فروشی داشتم. سه سال پیش به خاطر اینکه در تعطیلات مذهبی خودمان مغازه را تعطیل کردم، محل کسبم پلمپ شد.»
در هر تقویم بهایی، 9 روز با عنوان «ایام محرمه» وجود دارد که بهاییان کار اداری، مالی و تجاری را در این ایام مجاز نمیدانند. او برای باز کردن مغازه خود مجبور شده است در اداره اماکن تعهدنامهای بدهد که مغازه را فقط در تعطیلات رسمی دولتی تعطیل میکند: «گفتند اگر تعهد ندهی، پروانه کسب شما را باطل میکنیم.»
فرجام حالا یک رستوران کوچک خانوادگی در کالیفرنیا راه انداخته است. او میگوید: «ما در ایران اجازه نداشتیم در کارهایی که با مواد غذایی سر و کار دارد، استخدام شویم. نمیتوانستیم در رستوران کار کنیم، چه برسد به اینکه رستوران داشته باشیم. به ما میگفتند شما نجس هستید.»
با گفتن جمله آخر، یاد معلم دینی خود میافتد: «در ساری بارندگی زیاد است. یک وقتهایی که باران می آمد و خیس میشدیم، معلم دینیمان میگفت تو حق نداری روی نیمکت بنشینی، همه جا را نجس میکنی. می گفت باید کنار دیوار بایستی تا خشک شوی.»
جمهوری اسلامی نه تنها پیروان آیین بهایی را به عنوان یک اقلیت مذهبی به رسمیت نمیشناسد بلکه آنها بارها از سوی مسوولان در تریبونهای رسمی مورد توهین و اهانت قرار گرفته و با عنوان پیروان «فرقه ضاله» معرفی شدهاند. جمهوری اسلامی ازدواج بهاییان را هم به رسمیت نمیشناسد. برای همین ازدواج آنها ثبت نمیشود.
«پرهام»، یکی از پیروان آیین بهایی به «ایران وایر» میگوید: «نام زن و شوهر بهایی در شناسنامه یکدیگر نمیآید. بنابراین، اگر زن و شوهری بخواهند با هم در ایران به هتل بروند، نمیتوانند اتاق مشترک بگیرند چون شناسنامه آنها نشان نمیدهد که زن و شوهر هستند و باید حتما گواهی محضری همراه داشته باشند.»
عثمان، اهل سنت: «معمولا در گزینشهایی که برای مقطع دکترا به عمل میآورند سنیها را رد میکنند. چون نمیخواهند تحصیلات این اقلیت مذهبی از یک سطحی بالاتر برود.»
گواهی محضری کاغذی است که روی آن مُهر یک دفترخانه دارد و نشانمی دهد ازدواج دو بهایی ثبت شده است: «با نشان دادن این کاغذ، اسم زن و شوهر در شناسنامه یکدیگر نمیآید اما آنها میتوانند برای فرزندانشان شناسنامه بگیرند و نام پدر و مادر در شناسنامه فرزندان ذکر میشود.»
بهاییان برخلاف پیروان ادیان دیگر ساکن در ایران، ازدواج با غیربهایی را مجاز میدانند. «لیندا» مسلمانزاده و همسرش بهاییزاده است. او میگوید: «بهاییها معتقدند برای ازدواج با پیروان ادیان دیگر، ابتدا باید رسوم و عقد به شیوه آن مذهب انجام و بعد عقد بهایی خوانده شود اما هیچکس حاضر نبود عقد مسلمانی ما را بخواند. هیچ دفترخانهای هم ثبت عقد را نمیپذیرفت.»
آنها شش سال پیش سه میلیون تومان به یک عاقد پول داده بودند تا حاضر شود عقدشان کند. دین زوج و زوجه در سند ازدواج ذکر میشود. در سند ازدواج لیندا، مقابل مذهب زوجه نوشته شده «اسلام شیعه جعفری» اما مقابل مذهب زوج نوشته شده است «تابع قوانین جمهوری اسلامی» و نامی از دیانت بهایی نیامده است.
ازدواج تنها مراسمی نیست که بهاییهای ساکن ایران تبعیض در آن را آشکارا احساس میکنند؛ آنها حتی هنگام مرگ هم مورد تبعیض قرار میگیرند. فرجام میگوید: «آنها حتی با مردههای بهایی هم سر جنگ دارند. ما نمیدانیم چرا قبر بهاییها را تخریب میکنند و سنگ قبرها را میشکنند. خالهام چند سال پیش در بیمارستان فوت کرد. جنازه را تحویل نمیدادند و میگفتند اجازه دفن ندارید. سه روز طول کشید تا دست آخر گفتند اجازه برگزاری مراسم ندارید. من نمیفهمم چرا مردهها را اذیت میکنند.»
او معتقد است مردم با بهاییها رابطه خوبی دارند و تبعیضها فقط از سوی حکومت و حامیان تندرو آن بر آن ها اعمال میشود. اما پرهام می گوید که گاهی مردم عادی هم تحتتاثیر تبلیغات حکومت قرار میگیرند.
او البته تاکید میکند که با گسترش ارتباطات و شبکه های اجتماعی در فضای مجازی، اطلاعات مردم بالا رفته است و نسل او کم تر از سوی مردم عادی مورد تحقیر و آزار و اذیت قرار گرفتهاند: «پدر و مادرم اما خاطرههای فراوانی دارند؛ مثلا مادرم میگفت تازه به محلهای در شهر صنعتی قزوین اسبابکشی کرده بودیم و مردم فهمیده بودند ما بهایی هستیم. توی خیابان هر وقت بیرون میرفته، بچههای کوچک سرک میکشیده و مدام به پشت او نگاه میکرده اند. آخر سر یک روز یکی از آنها گفته است خانم تو رو خدا دُم خود را به ما نشان بده! پرسیده است دُم؟! پسرک گفته است مگر بهاییها دم ندارند؟!»
مادر پرهام برایش تعریف کرده که یک ناظم مدرسه برای اینکه بچهها را از بهاییان بترساند، گفته بوده است آنها آدمهایی هستند که دُم دارند!
تبعیضها و محدودیتها در جمهوری اسلامی تنها شامل پیروان ادیان دیگر نمیشود، مسلمانان اهل سنت هم از تبعیض و محدودیت رنج می برند. عثمان سنی و اهل شهرستان قصر قند است او به «ایران وایر» میگوید: «درباره تحصیلات بالا برای سنیها خیلی سخت میگیرند و معمولا در گزینشهایی که برای مقطع دکترا به عمل میآورند سنیها را رد میکنند. چون نمیخواهند تحصیلات این اقلیت مذهبی از یک سطحی بالاتر برود.» او کمی مکث میکند و میگوید: «به راحتی به اعتقادات ما توهین میشود. حتی نام من را مسخره میکنند. در حالی که در تاریخ اهل سنت عثمان شخصیت مهم و قابل احترامی است.» عثمان معتقد است که حکومت تلاش زیادی برای شیعه کردن اهل سنت میکند.او دوره دبیرستان را در ایرانشهر گذرانده و میگوید: «معلم پرورشی ما تلاش می-کرد دانش اموزان اهل سنت را شیعه کند آنها ابتدا با مهربانی جلو میآمد ولی وقتی موفق نمیشد، با مسخره کردن اهل سنت و بیاحترامی به مذهب ما میخواست ما را شیعه کند.» او تاکید میکند که این تجربه شخصیاش بوده و قابل تعمیم نیست.: «البته من این تجربه را از چند نفر دیگر که در مناطقی که اهل سنت زندگی میکنند، مدرسه رفتهاند، شنیدهام.»«شاهد علوی»، روزنامهنگار و تحلیلگر اهل سنت به «ایران وایر» میگوید: «تبعیض ها به اهل سنت در سه حوزه سیاسی، اجتماعی و دینی به وضوح دیده میشود.»
او با اشاره به این که یک اهل سنت نمیتواند در ایران مقام سیاسی داشته باشد، میگوید: «به طور رسمی و با توجه به موارد قانون اساسی، در پستهای رده بالای حکومتی، در حوزه اجرایی یا قضایی مسلمان شیعه با دانش مشخص شیعه پذیرفته میشود و سنی در هر سطحی از دانش نمیتواند به این پست ها دست یابد. در نهادهای نظامی نیز فرد اهل سنت در زمان خدمت نمیتواند درجهای بالاتر از سرهنگی بگیرد مگر این که تغییر مذهب دهد.»
او درباره تبعیض در حوزه دینی به موضوع آموزش اشاره میکند: «در حوزه دینی هم در مدارس، جدا از ضمیمهای که برای اهل سنت در دوره راهنمایی تهیه شده است، مطالب دینی متناسب برای دانشآموزان اهل سنت ارایه نمیشود.»
می گوید: «در حوزههای قانونگذاری محلی نیز بر اساس عقاید فکری آنها قانونگذاری نمیشود. در شوراها هم اگرچه گفته میشود این حق را دارند که کاندیدا و نماینده شوند اما عملا نمیگذارند این اتفاق بیفتد.»
شاهد علوی به این اشاره می کند که اهل سنت در شهرهای بزرگ ایران مسجد ندارند: «اگر مسجد را به عنوان یک نهاد اجتماعی در نظر بگیریم، اهل سنت اجازه تاسیس آن را ندارند. در مشهد، تهران، اصفهان و شیراز با این که تعداد زیادی اهل سنت زندگی میکنند اما مسجد ندارند.»
به عقیده این روزنامهنگار، این تبعیضها در زندگی اقتصادی اهل تسنن تاثیر دارد: «نقشه پراکندگی توسعه نیافتگی در ایران در مورد مناطق اهل سنت به شکل معناداری شاخص توسعه نیافتگی را در حوزه های مختلف بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، تاسیسات زیر بنایی، خدمات اولیه و حتی نرخ سواد و بیکاری نشان میدهد.»
علوی دلیل توسعه نیافتگی شهرهای اهل سنت را شانس کمتر این شهرها برای برخورداری از بودجههای خاص توسعه میداند: «نگاهی در قم حاکم است که میگویند اهل سنت در استان کردستان بیشتر زاد و ولد میکنند که سنیها بیشتر از شیعیان شوند. این تصور و نگرش باعث میشود عملا به این مناطق نگاه منفی وجود داشته باشد و ساکنان این منطقه نتوانند از بودجههای خاص توسعه بهرهمند شوند.» یکی از کارکنان سابق شبکه بهداشت شهرستان نیک شهر موضوعی را خاطرهای تعریف میکند که نشان دهنده این دید است: «سال 87 دکتر چوبان رئیس شبکه بهداشت شهرستان به پزشکان دستور داد زنانی را که بیشتر از 4 فرزند، دارند، شناسایی کنند. آنها در طرحی که میگفتند برای حفظ بهداشت و سلامت زنان است، زنان را تشویق به بستن لولههای تخمدانی میکردند.» به گفته این کارمند سابق شبکه بهداشت این مسئله در حالی مطرح میشد که تشویق به فرزندآوری در سیاستهای کلی نظام وجود داشت و در شهرهای دیگر تبلیغ میشد: «کار شناسایی که تمام شد گفتند به آنها بگویید اگر این کار را انجام دهند. بیست هزار تومان پول، یک وعده غذای گرم، یک گونی سیب زمینی و یک کیسه برنج تحویل میگیرند.» بیست و یک زن آمادگیشان را اعلام میکنند: «یک شب دو اتاق درمانگاه اسپکه را با لامپهای یو وی به اصطلاح ضد عفونی کردند و یک پزشک متخصص زنان، یک متخصص بیهوشی و یک دستیار از ایرانشهر آوردند در یک روز همه آنها جراحی شدند.» او چند ثانیه مکث میکند و میگوید: «تصویری که هنوز آزارم میدهد، این است که تخت به اندازه کافی نبود. مریضها را روی زمین خوابانده بودند تا به هوش بیایند.»