جنگ ایران و عراق هشت سال خونین طول کشید و امروز میتوان به تفصیل دربارهی تقصیرهای دو طرف در ادامه جنگ بحث کرد. این متن، فارغ از انگیزهها و منافع داخلی هر دو کشور برای ادامهی جنگ، به منافع کشورهای منطقه و جهان در جنگ ایرانــعراق میپردازد. برخی معتقدند که قدرتهای منطقه و جهان نه تنها از تلاشهای جدی برای خاتمه دادن به این جنگ خودداری کردند، بلکه حتی جنگ را به گونهای مدیریت کردند که هیچ کدام از دو سوی آن نتوانند پیروز میدان نبرد باشند.
مهتاب دهقان, رادیو زمانه:
در ایرانِ انقلابی، «جنگ تحمیلیِ» عراق هر روز به عنوان توطئهای از سوی «صهیونیسم و آمریکا»، یا همان «شیطان بزرگ» تبلیغ میشد. جالب اینجاست که عراق بعثی با شعارهای مشابه به جنگ ایران آمده بود و این کشور را عامل صهیونیسم در منطقه مینامید. اما سوال اینجاست که «صهیونیسم» و «امپریالیسم جهانی»، یا در واقع قدرتهای چندگانه خارجی، چه رویکردی نسبت به این دو کشور و جنگ هشت سالهشان داشت؟
آرامش امپریالیسم در جنگ ایرانــعراق
منصور فرهنگ، اولین سفیر ایران در سازمان ملل، پنج سال پس از شروع جنگ ایران و عراق، در ژورنال World policy مقالهای مینویسد و در آن توضیح میدهد که قدرتهای بیرونی جنگ را تشویق و تحریک کرده اند، به این معنا که مجموعهای از کشورها با رویکردهای اقتصادی و سیاسی متفاوت منافع خود را در این میدیدند که جنگ ادامه پیدا کند[1].
فرهنگ، که با اشغال سفارت آمریکا از سوی خط امامیها از مقام خود استعفا داد، در این مقاله استدلال میکرد که فارغ از بحثها و گفتارهای ایدئولوژیک در ایران و عراق مبنی بر ادامه جنگ، از نقطهنظر دولتهای دو کشور، و برخی دیگر از دولتهای منطقه و جهان، دلایلی پراگماتیستی و انضمامی برای روشن نگهداشتن آتش جنگ وجود دارد.
به بیانی دیگر، او ریشه جنگ و ناکامی در خاتمهدادن به آن را نه تنها در توتالیتاریسم حکومت دو کشور، بلکه همچنین نتیجهی رقابت میان ابرقدرتها و رقابت تسلیحاتی در منطقه توصیف کرد. این رقابتها به گونهای ادامه یافتند که قدرتهای اصلی جنگ سرد (آمریکا و شوروی) در کنار کشورهای صادرکنندهی اسلحه و خریدار نفت، به شکلی فریبکارانه جنگ ایران و عراق را مدیریت کردهاند و از آن برای منافع ژئوپولیتیک و اقتصادی خود بهره بردهاند.
آماری که فرهنگ ارائه میدهد تکاندهنده است: در نیمه اول جنگ، ۱۸ کشور به طور مستقیم و غیرمستقیم به عراق تسلیحات نظامی دادهاند، ۱۷ کشور مستقیم و غیرمستقیم به ایران کمک کردهاند، و ۱۰ کشور به هر دو طرف جنگ یاری رساندند. به این ترتیب از سال ۱۹۸۱ ایران و عراق به ۱۰ کشور اول واردکنندهی اسلحه ارتقا پیدا کردند و حدود ۷۵ درصد از درآمد نفت خود را در برابر تسلیحات نظامی تقدیم کشورهای صادرکنندهی اسلحه کردند.
این کمکهای تسلیحاتی صرفاً نوعی فرصتطلبی اقتصادی غیرهماهنگ و افسارگسیخته نبوده است. نوع کمکها و شیوهی ارائهی آنها الگوی سیاسی مشخصی را دنبال میکند. فرهنگ معتقد است آزادسازی خرمشهر در سال ۱۹۸۲، نقطهی عطفی در جنگ بود که سبب شد تمرکز فعالیتهای اقتصادی و نظامی سایر کشورها و میزان کمکهای آنها به دو کشور ایران و عراق به میزان قابل توجهی تغییر کند. از زمان آزادسازی خرمشهر در سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۲ میلادی)، و شروع حرکتهای تهاجمی ایران به خاک عراق، کمکهای مالی و تسلیحاتی کشورهای خلیج فارس به عراق افزایش پیدا کرد، در حالی که همین کشورها در دو سال آغازین جنگ از خطر توسعهطلبی حزب بعث و دولت صدام حسین در منطقه بیمناک بودند.
ادامهی جنگ اما بیم آنها را تخفیف داد و حتی اطناب جنگ توانست خطرِ دو دشمنِ اصلی اعراب سنتی، یعنی ارتش عراق و انقلاب ایران را، تا مدتی دور نگه دارد. شوروی نیز که تا ۱۹۸۲ به ایران (و همینطور به عراق) تسلیحات نظامی میفروخت، از ۱۹۸۲ به این سو به دلایلی با تهران اختلاف پیدا کرد و در ادامه تسلیحاتش را منحصراً در اختیار عراق میگذاشت. دیدگاه آمریکا به جنگ ایران و عراق وسیعتر و بلندنظرانهتر بود. این کشور میخواست جنگ ادامه پیدا کند، اما تا آنجا که سایر کشورهای تحت حمایت آمریکا و همینطور فعالیتهای تجاری در منطقه دچار ضربه نشوند.
در تمام دوران جنگ، عراق از امکانات و ارتباطات بیشتر جهانی برخوردار بود و از این جهت به راحتی میتوانست تجهیزات و امکانات نظامی خود را بهبود و توسعه دهد. ایران اما بابت تحریمهای آمریکا (پس از اشغال سفارت این کشور) از بزرگترین حامی نظامی خود جدا افتاده بود و در نتیجه ارتش ایران (که با تجهیزات نظامی آمریکایی مسلح شده بود) دچار کمبودهای اساسی در مهمات و قطعات یدکی نظامی خود شد.
اما واضح است که وابستگی ایران به آمریکا (به خصوص وابستگی نظامی این کشور) نمیتوانست یک شبه و با یک انقلاب اسلامی رفع و رجوع شود. جنگ زودهنگام با عراق، ضرورت ارتباط با غرب و شرق را پررنگتر کرد و بخشی از انقلابیون مذهبی را از رویای انقلاب اسلامی بیدار کرد. همزمان که آنها در صحنه عمومی شعار مرگ بر امریکا و اسرائیل سر میدادند، در خفا حاضر بودند برای بقای حکومتشان حتی با «شیطان» معامله کنند.
با حکم شرعی خمینی بخشی از وابستگی نظامی ایران به اسرائیل و امریکا دست کم تا زمان رسوایی «ایران گیت» ادامه پیدا کرد
گزارشهای مختلف نشان میدهد که از همان اوایل جنگ، اسرائیل از طریق دلالهای اروپایی به ایران اسلحه میفروخت و کشورهای متحد آمریکا نیز به طور پیوسته معاملات جدیدی برای ایران، این کشور تشنه به تسلیحات، جوش میدادند. منصور فرهنگ مینویسد از ژانویه ۱۹۸۰ بخشی از تسلیحات نظامی ایران که دلالهای اروپایی میفروختند از سوی اسرائیل فراهم میشد. او داستانی را نیز نقل میکند: وقتی وزیر دفاع وقت ایران از موضوع اطلاع پیدا کرد، زیر بار این مسئولیت دچار هراس شد. از این جهت نزد امام رفت و ماجرا را با او در میان گذاشت. خمینی نیز در پاسخ حکم کرد که اگر دلالها خودشان اسرائیلی نیستند، وظیفهی ما نیست که بپرسیم اسلحه را از کجا میآورند.
به این ترتیب، و با حکم شرعی خمینی بخشی از وابستگی نظامی ایران به اسرائیل و امریکا دست کم تا زمان رسوایی «ایران گیت» ادامه پیدا کرد.
ایران و اسرائیل: دشمنی با مزایا
با این حال مبادلات اسرائیل با ایران و مراودات این دو کشور بیشتر از آن بود که بتواند با حکم خمینی رفع و رجوع شود. دستکم برخی از مقامات ایران (به ویژه شخص اکبر هاشمی رفسنجانی) از این مبادلات اطلاع داشتند، و نه تنها اروپاییها بلکه همینطور دلالهای اسرائیلی در این معاملات نقش پررنگی ایفا میکردند.
مبادلات پشت پرده ایران و اسرائیل اهدافی مهمی داشت که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد[2]:
مبادله و مدیریت جمعیت بین دو کشور: در سال ۱۹۸۰، پس از آغاز جنگ ایران و عراق، نمایندگان ایران و معاون وزارت دفاع اسرائیل در پاریس با یکدیگر دیدار کردند و در ازای امکان رفتن یهودیان به اسرائیل، این کشور با دادن اسلحه به ایران موافقت کرد. احتمالا منفعت این مبادله از یک سو این بود که ایرانِ اسلامیشده از جمعیت یهودی خود خلاصی مییافت تا از سوی دیگر اسرائیل که در آن سالها طرح اشغال اراضی فلسطین را پیش میبرد، از نفرات و مایملک یهودیان ایران بهرهمند شود: به عبارتی مهاجرت یهودیان و به تبع آن مهاجرت سرمایه از ایران به اسرائیل موضوعی است که هم به لحاظ جمعیتی و هم اقتصادی مطلوب اسرائیل بوده است.
پیش از ایران، موج مهاجرت یهودیان عراق به اسرائیل موجب شده بود عراق بخش مهمی از فعالان اقتصادی و روابط تجاری بینالمللی خود را از دست بدهد. شرایط این مهاجرتهای پنهانی از سوی سازمان اطلاعات اسرائیل، موساد فراهم شده بود. پس از انقلاب ایران برنامههای مشابهی بر انتقال کلیمیان این کشور به راه افتاد.
نفت ارزان در برابر تسلیحات: در پی جنگ ایران و عراق، با افزایش قیمت نفت، کشورهای تولیدکنندهی اسلحه بهتر از سایرین توانستند این بحران جهانی را دور بزنند. ایران با پیشنهادات اغواگرانه دلالهای اسلحه را به خود جلب کرد. در عین حال صنایع نظامی اسرائیل که با انقلاب اسلامی ایران دچار ورشکستگی و بحران شدیدی شدند، توانستند راه خود را دوباره پیدا کنند و از فرصتهای جدید بهره ببرند.
ارزش تسلیحات فروخته شده به ایران در سه سال اول جنگ در مجموع به ۵۰۰ میلیون دلار میرسید. اما این رقم تا سال ۱۹۸۶ به طرز قابل توجهی افزایش پیدا کرد. London Observer در سال ۱۹۸۶ تخمین زد که فروش تسلیحات اسرائیل به ایران به رقم سالیانه ۵۰۰ میلیون دلار رسیده است[3]. نیویورک تایمز در همین سال نوشت که از آغاز جنگ، ایران حدوداً ۹ میلیارد دلار تسلیحات از سرتاسر دنیا خریداری کرده[4]. مهمترین کشورهایی که در این دوران به ایران تسلیحات فروختند عبارتند از لیبی، کره شمالی، سوریه، چین، در کنار برخی دیگر از کشورهای متحد امریکا که راه غیرمستقیم خرید تسلیحات امریکایی را برای ایران فراهم میکردند. مقامات اسرائیلی در عین تثبیت خود در منطقه میخواستند که صنعت داخلی و ناب نظامی خود را ایجاد کنند و موفق هم شدند. اسرائیل در طی دهههای اخیر توانست به برترین و پیشرفتهترین قدرت نظامی منطقه بدل شود.
کنترل توان نظامی عراق و مهار زدن بر پیروزیهای صدام حسین: عراق در دوران جنگ دشمن مشترک ایران و اسرائیل بود. پیش از جنگ عراق کشور قدرتمند جهان عرب محسوب میشد که ناسیونالیسم عربی و ضدصهیونیستی را تبلیغ میکرد. از طرف دیگر اسرائیل استراتژی سیاست خارجه خود را ارتباط با ملتها و اقلیتهای غیرعرب در منطقه گذاشته بود. مهمترین دشمنان دولت اسرائیل مصر، سوریه و عراق محسوب میشدند. پس از معاهده صلح بین مصر و اسرائیل در ۱۹۷۹، جنگ عراق با ایران بهترین فرصت برای اسرائیل بود تا دشمنان سنتی خود را از میان بردارد. اطنابِ جنگ، عراق را از تأمین مالی و نظامی گروههای مبارز عرب و ضدضهیونیست در منطقه بازمیداشت.[5]
در سال ۱۹۸۰، پس از آغاز جنگ ایران و عراق، نمایندگان ایران و معاون وزارت دفاع اسرائیل در پاریس با یکدیگر دیدار کردند و بر سر مبادله «یهودی در برابر اسلحه» به توافق رسیدند
بنابراین به زعم دولت اسرائیل، عدم موفقیت عراق در شکست دادن ایران به نوعی شکستِ توسعهطلبی حکومت بعث و در نتیجه شکست پروژهی اتحاد قدرتمند عربی بود. دستکم به زعم مقامات اسرائیلی، ادامهی مذاکرات پشت پرده و مخفیانه ایران و اسرائیل نیز میتوانست دو کشور غیرعربی در منطقهی خاورمیانه را به لحاظ سیاست خارجه بار دیگر با یکدیگر هماهنگ کندــ حتی اگر نتواند آنها را از نقطهنظر سیاستهای داخلی و ایدئولوژی حکومتداری به یکدیگر نزدیک کند.
یکی از مهمترین عملیات نظامی موفق علیه عراق عملیات اپرا در سال ۱۹۸۱ بود که از سوی اسرائیل صورت گرفت. طی این عملیات تأسیسات اتمی عراق به طور کامل نابود شدند. گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه این عملیات اسرائیل نمیتوانست بدون دستیابی به اطلاعات امنیتی و نظامی که ایران طی عملیات پیشین خود در عراق به دست آورده بود، موفق شود. ایران پیش از آن در عملیات شمشیر سوزان (سپتامبر ۱۹۸۰) به تأسیسات اتمی حمله کرده بود اما تنها موفق شد که به تأسیسات ثانویه آن آسیب برساند. برخی از گزارشها ادعا میکنند که اسرائیل اطلاعات و نقشه سایت هستهای اوسیراک را از طریق ایران به دست آورده است. عملیات اوپرا باعث شد عراق نتواند به قدرت هستهای خاورمیانه بدل شود، و سایر دولتهای منطقه را نسبت به توسعهطلبی صدام آسودهتر کرد. [6].
به طور خلاصه، بیشتر مبادلات ایران و اسرائیل در دورهی جنگ، علیرغم دشمنی ظاهری آنها با یکدیگر، برای هر دو کشور مزایایی در پی داشت. طرف ایرانی به تسلیحاتی دست پیدا میکرد که به خصوص وضعیت نیروی هوایی این کشور را به شدت بهبود میداد. طرف اسرائیلی نیز به درآمدهای ارزی کلان، آزادسازی گروگانهای آمریکایی و اسرائیلی در لبنان، و قدرت و نفوذ بیشتر اطلاعاتی و امنیتی در منطقه دست مییافت.
ایران و عراق هر دو، در نبود هیچ فشار بینالمللی، هیچکدام از پیشنهادات برای صلح را جدی نگرفتند و پس از آزادسازی خرمشهر، جنگ را بی هیچ پیروزی چشمگیری ادامه دادند.
باید توجه کرد که تمام این مراودات به معنای حمایت اسرائیل از ایران تا پیروزی کامل نبود. در وضعیتی که ایران قرار داشت و حمایتهای زیاد منطقهای از عراق، فروش تسلیحات به شیوهای مدیریت شده نمیتوانست لزوماً به پیروزی ایران منجر شود. کما اینکه این کمکها نشانهی ادامه وابستگی ایران به تسلیحات ساخت امریکا بود و در عین حال اسرائیل را امیدوار میکرد که متحدی هر چند نامطمئن در منطقه خاورمیانه داشته باشد.
وطنپرستان آمریکایی، این اقدامات اسرائیل را نوعی خیانت به منافع کشورشان میدانند؛ با این استدلال که هنوز یک سال از انقلاب ایران نگذشته و در حالی که دیپماتهای آمریکایی گروگانِ تهران هستند، اسرائیل به ایران تسلیحات فروخته است. اما نباید حتی تصور کرد که نهادهای امنیتی آمریکا از این مبادلات بیخبر بودهاند. به خصوص با فاش شدن ایران گیت در ۱۹۸۶، معلوم شد که دستگاههای امنیتی در دولت امریکا در جریان مذاکرات و مبادلات ایران و اسرائیل بوده و این بار خود دولت ایالات متحده آمریکا آمادگی دارد که برای آزادسازی گروگانهایش در لبنان و دستیابی به منافع بیشتر، خود مستقیماً با ایران پساانقلابی مذاکره کند.
برندهی جنگ که بود؟
تامینکنندگان تسلیحات برندگان جنگ ایران و عراق بودند.
اسرائیل یک برندهی جنگ بود، و تقریباً توانست به همهی اهداف خود دست پیدا کند و دشمنان عربی و ایرانیاش را تا حد خوبی کنترل کند.
آمریکا نیز یک برنده جنگ بود چرا که به بهانهی حمایت از کشورهای خلیج فارس توانست نیروهایش را در خاورمیانه مستقر کند.
کشورهای خلیج نیز یکی از برندگان جنگ بودند، چرا که این دو رقیب مهم منطقهای، یعنی عراق و ایران را با حجم عظیم بدهی و عقبماندگی اقتصادیشان، پشت سر گذاشتند.
شکستهای نظامی و اقتصادی ایران و عراق مطلوبترین نتیجه جنگ برای امپریالبسم جهانی بود. جنگ هیچگاه نباید رخ میداد و هر اقدام مشترک بینالمللی برای پایان دادن جنگ، شایستهتر از معاملههای نظامی و امنیتی با اسرائیل و آمریکا (آن هم به نام وطنپرستی و دفاع مقدس) بود. ایران و عراق هر دو، در نبود هیچ فشار بینالمللی، هیچکدام از پیشنهادات برای صلح را جدی نگرفتند و پس از آزادسازی خرمشهر در ۱۹۸۲ شش سال دیگر از جنگ را با چندصدهزار کشته دیگر و بی هیچ پیروزی و موفقیتی چشمگیری ادامه دادند.
پانویس:
[1] Mansour Farhang, The Iran-Iraq War: The Feud, the Tragedy, the Spoils, World Policy Journal, Vol. 2, No. 4, Fall, 1985, pp. 659-680
[2] Donald Neff, The U.S., Iraq, Israel, and Iran: Backdrop to War, Journal of Palestine Studies, Vol. 20, No. 4 (Summer, 1991), pp. 23-41
[5] Donald Neff, The U.S., Iraq, Israel, and Iran: Backdrop to War, Journal of Palestine Studies, Vol. 20, No. 4 (Summer, 1991), pp. 23-41