«حسین عسگراوی»، کودک شش ساله ضایعات جمع کن، از اهالی محله ای به نام «کوره ها» در حاشیه ماهشهر خوزستان، چند روز پیش در حالی که از گاری ضایعاتشان پیاده شده و بی هوا با رقص باد، در پی یک تکه مقوای کهنه می دویده است، توسط اتوبوس گذری زیرگرفته و کشته شد.
اتوبوس ایستاد اما تمام جان حسین روی سطح جاده پخش و پلا شده و به آنی مرده بود. یکی از مسافرها که دلدارتر از بقیه بوده، یک عکس از کالبد متلاشی کودک گرفته که در رسانه های محلی منتشر شده است.
ایرانوایر: ماهرخ غلامحسین پور
حسین فرزند چهارم یک خانواده به شدت محروم ساکن محله «طالقانی» یا کوره ها بود. او و دو برادر دیگرش از صبح علی الطوع در حاشیه جاده های منتهی به ماهشهر، در پی لیوان های پلاستیکی، شیشه های نوشابه، بطری های خالی آب، کاغذ، ضایعات نان و آشغال هایی بودند که مسافرها از پنجره اتوبوس های گذری به حاشیه جاده ها می ریزند یا دانه های روغنی که توسط ماشین های بزرگ ترانزیت از بندر امام خمینی به سایر نقاط کشور وارد یا خارج می شوند و از روی بار سرریز می کنند.
این روزها مرگ او و عکس بسیار دردناکی که از سر متلاشی شده اش روی سطح جاده، در رسانه های محلی منتشر شده، غم و اندوه تلخی بر دل ساکنان شهرک طالقانی یا همان کوره ها انداخته است.
«نعیمه نقمانی» که از ساکنان همین شهرک است، به «ایران وایر» می گوید:«حسین چهره بسیار معصوم و غمگینی داشت و هر روز صبح علی الطلوع که معمولا بچه های آن سن و سال باید خواب باشند، روی گاری ضایعات نشسته بود و چرت می زد. یکی دو بار او را دیدم که سرش با حرکت گاری ضایعات، پایین و بالا می شد. دو برادر بزرگ ترش که یکی از آن ها به نظرم دانش آموز دبیرستان و دومی هم 10 یا 12ساله است، گاری را می کشیدند و سه تایی راهی حاشیه جاده های اطراف منتهی به بندر “معشور” می شدند.»
نعیمه با این که خودش شرایط اقتصادی نابسامانی دارد اما می گوید هر بار این صحنه را می دیده، انگار یک نفر قلبش را جاکن می کرده است: «آن بچه واقعا نحیف و کوچک بود. برای مراسم ختمش رفتم. مردم خیلی با آن خانواده همدردی کردند. اما چه فایده؟ همه آن همدردی ها شام یک شب آن خانواده نمی شوند. اما به هر حال، مردم این حوالی با هم مهربانند. کسی نمی گوید خانه متوفی دو محله دورتر است یا به من چه؟ تمام مردم محله توی خانه محقر آنها جمع شده بودند. همان جا شنیدم که پدرش کارگر ساختمان است و از پس مخارج خانواده اش برنمی آید. تا پیش از مرگ دردناک حسین، آن ها سه برادر و یک خواهر بودند.»
«عباس عطایی»، رییس پزشکی قانونی بندر ماهشهر در گفت و گو با خبرگزاری «ایلنا»، مرگ کودک شش ساله زباله گرد را که در حال جمع آوری کارتن و پلاستیک توسط اتوبوس زیر گرفته شده، تایید کرده است.
آن ها زباله های قابل بازیافت را از سطح جاده ها جمع آوری و با گاری دست سازی که پدرشان سر هم کرده بود، به محل فروش ضایعات منتقل می کردند. گفته می شود مقوا و کاغذهای جمع آوری شده راحت تر از بقیه زباله های داخل گونی این بچه ها به فروش می رسد؛ هر کیلو مقوا ۵۰۰ تومان.
نعیمه از همسایه ها شنیده که گویا کودک شش ساله دنبال یک تکه مقوای کهنه بوده که با باد به این سو و آن سو می رفته وهمان دم طعمه اتوبوس شده است.
«حسین رضوی» روانشناسی خوانده و مدتی هم در یک موسسه توانمندسازی کودک و نوجوان محلی کار می کرده است؛ موسسه ای که فقط چهار ماه دوام آورده و مدت کوتاهی بعد از شروع فعالیتش، تعطیل شده و او هم به ناچار به کار آزاد روی آورده است.
می گوید اینجا از فعالیت برای نجات جان کودکان خبری نیست و چنان حضور سازمان بهزیستی و سازمان های دولتی مسوول کم رنگ و ندیدنی است که هیچ کسی حتی به خاطرش نمی آید چنین اسمی هم وجود دارد:«ای کاش تعدادی از فعالان حقوق کودکان ساکن مرکز و شهرهای بزرگتر روی معضل جدی و بزرگ کودکان کار منطقه ویرانه ماهشهر و بندر امام و خصوصا شهرک های حاشیه این دو شهر تمرکز می کردند.»
می گوید تعداد کودکان کار در این مناطق بیداد می کند و آمار آنها به شکل محسوسی در حال افزایش است:«البته هیچ آمار دقیقی از کودکان کار این منطقه وجود ندارد چون آن ها دغدغه هیچ موسسه یا نهاد دولتی و غیر دولتی نیستند.»
به گفته او، در مورد تصادفات منجر به فوت این کودکان هم آماری وجود ندارد: «ولی محلی ها مداوما در جریان اخبار مرگ ومیر یا تصادف کودکان و بزرگسالانی قرار دارند که در حال جمع آوری دانه های روغنی و ضایعات حاشیه جاده ها هستند.»
نعیمه هم معتقد است حداقل یک خانوار از هر سه خانوار ساکن محله کوره ها روزگارشان با جمع آوری ضایعات می گذرد:«شاید آماری وجود نداشته باشد یا کسی اساسا دغدغه امثال ما را نداشته باشد اما خودمان که کور نیستیم. با نگاهی به همسایه هایمان می توانم بگویم این جا تعداد خانواده هایی که تمام درآمد زندگیشان را از پرسه زدن و کیلومترها راه رفتن و راندن گاری ضایعات درسطح جاده ها می گذرانند، کم نیست.»
عمده ساکنان شهرک طالقانی یا کوره ها را عرب های ساکن خوزستان و جنگ زدگان جنگ هشت ساله بین ایران و عراق تشکیل می دهند. کودکان این شهرک از سن پنج سالگی به کار جمع آوری ضایعات یا کارهای متفرقه دیگری مثل دستفروشی، شستوشوی قبور درگذشتگان، کارگری و فرش شوری در بخش های دیگر شهر مشغول هستند و دیدن کودکان کم سن و سالی که گاری به دست در سطل های زباله تجسس می کنند، بسیار عادی و معمول است.
حسین محل تردد اغلب این کودکان را سراسر جاده «تاسیسات بندری» می داند؛ جاده ای که ابتدای آن از فلکه پلیس راه سربندر آغاز و پایان آن به دروازه ورودی بندر امام خمینی منتهی می شود. این جاده محل عبور و مرور کامیون های ترانزیت بزرگ حمل دانه های روغنی، گندم، مواد غذایی و مواد دامی و خوراکی وارداتی یا صادراتی است: «آن ها گونی هایشان را که تا نصفه تا زده شده اند، کنار جاده می گذارند. عمدتا یک جاروی دسته بلند هم دارند و روزگارشان را در گرمای جاده، با بطری های دورریز حاوی آب و نوشیدنی های نیم خورده مسافرها می گذرانند. آن ها دانه های روغنی ریخته شده از گوشه و کنار کامیون ها را جمع می کنند. روزانه چندین و چند کشتی بزرگ در بندر امام خمینی پهلو می گیرد و بارش را تخلیه می کند. عمده این بار گندم، دانه ذرت و دانه های روغنی خوراک دام و طیور است. گاهی روزانه هزار تا دو هزار کامیون در سطح این جاده می روند و برمی گردند و همین هم خانواده های کم درآمد را به سطح این جاده می کشاند. جالب است که این افراد ضایعات و دانه های روغنی جمع آوری شده در طول جاده را بین خودشان تقسیم می کنند و در محدوده و قلمرو همدیگر وارد نمی شوند.»
نعیمه هم گاهی شاهد مادرانی است که با پهن کردن یک ملحفه بزرگ در حاشیه جاده، در حال الک کردن دانه های روغنی سرریز شده از ماشین های سنگین حمل بار هستند: «آن ها زندگی دردناکی دارند. نه این که ما نداریم. من هم اهل همین منطقه هستم و توی خانه مردم کارگری می کنم. اما شرایط یکی مثل من که چهار ستون بدنم سالم است و می توانم کارگری کنم، به مراتب بهتر از آن ها است. شب ها کارشان پاک سازی محصولات جمع آوری شده است. هرچه که از سطح جاده و حاشیه آن جا جمع کرده اند را تمیز می کنند و یا به مصرف خانگی می رسانند و یا به صاحبان دامداری های دور و اطراف می فروشند.»