محمد تنگستانی
ایرانوایر:
در اولین بخش از این گفتوگو، نویسنده کتاب « روانشاسی خشونتِ سیاسی»، رضا کاظمزاده در خصوص تاثیرات اجتماعی سانسور بر هنر گفت:«اگر نگاهی کوتاه به این چهار دهه، حکومت جمهوری اسلامی، داشته باشیم متوجه می شویم که در این دوره، نه تنها حکومت از سیاسی گردانی پهنه همگانی کوچکترین ابایی نداشته و ندارد بلکه خود چنین شیوهای را به شکلی گسترده و با شدت تمام (در هر دو حوزه عمومی و خصوصی) بکار گرفته است. پر واضح است که در چنین شرایطی هم پارادایم اصلی «هنر متعهد» (سیاسی گردانی پهنه همگانی) و هم «سمبولیسمی» که بر مبنای تفکیک محتوا از صورت شکل گرفته است ناکارآمد میشوند و خاصیت برندگی و ستیزه جویی خویش را از دست میدهند. نباید از یاد ببریم که رژیم اسلامی خود از طرفداران جدی و سرسخت پارادیام «هنر متعهد-انقلابی» است. یکی از دلایل اصلی افول تدریجی پارادایم «هنر متعهد» در حوزه های گوناگون فرهنگی-هنری پس از انقلاب ۵۷ نیز به همین موضوع باز میگردد». در ادامه دومین بخش از گفتوگوی ایرانوایر با رضا کاظمزاده را میخوانید:
اعمال و تداوم سانسور در حوزههای اجتماعی و هنری آیا سبب ترویج خشونت در فرهنگ یک جامعه میشود؟
ـ سانسور در همه شکلهای گوناگونش (حتی سانسور فیلمهای پورنوگرافیک) در ابتدا خود شکلی از اعمال خشونت است و دقیقا به همین دلیل نیز میتواند در جامعه واکنشهای خشونت بار برانگیزد. البته نوع خشونت، شدتش و همینطور تاثیراتش بر اجتماع بنا بر شکلهای گوناگونی که سانسور به خود میگیرد تفاوت میکند.
اما چرا سانسور نوعی از خشونت است؟ در درجه نخست سانسور خشونت نسبت به کسی است که اثرش را سانسور میکنند. یعنی بدون فراهم آوردن امکان بحث و نظر در اجتماع و دادن حق دفاع از نظر و رویکرد خویش در برابر محکمهای صالح، هنرمند را از یکی از مهمترین حقوق اولیه انسانیاش (حق آفرینش آزادانه) محروم میکنند. امروزه «مادام بوآری» گوستاو فلوبر، داستانهای مارکی دو ساد و همینطور تابلوهایی از جنس «سرآغاز جهان» (L’origine du monde) اثر «گوستاو کوربه» از زمره آثار ادبی یا هنری در حد عالی قلمداد میشنوند در حالی که در زمانه خودشان نوعی فضاحت و توهین به عفت عمومی تلقی، میگشتند.
بدین ترتیب هیچگاه نمیتوان از سانسور مثبت صحبت کرد. سانسور در زمینه هنر و فرهنگ، حتی وقتی برای مقابله با نفرت پراکنی بر علیه انسانها و لایههای شکننده و ضعیفتر اجتماع (مهاجران، کودکان، زنان، همجنسگرایان و غیره) صورت میگیرد باز هم شر است اما شری که به خاطر برخی ملاحظات واقعی و انسانی، ضروری تشخیص داده شده است، یعنی نوعی «شر ضروری» است که باید با رعایت دقیق قوانین و بررسی تمامی جوانب موضوع اعمال شود.
از سوی دیگر سانسور نوعی اجحاف در حق مخاطب نیز هست و در نتیجه یکی از انواع «خشونت نمادین» به شهروندانی تلقی میگردد که قوه عقلانی و قدرت قضاوت شان نادیده انگاشته شده است. در این حالت طرفداران سانسور اغلب برای توجیه آن، به «جریحه دار کردن افکار عمومی» یا «اخلاق جمعی» متوسل میشوند اما در حقیقت میخواهند از به پرسش کشیدن گفتمانهای رسمی و ارزشهای گروههای حاکم جلوگیری به عمل آورند.
به باور من هنر بازتاب جامعه و اتفاقات اجتماعی است. سانسور هنر و هنرمندان و استفاده مکرر و بیشاز حد از ایهام درهنر، میتواند یکی از علتهای ترویج خشونت کلامی در ایران امروز باشد؟
ـ مسلما سانسور هنر، هنری که یکی از عالیترین دستاوردهای فرهنگی در هر اجتماعی محسوب میشود، میزان خشونت در اجتماع را افزایش میدهد. در ارتباط با فرد و اجتماع، هنر دو کارکرد بسیار مهم در جوامع مدرن برعهده گرفته است. در درجه نخست هنر یکی از روشهای اصلی برای پالایش رانشهای مرگ و خشونت است. یعنی ابزاری که امکان طرح بهنجار موضوعاتی در اجتماع را فراهم میآورد که معمولا یا امکان طرحشان در پهنه همگانی دشوار است یا این که به دلیل تولید عواطف و رانشنهای منفی (خشم، ترس و غیره) بر پیوندهای اجتماعی تاثیر منفی برجای میگذارند. هنر با پالایش این عواطف و رانشها نه تنها امکان طرح مشکلات در فضایی امن را فراهم میآورد بلکه حتی گاهی با ایجاد نوع ویژهای از آگاهی که خاص خود اوست امکان گفتگو و بحث میان لایه های گوناگون جامعه را فراهم آورده از تضیف پیوندهای اجتماعی جلوگیری به عمل می آورد.
کارکرد دوم هنر، طرح امر خصوصی در پهنه همگانی است. هنر در دنیای مدرن به مهترین ابزار برای طرح امر جزیی، فردی، اغلب نامتعارف و عمیقا درونی و انتیم در اجتماع و در پهنه همگانی تبدیل شده است. از این زاویه در خواستِ هنر مدرن بر خودبنیادی، نوعی تقابل با عقل جمعی، نگاه متعارف و ارزشهای حاکم وجود دارد. خودبنیادی هنر مدرن که با رشد سوبژکتیویته هنرمند همراه است، به نوعی میان دو پهنه خصوصی و همگانی تعادل برقرار میسازد و ندای امر خصوصی، فردی، نامتعارف و در بسیاری از موارد هنجارشکن را در پهنه همگانی محیا میکند. در شرایط کنونی یکی از معیارهای مهم برای تشخیص یک جامعه دمکراتیک، امکان طرح امر خصوصی-فردی در پهنه همگانی است و به وسیله آن نظام اجتماعی به تفاوت فضایی برای طرح در اجتماع و به فرد امکانی آشکار (یعنی بدون احساس شرم، گناه یا فشار گروه های اجتماعی) برای تحقق خویش در میان گروههای انسانی را اعطا میکند. از سوی دیگر، هنر مدرن با افزایش شناخت متقابل افراد متفاوت از یکدیگر، به مرور روحیه همبستگی دمکراتیک را (منظور آن نوع از همبستگی است که از اعضایش همانندی و پیروی از ارزشهای واحد را طلب نمیکند و بر امر نامتعارف ارج میگذارد) تقویت می کند.
در سالها و دهههای گذشته ه بهانه سیاهنمایی، بارها شاهد سانسور و توقیف فیلمهای سینماگران ایرانیبودهایم. گمان میکنید سانسور مشکلات اجتماعی در هنر کمکی به جامعه میکند؟
ـ اصطلاح «سیاه نمایی» در کادر نظام سانسور در جامعه ما، یعنی فاصله گرفتن از آرمانهایی که حاکمیتِ تمامیتگرا میخواهد به جای واقعیت، به عقل و شعور انسانها تحمیل کند. در چنین موقعیتی تنها کافی است که شما به «واقعیت موجود» از هر نوعش وفادر باقی بمانید تا به «سیاه نمایی» و اقدام بر علیه جهان معنایی قدرت حاکم متهم شوید. از این زاویه حتی میتوان گفت که بزرگترین دشمن نظام تمامیت خواه، عَلَم کردن ایده آلی متفاوت در برابر ایده آل قدرت حاکم نیست بلکه طرح واقعیات ساده است. هنری که از واقعیتهای انسانی سخن میگوید بی آن که به آن معنایی سیاسی دهد، خود را در تضاد با گفتمان تمامیت خواهی قرار نمیدهد بلکه به سادگی آن را انکار میکند.
عدهای بر این باور هستند که سانسور سبب خلاقیت میشود. رویکرد شما به این موضوع چیست؟
ـ سانسور در درجه نخست و بیش از هر امر دیگری، به خلاقیت صدمه میزند. یا موجب سرکوبش
میشود یا شرایط انحراف از مسیرش را محیا میکند. تلاش برای یافتن خصوصیات مثبت برای سانسور به سان کوشش انسانی است که میخواهد برای امری که وظیفهاش انکار معناست، معنایی بیافریند. اگر گاهی در اجتماعی استبداد زده یا تمامیت خواه، ما با رشد هنر روبرو بودهایم، این امر نه بواسطه سانسور بلکه علارغم آن روی داده است. سانسور در واقع میخواهد خلاقیت را قانع کند که تنها یک رویکرد برای خلق کردن جهانهای معنایی یا یک استیل از نظر زیبایی شناسی وجود دارد و بس: «حقیقت یکی است تنها انحراف است که بی شمار است.» این شعار تمامی نظامهای سانسورچی در عرصه هنر است. فرض یگانگی حقیقت در ذاتش با خلاقیت تضاد دارد. اگر حقیقت تنها یکی باشد، ما نه با خلاقیت بلکه با تکرار روبرو خواهیم بود.