مجلس شورای اسلامی بر خلاف ادعای مسئولان حکومت، که مجلس عصاره ملت است، به تمام معناعصاره اخلاق و فرهنگی است که نظام ولایت فقیه چهار دهه است بر کشور و ملت ایران حاکم کرده است. اخلاق و فرهنگی که دروغ و حیله گری را تحت عنوان دروغ های مصلحتی و کلاه های شرعی مجاز می دانند. نمونه آخر از این دروغ های به اصطلاح مصلحت آمیز سوگند حسن روحانی بود که بدون ذره ای لکنت زبان گفت که ما در کشور بحران نداریم و سپس دروغ های بزرگتر عطااالله مهاجرانی در توجیه سخنان ریاست جمهور اسلامی در مصاحبه با بی-بی-سی.
البته شاید گفته شود که این اصولا روش سیاستمداران حرفه ای است که بخاطر مصالح بزرگتر و یا امنیت و آسایش عمومی از گفتن برخی از حقایق در مجامع عمومی پرهیز می کنند و حتی حاضرند در برابر سوال مشخص از طرف خبرنگاران دروغ بگویند و یا ابراز بی اطلاعی نمایند و به اصطلاح پاسخ دیپلماتیک بدهند.
در ظاهر امر می توان گفت که چه دروغ گویی های رئیس جمهور اسلامی حسن روحانی و چه دروغ گویی های معمول سیاست مداران حرفه ای هر دو کاری غیر اخلاقی اند و از این نظر تفاوتی بین ایندو نیست. اما با کمی دقت می توان یک تفاوت بسیار مهم بین این دو نوع از دروغگویی را شناسایی کرد.
در اینکه اصولا در دنیای مدرن، امر سیاست در پیوند بسیار نزدیک با امر حکومت و یا دولت قرار می گیرد، بطوریکه هر دو را می توان بعنوان دو طرف یک سکه به حساب آورد، شکی نیست؛ و نیز تردیدی در این حقیقت نمی توان داشت که اقتدار یک حکومت و دولت بستگی مستقیمی به توانایی آن در اعمال و جاری کردن اراده معطوف به قدرت در تمام مناسبات اجتماعی دارد، بطوریکه می توان گفت که حکومت و قدرت نیز دو سوی یک سکه را به نمایش می گذارند. البته واضح است که امروزه ابزار اعمال قدرت صرفا در خشونت و قهر خلاصه نمی شود و حکومت ها از ابزار های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیار پیچیده ای برای تثبت قدرت خود استفاده می کنند. فرایندی که سیاست و سیاست ورزی را تبدیل به یک حرفه مشخص کرده است.
ماکس وبر در یکی از سخنرانی های درسی خود به موضوع سیاست بعنوان حرفه می پردازد و می گوید از دو منظر می توان به سیاست بعنوان یک وظیفه و یا حرفه نگاه کرد؛ یا یک سیاست مدار از طریق این حرفه زندگی خود را تامین میکند و بعبارت دیگر سیاست را برای زندگی خود انتخاب می نماید، و یا بر عکس، بدلایل آرمانی و یا علائق شخصی، برای سیاست و خدمت در این حوزه زندگی می کند. البته خود وی تصریح می کند که در بسیاری از موارد و بتدریج این دو زاویه ورود به سیاست به هم نزدیک می شوند بطوریکه مرز مشخصی بین ایندو روش ورود بسادگی قابل تشخیص نیست.
در سخنرانی درسی مزبور ماکس وبر بیشترین توجه خود را به نوع دوم سیاست پیشگی، آن نوعی که سیاست مدار زندگی خود را در خدمت سیاست قرار می دهد، معطوف می دارد، و بحث خود را به حوزه اخلاق و سیاست می کشاند. به اعتقاد ماکس وبر ارزشهای اخلاقی برای سیاست مداری که زندگی خود را در خدمت سیاست قرار داده است می توانند از دو منبع مختلف سرچشمه بگیرند؛ یا از اعتقادات (مذهبی، ایمان به رهبر کاریزما و یا ایدئولوژی حزبی) و یا از حس مسئولیت و وجدان شخصی. ارزشهایی که جهت گیریهای سیاسی او را تعیین می کنند و نقش مستقیمی در تصمیمات و مواضع سیاسی او بازی می کنند.
تفاوت بسیار مهم بین این دو منبع الهام بخش اخلاق در این واقعیت نهفته است که اعتقاداتی که ارزش های اخلاقی را تعیین، تبلیغ و دیکته می کنند در طول تاریخ همواره در قالب یک نهاد قدرتمند اجتماعی-سیاسی ظاهر شده اند و سمبل و نماد اصلی قدرت را به نمایش گذاشته اند. نمادی که معمولا و در یک فرایند تدریجی در یک رهبر فرهمند متمرکز گردیده است. نمادی که اطاعت محض از او جزو واجبات و حتمیات است، حتی اگر از این طریق وجدان شخصی زیر پا گذاشته شود. در این رابطه نمونه های فراوانی می توان یافت که اطاعت از رهبری فرهمند تا چه اندازه توانسته شخصیت و وجدان یک سیاست مدار را از درون تهی کند و او را تبدیل به مهره ای از نهاد قدرت سیاسی نماید.
ماکس وبر برای باز کردن این بحث به مذهب پروتستان اشاره می کند که چگونه مقامات کلیسای پروتستان توانستند مسئولیت شخصی و وجدانی که از این طریق شکل می گیرد را از مومنان و پیروان خود بگیرند و آن را فقط منسوب به خدای کلیسای نمایند، و به این طریق سربازان خود را بدون نگرانی و ترس از نتایج اعمال خود به جبهه های جنگ بکشانند، “که نگران نباشند خدای کلیسای پروتستان همه مسئولیت ها را بعهده گرفته است”. به عقیده ماکس وبر ژان کالون اصلاح طلب پروتستان اهل فرانسه اصلاحاتی را در این مذهب پیشنهاد و آغاز می کند و در رابطه با موضوع اخلاق و مسئولیت بر خلاف پروتستان های سنتی وظیفه دفاع از نهاد مذهب را بار دیگر به مسئولیت شخصی و وجدان درونی مومنان می کشاند که “فرد مومن نیز وظیفه و مسئولیت دفاع از مذهب را بعهده دارد و از این نظر باید در مقابل خدا پاسخگو باشد”. از نظر ماکس وبر بازگشت مجدد وجدان و مسئولیت حتی در این شکل مذهبی و کلیسایی آن نقطه آغاز نگاه مدرن و مدرنیزاسیون سیاست و بدنبال آن پر رنگ تر شدن نقش وجدان و مسئولیت سیاست مدار در دنیای امروز بوده است؛ که با سکولار شدن جوامع مدرن و به دنبال آن سکولار شدن سیاست، وجدان و مسئولیت سیاست مدار نیز از وظیفه دفاع از مذهب و خدای کلیسا به مسئولیت و وظیفه دفاع از حوزه عمومی و جامعه انسانی منتقل گردیده است.
اگرچه همانطور که در فوق آمد نمی توان در دنیای واقعی مرز مشخصی بین ورود به حوزه خدمات عمومی و سیاست بعنوان یک حرفه برای تامین زندگی و یا قرار دادن زندگی خود در خدمت سیاست و خدمات عمومی ترسیم کرد، اما ما می توانیم همان پیش بینی که ماکس وبر کرده بود که کالوینیسم راه مدرنیته در سیاست را با باز گرداندن مسئولیت شخصی به خود فرد هموار کرد، امروزه در برخی از سیاست مداران ببینیم که سیاست در درجه اول منبع درآمدی برای آنها نیست بلکه انجام وظیفه ای است برای حوزه عمومی و جامعه خود. در همین رابطه ماکس وبر بهترین و ایده آل ترین شرایط را زمانی تحقق یافته میداند که سیاست مداران مانند دانشمندان در درجه نخست بر اساس وجدان علمی و شخصی خود عمل کنند و علم و سیاست را منبع اصلی در آمد خود ننمایند.
واضح است که در آینه گفتار ماکس وبر پیرامون سیاست بعنوان یک حرفه، سیاست مداران جمهوری اسلامی چگونه ترسیم می شوند و در چه جایگاهی قرار می گیرند. برای مثال زمانی که حسن روحانی در ابتدای سخنان خود در مجلس شورای اسلامی می گوید که با رهبری نظام هماهنگ کرده است و قصد دارد سفارشات او را جامه عمل بپوشاند و هنگامی که قسم خدا می خورد که کشور دچار بحران نیست، آشکار است که وی بعنوان یک سیاست مدار قبل از هر چیز خود را عاری از هر مسئولیتی کرده و آنرا فقط به رهبر خود سپرده است.
البته حسن روحانی از عواقب این دروغگویی آشکار بخوبی آگاه است اما وظیفه و مسئولیت حفظ “نظام مقدس جمهوری اسلامی”برای وی وامثال عطاالله مهاجرانی، جایی برای وجدان و مسئولیت های شخصی و ارزشهای اخلاقی برخاسته از آن نگذاشته است. سیاست مداری که به این طریق خود را در اختیار نهاد قدرت قرار می دهد بسیار بسیار خطرناکتر از سیاست مداری است که زندگی خود را از طریق سیاست می گذارند.
سیاست مداری که برای گذران زندگی وارد حوزه خدمات عمومی و سیاسی شده است می تواند در معرض تناقض بین وجدان و مسئولیت شخصی از یک سو و مسئولیت ها و وظایفی که نهاد قدرت از او طلب می کند قرار گیرد و حتی این امکان و توانایی را دارد که در صورت وجود یک تناقض حل نشدنی بین وجدان و وظایفی که از او خواسته می شود یکی را انتخاب نماید. اما سیاست مداری که با ورود به سیاست وجدان و مسئولیت را یکپارچه به نهاد قدرت و رهبر خود سپرده است همانطور که هانا آرنت می گوید نمادی از ابتذال شر می گردد. ابتذالی که سیاستمداری چون حسن روحانی و پامنبر نشینانی مانند مهاجرانی را از درون خالی می کند و وا می دارد که بدون لکنت زبان ودر روز روشن دروغ بگوید و یا با خنده زهرآگین ملت ایران به مسخره گیرد، و شب نیز با وجدان آسوده سر بر بالین بگذارد؛ وجدانی که از اخلاق و مسئولیت شخصی خالی شده و آکنده از زهر ابتذال و شر گردیده است.