تنها ساعاتی پس از آن که احمد توکلی بر ایدۀ «گفت و گوی ملی» مُهر تأیید زد، «محسن رفیقدوست» گفت: «هنوز یک عده ماندهاند که باید از قطار انقلاب، پیاده شوند.»
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- «هنوز یک عده ماندهاند که باید از قطار انقلاب، پیاده شوند. آنهایی که معتقدند ما به بنبست رسیدهایم.»
این جمله که به تازگی آقای«محسن رفیقدوست» در گفت و گو با ایلنا بر زبان آورده از جنبههای گوناگون قابل تأمل است.
خاصه این که تنها ساعاتی پس از آن ابراز شده که آقای احمد توکلی راه حل مشکلات را «گفت و گوی ملی» دانسته و در توضیح آن گفته است: «اصل موضوع این است که مسایل داخلی باید درست شود. عمدۀ مسایل ما داخلی است و گفت و گوی ملی یکی از لوازم کار است. یعنی اگر کمتر دعوا کنیم و بر سر مشترکات صحبت کنیم برای همه بهتر و به نفع کشور خواهد بود.»
درست هنگامی که تصور میشد اصول گرایان میانه و چهره هایی مانند احمد توکلی همزبان با اصلاحطلبان و دیگر نیروهای سیاسی ایدۀ «گفت و گوی ملی» را برای خروج از مشکلات، مفید و بلکه لازم میدانند محسن رفیقدوست به میان آمد و سخنی گفت که انگار همچنان بر طبل حذف و طرد می کوبد.
اما هنوز از 22 بهمن 1396 یک سال هم نگذشته که رییس جمهوری در سخنرانی خود بر پیاده نکردن افراد از قطار انقلاب تأکید ورزید و گفت:« برخی را از قطار انقلاب پیاده کردیم که میتوانستیم پیاده نکنیم و اکنون باید همه را به این قطار دعوت کرد.»
به بیان دیگر یک طرف معتقد است «دیگران را به قطار دعوت کنیم» و طرف دیگر می گوید: « هنوز یک عده ماندهاند که از قطار انقلاب پیاده شوند. آنهایی که معتقدند ما به بنبست رسیدهایم.»
17 سال پیش و در آذر 1380 و در آغاز دورۀ دوم ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، غلامعلی حداد عادل به عنوان رییس فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی به «همشهری ماه» گفت: « یک عده بدون بلیت، سوار قطار اصلاحات شده اند». همین جمله تیتر آن مصاحبه هم شد. دغدغۀ حداد اما این نبود که چرا سوار قطار دوم خرداد هستند. انگی به آنها بود که «بلیت» ندارید و چون خود نسبتی با اصلاحات نداشت این سخن چندان جدی گرفته نشد و مهم تر این که برخی از مسافران قطار اصلاحات و نه قطار انقلاب را بدون بلیت معرفی می کرد و خواستار پیاده شدن کسی هم نشد اما 17 سال پس از آن، آقای رفیقدوست این تعبیر را دربارۀ «قطار انقلاب» به کار می برد.
او البته مشخص نمیکند که این سخن را از کدام جایگاه مطرح میکند؟ اگر خود مسافر است چگونه میتواند دیگر مسافران را بیرون اندازد و اگر خود را در زمره هدایت کنندگان میداند با چه عنوانی؟
وزیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سال 62 و در دولت میر حسین موسوی و مأمور خرید های نظامی از سوریه و لیبی و از فرماندهان وبرنامه ریزان سپاه در دهۀ 60 در دهۀ 70 در بنیاد مستضعفان مسؤولیت گرفت و پس از ماجرای پروندۀ پر سر و صدای برادرش ( مرتضی رفیق دوست) و فاضل خداداد یک چند در سطح اول رسانه ها مطرح نبود.
در سال های اخیر نیز بیشتر به خاطره گویی مشغول بوده که در عرف سیاسی به منزلۀ بازنشستگی غیر رسمی تلقی می شود و در میان خاطرات مختلف او خاطرۀ مربوط به یک مأمور دونپایۀ ساواک در پیش از انقلاب سر و صدای زیادی به پا کرد.
با این حال نمیتوان از گفته های اخیر او ابراز شگفتی نکرد زیرا:
– از قید «هنوز» استفاده میکند. به این معنی که پیاده شدن شماری از صاحب نظران و همراهان نه تنها مایۀ تأسف نیست که انگار یک پروژه بوده ولی کامل نشده و «هنوز یک عده ماندهاند.»
کافی است با سخن نقل شده از رییس جمهوری مقایسه شود تا عمق فاصله را نشان دهد.
– تا کنون صحبت از این بود که «خودشان پیاده شدهاند». اکنون اما از «پیاده کردن» است.
– شاید منظور او این باشد که « هر که فکر می کند ما به بنبست رسیده ایم باید از قطار انقلاب پیاده شود». به عبارت دیگر بر «قطار انقلاب» اصرار ندارد بلکه می خواهد «بنبست» را نفی کند.
این جمله را هم می توان واکنش به راهکار «همه پرسی» دانست. حال آن که «همه پرسی» با ساز و کار تعبیه شده در قانون اساسی آمده است.
آقای رفیقدوست اما به این پرسش پاسخ نمی دهد که مگر قطار با مسافر معنی پیدا نمی کند؟ آیا او قطار را خالی میپسندد؟
قیصر امین پور در شعر معروف خود سروده است:« قطار می رود/ تو می روی/ تمام ایستگاه می رود/ و من چقدر ساده ام/ که سال های سال در انتظار تو کنارِ این قطارِ رفته، ایستاده ام/ و به نرده های آن تکیه داده ام…»
قضیه خیلی روشن است. قطار به خاطر آدم هایی که می برد و می آورد و جا به جا می کند موضوعیت دارد نه صرف رفتن آن.
– ممکن است ایشان بگوید مسافران را نمیگوید. هدایت کنندگان را میگوید. اما این هدایت کنندگان دو گونهاند. یا منصوب مستقیم هدایت کنندۀ اصلی قطارند که طبعا نمی توانند پیاده شوند یا منتخب مسافران (مردم). با این وصف چه کسانی و چرا باید پیاده شوند؟ تنها اگر تصور کنند بن بست است؟!
ازسه حال خارج نیست. یا خطاب او به شهروندان ناراضی است که زیبنده نیست چون یادآور جمله معروف محمد رضا شاه در هتل رامسردر سال 54 خورشیدی است که هر که ناراضی است پاسپورت خود را بگیرد و از کشور خارج شود.
با این که در آن زمان واقعا چنین امکانی فراهم بود و قیمت ارز و ویزا نخواستن بسیاری از کشورها هم آن مجال را می داد ولی باز این حرف نکوهش شد و بر شاه، گران افتاد. چرا که هیچ ایرانی یی را نمی توان از سرزمین خود راند. به صرف این که سیاست یا دولت یا حکومتی را نمی پسندد. قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز حتی در قبال تبعید در داخل کشور سخت گرفته چه رسد بیرون از ایران.
در حالت دوم او به اصلاح طلبان یا غیر اصلاح طلبان و فعالان سیاسی یا مدنی که بیرون از حکومت هستند و پیشنهاد هایی چون همه پرسی را مطرح می کنند یا دربارۀ بنبست هشدار میدهند میگوید این قطار به راه خود ادامه میدهد. شما اگر ناراحت هستید پیاده شوید. اما نمی گوید از چه جایگاهی این سخن را می گوید؟ مالکیت قطار؟ مهم تراین که مگر قرار نیست قطار همین مسافران را از نقطه ای به نقطه دیگر برساند. اگر پیاده شوند مأموریت قطار چه می شود؟
فرض سوم اما محتمل تر و جدی تر است. خطاب مشخص او شخص رییس جمهور و دولت اند. اگر نمی توانید با همین وضعیت تازه اداره کنید پیاده شوید و این « پیاده شدن» اینجا به معنی کنار زدن سیاسیون و ورود نیروهای دیگر به صحنه است و خطاب مشخص آن را باید شخص رییس جمهوری و دولتمردان دانست. نگاهی از بالا به پایین و به این معنی که شما مأمور تدارک اید نه بیشتر.
حاج محسن رفیق دوست پیش از انقلاب در میدان بارفروشان تهران مشغول به کار بود و روز 12 بهمن 1357 اتومبیل بلیزر حامل امام خمینی را از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا و در میان امواج مردم، هدایت کرد و بعد تر در عرصه های نظامی نقش آفرین بود و سال هاست به فعالیت اقتصادی مشغول است.
در دهۀ 60 و در دمشق، روزی که همراه نخست وزیر وقت با حافظ اسد دیدار کردند و وزیر ایرانی معرفی شد رییس جمهوری فقید سوریه به طعنه گفت من تا به حال ژنرالی به این کوچکاندامی ندیده بودم.
همان فرمانده کوچکاندام و ریزنقش اما در کار تدارکات جنگ کارهایی کرد کارستان. منتها اعتبار همۀ اینها به قطاری است که مسافران را جا به جا کند.
از خالی کردن قطار چه سودی هست؟ این را اگر دیگران ندانند حاج محسن که باید نیک بداند. چرا که همواره در کار خرید و سود و زیان بوده است…