فیلم، جنگ را به شرایط امروز پیوند می زند و فقر را در منطقه دشت آزادگان خوزستان، در کنار چاههای نفتی که این روزها به نام میادین نفتی غرب کارون شناخته می شوند، به تصویر می کشد.
حمیدرضا شکوهی ـ فقر در کنار چاههای نفت… نمایی که همیشه برای کسانی که دغدغه دارند جذاب بوده است.
گاه سوژه گزارش مطبوعاتی شده، گاهی در کتابهای داستان و گاهی هم در کتابها و مقالات حوزه های جامعه شناسی و توسعه مورد توجه قرار گرفته؛ اما کمتر سوژه فیلم و سینما بوده.
با این حال نگاهها غالبا یک خطی و در جهت تقابل بین ثروت نفت و فقر در سایه نفت بوده و اگر قرار باشد نگاهی تازه تر به این مقوله شکل بگیرد، لازم است تفاوتی با نگاههای قبلی داشته باشد. این تفاوت را در مستند “زیر صفر مرزی” به کارگردانی مهدی افشارنیک و تهیه کنندگی علی جلیلوند دیدم.
از همان نام فیلم، نخستین جرقه در ذهن زده می شود که قرار نیست داستانی یک خطی ببینیم. نقطه صفر مرزی یک چیز است و زیر صفر بودن، یک چیز دیگر. مهم، پیوند دادن این دو است که در چه قالبی شکل بگیرد و وقتی می بینیم قالب، مفقودالاثر شدن یکی از فرماندهان عرب دوران جنگ است، موضوع جذابتر می شود.
زیر صفر مرزی، فقط داستان زیر صفر رفتن در نقطه صفر مرزی و در سایه چاههای نفت نیست. روایتی از ساکنان نقطه صفر مرزی است که عرب بودنشان را عامل تبعیض می دانند و این تبعیض، تازه هم نیست. شهید علی هاشمی، یکی از فرماندهان عرب ایرانی در دوران جنک با عراق، یک انسان معمولی است و فیلم، تعمدا بر این موضوع تاکید می کند تا فکر نکنیم با فردی ماورایی طرف هستیم. او هم مثل همه عرب های منطقه دشت آزادگان است. اما همین عرب بودنش عاملی است تا وقتی که مفقودالاثر می شود، شایعاتی درباره اش شکل یگیرد. مستند “زیر صفر مرزی” روایت جستجوی دو فرزند شهید علی هاشمی برای آگاهی از واقعیات زندگی و شهادت پدر شهیدشان است اما در این نقطه متوقف نمی شود.
جنگ را به شرایط امروز پیوند می زند و فقر را در منطقه دشت آزادگان خوزستان، در کنار چاههای نفتی که این روزها به نام میادین نفتی غرب کارون شناخته می شوند، به تصویر می کشد. روستاهایی که از حداقل های زندگی محرومند، شهرهایی که جوانانش با مدرک لیسانس، میوه فروشی می کنند و جوانانی که می گویند چون عرب هستند به آنها کمتر توجه می شود. آنها در نزدیکی چاههای نفتی زندگی می کنند که روزانه نزدیک به پنجاه میلیون دلار عاید این کشور می کند اما حتی از اشتغال این چاههای نفت، سهمی که می خواستند ندارند.
زیر صفر مرزی، اگر چه از شهید علی هاشمی آغاز می شود و روایت مفقودالاثر شدن او را پیگیری می کند، اما روایتی از زندگی یک شهید، به روال مستندهای معمول نیست.
شهید علی هاشمی، تنها یک بستر است تا فیلمی درباره فقر و تبعیض، در قالب آن شکل بگیرد. فیلم آنقدر صریح و عریان است که از شنیدن حرفهای راویانش، سبک می شوی. گویا همه جمع شده اند تا حرف دل مردمی را بزنند که از فقر و تبعیض گلایه دارند و فرقی ندارد این گلایه ها در محروم ترین نقاط مرزی، آن هم در کنار چاههای نفت شکل بگیرد یا در پایتخت ایران.
فیلم مستندی که زندگی یک فرمانده دفاع مقدس را محور قرار می دهد و از تصاویر و روایتهایی دست اول استفاده می کند، اگر در همین قالب بماند، می شود فیلمی مثل همه مستندهای دیگر. اما “زیر صفر مرزی” در این قالب نمی ماند و به این نقطه می رسد که هشت سال جنگ کردیم تا امروز، با مشکلاتی که همه می دانیم مواجه باشیم؟
تصاویر بکر، قابهای دیدنی، صحبتهای بی سانسور راویان و نمایش صادقانه فقر و تبعیض، ویژگی های مهم مستند “زیر صفر مرزی” است که حدود یک ساعت، مخاطب را آنقدر در خود غرق می کند که ناخودآگاه سوالاتی که راویان مستند مطرح می کنند در ذهن مخاطب نیز می چرخد و فکر او را درگیر می کند.
به دوست عزیزم مهدی افشارنیک که مستند دومش، قدمی بلند به جلو پس از مستند اولش بود، تبریک می گویم که این چنین هنرمندانه، دغدغه هایش را در قالب تصاویر و روایتهایی ناب، و اگرچه به عنوان یک مستند، اما وفادار به خط داستانی روشنی که مخاطب را همچون فیلمی داستانی با خود همراه می کند، صریح و صادقانه ارائه داده است. امید که در جشنواره سینماحقیقت به آنچه سزاوار آن است دست یابد