چنین بنظر میرسد که باید چهل سال دیگرهم بگذرد تا بفهمیم که بر ما چه گذشته است. پس از دو نسل، هنوز علت اصلی مصیبت و نکبتی که گریبان جامعه ما را فرا گرفته است، علتی که مقدم بر تمام علتها ست، بدرستی شناسایی نکرده ایم، یا اگر هم آنرا شناسایی کرده باشیم، از اعتراف بدان سر باز میزنیم و یا انکار میکنیم. البته سخت است که این حقیقت را بپذیریم که باور به “امام” و “امامت،” از دیرباز، بلای جان ملت بوه است و هنوز هم.
بسی بسیار نیز دشوار است که تصور نمود “امام” بر قومی ظهور یابد و بساط “امامت” را بگستراند، بدون آنکه آن قوم اعتقاد و ایمانی بامام و امامت داشته باشد؟ بدون آنکه قشری بنام “روحانیت” در دامن خود پرورش دهد که جماعت را هدایت و پاسدار و متولی امامت شود؟ قشری که امام و امامت را شناخته و از آنان موجود اتی بر ساخته، ماورایی، آگاه بر تمامی “باطنیات” و ملکوت جهان، آگاه بر درونیات هر فرد و جمعی. که امام همچون قلب است در پیکر آدمی. همچنانکه انسان بدون قلب بسرای ابدی می پیوندد، جهان بدون امام نیز دچار هرج و مرج، ظلم و ستم، فسق و فجور و فساد میشود. که امام “منظم جهان” است. افزوده بر این، امام، “معصومیت” را از پیامبر بارث برده و بر کنار از هر خطا و گناهی ست و تا آنجائی پیش روند که گویند که “مقام امامت اشرف بر نبوت است (آیت الله محمد حسین حسنی تهرانی، (ربیع الاول 1408 هجری قمری).” البته که علما و فقها از امام موجودی ساخته اند خدا گونه برخوردار از هر علم و دانش و دانایی هایی که کمتر کسی میتواند آنها را در نگارش باز تولید کند. چه فقاهت در شناسائی امام، مبالغه و گزافه گویی را باوج کهکشانها رسانده است.
حال باید پرسید، آیا آیت الله خمینی و پس از او آخوند، سیدعلی خامنه ای، میتوانستند به جلوه خداوند یکتا و یگانه، الله در آیند، اگر ما ایرانیان، مسیحی و یا بودایی و یا هر چیز دیگری بجز مسلمان دوازده امامی بودیم و یا بمیزانی که به امام عشق میورزیم به آزادی عشق میورزیدیم؟ اگر آیت الله ها و حجت الاسلام ها حکومت بر جامعه را حق مسلم خود فرض میکنند، آیا به آن دلیل نیست که به “امامت” و اصل و اصول آن باور داریم؟ که در واقع امامت است که زیر ساخت باورها، ارزشها، آداب و عادات و رسم و رسوم جامعه را شکل بخشیده است؟
مگر نه اینکه هر روز تکرار میکنیم و یا چه بخواهیم و یا نخواهیم در اذان صبحگاهی و نهار و شامگاهی بگوشمان فرو میرود که «لا الله… علی ان ولی الله.» بنابراین، اگر ولی فقیه بر ما حکومت میکند و قانون ما قانون ولایت فقیه میشود و رئیس جمهوری داریم که نوکر دربار “ولایت” است، آیا به آن دلیل نیست که فقیه نیز بمانند امام علی و یا حتی رسول الله، ولی الله است؟ که ولایت ادامه رسالت است و امامت تا “قیامت و انتقام ستانی از “خلافت” تا ابدیت؟
البته که ما نه به یک امام بلگه بدوازده تن از امامان، همه از تبارخونی رسول الله، اعتقاد داریم، اگرچه دوازدهمین در عالم غیب میزی ید و از آنجا ست که بنابر قول رئیس جمهور پیشین کشورمان، محمود احمدی نژاد، به مدیریت جهان می پردازد. هنوز، چه بسیارند خوشباوران ساده دلی که برای ملاقات امام عج بسوی چمکران میشتابند. از عشق و جان نثاری برای امامان، برای “معصومیت” و “مظلومیت” آنان، بویژه برای امام اول و سوم، چه میتوان برزبان راند که بیانگر میزان و شدت و طول و عرض غم و اندوهی باشد که شهادت آنان گریبان امامپرستان را برفشرد. همین بس که هرسال به روز عاشورا، روز مقاتله امام حسین بدست سپاهیان خلیفه مسلمین، یزید بن معاویه در صحرای کربلا، و 40 روز پس از مرگ امام سوم، اربعین بنگری، بروز عزا و سکواری، بدستهای مردانی که بهوا روند و سخت بر سینه ها فرودآیند، همچون پتگی سنگین بر سندان، بقمه ها که بر فرق سر فرود آیند، به تیغهایی که بدنها را خونین سازند، به سوخته دلانی که فرسنگها سینه خیزان خود را بمرقد امام میرسانند، بروزی که امامپرستان، خشونت نسبت بخویشتن را باوج خود میرسانند.
پس چه جای شگفتی ست اگر از این خاک پربار “امامزاده” است که میروید و دایم بر تعداد آنها افزوده میشود. بنا بر قولمعاون فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه، تعداد امامزاده ها از سال 1357 تا کنون 7 برابر افزایش یافته و به 8151 رسیده است که بعضا، تا بیش از 10000 هم تخمین زده اند.
امروز اگرجامعه ما با خطر جنگ، با خطر قحطی و گرسنگی روبروست، اگر آب کم و هوا آلوده و کشنده گردیده است، اگر بی عدالتی و نابرابری ها باوج خود رسیده اند، اگر گفتار و پندارنیک و رفتار نیک برخاسته از دوران باستان، امروز به دروغگویی و فریبکاری و غارتگری تبدیل و جامعه دچار انحطاط مادی و معنوی گشته و به دو طبقه غنی و فقیر تقسیم شده است: 1) طبقه ای که ثروت خود را در امامت فروشی و تف لیسی ولایت و یا دوستان و بستگان و پیروان وی، بدست آورده، طبقه ای که در غارتهای بزرگ و چپاول ثروت ملت بی مانند و مثال در تاریخ است و 2) طبقه فقیر، طبقه ای که هم اکنون طبقات متوسط جامعه، مثل کارمندان و معلمان نیز بدان پیوسته اند؛ اگر امروز اعتصاب و اعتراض اصناف و حرفه های مختلف از جمله کامیونداران، معلمین ، کارگران نیشکر هفت تپه خوزستان، کارگران فولاد اهواز، “مالباختگان” و بازنشستگان، ناکام مانده اند، اگر دبستانها و دبیرستانهای کشور روی بویرانی و نابودی نهاده اند، اگر دانش آموزان در آتش میسوزند و دانشجویان به ته دره سقوط میکنند، اگر فساد و فحشا و اعتیاد، دزدی و دروغگویی و لفاظی، عادی و روزمره گردیده است، اگر بیکاری و گرانی و تحریمات امریکا جامعه را بفروپاشی اقتصادی تهدید میکند، اگر حجاب اجباری زنان را باسارت کشانده و و به نماد نظام اسلامی درآمده؛ و سر انجام اگر تظاهر کنندگان شعار سر میدهند که “فریاد از این همه بیداد،” همه و بسیاری دیگر از آسیب های اجتماعی که قابل لیست در این مجال نیست، ناشی از ظهور امام 12+ 1، است، امامی که امامت خود را در خون و خونریزی بنیاد نهاد. امامی که قرار بود همچون قلب در وجود انسان همه اعضا را یکسان و برابر زندگی رساند، شمشیر از غلاف برکشید و چه سرها که برزمین نیفکند. اگر یزید بن معاویه امام سوم را در میدان جنگ هلاک کرد، امام معصوم و مظلوم ما، امام خمینی، شمشیر ولایت را – البته باذن الله- بر گردن جوانانی فرود آورد که در اسارت بسر میبردند. یعنی که امامی که روحانیت، مردم را بظهورش امیدوار ساخته بود، تجسم خشم بود و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی. امامت او با اعدام سران نظام شاهی، آغاز گردید و با سرکوب مخالفین، گروگانگیری، هشت سال جنگ پوچ و بیهوده و قتل عام بیش از 4000 زندانیان سیاسی پایان یافت، بگذریم که بکسانی هم که در زمان تنگ دستی، امداد رسان او بودند رحم نکرد.
البته که جانشین امام خمینی، آخوند خامنه ای، از مرز امامت هم گذر کرده و بخدایی رسیده است، بهمین دلیل نه میشنود و نه باحدی پاسخ دهد. حرف او معادل کلام الله است. نزدیک به 30 سال است آخوند خامنه ای، نیز راه امام را ادامه داده است. پس چه جای شگفتی ست که ملت بیشر از همیشه فقیر و محنت زده، دچار مصیبت و نکبت، حقیر و خوار و نفرین شده است، در داخل و خارج. وضع موجود حاصل ادامه امامت بوده است بولایت امام خمینی و خامنه ای.
البته که نظام ولایت بمثابه ادامه رسالت و امامت زمانی بپایان رسد که ملت خود را از بند امامت رها سازد. این نیز زمانی بوقوع میپیوندد که عقل و خرد بکار گیریم و بجنگ بزرگترین خرافه ها رویم، خرافه رسالت و امامت و ولایت. درست است، مشکل آنجاست که علت اصلی سیه روزی و تیره بختی ای که با آن روی در روی هستیم، به امام و امامپرستی، نسبت نمیدهیم، دوست داریم که با چشمان باز به بی راهه برویم. چون چشم دیدن “حقیقت” را نداریم. اگر چشمان مشاهده حقیقت را داشتیم، به این سادگی ها در تاریکی و سیاهی فرو نمی رفتیم.
براندازی رژیم ولایت از بینایی و دانایی میگذرد. تاریکی وظلمت را تنها میتوان با روشنایی از میان بر داشت. بعضا، از این حرف بخود میلرزند که مگر میشود از مردم خواست دین و عقیده شان را دور بریزند. حق هم دارند. اما اینجا ما از آن پیرزنی که دلبسته الله و رسول الله و محمد، و یا متعصبین و غیرتمداران نابینا سخن نمی میگوییم، روی سخن با میلیونها تحصیل کرده دانشگاها ست. هم اکنون بیش از 4 میلیون دانشجو در دانشگاه ها به کسب دانش و مهارت های گوناگون اشتغال دارند. از این قشر وسیع جامعه است که باید انتظار داشت که پرچم مبارزه با خرافه پرستی را بدوش بکشند و جامعه را بسوی روشنایی، بسوی عقل و خرد و آزادی هدایت نمایند. ظهور امام در یک انقلاب “فرهنگی” بازتاب یافت و افول آن نیز با آگاهی به رمز و رموز امامت، ولایت و فقاهت بوقوع می پیوندد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com