تاریخ گاهی ناگهان در میزند. داستان حضور پناهندههای لهستانی در ایران در زمان جنگ جهانی دوم برای بسیاری آشنا است اما در روزهای گذشته به تیتر اخبار ایران و منطقه و حتی دنیا بدل شده است. این پس از آن است که دولت امریکا اعلام کرد میخواهد ماه آینده کنفرانسی در ورشو، پایتخت لهستان ترتیب دهد که موضوعش برخورد با جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
مقامات ایرانی اعتراض شدیدی به لهستان کرده، سفیر این کشور را فراخوانده اند و حتی هفته فیلم لهستان در تهران لغو شده است. در این میان، بسیاری از مقامات ایرانی به سالهای جنگ جهانی دوم و حضور مهاجرین لهستانی اشاره کردهاند؛ مثلا شهردار اصفهان عکس تمبری را که در لهستان به یاد کودکان لهستانی مقیم این شهر ایرانی منتشر شده بود و نیز «عباس عراقچی»، معاون وزیر امور خارجه ایران عکس آرامگاه لهستانیها در تهران را به اشتراک گذاشتند.
ایرانوایر: آرش عزیزی
عراقچی نوشته بود: «بیش از یک صدهزار لهستانی پس از آزادی از اردوگاههای کار اجباری استالین از راه ایران بازگشتند.»
دکتر «لیور استرنفلد» در پاسخ به عراقچی، در توییتر خود نوشته که رقم واقعی لهستانیها در ایران بسیار بیشتر بوده و حتی شاید به ۴۰۰ هزار نفر میرسیده است.
استرنفلد تاریخ دانی است که مدتها در مورد حضور لهستانیها در ایران تحقیق کرده است. مقاله او با عنوان «تا ما زندهایم، لهستان از میان نرفته: پیدایش ایرانِ لهستانی، ۴۵-۱۹۴۱» سال گذشته در ژورنال دانشگاهی «مطالعات اجتماعی یهودیان» در امریکا منتشر شد. موضوع اصلی پژوهش لیور، تاریخ یهودیان در ایران قرن بیستم بوده و کتابش در این مورد با عنوان «بین ایران و صهیون» چند ماه پیش توسط انتشارات «دانشگاه استنفورد» منتشر شده است. او به «ایرانوایر» میگوید هنگام تحقیق در نشریات ایرانی، آگهیهای متعددی توجه او را جلب کرده که از کلاسهای زبان، باله و ارکسترهای لهستانی در تهران خبر میدادند: «این ماجرا باعث شد از زاویهای غیراروپایی به جنگ جهانی دوم بیاندیشم؛ چیزی که مدتها دنبالش بودم.»
او درباره پاسخی که برای عباس عراقچی نوشته است، میگوید: «پیدا کردن رقمهای دقیق تقریبا غیرممکن است. نهادهای بسیاری بودند که با لهستانیها همکاری میکردند و در نتیجه باید تمام منابع را جمع کنیم و ببینیم کجا با هم تلاقی دارند و کجا میتوانیم اطلاعات بیش تری اضافه کنیم. تخمین محافظهکارانه من این است که از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۳ حدود ۲۵۰ هزار پناهنده لهستانی در ایران بودند.»
اما توضیح میدهد که رقم واقعی شاید تا ۴۰۰ هزار نفر هم بوده باشد: «بر اساس منابع صلیب سرخ، کمیته امداد یهودیان امریکایی، ارتش بریتانیا و منابع ایرانی، میدانیم که تنها در عرض دو هفته در مارس ۱۹۴۲، بیش از ۱۰۰ هزار لهستانی از خاک شوروی به ایران آمده اند. در ضمن، آمار حمل و نقل از طریق دریای خزر، قطار و کامیون نشان میدهد که تنها در همان ماه مارس، ۱۲۵ هزار پناهنده لهستانی در ایران سکنی گزیده اند.»
آیا واقعا آنطور که میگویند، برخورد ایرانیها با لهستانیها در آن هنگام خوب و میهماننوازانه بوده است؟ او در پاسخ به این سوال میگوید: «عموما همینطور بوده. ایران در آن سالها روزهای سختی را از سر میگذراند. کمبود غذا و قحطی و شورش نان در کار بود اما ایرانیان عموما خشم خودشان را متوجه لهستانیها نکردند. بیش تر لهستانیها بارها از میهماننوازی ایرانیان در زمان جنگ گفتهاند. به نظرم خیلی از ایرانیها از حضور لهستانیها استفاده کردند و لهستانیها هم قدردان آنچه از ایران و جامعه و فرهنگ ایران به دست میآوردند، بودند. بین لهستانیها این میراثِ قدردانی از ایرانیان پایدار شده است. البته باید اضافه کنیم که راست افراطی در ایران و گروههای محافظهکار مذهبی میکوشیدند لهستانیها را بیاخلاق جلوه دهند و بگویند آنها دارند وجهه ملی ایران را فاسد میکنند. اما این صداها حضور چشم گیری نداشتند؛ به ویژه با توجه به استقبال عمومی از پناه جویان.»
پس از پایان جنگ جهانی دوم، ایران در شرایط بسیار دشواری بود. با این وجود، لیور میگوید حدود ۱۰ درصد از لهستانیها تمایل داشتند در ایران بمانند. اکثریت البته میخواستند بروند چون هم ایران ثبات نداشت و هم پیشنهاد مهاجرت به کشورهای مطلوبتری هم چون امریکا، کانادا، استرالیا و نیوزلند را داشتند. لیور توضیح میدهد که ایران از آغاز به عنوان مامن موقتی به آنها معرفی شده بود. با این حال، بسیاری از آنها حتی پس از ترک ایران نیز هم چنان خود را مرتبط با این کشور میدانستند.»
بعضی از آن لهستانیها که از ایران به کشورشان رفتند، از سوژه های اصلی فیلمی بودند که «خسرو سینایی» با نام «مرثیه گم شده» ساخت. سینایی سال گذشته در نشست «بنیاد لاجوردی» تهران با حضور کاردار لهستان درباره ماجرای ساختن این فیلم صحبت کرد. او گفت: «در سال ۱۳۵۳ آقای “ایرج گرگین” [از مدیران مشهور تلویزیون] مرا صدا کرد و گفت شاه و ملکه به زلاندنو [نیوزلند] رفتند و در بدو ورود با چند کودک لهستانی مواجه شدند که سرود[احتمالا به فارسی] میخواندند. اگر بخواهی، میتوانی به زلاندنو بروی و درباره لهستانیها فیلم بسازی.»
سینایی میگوید وقتی به نیوزلند رفته، شاهد محبت بسیار لهستانیها بوده است.
لیور توضیح میدهد که لهستانیها تاثیر قابل توجه و ماندگاری بر فرهنگ ایران گذاشتند. او از کلیساها و کنیسه لهستانیها میگوید و از ثبت حضور آنها در آثار نویسندگانی هم چون «سیمین دانشور». این تاریخ دان در ضمن از تاثیر لهستانیها بر خیابان «لالهزار» و فرهنگ اطراف آن حرف می زند که در «پروژه دیجیتال لالهزار» به مدیریت دکتر «آیدا مفتاحی»، استاد دانشگاه مریلند ثبت شده است. این پروژه توسط یکی از نهادهای مستقر در این دانشگاه به نام «پژوهشسرای روشن در علوم انسانی دیجیتال» اداره میشود.
سال گذشته که هفتاد و پنجمین سالگرد ورود لهستانیها به ایران بود، اقدامات بسیاری با همکاری تهران و ورشو انجام شد. سفارت لهستان در تهران در همکاری با وزارت فرهنگ آن کشور و موسسه «آدام میشکویچ» از یک سو و کاخ «سعدآباد» در تهران، شهرداری اصفهان و موزه هنرهای معاصر این شهر از سوی دیگر رویدادهایی در تهران و اصفهان برگزار کردند که نشستِ بنیاد لاجوردی یک نمونهاش بود. نمونههای دیگر، نمایشگاههای عکس در نگارخانه کاخ سعدآباد و موزه هنرهای معاصر اصفهان بود.
دکتر استرنفلد امیدوار است که پس از خوابیدن هیاهوی روزهای اخیر درباره لهستانیها، علاقه به این موضوع از میان نرود و پژوهشهای بیش تری در مورد لهستانیهای ایران انجام شود.