در یادداشت خود مینویسد به نظر میرسد جمهوری اسلامی با احساس رضایت از دستاوردهای داخلی ناشی از “النصر بالرعب”، در اندیشه بهرهبرداری خارجی از همین راهبرد است.
۱- محمد تقی مصباح یزدی، از روحانیون مورد علاقه رهبر فعلی جمهوری اسلامی است که در دهههای چهل و پنجاه، هیچگونه همراهی با تحرکات انقلابی نداشت.
نام او در سالهای نخست استقرار جمهوری اسلامی، به دلیل حضور در برخی مناظرههای تلویزیونی با چپهای عقیدتی مطرح شد. پس از آن، به مدت بیش از پانزده سال، او حضوری فعال در رسانهها نداشت؛ به همین دلیل، نام مصباح برای اغلب جوانان آشنا نبود.
اما با روی کار آمدن محمد خاتمی، بار دیگر فعالیت های فرهنگی – تبلیغاتی مصباح یزدی آغاز شد. خاتمی در سال هفتاد و شش، گفتمانی را محور تبلیغات خود قرار داد که در تضاد با سیاستهای فرهنگی غالب در آن سالها بود.
دویچهوله :
بسیاری از ایرانیان با اعتماد به وعدههای خاتمی و همفکران او، در انتخابات دوم خرداد شرکت کردند. با روی کار آمدن دولت خاتمی، استراتژی تبلیغاتی رهبر بر سرکوب همان گفتمان متمرکز شد و ظاهرا توجیه بخش مهمی از راهبرد رهبر، به مصباح یزدی سپرده شد.
او به مدت حداقل دوسال، سخنران ثابت قبل از خطبههای نماز جمعه تهران بود تا وظیفه محوله را انجام دهد. سخنرانیهای مصباح یزدی، عموما بر مخالفت با سیاست اعلام شده دولت خاتمی تمرکز داشت که در آن زمان در داخل به ” تساهل و تسامح ” مشهور بود و در عرصه بینالمللی با عنوان “گفتوگوی تمدنها ” شناخته میشد.
مصباح یزدی برخورد انقلابی با کسانی را که حامی تساهل و گفتوگو بودند ترویج می کرد و مشوقِ مبارزه با آنان تا حد اعمال خشونت بود. او اندکی قبل از ترور سعید حجاریان، با صراحت از لزوم برخورد قاطع با منحرفانِ مورد نظر خود سخن گفت و اظهار داشت: «در راه اجرای وظیفه نباید از زندان و شهادت ترسید.»
بعدها تعدادی بسیجی که متهمان قتلهای محفلی کرمان بودند اعلام کردند اقدام آنان تحت تاثیر سخنرانیهای مصباح یزدی بوده است.
منتقدانِ مصباح یزدی در آن زمان، اظهارات او را مصداق ترویج خشونت و تئوریزه کردن آن میدانستند. در مقابل، حامیان مصباح یزدی، تئوریهای او را مقدس و در راستای توصیه “النصر بالرعب” ارزیابی میکردند. حامیان این نظریه، “رسیدن به پیروزی از راه ایجاد وحشت” را مستند به برخی آیات قرآن از جمله آیه دوازده سوره انفال میدانندکه اشاره به انداختن وحشت در دلهای کافران از سوی خداوند دارد.
نهادهای حکومتی در جمهوری اسلامی حداقل دو بار، به صورت علنی از راهبرد “النصر بالرعب” علیه مخالفان استفاده کردهاند: اعدامهای مخوف تابستان شصت وهفت و قتلهای زنجیرهای سال هفتاد و هفت.
در کنار نهادهای حکومتی و وحشت آفرینیهای علنی و رسمی، گروههایی که به ناحق “خودسر” نامیده میشوند نیز همواره مجری همین سیاست بودهاند.
۲- در مورد سیاست “پیروزی از راه وحشت آفرینی” دهها نمونه در دورههای گوناگون پس از انقلاب قابل ارائه است. شاید بتوان صدور دستور ” آتش به اختیار” از سوی رهبر جمهوری اسلامی را جدیترین و جدیدترین کاربرد این راهبرد در عرصه داخلی دانست.
اما به نظر میرسد نظام جمهوری اسلامی با احساس رضایت از دستاوردهای داخلی ناشی از “النصر بالرعب”، در اندیشه بهرهبرداری خارجی از همین راهبرد است.
به همین دلیل، شاید بتوان نزدیکی جمهوری اسلامی به طالبان، و بهویژه سخنان مداخلهجویانه محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران در خصوص لزوم حضور طالبان در دولت آینده اففانستان را در همین راستا ارزیابی کرد.
جمهوری اسلامی پیش از این نیز مراوداتی با طالبان داشته و برخی از اعضای آن گروه سالها در ایران بودهاند؛ اگرچه سران جمهوری اسلامی هیچگاه تا این حد به صورت علنی به مذاکرات خود با طالبان و حمایت از آن گروه نبالیده بودند.
اما با توجه به شرایط داخلی و خارجی حکومت و بدنامی مفرط طالبان، آیا تغییر لحن ظاهری جمهوری اسلامی و دفاع محمد جواد ظریف از گروه طالبان، دارای توجیهی منطقی است؟ پاسخ به این سوال با رفع ابهام از کلمه “منطق” بسیار آسان خواهد بود. وقتی تنها “منطق”، حفظ حکومت به هر قیمت و ناامیدی از رسیدن به این هدف از راههای عادی باشد، آنگاه توسل جمهوری اسلامی به “النصر بالرعب” در روابط خارجی، معنا و توجیه پیدا میکند.
جمهوری اسلامی در سالهای گذشته، علیرغم گسترش روزافزون فقر در داخل، هر ساله میلیاردها دلار صرف تقویت متحدان خارجی خود کرده که هیچیک، منفعتی برای ملت و کشور ایران نداشتهاند. اغلب حمایتهای مالی نیز نصیب کسانی شده که با فعالیتهای نظامی، امکان باجگیری را برای جمهوری اسلامی فراهم کردهاند.
ظاهرا اکنون نوبت طالبان است تا با استفاده از حمایتهای مالی جمهوری اسلامی، منطقه و جهان را ناامن و دشمنان یا مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از مرزها را به ناامنیهای داخلی مشغول کند.
به باور جمهوری اسلامی، این دلمشغولیهای داخلی، فرصت درگیری با نظام ولایت فقیه را از رقبا و دشمنان خارجی سلب میکند. در واقع، جمهوری اسلامی با اعلام علنی حمایت از طالبان، به تهدید کشورهای منطقه و اروپاییها روی آورده و آمادگی خود برای وحشت آفرینی در سایر نقاط جهان را اعلام کرده است.
این تهدید یک ماه پیش توسط عباس عراقچی، معاون ظریف در وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی کلید زده شد. عراقچی روز بیست و هشتم آبان ماه گفته بود: «اگر اروپا فکر میکند منطقه غرب آسیا بدون برجام امنتر است، میتواند امتحان کند. منطقه ما کلکسیونی از مسایل و مشکلات دارد. آیا اروپا تحمل موج جدید تروریسم و مهاجرت و شروع بحران هستهای را دارد؟ بیشک هزینه از بین رفتن برجام برای اروپا بیش از آمریکاست. اگر اروپا تصور میکند برجام برای حاکمیت و امنیت و اعتبارش مهم است باید آماده پرداخت هزینه برای آن باشد.»
اکنون نوبت تحلیلگران مستقل در داخل و خارج از کشور است تا پیامدهای کنترل مالی جمهوری اسلامی را با هزینههای ناشی از همپیمانی جمهوری اسلامی با گروه طالبان و تامین مالی آن گروه مقایسه کنند.
این بار ظاهرا تقویت گروه طالبان برای وحشتآفرینی بینالمللی، مورد اجماع تمام جناحهای حکومتی است با این تفاوت که شاگردان مصباح یزدی در پایان دهه هفتاد جای خود را به وزیر خارجه دولت روحانی دادهاند و او اکنون وظیفه توجیه سیاست “النصر بالرعب” را در عرصه بینالمللی برعهده گرفته است.