کسری نوری دانشجوی ارشد حقوق بشر از دانشگاه تهران و از مدیران وبسایت مجذوبان نور است که هم اکنون در زندان فشافویه زندانی است. این فعال حقوق درویشان گنابادی سحرگاه یکم اسفند مورد هجوم نیروهای لباسشخصی قرار گرفت و سپس با گذراندن یک دوره بازجویی در بازداشتگاه اطلاعات به زندان تهران بزرگ (فشافویه) منتقل شد.
او که بارها از حضور در دادگاه به دلیل توهین به عقاید درویشان گنابادی و محرومیت آنان از حقوق اولیه قانونی خودداری کرده بود؛سرانجام با حکم غیابی قاضی احمدزاده؛ رئیس شعبه دادگاه انقلاب تهران به تحمل /۱۲ سال حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق،۲ سال تبعید به ثلاث باباجانی، سال ممنوعالخروجی و سال محرومیت از عضویت در گروهها و احزاب و دستهجات سیاسی و اجتماعی و فعالیت رسانهای محکوم شد.
این دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق بشر پیشتر، از سال ۱۳۹۰ تا میانهی ۱۳۹۴ نیز به دلیل فعالیت رسانهای برای درویشان گنابادی یک دوره حبس در زندانهای پلاک ۱۰۰ شیراز، زندان عادلآباد شیراز و زندان اوین تهران را گذرانده بود. او بصورت اختصاصی، یادداشتهایی را برای انتشار در اختیار ایران وایر قرار داده است. آنچه در ادامه میخوانید،اولین یادداشت اوست.
مقدمه: وقتی آسایش و آرامش ما به واسطهی مواجهه با دردها و ترسها و ناامیدیهایی برخواسته از استبداد مخدوش میشود جان ما محل تشویش و نگرانی قرار میگیرد. همگی با این نگرانی آشنا هستیم. من قصد ندارم به این بهانه سرایندهی سوگنامهای باشم تا بمانند “تسلیم شدگان بر خاکستر روزگار آتش گرفته” برای شما مویه کنم ناله و شیون کردن نه شایستهی ماست و نه شایستهی نگرانیمان. که ما را به ایستادگی در برابر استبداد وا میدارد. این مطلب مقدمه ای است بر یادداشتهای کوتاهی که به سبب همین نگرانی نوشته شده است.
نگرانیای با وجود کم بضاعتیام مرا واداشت تا آنچه در ذهن دارم به قلم بیاورم و از این مختصر مجالی که در زندان برایم مانده بهره بگیرم. در روبرویی با مصائب امروز ایران، دریافتم آنچه در این سالها مشق حقوق و قانون کردم از درماندگیام در این نگرانی کم نمیکند. زیرا نظام سیاسی فعلی که خود مصیبت و منشع مصائب است اتکای خود را نه بر پذیرش حقوق اساسی ملت و نهادهای دموکراتیک که بر خشونت و استبداد بنا نهاده است.
در این میان اما آموزههای جناب دکتر نورعلی تابنده و نمود آن در مقاومت مدنی و مبارزات دراویش گنابادی برایم راهگشا بود و این باور را در جانم پرورش میداد که پایان شب سیه سپید است .
در یادداشتها از جامعه و ملتی سخن گفتم که به ستوه آمده است، و زیر ویرانی استبداد به سختی نفس میکشد. تاکید بر ملیت میکنم اما نه بر این قرار که همبستگی انسانها را درپیکر جامعه بشری نفی کرده باشم. بلکه با این قصد بر ضرورت اقدامی مشترک از سوی ملت برای صلح و آزادی ایران انگشت میگذارم زیرا به واسطهی حق هم بستگی ملتها صلح و آسایش منطقه و به تبع آن جهان در تنیدگی ناگزیر با صلح و آسایش ایران قرار دارد.
در این یادداشتها بر محور احراز یک حق و یک واقعیت به طرح موضوع پرداخته ام. حق تعیین سرنوشت خویش و واقعیت بحران مشروعیت و ناکارآمدی یا به عبارت صریح و خلاصه تر: « واقعیت بیدولتی»
انتظار ندارم در شرایطی که با رنج تامین معیشت دست به گریبان هستیم، این پریشان نویسیها مورد اعتنا قرار گیرد اما امیدوارم در نهایت این سعی خام از سوی شما پذیرفته گردد:
درد مشترک
درد و رنجهای امروز ملت دیری است که رخ نمون کرده است چه در قامت تکیدهی کارگری که شبانه خانهی تهی از نان و آبش را شخم میزنند تا به اسارت برندش و چه در چشمان دانشجویی که در نظام برده داری اموزش عالی عصارهی سرزندگی اش را در پای بقای استبداد میخشکاند و چه در حنجره ی اموزگاری که در پهنه ی مصیبت معیشت صدایش را در کلیشه ی روایت خودکامگی به بند میکشند و چه در ردای وکیلی که شرافت و استقلالش را در دفاع از حق، در هجمه ی فساد بیداد، نویدِ زندان میدهند و چه در پیکر کارمندی که در سیطره ی دیوانسالاری ناکارآمد و فاسد از خود بیگانه اش ساختهاند و چه در غربت سربازی که زیر بار خشن ترین وجهه ی استبداد بر نیروی جوانی اش بنای سرکوب مردمش را مینهد.
درد و رنج های امروزمان برر چهره ی فرد فرما عیان است.پس چه حاجت به بیان.
ضرورت بیان درد و رنجها، حاجت از این امر دارد که با بازگویی جفاها دریابیم این درد،دردی است مشترک، و منشع زخم های آن بر تیغ آغشته به خون ملت بر دستان ظالم هویداست گو آنکه در نیام فریب و دروغ فرو رفته باشد.
استثمار بیشرمانهی مردم توسط حکومت دیگر پوشیدنی نیست حال دیگر همگانی به غیر از اقلیت نزدیک به هسته ی قدرت اذعان دارد که بایست منشع زخم های وارد آمده بر پیکر ملت را در وجود نظام سیاسی ناکارامد، فاسد، بیکفایت و مستبد کنونیمان یافت.
نظامی که بحران مشروعیتاش تا عمیقترین لایهی آن – که بی اعتباری قانون اساسی مملکت باشد- گسترش یافته و هیات حاکمهاش اعتبار خود را نه بر مقبولیت مردم و مجرای حقوق اساسی که بر خشونت عریانی متکی میسازد که نیروهای سرکوب کارگذار آن هستند.
شناخت ریشه و منشأ اصلی ابتلا و درماندگی میهن که در واقعیت بحرانهای امروز آشکار گشته، میتواند امکان کارکرد سیاستهای سرکوب و بایکوت را که از سوی حکومت در پی ایجاد شکاف در میان اقشار جامعه مورد استفاده قرار میگیرد به شکلی موثر خنثی کند. تا در این آستانه که دردهای مشترکمان موجب امکان بازیابی همدیگر در میان طردشدگان شده است عزم درمان آن کند.
مجتمع شدن دیگر طبقات و اقشار جامعه در خیل فرودستان و طردشدگان موجب بازشناسایی همدیگر در پیکر ویرانشدهی ملت خواهد بود. پیکری که اراده ی بهبودش ریشه در ضمیر ناخودآگاه جمعی و ملی ما در مبارزه با ظلم و ستم با دیرینه ای به قدمت تاریخمان دارد.
بیگانگی از نظم موجود نا امیدی از نظام سیاسی فعلی و طرد شدگی در همه ساحات زیست اجتماعی اقتصادی_ سیاسی زمینه ی تبدیل این و محرومیت ها و دردهای مشترک را به اتحادی فعالانه با ظرفیت و انگیزه ی لازم برای اقدامی همکاری جویانه برا اساس اهدافی مشترک فراهم میابد. لزوم همدلی و اتحاد برای گذار از وضع موجود با توجه به سعی حاکمیت در نگاه داشت افراد جامعه در انزوا و تنهایی برای تثبیت انفعال و بی تفاوتی جامعه نسبت به حال همدیگر موضوعی بدیهی است که با تامل در واقعیت اسفبار امروز و حق اساسی جامعه برای عدم پذیرش این شور بختی ضروری و قابل دسترسی مینماید.
احراز واقعیت فروپاشی سیاسی در این آشفتگی و بی دولتی که آثار و نشانه های آن در بحران مشروعیت، بحران ناکارآمدی شکاف میان هیات حاکمه و بحران اقتصادی و بین المللی آشکار است با درک و باور این اصل بنیادین که ما به عنوان یک ملت حق داریم سرنوشت خویش را تعیین کنیم و رعیت هایی نیستیم که ارباب هایمان شیوه ی زیست و مرگمان را تعیین کنند واجد انگیزه ای است که چشم انداز چنین حقانیتی دست در دست هم نهادن را بر ما میسر و نزدیک تر میسازد.
برآیند انچه را از حال بیمار ایران شاهدیم ما را بر آن میدارد که از حصار تنهایی و انزوا بیرون آییم و با مهر و دوستی جذب یکدیگر شویم و خود را در پیکر یگانه ی ملت بازیابیم.
هر چند با ساده انگاری نمیتوان بر دشواری ایستادگی و هزینه دادن در این راه پرده کشید اما ویرانی فزاینده ی خانه و کاشانهمان هزینه هایی سنگین تر و ذلتی دشوار تر پیش روی ما میگذارد. که پایان دادن زوال ویرانی ایران را در چرخه ی شوم استبداد ضروری میسازد.
پ.ن : از پیلهی تنهایی بیرون آیید و وارد عرصهی عمومی شوید. دنبال کردن رخدادها تنها از طریق اینترنت به اندازهی کافی موثر نیست. به جنبشهای اجتماعی که در کنار گوشمان در حال خلق شدن هستند، حساس باشیم. کارگران دانشجویان معلمان وکلا و دیگر اقشار ستم دیدهی جامعه را دریابیم. اگر امکان همراهیشان برای ما فراهم نیست با آنها حداقل ارتباطی بگیریم تا بدانند تنها نیستند این اقدامات ساده واجد مزایایی است که دریافتن پیوستگی اجتماعیمان را تسهیل خواهد کرد در جریان گلستان هفتم بودند مردمی که به ما سر میزدند؛ همان سلام آنها دلگرمی خوبی برای مقاومت ما بود.