خیانت غرب به مخالفان دموکراسی‌خواه رژیم ایران

By | ۱۳۹۷-۱۱-۱۱

– طنز تلخ قیام ایرانیان تحصیلکرده در آمریکا، نه تنها علیه شاه که به آنها بورس تحصیلی برای ادامه تحصیل در خارج از کشور داد، که همچنین علیه «شیطان بزرگ» که ورود آنان به جامعه لیبرال و آزادیخواه خود را خوشامد گفته بود، ممکن است برای آمریکایی‌های پیشرو قابل درک نباشد. اما برای نسلی از لیبرال‌های جوان ایرانی که کاملا بر ضد انقلابی بر مبنای نفرت از آمریکا و غرب، اسرائیل، مدرنیته، و برداشت آزاد و تکثرگرا از ملت ایران با ریشه‌های باستانی در حکومت سکولار کوروش بزرگ و اعلامیه‌اش در مورد حقوق بشر هستند، کاملاً قابل درک است.
– چه توجیهی برای این حجم از بی‌توجهی دنیای آزاد به رنج‌های ایران و مردم آن وجود دارد؟ بخشی از پاسخ را می‌توان زدن برچسب «جنگ‌طلبی» به هر کسی که توجه دیگران را به چپاول رژیم جلب می‌کند، دانست.

مریم معمارصادقی, *منبع:‌ Quillette
*ترجمه برای کیهان لندن

حکومت مذهبی آیت‌الله خامنه‌ای در ماه آینده، جشن‌های بزرگداشت ۴۰ سال حکومت انقلابی را برگزار خواهد کرد. رژیم این کار را در حین گسترش همه‌جانبه نافرمانی‌های مدنی، اعتراضات خیابانی، اعتصابات کارگری و خشم همگانی به وجود آمده به دلیل اقتصاد فرو پاشیده و فساد لجام گسیخته انجام خواهد داد. حتی شخصیت‌های برجسته‌ی رژیم اکنون آشکارا پوچی قدرت حاکمیت رژیم را اعلام می‌کنند؛ با انتقاداتی شبیه به تحلیل‌های دیرهنگام از سیستم (nomenklatura) شوروی، هنگامی ‌که با بحران‌های پیوسته مشروعیت به دلیل تناقضات بنیادین دولت ایدئولوژیک مواجه بود.

وقتی مردم ایران چهار دهه قبل در برابر یک دیکتاتور اقتدارگرا قیام کردند، پاداش آنان یکی از بی‌رحمانه‌ترین و عقب‌افتاده‌ترین رژیم‌های سیاسی اجتماعی بود که جهان تا کنون شناخته است. با فریب خوردن از وعده‌های اغواکننده یک حاکمیت پوپولیست اسلامگرا، آنان موفق به کسب عدالت و یا آزادی‌هایی که خواستار آن بودند نشدند، و در عوض همه چیزهایی را که تحت حکومت سکولار و مدرن قدرشان را ندانسته بودند از دست دادند: آزادی‌های شخصی، پیشرفت اجتماعی، و فرصت‌های اقتصادی که طبقه‌ی متوسط را به وجود آورده بود. کره جنوبی و کشورهای دیگری که قبل از انقلاب از نظر اقتصادی عقب‌افتاده‌تر از ایران بودند، با وجود سرمایه فراوان نفت ایران، اکنون بر آن کشور کاملا برتری دارند.

محمدرضاشاه پهلوی، جیمی کارتر، روح‌الله خمینی

ایران همانند ونزوئلا، با شتاب به منجلابی از سوء مدیریت شدید دولتی، عدم مسئولیت‌پذیری، نابودی محیط زیست، فرار مغزها، و انحطاط اجتماعی سقوط کرده است. امروزه کشور با فقر، سوء استفاده از کودکان، اعتیاد به مواد مخدر، خودکشی، فحشا، قاچاق انسان، و فقدان عمیق اعتماد روبرو است، واقعیتی که هیچکس جرات بیان آن را از ترس سرکوب مرگبار ندارد.

نیروهای چپ در انقلاب سال ۵۷

انقلابیون ایرانی- یک ائتلاف از چپ‌ها و اسلامگرایان که در نهایت توده‌ها را پشت سر روحانی تندرو آیت‌الله خمینی بسیج کردند- حتی پیش از آنکه موفق شوند شاه را برکنار کنند، توجه جهان را به خود جلب کرده بودند. شهروندان آمریکایی هنوز دانشجویان ایرانی را که در دانشکده‌های آمریکا اعتراض می‌کردند به یاد دارند. طنز تلخ قیام ایرانیان تحصیلکرده در آمریکا، نه تنها علیه شاه که به آنها بورس تحصیلی برای ادامه تحصیل در خارج از کشور داد، که همچنین علیه «شیطان بزرگ» که ورود آنان به جامعه لیبرال و آزادیخواه خود را خوشامد گفته بود، ممکن است برای آمریکایی‌های پیشرو قابل درک نباشد. اما برای نسلی از لیبرال‌های جوان ایرانی که کاملا بر ضد انقلابی بر مبنای نفرت از آمریکا و غرب، اسرائیل، مدرنیته، و برداشت آزاد و تکثرگرا از ملت ایران با ریشه‌های باستانی در حکومت سکولار کوروش بزرگ و اعلامیه‌اش در مورد حقوق بشر هستند، کاملاً قابل درک است.

اکنون، معترضان ایرانی در حمایت از رضاشاه شعار می‌دهند، بنیانگذار ایران نوین در ابتدای قرن بیستم و وطن‌پرستی مستبد که علاوه بر مهار روحانیون، به هدایت جامعه به سوی یک فضای عمومی قدرتمند با دستگاه قضایی مدرن، مدارس و دانشگاه‌ها، صنعت و زیرساخت‌های شهری کمک کرد.

او اولین پادشاه ایرانی بود که پس از ۱۴۰۰ سال به همراه یهودیان در کنیسه اصفهان عبادت کرد، حرکتی نمادین که از آزادی مذهبی امپراتوری پارس پیروی می‌کرد. کشف حجاب زنان و اشتیاقش برای تحصیل آنان نیروی کار ملت را تقویت کرده و باعث پیشرفت سریع حقوق زنان گردید.

صادق خلخالی از نزدیکان به آیت‌الله خمینی و نخستین حاکم شرع بعد از انقلاب ۵۷ بود

رضاشاه مطمئنا یک دموکراسی‌خواه پیرو جفرسون [سومین رئیس جمهوری آمریکا] نبود. او با مشت آهنین حکومت کرد. اما شکی نیست که آن استبداد انقلابی که جایگزین پسرش شد، بی‌نهایت بدتر بوده است. انقلابی که اکنون در حال ستایش رئیس جمهوری «معتدل» است و اخیرا لایحه‌ای «برای افزایش حداقل سن ازدواج» دختران از ۹ به ۱۳ سال را رد کرده است. اکنون هر شب در ایران، افراد نقابدار (و حتی یک روحانی در روز روشن) با نوشتن شعار جاوید شاه بر علائم خیابان، دیوارهای شهر، و بیلبوردها، نیروهای امنیتی و دوربین‌های مراقبت را به چالش می‌کشند.

اعمال نافرمانی مدنی مشابه در کمپین کنونی زنان ایرانی نیز افزایش یافته است، که در آن زنان حجابی را که برای چهار دهه گذشته به آنها اجبار شده برداشته و فیلم‌هایی از اعتراض امیدوارانه خود را به رسانه‌های اجتماعی ارسال می‌کنند.

زنان ایران پیش از انقلاب ۵۷

«مردم #ایران در مورد محل نگهداری زنی که #حجاب خود را برداشت تا به لباس اجباری اسلامی اعتراض کند سوال می‌پرسند، با استفاده از هشتگ #دختر_خیابان_انقلاب_کجاست  و #او کجاست. در خبرهایی گزارش شده که او مدت کوتاهی پس از آن دستگیر شده است»:

این نمونه‌ها و دیگر مبارزات شخصی علیه یک حکومت فاسد متشکل از روحانیت، همراه با تظاهرات مداوم علیه رژیم خودکامه توسط کشاورزان، کارگران کارخانه‌ها، بازنشستگان، کامیونداران، معلمان، دانشجویان، مدافعان حقوق بشر و غیره، افزایش پیدا کرده‌اند. هر روز رسانه‌های اجتماعی ایران لبریز از فیلم‌هایی جدید از اعتراضات هستند، و طرفداران گذار ایران به دموکراسی در سراسر کشور افزایش می‌یابند تا طیف گسترده‌ای از حوزه‌های اشتغال، شیوه‌های زندگی، و جهان‌بینی‌های مختلف را در بر بگیرند.

دانشگاه تهران پیش از انقلاب ۵۷

با این حال، لیبرال‌های امروز ایران، برخلاف مخالفان ضد آمریکایی انقلاب ۱۹۷۹، عموما در غرب نادیده گرفته می‌شوند. گرچه ارزش‌های آنان با آنچه توسط «جنبش همبستگی» (Solidarity) در لهستان یا جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی بیان شده تفاوتی ندارد، ایرانیانی که برای دموکراسی و یک جامعه باز و آشتی با جهان مبارزه می‌کنند، با بی‌میلی شدید رسانه‌های غربی و رهبران سیاسی، و همچنین دانشگاه‌ها، اتحادیه‌ها، گروه‌های مدنی، کلیساها، و شخصیت‌های مشهور مواجه شده‌اند، همان مردم و مؤسساتی که از نظر تاریخی همدردی، همبستگی، و همیاری محسوس خود را با اهداف آزادیخواهانه در سراسر جهان ابراز کرده‌اند.

به عنوان مثال، در موارد خاصی که رسانه‌هایی مثل نیویورک تایمز، سوء مدیریت فاجعه‌بار اقتصادی کشور را پوشش می‌دهند، به نظر می‌رسد تمایلی برای به رسمیت شناختن مخالفت‌های گسترده و سازماندهی جنبش کارگری که در نتیجه‌ی آن به وجود آمده است را ندارند.

آنان همچنین توجهی به فعالیت شدید ایرانیان شبکه‌های اجتماعی نشان نمی‌دهند که چگونه طبقه مافیای حاکم کشور را در این شبکه‌ها به چالش می‌کشند که ثروت مردمی تحصیلکرده اما فقیر را برای خوشگذرانی‌های خود یا حمایت از تروریسم و همه به نام خدا به سرقت می‌برند.

اکنون سال‌هاست که خودسانسوری در میان خبرنگاران و مفسران خارجی در تهران باب شده است، از جمله آنهایی که با رسانه‌هایی معتبر مانند PBS NewsHour و Financial Times و سایر رسانه‌هایی که عموما حرفه‌ای و منصف تصور می‌شوند همکاری می‌کنند. حتی هنگام مصاحبه با مقامات رژیم در امنیت و آزادی غرب، روزنامه‌نگاران با سوالات راحت و یا با گذاشتن حجاب، که بزرگترین‌ نماد قدرت رژیم است، به آنان لطف می‌کنند:

«سوالات بسیار برای وزیر خارجه ایران JZarif@ – چیزهایی که او به من در رابطه با روابط ایران/آمریکا، آینده برجام گفت – فعالیت‌های بی‌ثبات کننده‌اش- و آخرین تهمت‌های netanyahu@ – بعلاوه نقش چین و چالش‌های داخلی ایران» (مصاحبه کامل در cgtnamerica@ سه شنبه ۷ بعد از  ظهر):

و اگر هم توجه یک روزنامه‌نگار «پیشرو» گاهی اوقات به وضعیت خطرناک اقتصادی ایران جلب شود، بجای آنکه رژیم خود ایران را برای دهه‌ها حکومت بی مدیریت دینی مسئول بدانند، قاعده بر این است که راهی برای سرزنش غرب پیدا کنند.

«ایرانیان مانند دیگران افرادی معمولی هستند. اگر بریتانیایی‌ها پس از Brexit برای گرفتن گذرنامه‌های ایرلندی و اتحادیه اروپا شتاب کردند، درخواست پناهندگی در خارج از کشور از سوی ایرانیان روش مشابهی است برای نجات پیدا کردن از سیاست مخرب خفه کردن اقتصادی ایران در قالب تحریم‌ها به مدت ۴۰ سال»:

عبور نکردن از خطوط قرمز رژیم، ویزا و اعتبار این روزنامه‌نگاران را از دخالت رژیم محافظت می‌کند و مانع نقد می‌شود. بجای افشای دروغ‌پراکنی‌های رژیم، این خبرنگاران اغلب در مقالات و توییت‌های خود آن را توجیه می‌کنند:

خبرنگاران پیش بینی می‌کنند که حداکثر ۲۰ زن می‌توانند کرسی‌ها را در #انتخابات ایران ۲۰۱۶ به دست آورند. رقم تاریخی «رکوردشکن»:

«۸۰ میلیون #ایرانی داخل #ایران وجود دارند. چند میلیون خارج از آن. این مسئله که تنها ۴۰۰ نفر برای حمایت و پشتیبانی از رضا پهلوی به ترامپ نامه می‌نویسند، خود گویای واقعیت است»:

تمرکز اخیر بر قتل خاشقجی یک مثال آموزنده ارائه می‌دهد. رژیم ایران بی‌گناهان بی‌شماری را، از جمله شاپور بختیار، نخست وزیر سابق، در خارج از کشور را بطرزی فجیع به قتل رسانده است و به طرح ترور‌های خارجی و شکنجه فعالان تا سرحد مرگ در زندان‌های ایران ادامه می‌دهد. اما روزنامه‌نگاران غربی که مسئولیت گزارش از ایران را بر عهده دارند، ترجیح می‌دهند توجه خود را بر قتل وحشتناک یک مرد توسط رژیم سعودی متمرکز کنند، و محکوم کردن مکرر این امر توسط رژیم ایران را گزارش کنند که در واقع برای منحرف کردن توجه جهان از افزایش همزمان سرکوب داخلی انجام می‌شود.

ایرانیان خشمگین می‌خواهند بدانند که چرا در حالی که آنان از ورود به سرزمین «شیطان بزرگ» منع شده‌اند، بستگان مقامات کنونی و سابق رژیم اجازه زندگی در آمریکا را دارند. به عنوان مثال، حسین موسویان، سفیر رژیم در آلمان در جریان حمله تروریستی در رستوران میکونوس، الان کارمند دانشگاه پرینستون است و بطور گسترده‌ای توسط رسانه‌ها و پژوهشکده‌ها به عنوان کارشناس ایران نام برده می‌شود. اما خبرنگاران غرب این رسوایی یا موارد مشابه آن را پیگیری نکرده‌اند و ظاهرا به اینکه موضوع را به حوزه وزارت امور خارجه بسپارند راضی هستند.

«چرا دولت #ایالات_متحده ویزای اعضای خانواده مقامات #رژیم_ایران را که در #آمریکا زندگی میکنند، باطل نمی‌کند یا آنها را اخراج نمی‌کند؟ #برایان_هوک، نماینده ویژه امور ایران، در گفتگوی مستقیم با #مردم_ایران، به پرسش‌های مخاطبین صفحات USAdarFarsi پاسخ می‌دهد:

حتی رسانه‌هایی که بودجه خود را از مالیات‌دهندگان تامین می‌کنند و مأموریت ویژه آنان مقابله با تبلیغات رژیم است، به دام تکرار این تبلیغات افتاده‌اند. سرویس فارسی صدای آمریکا و رادیوی آزاد اروپا/ رادیو فردا که روزگاری برای تعهد خود به حقیقت و حمایت از مخالفان دموکراتیک در کشورهای پشت پرده آهنین (بلوک شرق) ستایش می‌شدند، سال‌هاست که  بی‌مایه شده‌ و تبدیل به یک شوخی در میان ایرانیانی شده‌اند که خواستار تحقیقات جدی‌تر این رسانه‌ها از حکومتی هستند که یکی از بدترین نقض‌کنندگان آزادی مطبوعات در جهان است. هنگامی که قیام‌ها در دنیای واقعی و اعتراضات ضدرژیم در رسانه‌های اجتماعی به گفتمان روز تبدیل شده ‌است، این رسانه‌ها که به شدت مملو از روزنامه‌نگاران «اصلاح‌طلب» هستند که قبلا برای رسانه‌های دولتی ایران فعالیت می‌کردند، با تنبلی– اگر نگوییم مشکوک– تبلیغات رژیم را تکرار می‌کنند:

و از مدافعان رژیم پشتیبانی می‌کنند:

و مخالفان را در حاشیه قرار می‌دهند (هنگامی که آشکارا با مخالفان دشمنی نمی‌کنند):

سرویس فارسی بی‌بی‌سی توسط معترضان ایرانی که از تبعیض این رسانه به نفع رژیم و سانسور کردن مخالفان دموکراتیک آن خشمگین هستند، به تازگی نام #آیت الله بی‌بی‌سی گرفته است.

اگرچه مطبوعات جهان آزاد در خاموش کردن صداهای آزادیخواهانه ایرانیان همدست هستند، اما دانشگاه‌های آنان هم وضع بهتری ندارند. در حالی که زنان ایرانی برای مقابله با قوانین سختگیرانه‌ی پوشش جمهوری اسلامی، آپارتاید جنسیتی و تحقیرات روزمره، دستگیری و سرکوب خشونت‌آمیز را به جان می‌خرند، در دانشگاه‌ها عمدا یا به این موضوع توجهی نمی‌کنند و یا از ما خواسته‌اند زنانی که به هنجارهای اسلامی در مقابله با «غربی شدن» پایبند هستند را تحسین کنیم. این نمایش‌های متظاهرانه از رواداری نسبت به فرهنگ‌های دیگر به شیوه موثری در حال خاموش ساختن و بدنام کردن قیام شجاعانه زنانی است که ابتدایی‌ترین آزادی‌ها و فرصت‌ها از آنان سلب شده است. درست در زمانی که زنان آمریکایی هرگز از آزادی بیشتری برخوردار نبوده‌اند و امکان کمک بیشتر به زنان کم‌شانس‌تر در سایر نقاط جهان را دارند.

اگرچه فمینیست‌های غربی جنبش زنان ایران را عموما به رسمیت نشناخته‌اند، اما جنبش زنان ایران، پیشرو مبارزه‌ای است شجاعانه برای کرامت انسانی علیه یک ایدئولوژی فاشیستی که مصمم است دختران و زنان مسلمان را از حقوق و آزادی‌های بنیادین که در غرب به درستی مورد احترام قرار گرفته‌اند، منع کند. شکست سیاست‌های اسلامگرا و پیشرفت جهانی حقوق زنان هیچگاه تضمین شدنی نیستند، اما کاملا وابسته به این قهرمانان هستند– بیش از همه به زنان آزاداندیش- که شجاعت محکوم کردن این آموزه‌های جنسیتی قرون وسطایی را دارند. در فضای آکادمیک غرب، مبارزات زنان ایرانی بجای ایجاد احساس همبستگی با جهانی بودن اهداف آنان، بیشتر موجب شرمندگی دانشگاهیان غربی از این موضوع می‌شود که چرا کشورهای در حال توسعه با «ساده‌لوحی» هنجارهای عصر روشنگری را پذیرفته‌اند. نخبگان غربی تحت عنوان تعهد به انتقاد از خویش، ترجیح می‌دهند که روسری را در آغوش بگیرند تا خدای ناکرده قضاوت خودبینانه و امپریالیستی خود را اعمال نکنند. اما نسبیت‌گرایی اخلاقی گزینشی آنها تنها به مشروعیت بخشی غلط به سنت‌هایی مانند ازدواج کودکان، خشونت خانگی، و تجاوز در ازدواج، سنگسار، و حقوق قانونی نابرابر کمک می‌کند، که چون از نظر فرهنگی معتبر است از این رو برتر از ریا کاری عادلانه ولی ناقص غرب است! به این ترتیب، نه تنها اهمیت دستاوردهای اجتماعی- اقتصادی زنان غربی کاهش یافته است، بلکه مبارزات زنان در نقاطی مثل ایران مورد تحقیر قرار می‌گیرد.

چپگرایان پسرو، به خیانت به فمینیست‌ها و آزادیخواهان ایرانی راضی نمی‌شوند و به کارگران ایرانی نیز خیانت می‌کنند. با وجود سرکوب خشونت‌آمیز اتحادیه‌های کارگری مستقل، ایرانیان مجموعه‌ای از اعتصابات را در سراسر کشورسازماندهی کرده‌اند. اما خواسته‌های آنان، گزارش شکنجه‌ها، عکس‌ها و فیلم‌های کارگران در حال اعتصاب، از سوی همه اتحادیه‌های مختلف در غرب بجز چندی، نادیده گرفته شده است.

AFL-CIO با افتخار از جنبش کارگری همبستگی لهستان در طول سال‌های خاتمه جنگ سرد حمایت کرد، اما در مورد اعتصاب ایرانیان سکوت کرده است. در عین حال، فدراسیون معلمان آمریکا به اعتصاب آموزگاران ایرانی در اعتراض به دستمزد پرداخت نشده، شرایط کاری بسیار بد، و بی‌رحمی همه‌جانبه رژیم، پشت کرده است. به نظر می‌رسد که چپ آمریکایی نمی‌خواهد یا علاقه ندارد ببیند که مخالفان ایران از همان مدیریت اقتصاد دولتی و سیاست‌های رانتی عاصی هستند که کلیه انواع توتالیتاریسم، بدون در نظر گرفتن زمان و مکان، از آنها رنج می‌برند.

حتی سازمان‌های حفاظت از محیط زیست در جهان دچار این نگرش کوته‌بینانه هستند، و جرأت محکوم کردن نقش رژیم را در مرگ تدریجی رودخانه‌های ایران و آلودگی هوا ندارند. در عوض، آنها مشغول به تبلیغ تغییرات اقلیمی مبهم و تلاش برای بهبود حیات حیواناتی هستند که هم‌اکنون در غرب وضعیت خوبی دارند. در حالی که در ایران، منابع طبیعی چپاول می‌شوند، محیط زیست غارت شده است و درخواست‌های فعالان برای اصلاح تاثیرات ویرانگر سیاست‌های دولتی در زمینه سلامت عمومی نادیده گرفته می‌شود.

چه توجیهی برای این حجم از بی‌توجهی دنیای آزاد به رنج‌های ایران و مردم آن وجود دارد؟ بخشی از پاسخ را می‌توان زدن برچسب «جنگ‌طلبی» به هر کسی که توجه دیگران را به چپاول رژیم جلب می‌کند، دانست. به ما گفته می‌شود که، ادعاهایی مانند آنچه من ذکر کردم، در واقع ابزاری برای زمینه سازی جنگ دیگری در خاورمیانه است. اما این تفکر به همان اندازه که از نظر منطقی بی معنی است، از نظر اخلاقی بزدلانه است. آمریکایی‌ها پس از تجربه عراق و عواقب ناشی از «بهار عربی» در مصر، لیبی، یمن و سوریه، از خطرات دخالت نظامی آگاه هستند. اما مخالفت با دخالت نظامی به مفهوم انکار واقعیت مستبد رژیم انقلابی ایران یا نادیده گرفتن قربانیان آن از سوی کسی نیست. راه‌های بسیاری برای آزادیخواهان غربی وجود دارد که همبستگی و حمایت خود را از مبارزات ایرانیان اعلام کنند. ایرانیانی که خواهان همان آزادی‌هایی هستند که آنان در غرب از آنها بهره می‌برند. اما آنان ابتدا باید چشمان خود را باز کنند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *