یک، مگر جوامع غربی «بیدین» یا «غیرمذهبی» هستند؟! به تجمعات داوطلبانه مردم در مراسم سالانه مذهبی در حضور پاپ و سفرهای وی به کشورهای مختلف توجه کنید. موضوع نه بر سر عقاید مذهبی مردم بلکه بر سر ساختاریست که تنوع مردم را از نظر مذهبی نیز به رسمیت بشناسد و هیچ دینی را بر دیگری ممتاز نداند.
کیهان لندن:
دو، بیشترین کار فرهنگی را نه در رژیمهای توتالیتر، آنهم از نوع سرکوبگر مذهبی، بلکه در شرایط باز میتوان انجام داد. کسانی که «سانسور» و «ممنوعیت» را سرچشمهی خلاقیت معرفی میکنند، به عارضه یا «سندروم استکهلم» دچارند و سادیسم حکومت سرکوبگر را توجیه میکنند!
سه، «آمادگی مردم برای دموکراسی» البته فاکتور مهمی است. اما چرا همین فاکتور از سوی پهلویها پذیرفته نمیشود؟! چرا گفتههای شاه فقید و گواهی دادنهای شهبانو فرح بر اینکه پهلویها معتقد بودند برای دمکراسی به شرایطی از جمله توسعه اقتصادی و فرهنگی نیاز هست، از سوی استمرارطلبان مدعی دموکراسی پذیرفته نمیشود؟!
چهار، نیاز مردم ایران به زمان طولانی برای دموکراسی بیاساسترین بهانه است. گذشته از پیشینهی دموکراسی در تاریخ معاصر ایران، مگر ما از مواهب فرهنگی و فنی که دیگران مبتکر و مخترعاش بودهاند در همین «جامعه مذهبی» و به گمان استمرارطلبان «نارس برای دموکراسی» استفاده نمیکنیم؟! مگر کشورهایی در شرایطی بدتر از ایران (مثلا بلوک شرق) گام در مسیر دموکراسی نگذاشتهاند؟! خود استمرارطلبان نیز هربار رأی به یک جناح نظام را «بلوغ» و «تمرین دموکراسی» مینامیدند اما وقتی همان مردم چند سال بعد به آنها رأی نمیدادند، میشدند «نابالغ»!
و مهمترین نکته: از دیماه ۹۶ به اینسو بخش مهمی از مردم، رشد خود را برای عبور از جمهوری اسلامی و پذیرش دموکراسی با اقدامات و شعارهایی بیبدیل به نمایش میگذارند! دیگر چه بهانهای میتوان آورد؟! هیچ! به همین دلیل استمرارطلبان راه دیگری در پیش گرفتهاند:
یک، تخریب و تحریف پهلویها به مثابه نماد و نیروی محرکهی تاریخی که مردم بطور داوطلبانه و بر اساس تجربه، ادامهی آن را (نه بازگشت به آن را) برای عبور از گسستی به نام «جمهوری اسلامی» برگزیدهاند.
دو، تمرکز بر «خامنهای» و «ولایت مطلقه فقیه» و «ولی فقیه» و تبلیغ برای محدود کردن «نقش روحانیت» و فروختن آن به نام «جدایی دین و دولت» بطوری که «جمهوری اسلامی» حفظ شود!
در چهل سالگی انقلاب ارتجاعی ۵۷ اما جامعه آمادهی بستن پرانتز سیاه «نظام جمهوری اسلامی» در کلیت آن با همهی ترفندهای استمرارطلبانش است.
رویکرد جامعه به پهلویها بسی فراتر از «نوستالژی» است: همانطور که مردم در دوران پهلوی هرگز «نوستالژی قاجار» را نداشتند، در آینده نیز بیتردید «نوستالژی جمهوری اسلامی» را نخواهند داشت!
نگارنده متن از شعور سیاسی بسیار پایینی برخوردار بوده و اصلا حقایق دوران پهلوی را نمی داند! پیشرفت و توسعه ایران آرزوی دیرینه و البته قابل تحقق می باشد که در چهارچوب کلمات قلنبه سلنبه الو برداری شده از فرهنگ مخرب غرب به دست نخواهد آمد.
نگارنده خصومت شخصی با افراد دارد، از خامنه ای تا هرکه باشد ولی آیا راهکاری روشن برای ادامه حیات رو به پیشرفت این جامعه مطرح می کند؟! خیر.
چه شکوهی در تخریب مملکت ایران وجود دارد که به آن دامن زده می شود؟! آیا نه این است که رشد و تعالی جامعه به دست خودمان ساخته می شود و نباید ضربه بخورد؟! چه شکوهی در دعوت به هرج ومرج و به هم ریختگی هست؟
شعور سیاسی و اجتماعی خود را افزایش دهید و بجای نشر عقاید شخصی به کل جامعه و مردم خود بیندیشید و سپس قلم بر کاغذ بگذارید.