سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ۴۰ سال است که بر پایه یکی از شعارهای بنیادین انقلاب اسلامی، یعنی «استقلال» استوار شده است. اما ایران دستکم از دوره صفویه همواره دول مستقلی داشته و هیچگاه مستعمره نبوده است. پس چرا استقلال به شعاری کلیدی در انقلاب اسلامی و آرمان سیاست خارجی آن تبدیل شد؟
شاید بتوان گفت استقلال از ابتدا شعاری انحرافی در دوره مبارزات انقلاب بود. در واقع استقلال مترادف با مفهوم راهبردی موازنه مثبت و همگرایی با قدرتهای بزرگ گرفته شد. سیاستی که از دوره ناصرالدین شاه قاجار آغاز شد و عصر امتیازات نام گرفت.
زیتون ـ محمدرضا سرداری:
انقلاب اسلامی و موازنه منفی
ملی کردن صنعت نفت مهمترین جلوه برای مبارزه با راهبرد موازنه مثبت بود. انقلابیون پس از پیروزی ابتدا با الگو گرفتن از دکتر مصدق و نهضت ملی کردن صنعت نفت، آن راهبرد را به موازنه منفی تغییر دادند. راهبردی که به نظر میرسد بهغلط مصطلح استقلالطلبی خوانده شد.
سیاست موازنه منفی تنها منحصر به ایران نبود. پس از جنگ سرد برخی از کشورهای تازه استقلالیافته این راهبرد را برای تنظیم روابط خارجی خویش با دو قدرت غرب و شرق برگزینند که به جنبش عدم تعهد معروف شد. اما جمهوری اسلامی بعدها رویکرد دیگری از موازنه منفی را برگزید و آن راهبرد اسلام انقلابی بود.
اسلام انقلابی هم ماهیت ضد امپریالیسم داشت هم ضد کمونیسم. شعار روشن آن نیز نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی بود که همچنان بر سر در وزارت امور خارجه نصب است. آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی درباره اسلام انقلابی سخن فرسایی متعددی داشته. از جمله آنکه در سال ۹۱ و در انتهای دولت احمدینژاد، چندی پیش از نرمش قهرمانانهاش، اسلام انقلابی را چنین تفسیر کرد: «دیپلماسی ما باید با روحیهی انقلاب همراه باشد – یعنی اسلام انقلابی – این است که به ما بُرش میدهد». اما اسلام انقلابی چه آثاری بر روابط خارجی ایران گذاشت.
رابطه با آمریکا
تنش در روابط میان ایران و آمریکا، نخستین دستاورد دیپلماسی اسلام انقلابی بود. انقلابیون عصر، آمریکا را مسبب اصلی سقوط دولت ملی دکتر مصدق و کودتای ۲۸ مرداد دانسته و از بیم کودتایی دیگر بر ضد انقلاب، در پی ریشهکن کردن جای پای آمریکا بودند.
به باور آنان سفارت آمریکا در تهران محل توطئه و ستاد کودتایی دیگرعلیه انقلاب بود. طیف وسیعی از چپها تا مجاهدین خلق رؤیای تسخیر سفارت آمریکا را در سر داشتند اما آن افتخار ضد امپریالیستی سرانجام نصیب دانشجویان مسلمان پیرو خط آیتالله خمینی شد تا نطفه اسلام انقلابی در سفارتخانه تسخیر شده آمریکا منعقد شود. آمریکاستیزی رفتهرفته به هویت سیاست خارجی ایران تبدیل شد. تبادل گروگانها و امضای بیانیه الجزایر، ماجرای ایران گیت و آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان نیز نتوانست روابط دو کشور را به سطح عادی بازگرداند. در عوض درگیری مستقیم ایران و آمریکا در خلیجفارس در دهه ۶۰، سیاست مهار دوگانه دولت کلینتون و تحریمهای اقتصادی کنگره آمریکا علیه ایران در دهه ۷۰ تنشها میان دو کشور را افزونتر کرد. هرچند پس از پایان جنگ ایران و عراق و همچنین جنگ نخست خلیجفارس، همه دولتها در جمهوری اسلامی تلاش کردند تا مسیری بهسوی عادیسازی روابط میان ایران و آمریکا باز کنند اما دیپلماسی اسلام انقلابی همواره مانع عادیسازی روابط دو کشور بود.
رابطه با بلوک شرق
رابطه جمهوری اسلامی با اتحاد جماهیر شوروی در عرصه دیپلماسی عملی قدری نرمتر نسبت به آمریکا بود. هرچند مسکو آن روزها از دشمن ایران، صدام حسین حمایت تسلیحاتی میکرد و با حمله به افغانستان، مجاهدین مسلمان افغان را سرکوب ساخت. از دید پروپاگاندای جمهوری اسلامی در دهه ۶۰، تفاوت محسوسی میان آمریکا و شوروی وجود نداشت. آنان وقتی یک مرگ نثار آمریکا میکردند، بلافاصله مرگ دیگری را به مسکو حواله میفرستادند. اما در عرصه دیپلماسی، تنشی میان مسکو و تهران به وجود نیامد تا اینکه شعار مرگ بر شوروی نیز با فروپاشی آن جماهیر به تاریخ پیوست.
از دید پروپاگاندای جمهوری اسلامی در دهه ۶۰، تفاوت محسوسی میان آمریکا و شوروی وجود نداشت. آنان وقتی یک مرگ نثار آمریکا میکردند، بلافاصله مرگ دیگری را به مسکو حواله میفرستادند.
با وجود این روابط جمهوری اسلامی با دیگر کشورهای بلوک شرق از جمله چین، کوبا، برخی از دولتهای اروپای شرقی و حتی جانشین شوروی سابق در سطح دوستانه بوده است. از دوره پوتینیسم در روسیه، روابط جمهوری اسلامی با مسکو جلوهای راهبردی پیدا کرد که از دید برخی ناظران سیاست تزارها را نسبت به ایران در اواخر دوره قاجار یادآور شد.
مناقشه فلسطین ـ اسرائیل و پروسه صلح خاورمیانه
یکی دیگر از دستاوردهای دیپلماسی اسلام انقلابی، تبدیل مناقشه کهنه اعراب-اسرائیل به مناقشه ایران-اسرائیل بود. ایران پس از انقلاب اسلامی نایب کشورهای عربی در آزادی سرزمین اعراب از اشغال اسرائیل شد در حالی که دولتهای عربی هر یک جداگانه در راه صلح با اسرائیل گام بر میداشتند.
تهران که قرار بود روزی میزبان پیمان صلح میان اسرائیل و مصر باشد؛ به پایتخت محو و نابودی اسرائیل از روی صفحه روزگار تبدیل شد. انقلاب اسلامی همچنین شعله جنگ و خشونت را در لبنان و فلسطین نیز شعلهورتر ساخت. حزبالله لبنان با حمایتهای جمهوری اسلامی تأسیس شد و گروههای فلسطینی چون حماس و جهاد اسلامی با حمایتهای مالی و نظامی ایران دستکم تا پایان جنگ سرد علیه اسرائیل مبارزه میکردند. پایان جنگ سرد نیز از نفوذ ایران در منطقه خاورمیانه نکاست. با وجود پیوستن برخی مبارزان فلسطینی به روند صلح با اسرائیل با حمایت آمریکا، جمهوری اسلامی همچنان کوشید تا حدالامکان مانع از پیشرفت آن مذاکرات گردد.
یکی دیگر از دستاوردهای دیپلماسی اسلام انقلابی، تبدیل مناقشه کهنه اعراب-اسرائیل به مناقشه ایران-اسرائیل بود
همچنین در پی حمایتهای جمهوری اسلامی از جنبشهای فلسطینی و لبنانی، ایران متهم به حمایت یا دخالت در چندین عملیات تروریستی شد. در حملات علیه پایگاه نظامی آمریکا در لبنان، انفجار هواپیمای مسافربری اسکاتلند، انفجار مرکز یهودیان در آرژانتین؛ حملات انتحاری گروههای فلسطینی علیه شهروندان اسرائیل، انفجار پایگاه نظامی آمریکا در عربستان و حتی حملات ۱۱ سپتامبر بهنوعی پای ایران بهعنوان متهم به میان کشیده شد.
انفجار مرکز یهودیان در آرژانتین
جنگ ایران و عراق
یکی دیگر از جلوههای دیپلماسی اسلام انقلابی، تداوم جنگ فریبنده، بیحاصل و پر تلفات ایران و عراق بود. صرفنظر از فرضیات، مستندات و نقلقولهایی که حکایت از تشویق صدام برای حمله به ایران از سوی آیتالله خمینی داشت و همچنین تحرکات مخالفین صدام مورد حمایت جمهوری اسلامی در عراق به نام صدور انقلاب، جمهوری اسلامی متأثر از دیپلماسی اسلام انقلابی، پس از آزادی خرمشهر، راهبرد جنگ را از آزاد سازی ایران به آزادسازی عراق ، محاکمه صدام حسین و باز کردن راه قدس تغییر داد . عصری که جنگ به قول آیتالله خمینی نعمت بود و تا رفع فتنه از سراسر عالم بایستی ادامه مییافت. جنگ کاشانه سوزی که عاقبت با حدود ۸۰۰ هزار تلفات جانی و میلیاردها دلار خسارت مالی و به قیمت نابودی زیرساخت کشور بهپایان رسید و زهرش نیز به جان رهبر انقلاب نشست.
جنگ ایران و عراق با حدود ۸۰۰ هزار تلفات جانی و میلیاردها دلار خسارت مالی و به قیمت نابودی زیرساخت کشور بهپایان رسید و زهرش نیز به جان رهبر انقلاب نشست.
هزینه آن را نیز البته مردم دلباخته به انقلاب و زندانیان سیاسی بخت برگشتهای پرداختند که قربانی کینه رهبر مغبون انقلاب شدند. سران جمهوری اسلامی پس از آیتالله خمینی نیز با معیارهایی که هیچوقت تعریف نشد همت خود را صرف شناسایی فتنهها را در سراسر عالم کردند.
مذاکرات انتقادی با اروپا
با پذیرش آتشبس و درگذشت آیتالله خمینی و همزمان جنگ خلیجفارس و فروپاشی شوروی، فضای بینالمللی و منطقهای بهکلی دگرگون شد. جمهوری اسلامی از یک سو روی خرابههای جنگ ایستاده بود و از سوی دیگر روی آواری از شعائر ایدئولوژیک خویش که دیگر کاربردی در محیط تازه بینالمللی نداشتند. ایران برای بازسازی خویش نیاز به روابط دوستانه با دنیا داشت. از سوی دیگر شکست صدام حسین در جنگ خلیجفارس و استقلال جمهوریهای قفقاز فرصت تازهای برای بهبود شرایط ژئوپلیتیک ایران فراهم ساخت.
شکست صدام حسین در جنگ خلیجفارس و استقلال جمهوریهای قفقاز فرصت تازهای برای بهبود شرایط ژئوپلیتیک ایران فراهم ساخت.
ایران از یک سو باید روابط خویش با اروپا را که در دوره جنگ بهشدت آسیبدیده بود؛ ترمیم و از سوی دیگر نزد آمریکا نیز دست دوستی دراز میکرد. اما مسئله تروریسم و حقوق بشر، بهویژه فتوای ارثیه از آیتالله خمینی برای قتل سلمان رشدی همچنان موانع جدی برای بهبود روابط میان ایران و اروپا بود. از سوی دیگر ترور مخالفان جمهوری اسلامی در خاک اروپا نیز عامل دیگری در بحرانآفرینی میان روابط دو جانبه شد تا جایی که پس از رأی دادگاهی در برلین مبنی بر دخالت تهران در ترور مخالفان کرد در رستوران میکونوس، کار در نهایت به قطع روابط دیپلماتیک اتحادیه اروپا با جمهوری اسلامی کشید.
عصر تنشزدایی تنشزدایی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی همچون پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری یک استثنا بود. استثنایی که هیچگاه بهقاعده تبدیل نشد. با انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری، دیپلماسی اسلام انقلابی سکته کرد و نگاه جهان به ایران دگرگون شد. مذاکرات انتقادی ایران و اروپا به مذاکرات سازندهتری تبدیل شد و یخ روابط رو به ذوب شدن گذاشت.
تنشزدایی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی همچون پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری یک استثنا بود. استثنایی که هیچگاه بهقاعده تبدیل نشد.
سفرهای خاتمی به اروپا و کشورهای همسایه تصویر تازهای از ایران ترسیم میکرد. بهویژه رویکرد آشتیجویانه خاتمی پس از سخنانش درباره ضرورت فروریختن دیوار بیاعتمادی میان ایران و آمریکا، سخنرانی در سازمان ملل و پیشنهاد گفتگوی تمدنها همگی فصل تازهای بود در دیپلماسی جمهوری اسلامی.
آغاز عصر بازدارندگی
اما رؤیای تنشزدایی و فروپاشی دیوار بیاعتمادی با روی کار آمدن جرج بوش پسر و سپس حملات ۱۱ سپتامبر آشفته شد. پس از حمله آمریکا به افغانستان و سقوط طالبان، علیرغم همکاری تهران با واشنگتن در آن جنگ؛ ایران بهاتفاق عراق و کره شمالی در محور شرارت قرار گفت. گفته شد تولید و آزمایش موشک شهاب ۳ که برد آن به اسرائیل میرسید؛ یکی از عوامل قرار گرفتن ایران در محور شرارت بود. اوایل سال ۲۰۰۱ جمهوری اسلامی اعلام کرد که شهاب ۳ بهزودی به تولید انبوه میرسد.
به باور تحلیلگران غربی جمهوری اسلامی قصد داشت تا به آمریکا و اسرائیل بفهماند که به عامل بازدارنده مطمئنی رسیده است. از سوی دیگر در شرایطی که ایران دوران پرتلاطم اصلاحات را طی میکرد؛ سانتریفیوژها مخفیانه در زیرزمین برای غنیسازی اورانیوم در گردش بود. آن روزها فعالیتهای هستهای علنی ایران تنها محدود به نیروگاه اتمی بوشهر بود. پس از پایان جنگ ایران و عراق جمهوری اسلامی در قراردادی با روسیه، پروژه تکمیل آن نیروگاه را به روسها واگذار کرد. از اوایل سال ۲۰۰۲ آمریکا با توجه بهاندازه و پیکربندی گودالی بزرگ در نطنز، به وجود برنامهای برای ساخت تأسیسات غنیسازی مشکوک شد. به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، اکتبر ۲۰۰۲ یعنی دو ماه بعد از افشاگری سازمان مجاهدین خلق بود که آمریکا برای مطلع ساختن آژانس نسبت به شواهدی که درباره تأسیسات نطنز داشت اطمینان کافی پیدا کرد.
تحریمهای بینالمللی، پیامد امتداد دیپلماسی اسلام انقلابی
افشای برنامه هستهای شکست بزرگی برای سیاست تنش زدایی دولت اصلاحات بود. جهان که به سیاست خارجی دولت اصلاحات امیدوار شده بود؛ با نگرانی برنامه غنیسازی و تولید آب سنگین ایران را دنبال میکرد. در آن مقطع دیگر وزارت خارجه دولت اصلاحات نقشی در مذاکرات هستهای ایفا نمیکرد بلکه حسن روحانی و تیمش که آن روز محرم و مورد وثوق رهبر بودند، زمام مذاکرات را در دست داشتند. سرانجام جمهوری اسلامی در توافق سعدآباد با اروپا پذیرفت تا غنیسازی اورانیوم را تعلیق کند و به بازرسان آژانس نیز اجازه دهد تا از تأسیسات هستهای ایران بازدید کنند. فعالیتهای مشکوک به ساخت سلاح هستهای در لویزان نیز پس از آن توافق امحا شد و ایران در انتظار بسته تشویقی اروپا نشست.
اما با روی کار آمدن محمود احمدینژاد، جاهطلبی هستهای جمهوری اسلامی از زیرزمین خارج شد و جلوهای علنی یافت. علی لاریجانی که جانشین حسن روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی شد، در اظهاراتی بهنقد سیاست هستهای ایران و پیمان پاریس پرداخت و گفت جمهوری اسلامی «در غلتان را داده و در عوض آب نبات گرفته». توسعه برنامهای هستهای نهایتاً پرونده هستهای ایران را از شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل کشاند و در فرایند یک دیپلماسی پیچیده، شدیدترین تحریمهای بینالمللی علیه ایران اعمال شد.
باتلاق سوریه
بهار عربی ابتدا خوشایند زمامداران جمهوری اسلامی بود. بهویژه وقتی حسنی مبارک از اریکه قدرت سقوط کرد و آیتالله خامنهای سرمست از آن واقعه، مبارک را به فرعون مصر تشبیه کرد. اما حوادث لیبی و سپس سوریه خطای محاسباتش را نشان داد.
بهار عربی در سوریه میتوانست خزان جمهوری اسلامی در خاورمیانه باشد. از این رو از بدو شروع آشوبها در سوریه پشتیبانی نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی از بشار اسد آغاز شد.
بهار عربی در سوریه میتوانست خزان جمهوری اسلامی در خاورمیانه باشد. از این رو از بدو شروع آشوبها در سوریه پشتیبانی نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی از بشار اسد آغاز شد و سپاه که نقش اصلی را در سرکوب اعتراضات سال ۸۸ ایفا کرد، این بار مستشار سرکوب اپوزیسیون سوریه شد. اپوزیسیونی که پس از سرکوب اعتراضات سیاسی، رفتهرفته مسلح شدند و سوریه نهایتاً درگیر یک جنگ داخلی کور شد.
کمربند شیعی به دور عربستان
با روی کار آمدن احمدینژاد و استقرار دولت پادگانی، سمتوسوی دیپلماسی اسلام انقلابی نیز تغییر کرد. گرچه همچنان لفظ اسلام لقلقه زبان مروجان اسلام انقلابی بود، اما در عمل جمهوری اسلامی راهبرد تازهای را در منطقه دنبال میکرد و آن تشکیل یک کمربند شیعی از یمن تا لبنان بود. اندیشه وحدت اسلام عملاً در «جمهوری اسلامی تحت فرمان دولت پادگانی» رخ بر بسته بود.
پس از سقوط صدام حسین و بازگشت شیعیان بهقدرت در عراق، جمهوری اسلامی تلاش بسیاری کرد تا همچون سوریه و لبنان پایگاهی برای خویش در عراق ایجاد کند. از سوی دیگر، عربستان سعودی در پی نگرانی از توسعهطلبی شیعی در منطقه برخورد با شیعیان را در دستور کار خویش قرار داد. شیعیان از بحرین تا یمن و حتی خود عربستان تحت فشار و سرکوب خاندان تازه به دوران رسیده ملک سلمان قرار گرفتند. اختلافات مذهبی به عراق و سوریه نیز کشیده شد که نتیجه آن ظهور داعش و قطع روابط سیاسی و افزایش تنش میان ایران و عربستان سعودی در بالاترین سطح خویش پس از انقلاب اسلامی بود.
برجام و عاقبت بازدارندگی
با انتخاب شدن حسن روحانی نیز جهتگیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دستکم در منطقه خاورمیانه تغییر محسوسی نکرد. دولت پادگانی یا همان دولت پنهان همچنان زمام امور در منطقه را در دست داشت و حتی روسای هیاتهای دیپلماتیک کشورهای آن منطقه را نیز خود تعیین میکرد. تنها مذاکره با قدرتهای بزرگ بهقصد یافتن راهحلی برای لغو تحریمهای بینالمللی مأموریتی بود که به دولت روحانی سپرده شد. روحانی همچنان که یک بار در دولت خاتمی موفق شد غنی سازی را تعلیق کند، این بار نیز با امضای برجام مهر پایانی زد بر رویای بازدارندگی هسته ای جمهوری اسلامی. تنها تفاوت مهم برجام با پیمان سعدآباد، حضور آمریکا در این عهدنامه چندجانبه بود که آن دستاورد نیز با روی کار آمدن دونالد ترامپ و خروج آمریکا از برجام به بر باد رفت.
سرنوشت دیپلماسی اسلام انقلابی
علیرغم سرمایهگذاری هنگفت سیاسی، اقتصادی و نظامی جمهوری اسلامی در لبنان، سوریه، عراق و یمن و همچنین کشورهای شمال آفریقا برای ترویج ایدئولوژی و تبلیغ تشیع، شواهد نشان میدهد که روند عقبنشینی از هماکنون آغاز شده است. تحولات خاورمیانه نیز حاکی از آن است که جمهوری اسلامی بیش از گذشته از ائتلاف آمریکا، اسرائیل و عربستان در هراس است و این هراس روند فعالیتهای خاورمیانهای آن را کند کرده است. به تعبیری ساده میتوان گفت امروز دیپلماسی اسلام انقلابی در مرزهای ایران محصور شده و روند رو به زوال خویش را طی میکند.