تفاوتِ اروپا با آمریکا در مورد ایران,محمود سریع‌القلم

By | ۱۳۹۷-۱۲-۰۵

قدرتِ فراوان باعثِ بی‌تفاوتی نسبت به دیگران می‌شود. ریشۀ اهمیت دادن به دیگران در نیاز و وابستگی است. این یک واقعیت اجتناب‌ناپذیر زندگی انسان‌هاست. تربیت‌ها و آموزش‌های فراوانی باید صورت پذیرد و ساختارهای بی‌شماری بِنا شود تا قدرتِ فراوان و اخلاق نسبی ممزوج گردند. به سختی بشر بتواند قدرت، انصاف، اخلاق و راست‌گویی را در یک شبکه جمع کند. متاسفانه، وقتی قدرت افزایش می‌یابد، دیگران اهمّیت خود را از دست می‌دهند. در روابط بین الملل، اهمّیت دادن عمدتا اقتصادی است.

نکتۀ منفی در برخورد اروپا و آمریکا با ایران این است که این موضوع ریشه‌های اقتصادی، مالی و تجاری ندارد زیرا نیازی به ایران نیست. چندی پیش یک مقام آلمانی به این نویسنده گفت: ما (یعنی آلمان) با لیتوانی تجارت به مراتب بیشتری نسبت به ایران داریم (جمعیت لیتوانی: 2.8 میلیون نفر؛ مساحت: 65300 کیلومتر مربع). تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا حدود 19100 میلیارد دلار است و با آمریکا حدود 686 میلیارد دلار تجارت دارد. تجارت اتحادیه اروپا با ایران حدود 12.2 میلیارد دلار است.

اگر شخصی فرصتِ شنیدن نجواهای اروپایی‌ها را داشته باشد متوجه می‌شود که آن‌ها ایران را عاری از عقلانیتِ اقتصادی می‌دانند. شاید در شرایط عادی، تجارت اتحادیۀ اروپا با ایران در حد ویتنام باشد (40 تا 45 میلیارد یورو). تجارت آمریکا با 25 کشور خاورمیانه و شمال آفریقا (بدون محاسبۀ تسلیحات) حدود 215 میلیارد دلار است. این در حالی است که فقط تجارت آمریکا با آلمان حدود 170 میلیارد دلار است.

شاید تفاوتِ ظاهری در برخورد اروپا و آمریکا نسبت به ایران را باید در عوامل دیگر جستجو کرد. اروپایی‌ها عموما خود را کشور‌های خواهان دموکراسی/دولت رفاه تعریف می‌کنند و با تجربیات تاریخی که در ناخودآگاه آن‌ها حضور دارد از جنگ، خشونت و درگیری هراس دارند و نگران تحمل پی‌آمدهای تشدید تخاصمات در خاورمیانه هستند. اروپایی‌ها تا آنجا پیش رفتند که سه میلیارد یورو برای هزینه‌های مهاجران سوری در اختیار ترکیه قرار دادند. در مقابل، آمریکا تنها کشوری است که توانست حتی از جنگ سرد با کمونیسم و شوروی طی چندین دهه حدود 5 تریلیون دلار درآمدِ ملی و رشد فن‌آوری ایجاد کند.

تفاوتِ دیگرِ میان اروپا و آمریکا در جایگاه سیاست خارجی و نظام سیاسی آن‌ها است. اروپایی‌ها عموما در طیف احزابی که در پارلمان‌های آن‌ها وجود دارد پیرامون موضوعات سیاست خارجی به تفاهم و اجماع می‌رسند. با تغییر دولت‌ها جهت گیری آن‌ها تغییری نمی‌یابد. در آمریکا هر نهاد حکومتی برای خود سیاست خارجی دارد و در نهایت، جایگاه لابی‌ها در طیف نهادهای حکومتی، جهت گیری یک موضوع سیاست خارجی را مشخص می‌کند. لابی‌ها به مراتب تعیین کننده‌تر از دستگاه‌های اجرایی هستند. برجام، نتیجۀ موفقیتِ موقتِ کاخ سفید بر لابی‌های قدرتمند بود. یک فعال حزب دموکرات اخیرا در یک کنفرانس می‌گفت: اگر ما 2020 به قدرت برگردیم ممکن است برجام را احیا کنیم ولی تحریم‌ها به واسطۀ قدرتِ لابی‌ها، سر جای خود می‌مانند.

این تفسیر از سیاست خارجی آمریکا نکات بدیهی و همگانی است. جای تعجب است که دستگاه عریض و طویل دیپلماسی با صد‌ها کارشناس و انبوهی از تجربه و ادعا، متوجه این بدیهیات در روابط بین‌الملل و سیاست خارجی آمریکا نشد. این خود معرف این واقعیت است که درجۀ شناخت از اقتصاد و سیاست بین‌الملل در دالان‌های پروپاگاندا متوقف شده است.

نکتۀ سوم در روان‌شناسی قدرت است. در رفتار سیاسی، اروپایی‌ها به مراتب پیچیده‌تر از آمریکایی‌ها هستند. آمریکایی‌ها فرهنگی صریح و مستقیم دارند. در روابط اجتماعی و سیستم اقتصادی خود نیز اینگونه هستند. آمریکایی‌ها هنرِ استتارِ نفرت را ندارند. توان غیرقابل مقایسۀ مالی، اقتصادی، فن‌آوری و نظامی آن‌ها نسبت به دیگران، این خصلت را حتی تشدید کرده است. فهم نیتِ آمریکایی‌ها به مراتب راحت‌تر از اروپایی‌هاست. در عین حال، اگر عملکرد هر دو را بر روی یک منحنی ببریم، بسیار روشن است که اهداف جمهوری اسلامی را قبول ندارند. یکی صراحتا این را می‌گوید؛ دیگری تعامل می‌کند و عکس می‌گیرد ولی همان نتیجه را منتقل می‌کند. اروپایی‌ها با صد‌ها فیلسوف و پانصد سال تجربۀ مدیریت اختلاف در سنت Sun Tzu استراتژیستِ چینی که حدود 25 قرن پیش زندگی می‌کرد عمل می‌کنند. جملۀ زیرکه از اوست، شاهکارِ فکری و مدیریت استراتژیک است:

For to win one hundred victories in one hundred battles is not the acme of skill. To subdue the enemy without fighting is the acme of skill. / Sun Tzu, The Art of War, circa 500 BCE

(صد پیروزی در صد جنگ به‌دست آوردن، هنر نیست. نهایت توانمندی مغلوب کردن دشمن بدون جنگیدن است)

مضمون روشِ اروپایی‌ها را زمانی یک دانشگاهی/ سیاستمدار آمریکایی متولدِ اروپا گفت: «برخورد با ایران خیلی استراتژی نمی‌خواهد.»

در حکمرانی عقلانی، این سخن که نباید در انتظار دیگران نشست و به آن‌ها امید بست متین و منطقی است. باید از خود پرسید: کدام کشورها و کدام بنگاه‌های خارجی به کالاها و خدمات ایرانی محتاج‌اند؟ بازی برد- برد در وابستگیِ متقابل است. وابستگی به کالا و خدمات و بانک‌های آن‌ها وابستگیِ یک طرفه است. ترکیه 82 میلیارد دلار به اتحادیۀ اروپا صادر می‌کند. کرۀ جنوبی 56 میلیارد دلار. مکزیک 243 میلیارد دلار به آمریکا صادر می‌کند. هند 50 میلیارد دلار.ه

در میان ده‌ها تعریف، این تعریف از استقلال را در نظر بگیرید: «کشوری مستقل است که به آن زور نگویند.»

به چه کشوری زور نمی‌گویند؟ به کشوری که عمدتا از لحاظ اقتصادی به آن وابسته باشند و وابستگیِ متقابل وجود داشته باشد. ترکیه عضوِ ناتو است ولی با روسیه شراکت سیاسی دارد. غربی‌ها تحمّل می‌کنند چون وابستگی‌های متقابل قابل توجهی با ترکیه دارند. سیاست خارجی ترکیه بر اساس توئیت طراحی نشده است بلکه پشتوانه‌های مهم اقتصادی دارد. بانک‌های اروپایی نمی‌گذارند دولت‌هایشان با ترکیه خیلی تلخی کنند. پیش‌بینی می‌شود که تولید ناخالص داخلی ترکیه در سال آینده میلادی به 900 میلیارد دلار برسد. او نه نفت دارد و نه گاز و پتروشیمی.

در برخورد اروپا و آمریکا با ایران، آنچنان تفاوت محتوایی وجود ندارد. هیچکدام به ایران وابسته نیستند. چین در مقیاس بسیار وسیعی، غرب و غیرغرب را به خود وابسته کرده است و اهداف خود را به آرامی پیش می‌برد. وقتی زمستان می‌شود، خواسته‌ها و فشار‌های سیاسی روسیه از اروپایِ شرقی افزایش می‌یابد چون آن‌ها را با لوله‌های گاز و فروش گاز به خود وابسته کرده است.

عدالت خواهی در روابط بین‌الملل از طریق اعداد و ارقام به دست می‌آید. حق و حقوق ایران در روابط خارجی از مسیر کار، فعالیت، کارآمدی، تولید، مزیّت نسبی و صادرات به دست می‌آید.

ژاپنی‌ها سال 1868 به این کانون حکمرانی رسیدند. کره‌ای‌ها 1962، چینی‌ها 1980، ترکیه 1982 و هند 1985. منظور اینکه این نکات قدیمی هستند و چندان تخصصی نیستند؛ نویسنده آن‌ها را در ترم دوم دانشگاه (پاییز 1356) در درس اقتصاد سیاسی بین‌الملل آموخت.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *