واشنگتنپست، مایکل مکفال: دولت ترامپ در برابر کره شمالی و ایران، هدف مشترک هستهایزدایی را دنبال میکند. اما استراتژیهای دستیابی به این هدف در مورد ایران و کره شمالی متناقض هستند. ترامپ در برابر ایران، که هنوز بمب اتمی تولید نکرده است، از استراتژی تهاجمی اعمال فشار و تقابل استفاده میکند. حتی نشانههایی وجود دارد که هدف نهایی برخی از اعضای دولت ترامپ تغییر رژیم در ایران است. اما ترامپ برای دستیابی به هدف هستهایزدایی در کره شمالی از استراتژی تعامل فشرده و متمرکز استفاده میکند. در حالی که هیچ رئیسجمهور آمریکایی با رهبر کره شمالی دیدار نکرده بود، ترامپ با «دوستش»، کیم جونگ اون، دو بار غذا خورد.
تا به حال هر دو استراتژی نتیجه چندانی نداشتهاند. دولت ترامپ توضیح چندانی درباره این تفاوت ارائه نمیدهد. دولت باراک اوباما در مذاکرات توافق هستهای، بسیاری از مسائل مورد اختلاف در روابط ایران و آمریکا را از کنار گذاشت. اما دولت ترامپ، برای پیگیری سایر اهداف امنیتی، مانند متوقف ساختن حمایت تهران از سازمانهای خارجی، از توافق هستهای خارج شد. دولت ترامپ حداقل در سطح لفاظی، به ترویج دمکراسی و حقوق بشر در ایران متعهد به نظر میرسد. ترامپ و مشاوران سیاست خارجی او، هرگز به اندازه کافی توضیح ندادهاند که چگونه خروج از برجام به آمریکا در حل سایر مسائل کمک میکند.
موارد مشابه در دوره جنگ سرد نشان میدهد که مرتبط کردن موضوعات نامرتبط با یکدیگر، به ندرت نتیجه میدهد. رئیسجمهور رونالد ریگان و دولتش در عین پیگیری توافقات کنترل تسلیحات با شوروی در یک خط، بدون توجه به مذاکرات دوجانبه با کرملین بر سر تسلیحات هستهای؛ با رژیمهای کمونیستی در جهان در حال توسعه مقابله کردند و از حقوق بشر در داخل شوروی و شرق اروپا حمایت کردند. تا به حال، شواهد کمی وجود دارد که استراتژی ترامپ برای مقابله همزمان با نفوذ خارجی ایران، تضعیف نظام و متوقف کردن برنامه هستهای آن کارآمد است. در مقابل، استراتژی ترامپ در برابر ایران، آمریکا را از متحدان اروپایی خود جدا کرده است.
وقتی رویکرد فشار حداکثری ترامپ بر ایران را در کنار تملقگویی او از کیم بگذاریم، این رویکرد به طور ویژه غیرمنطقی به نظر میرسد. استراتژی ترامپ در برابر کره شمالی این است که برای دستیابی به هدف هستهایزدایی، میان رهبران دو کشور رابطه شخصی برقرار کند. اما این رویکرد تاکنون جز مشروعیتدهی به کیم جونگ اون، نتیجهای چندانی نداشته است. اما اگر این سیاست نهایتا به جایی برسد باید مانند بده بستان اوباما با ایران، او هم با کره شمالی بده بستان داشته باشد. همان امری که او در مورد ایران از آن انتقاد کرده است. برای حصول توافق هستهای، آمریکا باید تحریمها را رفع کند و به رهبر کره شمالی مشوقهای اقتصادی بدهد. تغییر رژیم هم بخشی از برنامه نخواهد بود. یک فرضیه جایگزین وجود دارد که سیاستهای به ظاهر متناقض ترامپ در برابر ایران و کره شمالی را توجیه میکند. شاید هستهایزدایی کامل و قابلراستیآزمایی در هر دو مورد، هدف نیست.
در مورد ایران، شاید هدف واقعی، تغییر رژیم، از جمله با اقدام نظامی، است. (بسیار بعید است که چنین استراتژیای کارآمد باشد.) اگر شما سیاست تغییر رژیم را دنبال میکنید، هیچ علاقهای به تعامل یا دیپلماسی نخواهید داشت. دقیقا برعکس آن. چرا که شما قصد دارید حاکمان را بدنام کنید تا براندازی آنان را توجیه کنید. در مورد کره شمالی، ممکن است هدف، هستهزدایی کامل نباشد. بلکه رسیدن به معاملهای است که به موجب آن کیم جونگ اون بخشی از زرادخانه هستهای خود را حفظ کند و در عین حال، برای کاهش خطر مستقیم برای امنیت ملی آمریکا، برنامه موشکهای بالستیک قاره پیمای خود را تعطیل کند. این هدف کوچکتر، ممکن است توضیح دهد که چرا ترامپ به طرز بسیار عجیبی با کره شمالی تعامل میکند و به افزایش فشار بر این کشور تمایلی ندارد. در هر دو سناریو، زمان به نفع ترامپ نیست. در تابستان ۲۰۲۰ ترامپ برای پیروزی دوباره در انتخابات، ممکن است به راهحلهای رادیکال در دیپلماسی هستهای متوسل شود. یعنی با ایران جنگ کند یا اینکه با کره شمالی توافقی امضا کند که هستهزدایی کامل را محقق نکند.