مگرنه این است که با صدورمغزها وسرمایه ها و… درطول چهاردهه آیا بواقع دستمان ازهمه چیز خالی نشده است؟ وآیا ازفضیلت هایی چون انسانیت ، اخلاق ، صفات نیک ،امانت داری ، وفای بعهد، راست گویی و… چیزی برای مان باقی مانده است ؟
شگفتا که نه ،بلکه بجای فضیلت های فوق ،تنها رذیلت هایی چون دروغ ،ریا ،نفاق ،غارت بیت المال ،تضیع حق الناس ،فراری دادن سرمایه ها ،مغزها،فقر،بیکاری وانقلابی نماهایی برایمان مانده که حفظ نظام رادرتحریم ودورزدن، وتحمیل رنجی مضاعف، وفقروفاقه بیشتر وکشنده به ملت می دانند. و صدالبته که جنگ تحمیلی، تحریم، فقر، فساد و غارت ثروت ملت هم، محصول عملکرد همین عناصر تندرو و جنگ طلب است که منافع خود را نه در صلح، بلکه در جنگ و تحریم میدانند. انقلاب ما هم مثل سایرانقلاب ها، بر بال اندیشه ها و یا براساس بر نامه ایی از پیش تعیین شده شکل نگرفت بلکه چونان سیلی ویرانگر براه افتاده و رهبری مثل حضرت امام هم با همراهی مردم توانست طومار آن رژیم ستمگر را در هم بپیچد.
محمدعلی مشفق – کلمه:
اما شکی نیست که درفضای احساسی حاکم برانقلاب، همه هست های اخلاقی وانسانی ومدیریتی و..غالبا بدلیل تعلق به رژیم گذشته اعم ازخوب و یابد آن نفی شد و با غلبه خط و خط کشی ها ی ایدوئولوژیک، مردم نه تنها بهم نزدیک ودوست نشدند بلکه غالبا از هم دورشدند و بعضا هم دشمن یکدیگر شدند و فضیلت های اخلاقی و انسانی و جوانمردی و فتوت های رایج درجامعه پیش ازانقلاب، بدلیل تعلقش به رژیم گذشته کم و بیش از جامعه رخت بربست و برخلاف مفاد نامه مولا علی خطاب به مالک اشتر که فرمود: ای مالک انسانها یا در دین و آیین باتو مشترکاند ویا در آفرینش با تویکسانند، پس با آنان برابر و یکسان رفتار کن.
متاسفانه انقلابیون بامردم اینچنین نکردند و برعکس، باتکیه بر بایدها و نبایدهای ایدئولوژیک، قشرهای مختلف مردم را بدشمنان یکدیگرتبدیل کردند و بجای پیاده نکردن از قطارانقلاب، فوج فوج آنان را یکی پس ازدیگری با برچسپ های ناچسپ درطول چهاردهه ازقطار انقلاب پیاده کردند و دشمنی هارا درمیان آنان وجامعه فزونی بخشیدند و جامعه یکپارچه دوران انقلاب را تکه تکه وقطبی کردند.
متاسفانه پس ازپیروزی انقلاب و استقرار نظام،پیاده کردن ملت از این قطار کماکان تداوم یافت وب یش ازپیش به نفرت میان قشرهای مختلف جامعه دامن زد آنگونه که توسعه و پیشرفت کشور هم قربانی این حذف ها و دفعهاگردید. وبایدها ونباید های ایدولوژیکی سبب شد تا اکثریت افرادجامعه با برچسپ های ناچسپ حذف شوند و اجازه نیابند تا از فرصتها و امتیازات و…همانند حامیان و پرچمداران انقلاب و انقلابیها بهره ببرند و لاجرم امتیازات، سهمیه ها،بورس ها،پست ها، وام ها و اولویت های استخدامی و فرصت ها همه به سمت عناصر انقلابی و ارزشی شیفت گردید و آن دسته از افرادی که بزعم آنها غیرانقلابی بودند از این امتیازات محروم گردیدند.
تداوم این رویه تبعیض آمیز درطول چهاردهه، سبب شد تا توان بالقوه و بالفعل آحاد مردم در جهت آبادانی و سربلندی ایران معطوف نگردد و لاجرم هرکس توان، سرمایه و تخصص و…خودرا عمدتا درجهت منافع گروهی، حزبی، قومی و قبیله ایی و نه درجهت آبادانی کشور و وطن عزیزمان ایران بکارگرفته شود. نکته دیگر اینکه انقلاب اسلامی چه بپسندیم و چه نپسندیم رجعت و بازگشت جامعه ایرانی را به یک جامعه سنتی مبتنی برفقهی سنتی و پالایش نشده و متصلب و غیرپویا سوق داد. ولذا انسانیت و مسلمانی انسان ها تنها در این ترازو ارزیابی و سنجیده شد وبا احراز و اثبات عقاید و باورهای افراد درچنین ترازویی بود که هرنوع امتیاز و درجه و پست و مقام و منزلت و حق و حقوق و تایید افراد حتی در رقابتهای انتخاباتی تجویز میگردید. درحالی که به روشنی میتوان گفت که فقه با همه اهمیت وضرورتش،بخشی ازدین وجزیی کوچک از آن است و هرگز به تنهایی قادربه تامین همه نیارهای انسان اعم ازاقتصاد، مدیریت،اخلاق و دیگر ملکات و فضیلت های انسانی نبوده ونیست. و طبیعی است که در این ترازو فقط هرآنچه بیشتر از جنس احکام و عبادات است قابل توزین و سنجش است و بس.
مضافا اینکه در ترازوی چنین فقهی که بیشتربر ظواهر و مناسک ظاهری و پوسته دین اتکاء دارد و صد البته مغز دین و ایمان و عمل صالح در آن توزین نمی شود. البته که درچنین فقهی انسان ها بما هوانسان جایگاه مکرم و برابری ندارند. مهمتر اینکه ازنگاه چنین فقهی و فقیهانی مردم بمثابه ابزار و خادمی برای اسلام و قرآن خلق شده اند. درحالی که از منظر خداوند سبحان، قران برای هدایت مردم بر پیامبر نازل شده است و نه اینکه مردم و ناس برای قران و پیامبر خلق شده باشند. و پیامبر هم صرفا برای ابلاغ پیام وحی و مکارم اخلاق به خلق الناس مبعوث گردیده و متکفل امورناس حتی بی خدایان نیست (ایه ۴۱سوره زمرو۶شورا) اما دراسلام فقیهان معادله برعکس است و ایشان خود را متکفل بردن ناس به بهشت هم می دانند.