مستند «متولد اوین» ساختهی مریم زارع، در بخش مسابقهی «جشنواره جهانی فیلم زنان دورتموند/ کلن» (IFFF) به نمایش در میآید. در این فستیوال که تحت عنوان «ریزش تصاویر، فریب، استتار و چهرهی ماسکزده» برگزار میشود، ۱۳۰ فیلم از ۳۸ کشور جهان به نمایش در میآید. IFFF مهمترین جشنوارهی فیلم زنان سینماگر در اروپاست.
تازهترین آثار سینماگرانی چون تئونا اشتروگر میتوسکا (مقدونیه)، ماری کروتزر (اتریش)، کارولینا هلسگارد (آلمان)، کلارا فنگول (هلند)، کنستانزا کوآتریگلیو (ایتالیا) و آنه ماری یاسر (فلسطین) در بخش مسابقه جشنواره با یکدیگر رقابت میکنند. هر یک از این آثار به موضوعهای روز اجتماعی کشورهای یادشده از دیدگاه فمینیستی میپردازد. در مراسم گشایش، انیمیشنی با عنوان «پروندهی زن- مرد» از انیس کاورا سینماگر مطرح استرالیایی، به نمایش در میآید. این فیلم سورئالیستی جریان محاکمهی اوژن- اوژنیا فالنی، یکی از نخستین چهرههای تراجنس سیدنی در آغاز قرن بیستم را به تصویر میکشد. نمایش این فیلم در شرایطی که در آلمان بحث تراجنسیتی و بیناجنسیتی در پارلمان و اغلب مجامع این کشور داغ است، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
بهجت امید, کیهان چاپ لندن:
خدای مؤنث
تئونا اشتروگر میتوسکا، سینماگر مطرح مقدونیه با تازهترین کار خود با عنوان «خدا هست و نامش پترونیاست»، از جمله کارگردانانی است که به جشنواره دعوت شده است. «خدا هست و نامش پترونیاست» محصول مشترک مقدونیه، بلژیک، کرواسی و فرانسه، طنزی است سیاه دربارهی دگرگونیهای چند دههی پیش جامعهی سنتی مقدونیه که میکوشد ساختارهای دیرپای تبعیضآمیز را به هر بهایی شده، حفظ کند. میتوسکا در فیلم خود نشان میدهد که این تلاشها تنها به مقدونیه محدود نمیشود و میتواند در سطوح و زمینههای گوناگون در سراسر جهان وجود داشته باشد؛ گیرم که با رعایت موازین فرهنگی و مناسبات اجتماعی حاکم بر هر یک از این کشورها.
داستان فیلم با نمایش برگزاری مراسمی سنتی که طبق اصول مسیحیت تنها مردان میتوانند در آن شرکت کنند، آغاز میشود: در روز ظهور عیسی که هر سال در سرمای زمستان جشن گرفته میشود، کشیش اعظم شهر اسکوپیه، صلیب مقدس را به آب یخ دریاچهای پرتاب میکند و هر مردی که موفق شود آن را در ژرفای آب شکار کند، میتواند به مدت یک سال غرق در خوشی و خوشبختی زندگی کند. پترونیا، زن ۳۱ سالهی بیکاری که شاهد این ماجرا است، پس از پرتاب صلیب بدون مکث در آب میپرد، آن را به چنگ میآورد و پیروزمندانه در مقابل دوربین تلویزیون که مراسم را زنده پخش میکند، میگیرد. موفقیت او ولی موافق سنت رایج، به دلیل «زن بودن» وی به رسمیت شناخته نمیشود. پترونیا ولی حاضر نیست به این بیعدالتی تن بدهد.
«خدا هست و نامش پترونیاست»، کمدی تلخی است که اقتدار و بیعدالتیهای حاکم بر کلیسا، دادگستری و رسانهها را زیر سئوال میبرد؛ نهادهایی که در فیلم میکوشند به هر بهایی شده، بر سنتهای مردسالارانهی جامعه خدشهای وارد نشود. این فیلم نخستین بار در برلینالهی ۲۰۱۹ در بخش مسابقهی این جشنوارهی جهانی به نمایش در آمد.
مدیران مؤنث موفق
«زمین زیر پاهای من» از ماری کروتزر، سینماگر اتریشی، نیز از فیلمهای بخش مسابقهی شصت و نهمین دورهی برلیناله بود. این فیلم، داستان زن موفق ۳۰ سالهای به نام لولا را بازگو میکند که با درایت و تلاش خود رقبای با نفوذ مرد و زن را از میدان به در کرده و به مدیریت یک شرکت بزرگ بینالمللی دست یافته است. راز بزرگ و نقطهی ضعف لولا، خواهرش کُنی است که از بیماری روانپریشی رنج میبرد. خبر خودکشی کُنی، پس از یک دوره اقامت در بیمارستان نه تنها او را منقلب میکند، بلکه نظم زندگیاش را نیز در هم میریزد و بر روابط شغلی، عاطفی و رقابتهای لولا نیز تاثیر میگذارد.
«زمین زیر پاهای من»، تحلیلی روانکاوانه از شخصیتهای فیلم است و نشان میدهد که مرز میان ثبات و تزلزل، نظم و هرج و مرج و پیشرفت و سقوط یک مو بیشتر نیست؛ حتی برای کسانی که به نظر میرسد توانایی کنترل پنهانیترین زوایای زندگی خود را نیز دارند.
عروسی آمال
ابو، پدری که در ناصریه زندگی میکند، یکی از کسانی است که میخواهد همهچیز را تحت کنترل خود داشته باشد تا مراسم عروسی دخترش، آمال، به خوبی پیش برود و حین برگزاری، مشکل اجتنابپذیری بروز نکند. از این رو از شادی، پسر آرشیتکت خود که در ایتالیا ساکن است، میخواهد کار و زندگی را برای مدتی رها کرده و به فلسطین سفر کند، تا همراه او طبق سنت «وجیب»، دوستان و آشنایان خانواده را شخصا به جشن دعوت کند. فیلم جادهای «وجیب»، از آنه ماری یاسر، سینماگر فلسطینی، داستان این دعوت شخصی را به تصویر میکشد: دعوتکنندگان با یک وُلوی قدیمی از جمله خیابانهای ناصریه، مرکز عربی اسرائیل و بزرگترین شهر استان شمالی آن را زیر پا میگذارند و حین از سر گذراندن ماجراهای سیاسی، اجتماعی هم مضحک و هم متاثرکننده، زندگی عادی ساکنان منطقه را نیز به نمایش میگذارند.
با «هزارهها»
فراز و نشیبهای زندگی پرماجرای «هزارهها»، یکی از اقوام افغانستان که اغلب در کویته پاکستان ساکن هستند، در فیلم سینمایی «مثل پسرم» از کوستانزا کوآتریگلیو، سینماگر مطرح ایتالیایی، به تصویر کشیده میشود. کوآتریگلیو در این فیلم داستان اسماعیل، یکی از آوارگان افغان را بازگو میکند که در کودکی از خانوادهی خود جدا و به ایتالیا پناهنده شده است. او و برادرش حسن پس از پایان تحصیل، به شغل خیاطی رو میآورند و در اثر کار و کوشش ثروت و شهرتی بهم میزنند. وقتی اسماعیل تلفنی با مادرش صحبت میکند، در مییابد که او در وضعیت وخیمی بسر میبرد و دیگر قادر به شناختن پسرش نیست. همین امر سبب میشود که اسماعیل به پاکستان سفر کند تا به سرنوشت مادر و اصل خود و خانوادهاش پی ببرد.
در «آخر زمان»
در تازهترین فیلم کارولینا هلسگارد، کارگردان آلمانی- سوئدی، با عنوان «آخر زمان»، زامبیها در صدند اصل و نسب انسان را به کلی ریشهکن کنند و جهان را به تسخیر خود در آورند. این «مُردههای متحرک» نزدیک به دو سال است که کرهی زمین را اشغال کردهاند و تنها دو شهر وایمار و ینا، از گزندشان در امان مانده است.
هلسگارد در این فیلم از فرهنگ بومیهای هائیتی الهام گرفته که به بازگشت مردگان جادوشده باور دارند. بر اساس این اعتقاد زامبیها از سوی نیرویی قوی و شکستناپذیر هدایت میشوند و پیروزی بر آنان ناممکن است. در ابتدای فیلم، دو دخترِ جوانِ بیخبر از همه جا به نامهای اِوا و ویوی ناگهان خود را در میان این اجسادِ نامیرا محاصره میبینند و مجبور میشوند علیه آنها دست به مبارزه بزنند.
کنکاش در خاطرات تلخ
سرچشمهی یادهای ناخوشایند مریم زارع در فیلم «متولد اوین» نیز مبارزات مادرش، نرگس، است که در سالهای نخست دههی ۱۹۸۰ میلادی علیه حکومتِ نوپای جمهوری اسلامی و اقدامات تبعیضآمیز و ضد حقوق بشری ملاهای تازه به قدرترسیده، فعال بود. نرگس که هنگام دستگیری باردار بوده، دخترش را پس از چند ماه در زندان مخوف اوین به دنیا میآورد. مریم از این راز ولی در اوایل جوانی در فرانکفورت آلمان با خبر میشود و سی و شش سال پس از تولد خود میکوشد با ساختن مستندی، پاسخی برای پرسشهای بیپایان خود بیابد: «وقتی مرا باردار بودی، واقعا به شکمت لگد زدند؟»، «راست است که موقع زایمان چشمبند به چشم داشتی و وقتی متولد شدم صورتم را ندیدی؟»، «آیا هیچوقت تو را وقتی من هم در کنارت بودم، شکنجه کردند؟»، «چرا و چه وقت مرا از زندان به بیرون فرستادی و چه احساسی داشتی؟» و دهها سئوال بیجواب ماندهی دیگر نظیر این پرسشها.
فیلم در ابتدا با کاوشی کنجکاویبرانگیز در جهان تاریک پیش از تولد سینماگر در زندان مخوف اوین آغاز میشود. این جستجو در دو کانال شخصی- سیاسی جریان مییابد. مریم در همهی صحنهها یا حضور دارد یا خارج از صحنه، رویدادها را با شوخطبعیای دلنشین شرح میدهد و تفسیر میکند. از طریق همین صدا و لحن صادقانهی خارج از صحنه، تماشاگر با پرسشهای هستی شناسانهی او که کیست و از کجا آمده آشنا میشود، به رابطهی صمیمی و دوستانهاش با نرگس که به هیچ روی حاضر نیست دربارهی چگونگی تولد او و زندگی در زندان حرفی بزند، پی میبرد و در مییابد که مریم در راه یافتن پاسخ به سئوالهای خود از رویارویی با واقعیاتِ حتی آزاردهنده و دردناک، هم نمیهراسد. از این رو همدلانه همراه سینماگر جسور که تا آن زمان به گفتهی خود جلسات بیشماری با روانکاوان و روانشناسان را بینتیجه پشت سر گذاشته، راه میافتد، به چهار گوشهی جهان سفر میکند تا سرانجام شاهد کشف راز زندگی و گشایش گرههای روحی- روانی او بشود. اما…
تغییر هدف
در میانهی فیلم، جستجوی شخصی مریم ابعاد دیگری به خود میگیرد و ناگهان به تلاش برای «شکستن سکوت نسلی که در زندان به دنیا آمده»، تغییر هدف میدهد. این دگرگونی غافلگیرکننده در یکی از «سمینارهای پژوهشهای زنان» به امید یافتن دیگر متولدین اوین از پشت بلندگو اعلام میشود؛ اغلب شرکتکنندگانِ این سمینارها که هر سال در یکی از شهرهای جهان برگزار میشود، کنشگران حقوق زنان یا فعالانِ عدالتجویِ کنونی هستند که برخی از آنان رنج و عذابِ بودن و شکنجهشدن در سیاهچالهای جمهوری اسلامی را تجربه کردهاند. آنها در بهترین حالت، از آنجا که هیچیک همبند نرگس نبودهاند، تنها میتوانند از موارد مشابه یا از دیدهها و شنیدههای دیگران در این زمینه خبر بدهند.
ولی آشنایی با این گروه و فعالیتهای پیش و پس از انقلاب آنها در درون و برونمرز، که در فیلم پیگیرانه دنبال میشود، وجه شخصی روایت مریم را کمرنگ میکند و به بُعد سیاسی آن دو چندان میافزاید. هر چند زارع در پایان فیلم میکوشد، تعادل میان این وجوه را دوباره با کلام و تصویر برقرار سازد، ولی «متولد اوین» همچنان مستندی صمیمی باقی میماند که پس از تسخیر قلب و حس تماشاگر، به روشنگری دربارهی جنایات کمبدیل جمهوری اسلامی در زندانهای ایران و رفتار وحشیانهی آن با بستگان و بازماندگان قربانیان و دادخواهان مستقل میپردازد؛ امری که در برخی از جشنوارهها چون برلیناله و IFFF که به فستیوالهای سیاسی معروفند، میتواند حتی یک امتیاز برجسته ارزیابی شود. از این رو امکان اینکه «متولد اوین» در سی و ششمین دورهی این جشنواره یکی از جوایز آن را دریافت کند، منتفی نیست.
IFFF از روز نهم آوریل ۲۰۱۹ در شهرهای دورتموند و کلن آغاز میشود و تا چهاردهم آوریل ادامه دارد.