آدم ها، وقتی کمبود و یا رنجی دارند و آن را حق خود نمی دانند، معمولا دست به مقایسه می زنند و از آنجا که فکر می کنند به ناحق گرفتار کمبود و رنج شده اند در ذهن شان انواع چراها می جوشند و درد آن ناداشته ها بیشتر می شود. برخی از این رنج ها و کمبودها شخصی هستند و هر شخصی به اندازه دانش و آگاهی ها و توانایی هایش می تواند با آن ها به نوعی کنار بیاید، یا بجنگد، و یا راه حلی برایشان پیدا کند. اما رنج ها و کمبودهای اجتماعی بار سنگین تری دارند، زیرا چیزی نیستند که بتوان به تنهایی و راحتی با آنها کنار آمد و یا درباره شان تصمیم گیری کرد؛ حتی اگر قواعد و اصول درست درمان آن کمبودها و رنج ها شناخته شده باشد.
درمان دردهای اجتماعی نیاز به دانش و توانایی هایی جمعی دارد، همان که غربی ها به آن «خرد جمعی» می گویند؛ همان «خرد»ی که ما، قبل از اشغال سرزمین مان به وسیله ی اعراب مهاجم و اسلامِ متکی به سرنوشت، بیش از هر امری به آن باور داشتیم (البته به نسبت و در محدوده ی امکانات آن روزگاران جهان).
در چند دهه ی اخیر که من ساکن سرزمین های آزاد و دموکرات اروپا و آمریکا شده ام، همچون بسیاری از هموطنانم، در برخی از موارد به مقایسه وضعیت مردمان این کشورها با مردمان سرزمین خودمان پرداخته ام – به ویژه وقتی که به دلیل مراسم و جشن های ملی و یا مذهبی شاهد حضور اکثریت مردمان در کوچه و خیابان بوده و شادمانی های ساده و طبیعی آن ها را در فضایی باز و بی پاسدار و چوب و چماق و شکنجه تماشا کرده ام.
این روزها نیز شاهد یکی از جشن های گسترده در آمریکا هستم: میلیون ها تن از مردمان، «ایستر» یا «عید پاک» را جشن گرفته اند؛ برخی شان پس از چهل روز «روزه داری» در این روز افطار می کنند، روزه دار و غیرروزه دار در خانه ها و کلیساها دور هم جمع می شوند، شراب و شیرینی و غذاهای خاص می نوشند و می خورند، در کلیساها سرود می خوانند و در پارک ها بچه ها با لباس های رنگی و سبد های کوچکی که در دست دارند به دنبال تخم مرغ های شکلاتی می گردند که فکر می کنند خرگوش ها برایشان گذاشته اند.
عید پاک، عیدی مذهبی است. به نوعی شبیه عید فطر مسلمانان که پس از یک ماه روزه داری آن را «مثلا» جشن می گیرند. عید پاک اما، به باور مسیحیان، برخلاف عید فطر که ریشه در مسایل مادی مثل دادن زکات دارد، عیدی ست برای آزادی و رهایی از یک سو، و تولد دوباره ی مسیح و صعود او به آسمان.
در روز عید پاک میلیون ها تن از مردمان آمریکا، که مسیحی نیستند و یا اصلا باوری مذهبی ندارند، نیز در جشن دوستان و اقوام شرکت می کنند، بچه هایشان را برای جمع آوری تخم مرغ های شکلاتی به پارک ها می برند. و میلیون ها تن از آمریکایی ها هم هستند که باورمند مذاهب دیگری هستند – یا هیچ مذهبی ندارند – در هیچ یک از این مراسم شرکت نمی کنند. اما نکته در این است که در تمام این مراسم و جشن ها، چه ملی و چه مذهبی، هیچ کسی جرات ندارد که به عنوان یک مفتش با دیگران رویاروی شده و بپرسد آیا روزه گرفته ای یا نه، آیا این جشن را قبول داری یا نداری، آیا در این جشن شرکت می کنی یا نه. و کار دولت و پلیس هم حفظ آرامش و امنیت است و بوجود آوردن امکان بهره بردن مردمان از شادی ها و جشن ها.
در این جاست که آن مقایسه کردن های دردناک برای من ایرانی پیش می آید: مقایسه ی این جشن ها با عید نوروز های سوتِ کور و بی رونق پس از انقلاب، چهارشنبه سوری هایی که با چوب و چماق به جان مردم می افتند، روز کورش هایی که مانع رفتن مردمان به آرامگاه او می شوند، ماه رمضان هایی که روزه خوارها را بازداشت می کنند و توی سرشان می زنند. مقایسه با روزهای خاص زرتشتی ها و یهودی ها و بهایی هایی که حتی در خانه ها و عبادتگاه های خود نیز نمی توانند بی ترس و نگرانی جشنی و یا مراسم نیایشی برگزار کنند و یا مقایسه با رنج های بی دینانی که ناچارند حتی در ورقه های استخدامی شان به ناچار مدعی مذهب حاکمین مسلط بر ایران باشند و گرنه حساب شان رسیده است، و… و…
سال هاست که من، همچون بسیاری از هموطنانمان، با هر مقایسه ی درد آوری بین سرزمین خودمان و سرزمین های آزاد، با تجربیاتی که در کشورهای آزاد به دست آورده ام، به راه حل هایی رسیده ام و اکنون دیگر به خوبی می دانم که چرا مردمان آمریکا این همه به نیاکان خود می نازند؛ نیاکانی که آنقدر هوشیاری و دانش و تجربه داشتند که در متمم اول قانون اساسی شان داشتن دین رسمی را ممنوع و بر آزادی پیروی از هر دین و عقیده ای تاکید کنند.
اکنون، با ده ها نمونه و دلیل، می دانم که سخت ترین و مهم ترین درد ما حضور حکومتی مذهبی ست، و اولین قدم برای درمان دردهای کنونی ما نیز داشتن حکومتی سکولار دموکرات است؛ تنها حکومتی که قادر است درهای زیباترین موهبت جهان، یعنی آزادی به معنای واقعی را به روی ما باز کند. و آرزویم این است که روزی نه چندان دور، همه ی مردمان ما نیز اهمیت و ارزش این داروی معجزه آسا را دریابند و اثرات آن را تجربه کنند.
اول اردیبهشت 1398 – 21 آوریل 2019