اسناد در این آرشیو بر برنامه فنی ایران متمرکز است و مبتنی بر تصمیم اولیه برای انجام آن نیست. این تصمیم به نظر میآید زمانی در اواخر دهه ۹۰ میلادی گرفته شده است. اما اگر در این اسناد جایی به زمان دقیق اشاره شده، محققان چنین سندی را ندیدند. این یک تصمیم عمده و شگفتیآور بوده، تصمیمی که آشکارا تعهدات بر مبنای انپیتی (معاهده منع گسترش سلاح) را نقض میکند، آن هم در شرایطی که میتواند با واکنش شدید بینالمللی روبهرو شود.
آیا این تصمیم عمدتاً واکنشی به تهدیدی بوده که ایران از سوی عراق متصور بوده است؟ جنگ تلخ ایران با عراق یک دهه پیش از چنین تصمیمی به پایان رسیده بود اما پتانسیل حملهای دیگر از سوی صدام حسین محو نشده و در اواخر دهه نود بازرسیها در عراق از سوی برخی رو به شکست تلقی میشد و آمریکا بلند میگفت که عراق همچنین در پی سلاحهای هستهای، شیمیایی و بیولوژیک است. یا اینکه چنین تصمیم بیشتر تحت تأثیر واهمه از تهدیدهای ایالات متحده و اسرائیل بوده است؟
هانا کاویانی, رادیو فردا:
چند سال پیشتر در ۱۹۹۱، ایالات متحده نشان دهد که میتواند به سرعت ارتش عراق را شکست دهد، کاری که ایران در طول بیش از هشت سال جنگ تلخ با عراق موفق به انجام آن نشده بود. آیا این تصمیم تحت تأثیر این رویکرد بود که با بازدارندگی هستهای میتوانند آزادانه به رفتار خشن خود در منطقه بپردازند، رویکردی که به نظر میآید نظر صدام حسین برای پیشبرد برنامهاش بود؟ آیا بخشی از همه این موضوعات به چنین تصمیمی انجامیده بود یا اینکه مسائل دیگری ایران را به چنین تصمیمی رسانده بود؟
زمانبندی چنین تصمیمی از لحاظ فنی نیز گیجکننده است. بیشتر کشورها چنین تصمیمی را وقتی که «آماده» هستند میگیرند، وقتی متخصصان فنی، فناوری سلاح را توسعه دادهاند و مواد فسیلی در دسترس است یا به زودی تولید میشود. ایران زمانی این تصمیم را گرفته که مسیر دستیابی به بمب همچنان ناروشن است، چرا که در این زمان هیچ سانتریفیوژ فعالی برای تولید ماده هستهای ندارد و یا هیچ پیشرفت جالب توجهی در عرصه توسعه فهم طراحی سلاح و تولید آن به دست نیاورده است.
چرا چنین تصمیمی زمانی گرفته شده که ابزار برای اجرای آن در دست نداشته است؟ چرا صبر نکرده و زمانی که تحقیق و توسعه پیشرفت نکرده، چنین تصمیمی نگرفته است؟ یک احتمال شاید مرتبط با کمک خارجی است. این تصمیم کمی بعد از آن گرفته شده که ایران دومین محموله را از شبکه عبدالقدیرخان دریافت کرده است، که شامل کمک در زمینه سانتریفوژ و قالبگیری محفظه فلز اورانیوم میشد. این محموله همچنین میتوانست شامل طراحی بمبی باشد که در میان اسناد آرشیو پیدا شده است. آیا این و شاید برخی نشانههای دیگر در زمینه کمک، به رهبران ایران این اعتماد به نفس را داده که میتوانند بمب را بسازند؟
ایران درباره توانایی خود برای مخفی نگاه داشتن این موضوع چه فکر میکرد؟
دولت ایران آشکارا نگران این احتمال بود که برنامه سلاح اتمیاش فاش شود. این نگرانی شاهدی است بر این تلاش ایران که خارج از سازمان انرژی اتمی ایران، یک چرخه سوخت کاملاً مجزا و خارج از پادمان برای تلاشهایش در زمینه سلاح اتمی در نظر بگیرد. شاهد قویتر این است که ایران تصمیم میگیرد برای آزمایشهای گسترده در زمینه قالبگیری محفظه و تراشکاری قطعات اجزایی که بالقوه در سلاح اتمی استفاده میشود، به جای اورانیوم از تنگستن استفاده کند که به نظر میآید برای این بوده که از کشف آلودگی اورانیوم در تأسیساتش جلوگیری کند.
اما در همین حال به نظر میآید دولت ایران معتقد بوده که میتواند در مقیاس گسترده، ساخت و تولید سلاح اتمی را پی بگیرد و پیش از آنکه کامل شود آن را متوقف کند. آنها درباره ریسک اینکه شاید این برنامه فاش شود چه فکر میکردند؟ آیا فکر میکردند که ممکن است با تهدید حمله نظامی روبهرو شوند یا فکر میکردند چنین حملهای رخ نمیدهد؟ و اینکه چگونه این طرز فکر آنها با کشف بخشهایی از این برنامه در سال ۲۰۰۲ میلادی و در سالهای پس از آن تغییر کرد و متوجه شدند که دستگاههای اطلاعاتی خارجی به برنامه آنها نفوذ کردهاند؟
دلیل مشخص متوقف شدن بخشی از این برنامه در اواخر سال ۲۰۰۳ چه بود؟
اسناد آرشیو بار دیگر تأیید میکند که دولت ایران دستور توقف بخش عناصر عمده این برنامه را در اواخر سال ۲۰۰۳ میلادی صادر کرده است، زمانی که تلاش ایران به سمت ساخت پیش میرفت. چرا این دستور توقف صادر شد؟ بعد از حمله هدایت شده توسط آمریکا به عراق، و صدها هزار نیروی آمریکایی در همسایگی، آیا این تصمیم از ترس این گرفته شده بود که ایران از این واهمه داشت که در صورت فاش شدن این برنامه، هدف حمله قرار گیرد؟
اگر این ترس وجود داشت، چگونه به این تصمیم رسیدند که بیم توقف برنامه و تسریع آن برای در اختیار داشتن گزینه بازدارندگی هستهای یکی را انتخاب کنند؟ آیا وجود نداشتن مسیری سریع برای تولید مواد هستهای در این تصمیم نقش ایفا کرد؟ با آغاز بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی هستهای از تأسیساتی که پیشتر مخفی بود مانند نظنز و سایر اماکن در سال ۲۰۰۳، آیا رهبری ایران میترسید که این برنامه پیش از تکمیل، کشف شود؟ دستور توقف کار به نظر میآید زمانی داده شده که گفتوگو درباره برنامه هستهای ایران با بریتانیا، فرانسه و آلمان آغاز شده است؛ آیا این تصمیم تحت تأثیر این تمایل بوده که پتانسیل یک گشایش با غرب از طریق اروپاییها ضربه نبیند؟
این تصمیم همچنین به نظر میآید زمانی گرفته شده که مشخص شد اعضای شبکه عبدالقدیرخان اسرار را به آمریکاییها میدادند که به نظر میآید شامل اسرار برنامه ایران نیز شده است. این نگرانی چقدر در این تصمیم تأثیرگذار بوده است؟ آنهایی که میخواستند چنین تلاشی را متوقف کنند، چگونه توانستند تصمیمی که برای ساخت سلاح گرفته شده بود را بازگردانند؟ خود شخص آیتالله خامنهای در گرفتن این تصمیم برای توقف بخش عمده این برنامه چه نقشی ایفا کرده است؟
هدف راهبردی ایران چگونه بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۹ تغییر کرده است؟
آرشیو مشخص میکند پیش از دستور سال ۲۰۰۳، هدف راهبردی دولت ایران ساخت سلاح اتمی و انجام آزمایش هستهای زیرزمینی بوده است. اما هدف آنها پس از این تصمیم در سال ۲۰۰۳ که حال ۱۶ سال از آن گذشته چه بوده است؟ اسناد آرشیو خیلی کم به این موضوع میپردازد و عمدتاً بعد از سال ۲۰۰۶ تمام میشود. فرای دستور سال ۲۰۰۳، آیا همچنان یک تصمیم متحد دولت بوده که ایران در نهایت سلاح اتمی تولید میکند؟ یا کسانی بودند که میخواستند این کار را بکنند و بقیه میخواستند این یک گزینه در آینده باشد و فعلاً در چهارچوب انپیتی بمانند و برای همین تصمیمی رسمی در این زمینه گرفته نشده است؟
همانطور که پیشتر اشاره شد، در سال ۲۰۰۳، تصمیمی گرفته شد که در مجموعه ای از دیدارهایی که در اسناد تایید آن مشاهده میشود، شکل گرفت، مبنی بر اینکه کار برای پرکردن برخی فواصل فنی ادامه یابد و برخی باز بماند حال یا تحت پوشش برنامه غیرنظامی و یا به صورت مخفیانه. آیا این تصمیم تنها توسط متخصصان فنی گرفته شد یا اینکه توسط مقامهای ارشد تأیید شد؟ درباره تصمیم در زمینه برنامه جامع اقدام مشترک چطور؟ برای اینکه با دقت اسناد این آرشیو جمعآوری، انبار و فهرستبندی شود؟ اسناد آرشیو به وضوع به ما نمیگوید که در یک دهه اخیر و یا بیشتر هدف راهبردی دولت ایران در زمینه سلاح اتمی چه بوده است.
چرا آنها هدف تولید پنج سلاح اتمی که هر کدام ۱۰ کیلو تن وزن داشته باشند را انتخاب کردند؟
برخی از سوالهایی که با این آرشیو باز میمانند کمتر راهبردی و بیشتر فنی هستند. از جمله اینکه چرا این اعداد؟ با توجه به پیچیدگی این تلاش، این اعداد از نظر آمال آنها، اعتدالگرایانه است. با دسترسی به طراحیهای خارجی سلاح اتمی و نوآوریای که به دقت درباره آن فکر شده (به نظر اسرائیلیها)، ایران اگر میخواست باید میتوانست به بیشتر از ۱۰ کیلو تن دست پیدا کند (اگرچه این طراحیهای خارجی و نوآوریهای ایران پس از تصمیم اولیه به دست آمد و شاید تصمیم اولیه محافظهکارانه گرفته شده بود).
زمانی که ایران مواد تولید میکرد و سلاح میساخت، میتوانست بسیار بیشتر از پنج سلاح بسازد خصوصاً با توجه به میزان قالبگیری محفظه اورانیوم و تأسیسات غنیسازی که در حال ساخت آن بودند. یک امکان این است که این اهداف تعیین شد چون متخصصان فنی ایرانی اطمینان داشتند که به این اهداف میرسند حتی اگر در نهایت امیال بلندپروازانهتری داشتند. به عبارت دیگر اینها شاید انتظار حداقلی از پروژه عماد بوده است.
چرا نفوذ گسترده به برنامه ایران پیشتر این اطلاعات را برملا نکرده بود؟
شواهد قویا نشان میدهد که برنامه ایران عمیقاً مورد نفوذ آژانسهای اطلاعاتی خارجی قرار گرفته بود. دولت آمریکا و چندین دولت دیگر احساس کردند از منابع متعدد، اطلاعات عمیقی از برنامه هستهای ایران دارند. در آن شرایط، چرا عناصر تازه فاش شده از این آرشیو -تصمیم راهبردی برای ساخت سلاح اتمی، پیشرفت فنی گستردهتر در حوزههای مختلف بیش از آنچه پیشتر گمان رفته بود، ساخت یک تأسیسات بزرگ زیرزمینی برای قالبگیری محفظه و تراشکاری قطعات اجزای سلاح اتمی، دسترسی به کمک خارجی و طراحی سلاحهای خارجی بیش از آنچه پیشتر گمان می رفت- در ارزیابیهای پیشین غایب است؟
مقامهای اسرائیلی به این اشاره کردند که نه اسرائیل و نه ایالات متحده تونلی که برای قالبگیری محفظه و تراشکاری قطعات اورانیوم ساخته شده بود را به عنوان تأسیسات مرتبط با موضوع هستهای شناسایی نکردهاند. اگرچه این قابل درک است که تجهیزات مرتبط هنوز نصب نشده بود اما همانطور که گفته شد این سؤالهای نگرانکنندهای را درباره توانایی جامعه بینالمللی به اطمینان از اینکه یک تأسیسات مخفی در جای دیگری نیست، برمیانگیزد.
کار قالبگیری محفظه اورانیوم ایران کجاست؟
تا آنجا که آرشیو نشان میدهد، ایران آزمایشهای گستردهای در قالبگیری محفظه و تراشکاری قطعات با تنگستن به جای اورانیوم انجام داد و سپس کار برای ساخت یک تأسیسات زیرزمینی گسترده در سطح تولید برای قالبگیری محفظه و تراشکاری قطعات اجزای سلاح با اورانیوم را آغاز کرد -اما هیچگاه کاری جدی برای قالبگیری محفظه و تراشکاری قطعات اورانیوم واقعی انجام نداد.
این عجیب به نظر میرسد که به سمت ساخت تأسیساتی عظیم رفته بدون آنکه دستکم کاری در حد آزمایشی با اورانیوم واقعی انجام داده باشد. آیا کاری برای قالبگیری محفظه اورانیوم انجام داده که ما از آن خبر نداریم؟ یا اینکه ایران فکر میکرده تخصص خارجی برای پرکردن جاهای خالی در زمینه متالورژی اورانیوم کافی است؟
چگونه میخواستند اورانیوم با غنای بالا بخرند؟
مقامهای اسرائیلی گزارش میکنند که آرشیو شامل سندی میشود که نشان میدهد بودجهای برای خرید اورانیوم با غنای بالا تخصیص داده شده است. چگونه متخصصان ایرانی تصور کردند که چنین کاری بکنند؟ آیا فکر میکردند این اورانیوم با غنای بالا را از کشوری خواهند خرید؟ یا اینکه آن را از یک بازیگر غیردولتی با دسترسی به مواد ربوده شده، به دست میآورند؟
میتوان تصور کرد که خان، که اورانیوم با غنای بالا از چین دریافت کرده ، شاید به ایرانیها پیشنهاد داده که از خارج آن را میخرد- یا اینکه ایران شاید فکر کرده میتواند آن را از پاکستان یا از خان و رفقایش میخرد. با توجه به کمکی که ایران از خارج و نه فقط از شبکه خان بلکه از متخصصان هستهای در جاهای دیگر دریافت میکرده، آیا این امکان وجود دارد که این افراد راههای بالقوهای را برای دسترسی به مواد ربوده شده هستهای به ایران پیشنهاد داده باشند؟ آیا این تفکر که اورانیوم با غنای بالا را از خارج تهیه خواهند کرد، آنها را به این فکر واداشته که سلاح اتمی بسازند آن هم در زمانی که هیچ راهی به سوی ساخت مواد هستهای پیشرویشان نبوده است؟
یک عنصر گزارش سال ۲۰۰۷ ارزیابی اطلاعاتی آمریکا که در آن زمان کمتر به آن توجه شده این است که میگوید «اطمینان اندکی» وجود دارد که «ایران شاید دستکم برخی از مواد فسیلی قابل استفاده از سلاح را وارد کرده باشد» و در کنار آن میگوید «اطمینان نسبی و رو به بالایی» دارد که ایران «میزان لازم برای یک سلاح اتمی را دریافت نکرده است». آیا ایران واقعاً در وارد کردن اورانیوم با غنای بالا موفق شده است؟
سایر سانتریفوژها در کجا توسعه یافتند و آزمایش شدند و آن تلاش چقدر پیشرفت کرد؟
اسناد آرشیو نشان میدهد که تلاش برای ساخت سلاح، بخش مخصوص به خود برای کار بر روی سانتریفوژ داشته، که به نظر میآید جدا از بقیه آنهایی بوده که تحت نظارت سازمان انرژی اتمی ایران بوده است. این اسناد شامل ویدیویی از سانتریفوژهای برنامه عماد میشود. از لحاظ تصویری این سانتریفوژها شبیه سانتریفوژهای آیآر-۲ هستند ( و نه آیآر-۲ام).
این موضوع این سؤال را پیش میآورد که این سانتریفوژها چقدر تفاوت داشتند. اگر آنها طراحی کاملاً متفاوتی داشتند، آیا این یک طراحی ایرانی بوده یا خارجی، یا ترکیبی از هر دو؟ این سانتریفوژها کجا آزمایش شدند؟ آیا یک تأسیساتی بوده که پیشتر از وجود آن خبر نداشتیم، یا تأسیساتی که تا اینجا مورد بازرسی قرار گرفته است؟ آیا این دستگاهها با UF6 آزمایش شدند؟ آیا در آبشار به هم متصل شده بودند؟ (اگر با اورانیوم در تأسیساتی که درباره آن اطلاعرسانی نشده، آزمایش شده باشند، اقدامی دیگر در نقض پادمان است.)
چرا آنها درباره یک بخش از مواد هستهای مشخص اطلاعرسانی نکرده بودند؟
مقامهای اسرائیلی به ما گفتهاند که اسناد نشان میدهد که مواد هستهای در ایران وجود دارد، که درباره آن گزارش نداده است، اما شواهدی در این زمینه به ما نشان داده نشد. این ریسکی بزرگ برای ایران است چرا که در تناقض کامل با تعهداتش بر مبنای پادمانهایی که پذیرفته، و برنامه جامع اقدام مشترک است.
اما اسرائیلیها معتقدند به نظر نمیآید این مواد مهم باشد، و تنها آثار حقوقی آن مهم است (مثلاً شاید مقدار قابل توجهی موادی که برای استفاده در سلاح به کار میرود نباشد) اگر واقعاً این مواد هستهای بیاهمیت است، چرا ایران این خطر را بکند و درباره آن گزارش ندهد؟ چه چیز خاصی پیرامون این مواد هستهای وجود دارد ؟
آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای این موضوع چه میکند؟
اسرائیل یک کپی کامل از اسناد را در اختیار آژانس بینالمللی انرژی اتمی گذاشت، آن هم پس از آنکه با سازوکاری ویژه اطمینان حاصل کرد که تنها پرسنلی به بخشهای طراحی سلاح اتمی دسترسی خواهند داشت که صلاحیت امنیتی لازم از کشورهای دارای سلاح اتمی را دارند. ایجاد این هماهنگیها زمانبر بود. ما میدانیم که آژانس ماهها پس از آنکه اولین توضیحات را از مقامهای اسرائیلی دریافت کرد، آرشیو را به طور کامل در اختیار نداشت.
آنطور که ما متوجه شدهایم آژانس در حال طی کردن روند بررسی دقیق این اطلاعات است، که شامل بررسی نکاتی میشود که میتوان با منابع دیگر تأیید کرد. آژانس باید قضاوت مستقل خود را انجام دهد و نمیتواند به عنوان ابزار دستگاه اطلاعاتی اسرائیل (یا آمریکا) باشد. مقامهای آمریکایی اینطور به ما وانمود کردند که باور دارند آژانس با جدیت پیگیر این اطلاعات است و برای اقدام در هر جایی که اطلاعات آنها را سوق دهد، تعلل نخواهد کرد.
تا فوریه ۲۰۱۹ آژانس گزارش داده است که بر مبنای پروتکل الحاقی اقدامات برای دسترسی تکمیلی «به همه اماکن و جاهایی که باید از آن بازدید میکرده» را کامل کرده است. همانطور که پیشتر اشاره شد در آوریل سال ۲۰۱۹ گزارش مطبوعات حاکی از آن بود که آژانس به انباری که نخستوزیر اسرائیل نتانیاهو به عنوان محل نگهداری تجهیزات و مواد برنامه هستهای ایران شناسایی کرده بود، سر زده است اما به نظر میرسد که که این ساختمان بسیار تخلیه شده بود.
در حالیکه بیشتر آرشیو شامل فعالیتهایی میشود که موضوع مواد هستهای بر مبنای پادمان نیست، آژانس احتیاج دارد که درک درستی از فعالیتهای ایران در این حوزهها داشته باشد تا مسئولیت خود در زمینه راستیآزمایی همه مواد هسته ای در ایران و استفاده صلحآمیز از آنها و تحت پادمان بودنشان را انجام دهد.
با این وجود ما اینگونه متوجه میشویم که برخی از کشورها معتقدند آژانس نباید در این زمینهها تحقیق کند، چرا که بر این باورند که «ارزیابی نهایی» سال ۲۰۱۵ پرونده جنبههای احتمالاً نظامی برنامه هستهای ایران را بسته است. مطالعه دقیق آن گزارش و تصمیمات بعدی شورای حکام آژانس نشان میدهد که این موضوع صحیح نیست- اگر اطلاعات تازهای در دسترس باشد که سؤالاتی در زمینه اینکه آیا همه مواد هستهای تحت پادمان هستند یا خیر پیش آورد، آژانس همچنان حق و مسئولیت پیگیری آن را دارد.
آژانس دلایل زیادی دارد که نخواهد همه جوانب فعالیتها و برنامههایش عمومی شود. با این وجود با توجه به انتقاداتی که متوجه این نهاد میشود، این به اعتماد عمومی کمک خواهد کرد که آژانس اطلاعات بیشتری در این زمینه منتشر کند که چگونه از اسناد آرشیو استفاده میکند و آیا این اطلاعات، به اضافه سایر اطلاعات، منجر به بازدیدهایی از ایران یا سؤال برای روشن شدن موضوعی شده است یا خیر. در فضای عمومی، همچنان رموزی باقی است. آژانس تحت چه فشاری است؟ این نهاد در فکر پیشبرد چه راهبردهایی است؟