در پی میزگرد تلویزیونی صفحه ۲ بیبیسی درباره بیانیه ۲۲۵ امضایی اخیر آقای مهاجرانی نقدشان بر بیانیه را مفصلتر نوشتهاند و به آنچه در آن برنامه گفتم نیز پرداختهاند؛ تلاش کردم پاسخم به مکتوب ایشان را در این ۱۰ بند خلاصه کنم:
یکم: آقای مهاجرانی مدعی شده اند بیانیه یک کار فردی بود و «اشکالات جدی یک کار فردی پرورده نشده را داراست». جهت اطلاع ایشان باید گفت بیانیه محصول یک جمع بیش از ده نفر از طیفهای مختلف فکری- سیاسی است. پیشنهادش از میان همان جمع برآمده، محورهایش با بحث تفصیلی مورد توافق قرار گرفته، متن بیانیه در دو نسخه متفاوت ( فشرده و اجمالی و بسیط تر و تفصیلی) تهیه شده، همان جمع نسخه فشرده را ترجیح داده و بعد همان نسخه نیز چند بار اصلاح و بازنویسی شده و با نظرخواهی از افراد دیگری خارج از جمع نهایی شده است. متن مورد بحث از ابتدا تا انتها ۵ بار بازنویسی و ویرایش شده است. پختگی و کمال متن که مورد اذعان بسیاری از افراد از طیفهای مختلف بوده و همین امر باعث امضای آن در طیف متنوعی از فعالان سیاسی و مدنی و جنبش زنان شده ناشی از همین جامعیت است. آیا بهتر نبود آقای مهاجرانی به جای تاکید بر تصورات غیر واقعی شان در باره نحوه تهیه بیانیه به طیف وسیع امضا کننده بیانیه توجه می کردند و این که وقتی پای منافع ملت ایران به میان می آید داخل و خارج و مرد و و زن و شیعه و سنی و روحانی و غیر روحانی و کرد و ترک و فارس و سلیقه و گرایش سیاسی تحت الشعاع مصلحت مردم و سرزمین ایران قرار میگیرد و طیف وسیع و رنگین کمانی پای یک بیانیه را امضا می کنند.
ناگفته نماند که علت عدم مشاهده امضای برخی از امضا کنندگان بیانیه قبلی این است که نیروهای امنیتی(به خصوص اطلاعات سپاه) قبل از انتشار بیانیه به جوسازی علیه بیانیه به عنوان کار ضدانقلاب خارج و افراطی های داخل که می خواهند جمهوری اسلامی را برای سازش زیر فشار بگذارند، پرداخت (خبرگزاری های فارس و تسنیم و رجانیوز) و تهیه کنندگان بیانیه را به این نتیجه رساند که از اخذ دهها امضا صرف نظر بکنند. در هر حال امیدست که همه قضاوت های آقای مهاجرانی در باره مسائلی که باب طبعشان نیست همانند تصوراتشان در باره نحوه تهه بیانیه و اسامی امضاکنندگان نباشد.
دوم: آقای مهاجرانی می گویند مخاطب بیانیه روشن نیست. شاید ایشان متن را با عجله خوانده اند. وگرنه در طول متن نه یکبار بلکه دو بار به این امر اشاره شده که مخاطب بیانیه افکار عمومی ایرانیان و جهانیان است. همچنین گفته اند متن به گونه ای است که گویی جنگ فقط برای ایرانیان خسارت به بار می آورد. در حالی که در همان پاراگراف اول بیانیه از هراس از جنگ و خسارات آن در بین کشورهای همسایه و مردم منطقه نیز سخن به میان آمده است.
سوم: جناب مهاجرانی در باره مفهوم «مذاکره بی قید وشرط» اما؛ سخت مغالطه نموده اند. ایشان در کمال شگفتی به تروریست خواندن سپاه و یا دیگر اقدامات آمریکا اشاره کرده و آنها را مغایر مذاکره بی قید وشرط نامیده اند. اگر دو کشور مشکلی نداشته باشند و روابط حسنه باشد که اصلا نیازی به مذاکره نیست. مذاکره موقعی پیش می آید که طرفین با هم مشکل دارند. خیلی ساده است که وقتی سخن از مذاکره بی قید و شرط می شود منظور این است که طرفین برای شروع مذاکره قید و شرطی نگذارند و در واقع مذاکره را احاله به محال نکنند. بنابراین خیلی طبیعی است روی میز مذاکره می خواهند در باره همین مسائل مثل تحریم اقتصادی و تروریست خواندن سپاه و … از این طرف و مسائلی که قبلا پمپئو به عنوان شرط مطرح کرده بود (و بعد از آن کوتاه آمد) از سوی دیگر، مذاکره کنند. اگر این مشکلات و تخاصمات وجود نداشت که به مذاکره نیاز نبود.
چهارم: از قیاس های مع الفارق ایشان در ابتدای میزگرد بی بی سی می گذرم و به مکتوب ایشان می پردازم. آقای مهاجرانی مثال از ژاپن و ویتنام را در باره «مذاکره» نادرست می دانند. در حالی که این دو مثال پس از طرح بحث در باره «سیاست» مطرح شده است. از فحوای کلام در یک بحث بسیار فشرده تلویزیونی هم به خوبی آشکار است که منظور همانطور که به صراحت گفته شده این است که ژاپنی ها در حالی که آمریکا دوبار بمب اتم بر سرشان ریخته شده روابطشان را بر اساس همان یک نقطه تنظیم نکرده و به تنش زدایی با آمریکا برخاسته اند. در میزگرد به صراحت حتی به گیر کردن سوزن گرامافون روی یک نقطه اشاره شده. شاید ایشان بیشتر سعی در جدل و پلمپک داشته اند تا کشف حقیقت! وگرنه به مثال ویتنام به این شکل ایراد نمیگرفتند که ویتنامی ها از موضع برابر و حتی برتر و با تبلیغاتی که آمریکا را رسوا کرده بودند با آمریکایی ها مذاکره کردند. از قضا آقای مهاجرانی در طول گفتگو تلاش میکردند موضع ایران را هم موضعی قدرتمند و پایدار نشان دهند. در این صورت دیگر چه نیازی به ایرادگیری به مثال مذاکره ویتنامی ها با آمریکایی ها دارند که هنوز داشتند در جبهه های جنگ همدیگر را می کشتند. آیا دقت ندارند که اگر دو کشور در حال جنگ مذاکره می کنند دو کشور در حال رجز خوانی هم به طریق اولی می توانند همین کار را بکنند؟ ایشان در مثالشان به آمریکای در حال شکست و فرار از ویتنام هم اشاره می کنند. آیا انتظار دارند در ابتدا ایرانی ها و آمریکایی ها وارد جنگ شوند و بعد وقتی که ایران در حال غلبه بر آمریکا بود وارد مذاکره شود!؟ ایشان دقت دارند که در حال تبلیغ چه نظری هستند و تبعات این نظرشان را می پذیرند؟
پنجم: آقای مهاجرانی می نویسند وقتی ایران به دوازده شرط پمپئو بی اعتنایی کرد او از آنها عقب نشینی کرد و می افزایند این روزها هم بولتون بیشتر به مسائل ونزوئلا مشغول است تا ایران. این مثالها چه ربطی به بیانیه ۲۲۵ امضایی دارد و ایشان چه نتیجه ای میخواهند از این فکتها بگیرند؟ آقای مهاجرانی قطعا با مخالفان ترامپیست هم موضع نیستند که از این نوع نظرات بولتون و پمپئو ناراحت شوند. پس احتمالا منظور ایشان این است که بگویند مقاومت ایران باعث عقب نشینی آنها شده است. در این صورت این مثال های ایشان نه تنها نقضی بر موضع بیانیه مذاکره بی پیش شرط نیست بلکه در جهت تایید آن است. باز واقعا معلوم نیست که مثالهای ایشان از تظاهرات علیه ترامپ در لندن و یا مواضع برنی سندرز در باره نظری که بارها از سوی دموکراتها تکرار شده که ترامپ باید به برجام برگردد و با بی اعتنایی او مواجه شده و از قضا و از اساس خروج ترامپ از برجام بیشتر از ایران عکس العمل در برابر اوباما و دموکراتهاست؛ چه ربطی به بیانیه اندر ضرورت مذاکره دارد؟ اصلا فرض بگیریم همه اروپا یکسره علیه ترامپ تظاهرات کنند آیا مشکلی از تنش کنونی بین ایران و آمریکای ترامپ را حل می کند؟ دلخوش کردن به اینکه در آمریکا یا در اروپا یا هر جای دیگر جهان ترامپ ناهنجار چه مخالفانی دارد برای تحلیل بی طرفانه تحلیلگران و روزنامه نگاران غیرایرانی بد نیست اما برای یک ایرانی که از زندگی روزمره مردم وطنش مطلع است و از آن رنج می برد اصلا مناسب نیست و گره ای را نمی گشاید. آقای مهاجرانی نیز صبغه و سابقه چپ ندارند که فکر کنیم از این تظاهرات و مخالفتهای علیه ترامپ و آمریکای جهانخوار دلخوش می شوند.
ششم: آقای مهاجرانی تا همینجا چشم بر زندگی هر روز دشوارتر اکثریت ملت ایران بسته اند و صرفا از موضع حاکمان و با بالا به پایین به جامعه نگریسته اند. بله ممکن است ادامه همین وضع نیز فشاری به حاکمان وارد نکندِ، حتی اگر جنگی در گیرد؛ ولی آیا در باره مردمان ایران هم وضع بر همین منوالی است که ایشان تصویر کرده اند؟
هفتم: از آقای مهاجرانی دولتمرد عضو (سابق؟) حزب کارگزاران سازندگی که شدیدا به عملگرایی مشهور است بسیار بعید می نماید که از این استدلال ساده علوم سیاسی که در سیاست (برخلاف علم و فلسفه)، «قدرت» ملاک و محور است نه «حقیقت» با تعبیر «استدلال غریب و شگفت آور» یاد کنند. بعید است آقای مهاجرانی ندانند که سیاست از جنس عقل عملی است نه عقل نظری. این عقل نظری است که بدنبال کشف «حقیقت» است و در عقل عملی هدف رسیدن به «موفقیت» است. در عمل سیاسی ملاک ممکنات و مقدورات است. البته یک «روشنفکر» نه مثل یک «آکادمیسین» دایره ای است با مرکزی به نام حقیقت و نه بسان یک «دولتمرد» دایره ای است با مرکزی به نام قدرت. بلکه بیضی دوکانونی است که یک کانونش حقیقت و کانون دیگرش موفقیت(تغییر) است. به تعبیر زیبای استاد مصطفی ملکیان «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت». بدین ترتیب یک روشنفکر آرمانخواه و عدالت طلب نیز باید راهی از همین ممکنات به سمت مطلوب هایش جهت کاستن از رنج و مرارت آدمیان بگشاید. او نیز باید از «قاعده تناسب قوا» در عالم سیاست برای رسیدن به مقاصدش هر چند عالی و متعالی بهره جوید. بدین ترتیب نمی توانند همچون کسانی که خود آقای مهاجرانی قبلا در باره شان می گفت «غیر از شوری انقلابی و احساساتی بیمهار، متاعی ندارند» این امر مسلم در سیاست و عمل سیاسی را «تسلیم» نام نهند. این کاری است که ایشان همسو با همانها که متاعی جز احساسات ندارند امضاکنندگان بیانیه را بدان نواخته اند.
هشتم: از آقای مهاجرانی که روزی دولتمردی در سطح نامزدی ریاست جمهوری بودند و اکنون نیز قاطع ترین مدافع سیاستهای رهبر جمهوری اسلامی در خارج هستند انتظار می رود جدا از مصالح حکومت و احیانا مصالح شخصی خود نگاهی نیز به وضعیت زندگی مردم کشورشان داشته باشند و در موقعی که خود در ساحل امن غربت زندگی می کنند از یاد نبرند حال مردمان دیار و وطن خویش را.
مدافعان سیاستهای آقای خامنه ای آیا واقعا معتقدند جنگ حکومت مورد حمایت ایشان با برخی کشورهای منطقه و جهان «جنگ ارزش ها»ست؟ جنگ عدالت علیه ظلم وستم و تبعیض و فساد؟ این کلمات برای مردمان ایران تعابیر آشنایی هستند. حاکمان مدعی ارزشها در ایران را اگر ریاکار هم ندانیم آیا می خواهند با دستمال کثیف شیشه های منطقه و جهان را تمیز کنند!؟
مدافعان سیاستهای آقای خامنه ای در منطقه «نتیجه عملی» آن سیاستها را به نفع اهدافی که اعلام می کنند یعنی تقویت محور مقاومت می دانند؟ آنان چه توضیحی بر وضعیت کنونی نسبت اعراب و اسرائیل نسبت به یکدیگر و نسبت به ایران دارند؟
از همه این ها گذشته و بر فرض این که همه سخنان و ادعاهای ایشان درست و برحق باشد آیا قبول دارند که اکثریت ملت ایران (به شهادت چند انتخاباتی که علیه سیاستهای داخلی و خارجی آقای خامنه ای رای داده اند) با آنها هم نظر نیستند و ایشان و تفکر و رویکردشان در اقلیت محض قرار دارد؟ اگر چنین است نباید مقداری فروتنی پیشه کنند وبه جای کشمکش با اکثریت ملت به نقد و چالش با اقلیت به زور و عنف حاکم برای تغییر سیاستهای کشور بپردازند و حداقل از آزادی طرح نظرات اکثریت در عرصه سیاسی کشور دفاع کنند؟
نهم: پر واضح است پذیرش مذاکره در برابر دولتی به ریاست فردی با مختصات ترامپ سخت است. اما برای چه کسی یا کسانی؟ برای آقای خامنه ای یا برای «ما»؟ برخی سعی میکنند با ایجاد احساس «این همانی» بین آقای خامنه ای و «مردم» و «ایران» صورت مسئله را تحریف کنند. برای «ما» یعنی اکثریت مردم ایران خم شدن گردن خان هیچ اهمیتی ندارد بلکه آنچه مهم است خم نشدن کمر رعیت است! مگر آقای خامنه ای در سیاست خارجی اش رعایت نظر و رضایت اکثریت ملت را کرده است که حالا اکثریت ملت نگران مقداری کج شدن گردن ایشان باشد! مسئله کوتاه آمدن و کج شدن گردن آقای خامنه ای دقیقا و اصلا ربطی به «ما» (اکثریت ملت) ندارد که متغیر اصلی برای حل معادله و مشکل سیاست خارجی زیانبار حاکمان ایران باشیم. «مسئله ما» خم شدن کمر خودمان در برابر فشارهایی است که سیاستها داخلی و خارجی مستبدانه ایشان ایجاد کرده است.
تابوسازی عوامانه و کودکانه از گفتگو و مذاکره فقط دستاورد فضای شعارزده و هیجانی است. وگرنه ویتنامی ها از همان ابتدا و در اوج ضعف و در زیر بمباران آمریکایی ها هم با آنها گفتگو می کردند. نفس گفتگو واجد هیچ بار مثبت و منفی و ضعف و قوتی نیست. تندترین سخنان و بالاترین خواسته ها را می توان رو در رو مطرح کرد. نیاز به هیچ صداقت و اعتمادی نیز در طرفین نیست. ایران با صدام حسینی که نه صادق می دانست نه مورد اعتمادش بود وارد مذاکره شد. نیازی نیست فواید مذاکره که در متن بیانیه آمده است را تکرار کنم.
همچنین به جد معتقدم دولت ترامپ نیز به مذاکره با ایران نیازمند است و ایران می تواند از ترامپ حتی امتیازات بالاتری از اوباما بگیرد. ایران (با محوریت مردمان ایران) از مذاکره با آمریکا چه چیزی را از دست می دهند؟ نه تنها چیزی از دست نمی رود بلکه می تواند امتیازات زیادی نیز نصیب ملت ایران کند.
مذاکره مجدد روی مسئله هسته ای هم تابو نیست. برای ایران صنعت هسته ای با بلندپروازی هایی که قبلا دنبال می کرد به پایان رسیده و در مذاکره مجدد در این پرونده چیزی برای از دست دادن ندارد. حتی این بار می تواند ضعف و نقیصه برجام که به اعتراف تیم مذاکره اصلا فکر نمی کردند آمریکا از آن خارج شود و بر همین اساس هیچ تمهید و ضمانتی برای جلوگیری از عدم خروج آمریکا نیندیشیده بودند را نیز در مذاکرات جدید جبران کنند
دهم: در پایان محض یادآوری جناب مهاجرانی جملاتی از نوشته شان در باره »مذاکره مستقیم» را که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۹ نوشته اند یادآوری میکنم: «می توان در پس هر حرف{آمریکایی ها}، توطئه ای را کشف کرد. به گمانم می توان از زاویه ای دیگر نیز، مذاکره مستقیم را سنجید و بین مذاکره «مستقیم» و «غیرمستقیم» طرف بهتر، و یا لااقل آن که شرش کمتر است، را برگزینیم. به گمانم اگر درشرایط ویژه ای که هستیم، مصلحت های کشور و انقلاب را بر سایر امور ترجیح ندهیم، بهره اش از دست رفتن فرصت ها برای انقلاب و کشور و ملتی خواهد بود که دشمنانش می خواهند فرصت های او را بگیرند وسال ها پس ازسال ها بگذرد و ما در وادی بازی با شعار، مثل بازی با یخ متوقف بمانیم.»
همچنین این جملات شان که بعدا در باره همین مقاله نوشته اند:”این جانب، مقاله مذاکره مستقیم را، یکی از نقاط برجسته نویسندگی و کار مطبوعاتی و سیاسی خود می دانم و به یمن عنایت خدای سبحان، وقتی غبار ره نشست، پر و پیمان، از خجالت منتقدین محترم بیرون می آیم، کم وکیف مذاکره مستقیم را تبیین می کنم و علاوه بر آن، به لحاظ روان شناسی اجتماعی، به کالبدشکافی بیماری جوزدگی و عوام زدگی می پردازم!»
امیدوارم جناب مهاجرانی و مخالفان بیانیه بار دیگر اما این بار بدون مخالفت ذهنی و روانی درونی و پیش داوری منفی دوباره بیانیه ۲۲۵ امضایی را بخوانند. البته بنده بعید نمیدانم که اکثر قریب به اتفاق مخالفان بیانیه اگر همین حالا خبر برسد که آقای خامنه ای مذاکره را پذیرفته است در مدح مذاکره و اندر فواید آن قلمفرسایی نمایند!
لینک مقاله آقای مهاجرانی: http://mohajerani.maktuob.net/archives/2019/06/13/2396.php
زیتون: