سرمقاله نشریه پیام جبهه ملی ایران شماره 197
قطار تنش میان جمهوری اسلامی و آمریکا که از ماه های اول پس از پیروزی انقلاب و حرکت زیانبار اشغال سفارت آمریکا آغاز به حرکت نموده بود، از اردیبهشت سال گذشته به سرعت خود افزوده است، و گویی قصد ندارد تا روی ریل عقلانیت بیافتد و همچنان در حال شتاب گرفتن بسوی آینده ایست که هر یک از طرفهای درگیر در ذهن خود تصور متفاوتی از آن دارند و مقصدی منطبق با میل خود را برای این قطار متصورند. عده ای بر این باورند که دونالد ترامپ فاقد ثبات شخصیت و فاقد هرگونه استراتژی و برنامه است و همین عدم ثبات در شخصیت و فقدان برنامه باعث شده تا یک روز تهاجمی سخن بگوید و یک روز با انعطاف غیر منتظره، یک روز از جنگ بگوید و روز دیگر از مذاکره بی قید و شرط، و یک روز حکومت جمهوری اسلامی را عامل بی ثباتی منطقه بنامد و در روز دیگر بگوید که جمهوری اسلامی با همین رهبران میتواند موفق و شکوفا بشود. اما بی شک این گمانه زنی در مورد ترامپ صحیح نیست و شاید این گمانه برخا سته از اذهانی باشد که ترجیح میدهند یا میل دارند که اینگونه باشد.
با اندکی تعمق و تفکر حول عملکرد دونالد ترامپ در بیش از یکسال گذشته مشاهده میگردد که ابتدا در حالی از برجام خارج شد که هیچکدام از هم پیمانش در اروپا و شرق آسیا با او موافق و همراه نبودند و حتی سایر اعضای گروه موسوم به 1+5 نه تنها با او همراهی نکردند، بلکه شدیدا” از دولت جمهوری اسلامی حمایت نمودند و حتی وعده افزایش همکاری های اقتصادی و حمایت از جمهوری اسلامی در مقابل تحریمهای یکجانبه آمریکا را دادند، اما همه اینها خیلی دوام نیاورد و بتدریج دستگاه دیپلماسی آمریکا که از پشتوانه قدرت اقتصادی و نظامی و منافع مشترک با اقتصادهای برتر جهان برخوردار بود توانست تا بازی سیاست در صفحه شطرنج بین المللی را به نفع آمریکا تغییر دهد، و حالیه انگلستان و فرانسه قاطعانه بسوی ایالات متحده آمریکا چرخش نموده اند و آلمان نیز در رویکرد اخیرش اقدام به اتخاذ مواضعی همسوتر از قبل با آمریکا نموده است. اینها نشانگر این نکته مهم است که ترامپ از یک اتاق فکر و یک استراتژی راهبردی مشخص و برنامه ریزی شده در برابر حاکمیت جمهوری اسلامی برخوردار است که با کمی تامل در می یابیم همه تحولات فوق و روند حوادث فیمابین جمهوری اسللامی و آمریکا و سایر بازیگران این صفحه شطرنج، تحت هدایت و مدیریت اتاق فکر ریاست جمهوری آمریکاست. متاسفانه اما در جمهوری اسلامی شاهد تحلیل های سطحی و ساده انگارانه ای هستیم که اغلب موجب حیرت میشوند و البته آمریکا نیز ظاهرا” شناخت خوبی از شخصیتها و زاویه فکری کانون های قدرت در جمهوری اسلامی دارد و برنامه ها و اهدافش را با پیش فرض واکنش های مقامات حکومت جمهوری اسلامی طراحی می نماید.
بعنوان مثال تیم اتاق فکر آمریکا به راحتی گمانه میزدند که نامه ارسالی ترامپ از سوی رهبر جمهوری اسلامی باز و خوانده نخواهدشد، فلذا باز نشدن نامه را از قبل پیش بینی نموده ، و روی این نکته حساب باز کرده بودند و به همین خاطر از آقای شینزو آبه خواسته شد تا در یک سفر رسمی به ایران حامل پیام مذاکره جویانه آمریکا باشد.
وقتی ترامپ دائما” شخصیت های بین المللی را برای میانجیگری به ایران گسیل می نماید و خودش نیز در گفتارش مدعی مذاکره و خواهان صلح با حکومت جمهوری اسلامی است، موجب میشود تا جمهوری اسلامی که این وضعیت را مشاهده می نماید ، به اشتباه گمان کند که ایالات متحده آمریکا عقب نشینی نموده است و از همین روی اقدام به اتخاذ مواضعی انقلابی تر و تند تر نماید و حتی گروههای شبه نظامی نزدیک به جمهوری اسلامی نیز دچار همین اشتباه میشوند و بعضا” خط و نشانی میدانی برای ایالات متحده آمریکا ترسیم می نمایند.
اما بی شک دونالد ترامپ از این چینش رفتاری، تنها یک هدف را دنبال می نماید و آنهم تلاش برای اجماع جامعه جهانی علیه دولت جمهوری اسلامی بواسطه ارائه تصویری خشن و غیر صلح جویانه از رهبران جمهوری اسلامی و ارئه تصویری صلح جویانه از آمریکا که هر روز خواهان مذاکره است و از هر تنشی اجتناب می نماید و علیرغم حمله گروههای شبه نظامی تابعه جمهوری اسلامی، آمریکا همچنان از واکنش تند و خشن خودداری می نماید و در عوض با لحنی صلح جویانه و بها دادن به میانجیگری ها با جمهوری اسلامی سخن می گوید. این موارد بعنوان یک پرده از اقدامات حیله گرانه آمریکا ابراز گردید تا بهتر بتوان به طرح اتاق فکر آمریکا برای مواجهه با جمهوری اسلامی پی برد.
اگر اوضاع داخلی ایالات متحده آمریکا و همچنین اختلاف نظر بین آمریکا با سایر اعضای شورای امنیت و دیگر متحدین این کشور بر سر خروج از برجام را مورد تعمق و تفکر قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که آمریکا با خروج از برجام، دچار بحران مشروعیت اقدامات و رفتارهایش در نزد هم پیمانانش گردید و بخش عمده ای از سناریوی در دست اجرای آمریکا را باید طرحی دانست که بموجب آن آمریکا بتواند جمهوری اسلامی را مخل صلح و امنیت جهانی معرفی نماید و جهانیان نیز این مسئله را بپذیرند، و تنها در این صورت است که اقدامات بعدی آمریکا در افکار ععمومی ملت آمریکا و تابعان حقوق بین الملل عمومی از مشروعیت برخوردار خواهد شد.
در عرصه داخلی آمریکا حزب دموکرات و حتی رقبای جمهوری خواه دونالد ترامپ سعی دارند تا وی را فردی جنگ طلب معرفی کنند که حتی در کمپین انتخاباتی اش با دروغ وعده عدم آغاز هرگونه جنگ دیگری را داده بود. ، در واقع رقبای سیاسی ترامپ در حال تخریب چهره او بوده و هستند که البته این لحن صلح جویانه و اعزام میانجی های متعدد موجب خواهد شد تا افکار عمومی آمریکاییان نیز با ترامپ همسو شوند. بطور کل باید دانست که عقب نشینی ترامپ از مواضع قبلی اش صرفا فقط یک اقدام تاکتیکی با در نظر داشتن چند هدف مهم می باشد:
هدف اول : بهبود پایگاهش نزد مردم و مهیا نمودن افکار عمومی برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ که در حقیقت باید اذعان کرد پیشنهادات ترامپ برای مذاکره با جمهوری اسلامی در بعد داخلی نیز دارای مصرف قابل ملاحظه ای می باشد.
هدف دوم : ترامپ از پیشنهاد مکرر مذاکره و گسیل نمودن میانجیگرهای معتبر بین المللی همچون ژاپن، آلمان و برخی همسایگان همچون عراق و قطر و عمان این است که با انداختن توپ به زمین جمهوری اسلامی با داعیه صلح طلبی آمریکا، جمهوری اسلامی را به عنوان کشوری که عامل بی ثباتی و نا امنی در منطقه است و حاضر به مذاکره و تغییر رفتار نبوده معرفی کند.
هدف سوم : آمریکا سیاست اعمال تحریم و فشار سنگین اقتصادی را همزمان با پیشنهاد مذاکره، بتدریج تشدید و دنبال می نماید، و این مسئله باعث خواهد شد تا شرایط اقتصادی جمهوری اسلامی بتدریج، بیشتر تحلیل رفته و با تداوم این وضع اقتصادی تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا، جمهوری اسلامی در شرایطی با آمریکا به رویارویی برود که نه توان مبارزه میدانی را در حد امروز دارد و نه بضاعت اقتصادی این زمان را و در حقیقت هدف ایالات متحده از ارائه مواضع سیاسی منعطف و تداوم جنگ اقتصادی، به تنگنا کشانیدن جمهوری اسلامی در خلال بیش از 16 ماه پیش روست.
در واقع اینگونه بنظر میرسد که اتاق فکر دونالد ترامپ یک پلت فرم فریبکارانه ای را در دست اجرا دارد که طی آن قصد دارد تا با تلفیق جنگ ا قتصادی فرسایشی برای به زانو در آوردن جمهوری اسلامی در آینده از سویی و مسئول دانستن حاکمیت جمهوری اسلامی در عملیاتهای بندر فجیره، تاسیسات نفتی عربستان، شلیک کاتیوشا به حوالی سفارت آمریکا در عراق و سرنگونی پهباد آمریکایی در تنگه هرمز، و همچنین تعیین تکلیف لوایح باقیمانده از FATFکه رد و یا تایید آن تقریبا با اندکی اختلاف زمانی دارای یک خروجی و نتیجه است، زمینه را برای ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد فراهم نماید و در آنجا نیز با توجه به اینکه آمریکا اقتصاد چین را شدیدا” تحت فشار قرار داده و روسیه نیز اهل معامله است، مرحله قرار دادن جمهوری اسلامی در ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد را اجرایی کند.
علیهذا باید اذعان نمود که سیاست های یکجانبه گرایانه آمریکا در دهن کجی به ملت ایران، امریست که مسبوق به سابقه است و از ماجرای سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق تا حمایت از هر دو طرف درگیر در جنگ ویرانگر هشت ساله عراق با ایران که ماجراهایی همچون پروژه ایران گیت و مک فارلین نمود آنست و سپس سرنگون نمودن ایرباس ایرانی با آنهمه مسافر و دهها اقدام مخرب دیگر ایالات متحده آمریکا، همچنان تداوم دارد و اینبار نیز امنیت، رفاه و سلامت ملت ایران و تمامیت ارضی و کیان ملی ایران دستخوش مجادلات و زیاده خواهی ها و سیاست های غلط هیات های حاکمه جمهوری اسلامی و ایالات متحده آمریکا شده است.