اگر دولتها در سراسر جهان خود را موظف به تامین معیشت، بیمه و به رسمیت شناختن معلمان و ارایه خدمات به تشکلها و انجمنهای مرتبط با این صنف برای پیگیری مطالبات یا احقاق حقوقشان میدانند، در ایران ماجرا کاملا برعکس است. هر اقدام صنفی و فعالیت سندیکایی نه تنها با عناوین مجرمانه از سوی حکومت ایران شناخته میشود که فعالان صنفی معلمان در صورت پیگیری حقوق حقه خود بازداشت میشوند.
بازجوییهای فرسایشی، اتهامات بیاساس و صدور احکام قضایی نتیجه تلاش فعالان صنفی سندیکای معلمان در ایران بوده است. نهم بهمن سال ۱۳۹۲، دو معلم عرب به نامهای «هاشم شعبانینژاد» و «هادی راشدی» پس از بازداشت و بازجویی، اعدام شدند.
شعبانینژاد متولد سال ۱۳۶۰ بود. او تا پیش از دستگیری، در مدارس اهواز زبان عربی تدریس میکرد. شعبانینژاد کنار تدریس، شعر میگفت، وبلاگ مینوشت و دانشجوی فوق لیسانس علومسیاسی در دانشگاه اهواز بود.
راشدی ۳۸ ساله، متولد رامشیر(خلفیه) بود و علاوه بر معلمی، فعالیتهای فرهنگی دیگر هم انجام میداد. او مدرک فوق لیسانس شیمی کاربردی داشت و در دبیرستان «دکتر حسابی» شهر سربندر تدریس میکرد. نهم اسفند ۱۳۸۹ او به همراه برادرش، «حبیبالله» که پیش از آن ریاست شورای شهر خلفآباد را برعهده داشت، بازداشت شد. این دو معلم به صورت همزمان با «محمدعلی عمورینژاد» و دو برادر به نامهای «سیدجابر البوشوکه» و«سیدمختار آلبوشوکه» بازداشت و به بازداشتگاههای اداره اطلاعات خوزستان منتقل شدند.
هاشم شعبانی و هادی راشدی البته کنار تدریس در مدارس و کارهای فرهنگی، از موسسان سازمان مردمنهاد فرهنگی به نام «الحوار»(گفتوگو) نیز بودند؛ موسسهای که مراسم و شب شعر به زبان عربی و کلاسهای آموزشی و هنری یا جلسههای شعرخوانی برای جوانان شهر خلفیه برگزار میکرد.
این دو معلم و فعال فرهنگی در اردیبهشت ۱۳۹۱ با اتهامهای «اقدام علیه امنیت ملی»، «اقدام علیه نظام»، «محاربه با خدا» و «افساد فی الارض»، به اعدام محکوم شدند. آنها پس از اعلام حکم در زندان، دست به اعتصاب غذا زدند اما نتیجه نداد و شعبه ۳۲ دیوان عالی کشور نیز در آذر ۱۳۹۱ این رای را عینا تایید کرد.
اعتراف تحت شکنجه
«پاهای هاشم شعبانی نژاد را در آب جوش گذاشتند. ماموران وزارت اطلاعات از طریق کابل برق، شلنگ گاز، تسمه ماشین، لوله سبز و شوک الکتریکی این افراد را شکنجه کرده بودند. دستهای آنها را از پشت بسته و از سقف آویزان کرده بودند.»
این ادعاهای «کمیل آلبوشوکه»، پسرعموی جابر و مختار، دو زندانی دیگری است که همراه این دو معلم، پیش از اعدام در زندان کارون اهواز در حبس بود. هاشم شعبانی نژاد و هادی راشدی به همراه سه متهم دیگر، هفت ماه در بازداشتگاههای مخفی اداره اطلاعات خوزستان به سختترین شکل ممکن شکنجه شدند تا با تکرار و پذیرش اتهاماتی که به آنها منتسب شده بود، حاضر به اعتراف اجباری مقابل دوربین «پرستیوی»، شبکه انگلیسی زبان صداوسیمای جمهوری اسلامی شوند.
بنا بر گزارش «عدالت برای ایران»، هادی راشدی در اثر شکنجههای جسمی، از ناحیه لگن خاصره به شدت مجروح شده بود. او نیاز به درمان محل شکستگی و معالجه فوری داشت اما نیروهای امنیتی از انتقال و بستری شدن او در بیمارستان جلوگیری کردند.
«مهدی هاشمی»، از فعالان مدنی خوزستان گفته است: «آنها علیرغم این که زیر حکم اعدام قرار داشتند، در دادگاه خطاب به قاضی گفته بودند که تحت شکنجه اعترافات تحمیلی را پذیرفتهاند و هیچکدام از این اعترافات صحت ندارند. ولی قاضی تنها به دلیل ارایه نشدن سندی دال بر شکنجه شدن در زندان، ادعای آنها را رد کرد.»
هاشمی در گفتوگویی که پیش از اعدام این دو معلم و سه بازداشتی دیگر انجام داده، به فعالیت فرهنگی این جوانان از دوره اصلاحات اشاره کرده بود: «این جوانان فعالیتهای فرهنگی وسیعی در دوره اصلاحات داشتند. میدانید که در این دوره، فضای نسبتا بازی در استان ما بهوجود آمد. آنها هم تلاش میکردند با استفاده از همین فضای نسبتا باز سیاسی، مطالبات مردم را به شکلی کاملاً مدنی به مسوولان استان و کشور منتقل کنند.»
به گفته این فعال حقوق بشر، دو برادر خوزستانی برای مدتی طولانی بدون وکیل بودند. زمانی هم که به آنها اجازه گرفتن وکیل دادند، حق ملاقات با او را نداشتند.
اتهامهای شعبانینژاد و راشدی، «مشارکت در بمبگذاری خیابان نادری اهواز» و «خراب کاری در چاههای نفتی» اعلام شد. این در حالی است که برخی گروههای تجزیهطلب خوزستان مسوولیت خرابکاری نفتی را پیش از ابلاغ این اتهام پذیرفته بودند. اما در مورد انفجار خیابان نادری اهواز، هیچ گروهی مسوولیت را به گردن نگرفت.
هاشم شعبانی نژاد هنگام بازگشت از محل کار خود در دبیرستان «شیخ انصاری» شهر خلفیه، توسط نیروهای امنیتی بازداشت میشود.
مهدی هاشمی میگوید: «آنها نه بمب گذاری کرده بودند و نه مواد منفجره و اسلحهای در اختیار داشتند. به آنها اتهام زدند که در کامپیوترهای شخصیشان فایلهایی پیدا شده است که نشان میدهند با گروهکهای خارجی در ارتباط هستند.»
بنا بر ادعای هاشمی، نتیجه تفهیم اتهام، قصد و نیت برای تاسیس سازمانی در داخل کشور به منظور مقابله با نظام بود.
هاشم شعبانی نژاد پیش از اجرای حکم اعدام خود، در نامه سرگشادهای که از زندان نوشته و ارسال کرده بود، در مورد فعالیتهای خود اینگونه توضیح داد: «در دوره دانشجویی به عنوان سردبیر نشریه دانشجویی “البصیره – بصیرت” که به زبان عربی منتشر میشد، مشغول به فعالیت بودم. در کنار این کارها، مسوول بخش سیاسی دانشجویان اصلاحطلب در دانشکده ادبیات و الهیات دانشگاه چمران اهواز بودم.»
وی در این نامه به تلاشهای خود برای تاسیس موسسه مردمنهاد الحوار اشاره کرده بود: «مجموعه فعالیتهای ادبی و سیاسی در دانشگاه مرا به دلایل ظلمی که بر گرده تمامی ملتهای ایران و به ویژه مردم عرب اهواز روا میرود، رهنمون ساخت. در آن برهه که تا حدودی فضای مناسبی برای جنبش ملتها فراهم شده بود تا از طریق موسسهها و نشریهها ابراز عقیده کنند، به همراه تعدادی از دوستانم اقدام به تاسیس یک موسسه مردمنهاد تحت عنوان الحوار کردیم.»
این معلم اعدام شده اهوازی درباره «سراب آرزوهای خود» نوشته بود: «آرزو داشتیم که فضای فراهم شده بتواند به روند دستیابی ملتها به برخی از مطالبات، همچون حق آموزش به زبان مادری و حقوق مدنی بیانجامد. اما به زودی متوجه شدیم که مطابات ملی ما سرابی بیش نیستند و هدف از گشایش سیاسی موجود در آن زمان، کشف همان مطالبات ملی بود.»
موسس سازمان مردمنهاد الحوار در نامه سرگشاده خود به صراحت از شکنجههایی نوشته بود که او را به وسیله آن وادار به اعتراف اجباری کرده بودند: «نیروهای اطلاعات با تحمیل بدترین انواع شکنجه جسمی و روانی، مرا تحت فشار قرار دادند تا به اعمال ناکرده و به میل آنان تن داده و اعتراف کنم. آنها از من خواستند که دوستانم را به عنوان اعضای جنبش(فرضی) معرفی کنم. پس از پنج ماه در سلول سری و انفرادی اطلاعات، به خواستههای آنان تن داده و هر چه اطلاعات از من خواست، انجام دادم و سخنان گفته شده به من را بر زبان جاری کردم. [با گذشت] دو ماه از اعتراف ساختگی، مرا به زندان کارون منتقل کردند. در اولین محاکمه که در اول خرداد ۱۳۹۱ صورت گرفت، حقیقتی که اطلاعات ایران سعی در مدفون کردن آن داشت را به قاضی پرونده منتقل کردم. به قاضی گفتم جنبش و سازمانی که ادعا دارید وجود داشته و آن را کشف کردید، شامل یک نفر بیش نیست و آن یک نفر من، “هاشم شعبانی” هستم. برای قاضی تاکید کردم که بنا بر خواسته نیروهای اطلاعات و تحت فشار روحی و روانی و شکنجه که بر من روا رفت، مجبور به متهم ساختن دیگران شدم. پس از سه جلسه از محاکمات و تبیین تمام موارد پرونده و بیان موضوع با شفافیت تمام، حکم اعدام من و چهار تن از دوستانم صادر شد که برایم شگفتانگیز و بهتآور بود.»
پخش اعتراف اجباری این دو معلم و سایر همپروندهایهای آنها از شبکه انگلیسیزبان پرس تی وی توجه نهادها و سازمانهای حقوق بشری را به خود جلب کرد. «خوان مندز»، گزارشگر ویژه شکنجه در سازمان ملل ضمن ابراز نگرانی شدید خود از احکام صادر شده برای این معلمان گفته بود: «اتهامات پنج فرد که در دوران بازداشت مورد شکنجه و بدرفتاری قرار گرفته و برای اعتراف تحت فشار بودهاند، ناقض میثاقهای بینالمللی است که به روشنی شکنجه را منع میکنند. این حتی ناقض قوانین اساسی ایران است که به صراحت اعمال هرنوع شکنجه برای گرفتن اعتراف و به دست آوردن اطلاعات را ممنوع کردە است.»
در زمان پخش این اعترافات اجباری، «کاترین اشتون»، مسوول وقت سیاست خارجه اتحادیه اروپا و «احمد شهید»، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران در آن زمان از اجرای احتمالی حکم این شهروندان عربتبار ابراز نگرانی کرده بودند. احمد شهید گفته بود: «غیر قابل قبول است که افراد به خاطر استفادە از حقوق خود در ارتباط با آزادی تشکل و تجمع مسالمتآمیز، عقیده و بیان و یا وابستگی به گروە اقلیتی و یا نهادی فرهنگی به زندان افتادە و محکوم به اعدام شوند.»
از سوی دیگر، «سازمان دیدبان حقوق بشر»، «سازمان عفو بینالملل»، بخش حقوق بشر وزارت خارجه آلمان، «شیرین عبادی»برنده جایزه صلح نوبل و ۲۹ نهاد حقوق بشری دیگر خواهان توقف حکم اعدام این پنج زندانی سیاسی شده بودند. اما چهارشنبه نهم بهمن ١٣۹٢، «کریم دحیمى»، فعال حقوق بشر ساکن لندن خبر داد: «حکم هادى راشدى و هاشم شعبانى نژاد پس از حدود دو ماه بی خبرى از وضعیت آنها، در محلى نامعلوم اجرا شده است.»
این فعال حقوق بشر گفته بود: «ماموران اداره اطلاعات به خانوادههای این دو زندانى سیاسى اعلام کردهاند آنها سه یا چهار روز پیش اعدام شدهاند و محل دفن آنها متعاقبا اعلام خواهد شد.»
اعدام آنها در حالی انجام شد که قوانین ایران مقامات قضایی را موظف کرده است ۴٨ ساعت قبل از اجرای حکم اعدام، به وکیل محکوم خبر دهند و امکان ملاقات او با نزدیکانش را فراهم کنند.
هاشم شعبانی نژاد سرپرست خانواده فقیری بود و مخارج پدر و خواهرش را تامین میکرد. اوی در زمان بازداشت متأهل و یک دختر داشت. دخترش حالا ۹ ساله است.
ایرانوایر:جواد متولی