انتخاب بین بد و بدتر در فلسفۀ اخلاق و اندیشۀ سیاسی، اصلی شناخته شده و آشناست. این اصل، طی سالهای اخیر در ادبیات عامیانۀ سیاسی ایران نیز رواج گستردهای پیدا کرده و سبب بروز مناقشه بین برخی نیروهای سیاسی شده است. به نظرم مناقشه پیرامون “انتخاب بین بد و بدتر” به دلیل پیچش ظریف و گریزپایی است که در این مفهوم نهفته است، پیچشی که بدون شناسایی و رفع آن، دعوا بر سرش تا به قیامت ادامه خواهد یافت.
با این حساب، رد و نفی اصل انتخاب بد در برابر بدتر، هیچ توجیه عقلایی ندارد و هیچ آدم عاقلی هم آن را نمیپذیرد. از این رو، اینکه این روزها برخی فعالان سیاسی اعلام میکنند که دیگر حاضر به انتخاب بین بد و بدتر نیستند، باید به پای عدم تأملشان در بارۀ این مفهوم نوشت!
با این همه، به همان اندازه که پذیرش اصل انتخاب بد در برابر بدتر، بدیهی و عقلایی و آسان است، تشخیص امرِ بد از بدتر در شرایط پیچیدۀ اجتماعی و سیاسی بینهایت مشکل و طاقت فرسات و همین موضوع است که اصل انتخاب بین بد و بدتر را نارسا و پیچ در پیچ و مناقشهانگیز میکند. در واقع، مدافعان اصل انتخاب بین بد و بدتر در فصول انتخاباتی، بد و بدتر را عمدتاً به شرایط شخصی نامزدها تقلیل میدهند و اصل استدلال شان این است که اگر فرد الف را به عنوان “بد” انتخاب نکنیم، به ناگزیر فرد ب به عنوان “بدتر” از صندوق رأی بیرون میآید و دامنۀ رنج و زیان عمومی را گسترش میدهد.
اصل انتخاب بین بد و بدتر در امر سیاست و اجتماع اما به ویژگیهای فردی اشخاص برنمیگردد بلکه به شناخت از “منطق موقعیت” مربوط میشود. شناخت منطق موقعیت اما نیاز به دانشی فراگیر در بسیاری از حوزههای علوم بشری دارد و هر یک از ما فقط میتوانیم اندکی از آن را دریابیم. به عبارت روشنتر، انتخاب یک فرد بد در برابر فرد بدتر، همواره به کاهش رنج و زیانِ پیامد آن در صحنۀ سیاسی منجر نمیشود و این موضوع دقیقاً به موقعیت و ساختاری که آن فرد با انتخاب ما در آن قرار میگیرد، بستگی دارد.
فرض کنیم آلبرت اینشتن از گور برخاسته و در رقابت با یک معلم معمولی و ساده، داوطلب تدریس فیزیک در دبیرستان زیدآباد شده است. روشن است که اینشتن از بسیاری جهات بخصوص از جهت میزان سلطهاش بر دانش فیزیک، با آن معلم فیزیک سادهای که لیسانساش را مثلاً در دانشگاه آزاد بومهن یا ایوانکی گرفته است، مطلقاً قابل قیاش نیست، اما آیا انتخاب اینشتن برای تدریس در دبیرستان زیدآباد مرجح بر آن معلم معمولی است؟ به نظرم اینشتن در آن مقام یک روز هم دوام نمیآورد چرا که همان شکل ظاهری موهایش کافی است تا کلاس درسش سراسر به خنده بازارِ بچه های شوخ و شیطان تبدیل شود!
بنابراین، برای اینکه منطق انتخاب بین بد و بدتر کار کند، باید از ویژگیهای فردی اشخاص بسیار فراتر رفت و مجموعۀ پیامدهای کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدتِ قرار گرفتن آن فرد در آن موقعیت را در نظر داشت. فقط با در نظر گرفتن این پیامدهای موقعیتی است که میتوان از انتخاب بین بدتر و بدتر سخن گفت و این متأسفانه چیزی است که بین مدافعان انتخاب بین بد و بدتر در فصل انتخابات مغفول میماند. چه بسا فردی با ویژگیهای مثبت در جایگاه خاصی ناخواسته به تناقضاتی برخورد کند که به دشواری شرایط یاری رساند و چه بسا فردی هم با ویژگیهای منفی، در همان موقعیت، به دلیل بروز درگیری و تنازع با تناقضات ذهنی و عملیاش ناخواسته بنبستی را در هم بشکند! خلاصه آنکه کار دنیا به آن روالی که ما سادهاش میکنیم، پیش نمیرود!