جنجال فیلم “مست عشق”؛ مولوی و شمس آماج مهر و کین

By | ۱۳۹۸-۰۷-۰۴

مثنوی معنوی‌اش را قرآن پارسی نامیده‌اند؛ سخن از مولوی است و از شمس تبریزی که عقل مولوی را “شوریده” کرد. قرار است فیلمی در اینباره ساخته شود. فتوا داده‌اند، حرام است. سوای این جنجال، نگرانی کارشناسان ادبیات فارسی از چیست؟

«من مثل باغ خُرم‌‌ام و گِرد من دیوار است و بر آن دیوار، حدث‌ها و خارهاست. هر که می‌گذرد، باغ را نمی‌بیند، آن دیوار و آلایش را می‌بیند و بد آن را می‌گوید»، این جمله‌ای است از کتاب “فیه ما فیه” نوشته جلال‌الدین محمد بلخی، معروف به مولانا؛ جمله‌ای از او و شرح حال این شاعر و عارف پارسی‌زبان که این روزها دوباره نامش خواب از سر دسته‌ای ربوده است.

خبر در نگاه اول شیرین بود: ساخت فیلمی درباره مولانا و شمس به دست حسن فتحی کارگردان ایرانی، فیلمی که قرار است شهاب حسینی و پارسا پیروزفر در آن شمس و مولانا شوند و “مست عشق” را به تصویر بکشند. شیرینی اندیشه ساخت فیام در مورد یکی از بزرگترین مفاخر ادب و عرفان فارسی اما دیرپا نبود. خبر به گوش مراجع قم هم رسید. گروهی از طلاب از مراجع استفتا کردند و آیت‌الله مکارم شیرازی و حسین نوری همدانی پاسخی مشابه دادند: “ساخت فیلمی درباره شمس و مولانا “ترویج فرقه ضاله صوفیه” است و “حرام” است.

“انحرافاتی که در برخی اشعار مولوی وجود دارد”، اخلاق متکبرانه صوفیانه در برابر پیامبر و اهل بیت”، ” همچنین عقایدی خلاف شرع و قرآن” از جمله دلایلی بودند که در سایت مکارم شیرازی برای احتیاط علما در مورد مولوی و مخالفت با برخی افکار و اشعار او عنوان شدند.

دشمنی دیرینه با مولوی و شمس

دشمنی با شمس و مولوی، مختص امروز و دیروز نیست. این رشته سر دراز دارد. نه سروده شیخ‌بهایی که “مثنوی معنوی مولوی” را “قرآنی به لفظ پهلوی [پارسی]” می‌داند، نه شرح مثنوی‌هایی که عرفا و ادبا از چند صدسال گذشته تا کنون نوشته‌اند و نه حتی یادآوری سخنان خود رهبر جمهوری اسلامی ایران که مثنوی را آنچنان که مولوی گفته، “هو اصول اصول اصول الدین” خوانده، هیچ کدام از زهر مخالفت‌های دسته‌ای از “مراجع و علما” با “بزرگترین عارف پارسی‌گو” نکاسته است.

دویچه وله :

خیزش‌ این دسته از مراجع و علما بر ضد جریان صوفیانه و به طور خاص برضد شمس و مولانا، گاه بر سر برگزاری کنگره مولوی اوج می‌گیرد و گاه با همایش شمس تبریزی در شهر خوی و این بار با پخش خبر ساخت فیلمی در باره مولوی یا شمس. مشکل آنها با مولوی چیست؟

“خشک مغزی فقیهانه”

محسن کدیور، اندیشمند دینی، در یادداشتی با عنوان “خشک‌مغزی فقیهانه، فتواهای بولفضولانه علیه هنر، ورزش و عرفان” به “نزاع تاریخی دو طایفه فقها و متکلمان با عرفا و فلاسفه که گاه به خشونت و خونریزی هم کشیده شده” اشاره می‌کند و می‌نویسد: «اگرچه فقها و شریعتمداران در طول تاریخ دست بالای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را داشته‌اند، اما هرگز نتوانسته اند دو جریان عقلی استدلالی فیلسوفان و حکیمان، و شهودی ذوقی عارفان و صوفیان را حذف کنند و این دو جریان عمیق در حاشیه فرهنگ اسلامی، توانسته خود را حفظ کنند و میراث ارزشمندی به یادگار بگذارند. با اطمینان میتوان گفت عرفان و تصوف بخش جدانشدنی فرهنگ اسلامی و از جمله اجزای پرافتخار فرهنگ ایرانی، و مولانا و شمس از مفاخر اسلام و ایران بوده و هستد.»

محسن کدیور: «فقه این افراد حرام‌نامه است و شریعتشان ممنوعیت.» محسن کدیور: «فقه این افراد “حرام‌نامه” است و شریعتشان ممنوعیت.»

کدیور ادامه می‌دهد:« بدون تعارف کسی که عرفان و تصوف را برنمی‌تابد – هرکه می‌خواهد باشد در هر لباس و مسندی – “خشک مغز” است.» به اعتقاد کدیور، “اگر در طول تاریخ کار دست این مفتیان خشک مغز بود، شاهکارهایی همچون مثنوی مولوی، منطق الطیر، حدیقه الحقیقه و دیوان حافظ امکان تولید نداشت.”

کدیور با نگاهی به “فتاوی بی‌پایه این جریان” از دوش حمام گرفته تا رفتن زنان به ورزشگاه، می‌نویسد: «فقه این افراد “حرام‌نامه” است و شریعتشان ممنوعیت.» کدیور با اشاره به “مصیبت” تفکر اسلام سیاسی حکومتی و اسلام سنتی و “بولفضولی‌هایی که دارند”، می‌نویسد: «شریعت نیاز به بازخوانی دارد تا از شر این فتاوای یاوه و بی پایه نجات پیدا کند.»

“با چیزهایی که از آن اطلاعی ندارند، دشمنی می‌کنند”

یوسفی اشکوری هم در نوشته‌ای با اشاره به ریشه‌اختلاف دو جریان فقیهان شریعتمدار با دو جریان اهل عرفان و تصوف می‌نویسد:«تردید ندارم که اغلب قریب به تمام این فقیهان عظام نه از تاریخ عرفان در ایران و اسلام تشیع اطلاع درستی دارند و نه از آموزه‌های بزرگان این نحله به ویژه شمس و مولانا. اینان مصداق “الناس اعداء ماجهلوا” هستند، یعنی با چیزهایی که از آن اطلاعاتی ندارند، دشمنی می‌کنند.»

بازتاب خبر این “دشمنی” آنچنان بود که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران را وادارد که بگوید: «نظر مراجع محترم است اما قوانین کشور مسیر خود را طی می‌کند» و صدای وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی ایران را هم درآورد.

رقابت برای مصادره مولوی

اما در حالی حسن فتحی به سراغ این مفاخر ادب پارسی می‌رود که کشورهای دیگر در پی ثبت این مفاخر به نام خود هستند. در گرد و غبار تاخت و تاز این “خشک‌مغزی‌ها” آنچه به حاشیه رانده می‌شود، این مهم است که مد‌ت‌هاست ایران بر سر اصالت مولوی با ترکیه دست و پنجه نرم می‌کند؛ با کسانی که با وجود هزاران بیت اشعار پارسی مولوی، مدعی‌اند که او از مفاخر ترک است. هر چند آزاداندیشی مولانا در هیچ جغرافیا و محدوده‌ای نمی‌گنجد اما این واقعیت که  به ویژه ترکیه به دنبال زدن مهر خود بر نام مولوی‌ است، عملا رقابت بر سر تصاحب گنجینه فرهنگی ملتی را پیش می‌برد که مولوی به زبان آنان سروده است.

میلاد عظیمی پژوهشگر و مدرس زبان و ادبیات فارسی در نوشته‌ای در این‌باره می‌گوید:«ترکیه در این موضوع خاص … حقایق علمی را زیر پا می‌گذارد و مفاخر مسلّم ایرانی را ترک می‌خواند.» عظیمی معتقد است، «اگر فیلم با مساهمت و شرکت افغان‌ها ساخته می‌شد خوب بود اما  در مورد تهیه‌کننده ترک، چرا باید دم به دم آنها داد و در موضوعی که محل نزاع است و حق با ماست، مسامحه کرد و روزه‌ی شک‌دار گرفت».

یوسفی اشکوری: «اینان مصداق الناس اعداء ماجهلوا هستند، یعنی با چیزهایی که از آن اطلاعای ندارند، دشمنی می‌کنند.»یوسفی اشکوری: «اینان مصداق “الناس اعداء ماجهلوا” هستند، یعنی با چیزهایی که از آن اطلاعای ندارند، دشمنی می‌کنند.»

او اما در صورت ساختن این فیلم، با اشاره به آرامگاه شمس در شهر خوی، می‌نویسد، داستان باید به گونه‌ای نوشته شود که شمس تبریزی در “خوی” بمیرد. او همچنین با اشاره به این نکته که “آسیای صغیر/ روم/ ترکیه در عصر مولانا جزو قلمرو فرهنگی ایران بزرگ و در حوزه‌ی زبان فارسی بوده است” و با اشاره به “زبان مولانا و شمس که فارسی بوده” و همچنین “مؤلفه‌های ایرانی در سراپای زندگی اجتماعی آسیای صغیر در قرن هفتم”، می‌نویسد: «کارگردان اگر می‌خواهد به علم و حقیقت وفادار باشد باید جزئیات مستند و موثق ایرانی بودن محیط زندگی مولانا را از منابع استخراج کند و در فیلمش نشان دهد. مبادا محیطی شبیه به سریال‌های تاریخی ترک که از شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شود، بر پرده‌های سینما بنشاند.»

“ای کاش نسازند”

با همه اینها میلاد عظیمی “مارگزیده” است و با اشاره به “یکی دو سریال “سبک” ساخته شده در باره مولانا، معتقد است:«کاش درباره‌ی شمس و مولانا فیلم نسازند.» عظیمی می‌نویسد:«لابد می‌خواهند در فیلم از روابط عرفانی و عاشقانۀ مولانا و شمس بگویند و می‌شود حدس زد چه درهمجوش مبتذلی خواهد بود. چگونه می‌خواهند آن حالات و سخنان نازک و باریک و بلند را در فیلم به قول معروف “در بیاورند”. کاش آقایان اساسا از این خیال منصرف می‌شدند.»

این کارشناس زبان و ادبیات فارسی ادامه می‌دهد که اگر دست‌اندرکاران این فیلم “در تصمیمشان مصر هستند دست‌کم ای کاش کار تحقیق را بسیار بسیار جدی بگیرند و با مولاناشناسان موثق روزگار مشورت کنند. عظیمی منظور خود را از مولاناشناس را “محمدعلی موحد و شفیعی کدکنی و سروش و کسانی که این استادان تأیید کنند”، می‌داند.

دست کم درباره این دغدغه به‌جای عظیمی می‌توان گفت که خبرهای منتشر شده، نویدبخش این است که دست‌کم در نخستین پژوهش‌ها، قرار است کار را به کاردان بسپارند و محمدعلی موحد، عرفان‌پژوه، تاریخ‌نگار و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، مشاور پروژه “مست عشق” شده است.

“این گنج شایگان که به رایگان در اختیار ما نهادند”

با تمام جنجال‌ها بر سر دشمنی با مولانا و شمس و با تمام دغدغه‌های به جای کارشناسان در مورد ساخت این فیلم، باید منتظر ماند و دید اگر این داستان به تصویر کشیده شد، آیا “حرمت شمس و مولانا و فرهنگ و ادب ایران مهم دانسته” شده است؟ شاید این اتفاق بیفتد و شاید این آغاز فصلی نو در به تصویر کشیدن زندگی گنجینه‌های علم و ادب و هنر ایران، برای ایران و برای تمامی فارسی‌زبانان باشد که بشناسند و قدر بدانند.

عبدالکریم سروش، نواندیش دینی و مدرس دانشگاه سال‌ها پیش در سخنرانی خود درباره مولانا و آثار باقیمانده از او گفت: «اینها رایگان این گنج شایگان را در اختیار ما نهادند ولی به قول خود مولانا، “هر که او ارزان خرد، ارزان دهد/ گوهری، طفلی به قرصی نان دهد”، ما اینها را ارزان به دست آوریدم و زحمتی برای این گنج‌ها نکشیدیم و قدرشان را نمی‌دانیم.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *