سالهاست که عده بسیاری از ایرانیان در گوشه و کنار ایران و جهان با رژیم جمهوری اسلامی، قوانین و رویه های آن مخالف و خواهان حکومتی سکولار با قوانینی دموکراتیک برای ایران هستند.
سالهاست که عده بسیاری از ایرانیان در گوشه و کنار ایران و جهان با رژیم جمهوری اسلامی، قوانین و رویه های آن مخالف و خواهان حکومتی سکولار با قوانینی دموکراتیک برای ایران هستند. عده ای که همه ما آنها را با نام کلیِ «اپوزیسیون جمهوری اسلامی» می شناسیم. افراد مخالفی که علیرغم داشتن هدفی واحد و مشترک اما، هرگز نتوانستند به راه حلی عملی، و اقدامی مفید و موثر در مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی دست یابند.
در این روزها شاید سوالی که یافتن پاسخِ آن بیشتر از هر زمان دیگری اهمیت پیدا کرده، این است که «آیا ما خواهان برکناری و گذار از جمهوری اسلامی هستیم یا خیر؟» برای داشتن ایرانی دموکراتیک، آزاد و آباد برای تمامی ایرانیان، فارغ از دین و مذهب و قومیت، شرط اول گذار از دیکتاتوری غیر قابل اصلاحی به نام «جمهوری اسلامی» است.
جمهوری اسلامی اینک در موقعیت بسیار ضعیفی، به مراتب بسیار ضعیف تر و شکننده تر از هر زمان دیگری، قرار دارد. تحریمهای اقتصادی از یک سو و مشکلات اقتصادی- معیشتی کشور و مردم، و درگیری های میان سران نظام بر سر قدرت و سهم بیشتر از سفره ی کوچک تر شدهی انقلاب از سوی دیگر. به این بن بست ها مشکلات حقوق بشری، مبارزات مدنی مردم، بویژه زنان و خواستهای به حق و اولیه آنها که در تضاد با ماهیت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی قرار دارد؛ را نیز بیافزایید. حال خواهیم دید که جمهوری اسلامی در شرایطی بسیار بد، و تنگنایی به شدت سخت قرار گرفته است.
آنچه که مسلم و قطعی است، سقوط دیکتاتوریِ مطلق شیعه در ایران است. دیکتاتوریِ مذهبی ای با نام متناقضِ جمهوریِ اسلامی، که تا کنون تنها با سرکوب مردم و ایجاد رعب و وحشت توانسته به حیاتش ادامه دهد. اما حالا سرکوب کردن مردم تهیدست که سفره هایشان نه از زندگی در کشوری فقیر و بی سرمایه، بلکه از دزدیها و بی لیاقتی های مسئولین جمهوری اسلامی خالی شده است، دیگر کارایی ندارد. جمهوری اسلامی در حقیقیت رژیمی اشغالگر است که ثروت کشور را به یغما برده و میبرد، سرمایه های ملی را تاراج کرده و می کند. مردم منتقد و مخالف را به بدترین شکل ممکن سرکوب کرده و می کند.
اما برای مردمی که تحت سلطه جمهوری اسلامی، آنچنان از زندگی زیر خط فقر و بی عدالتی ها خسته و درمانده شده اند که از جان- این عزیزترین و برگشت ناپذیرترین سرمایه زندگی- می گذرند و دست به خودکشی و خودسوزی می زنند؛ سرکوب دیگر معنا و مفهومی ندارد. برای پدری که فرزندانش شب گرسنه سر بر بالین می گذارند، یا مادری که کودکانش را شب در خیابان و درون چادر می خواباند؛ زندگی کردنش دیگر چیزی ندارد که از دست دادنش او را بترساند. پدر یا مادری که از سر بی پولی نمیتوانند پسر یا دخترشان را به دانشگاه یا خانه بخت بفرستند، دیگر حتی از مرگ هم نمیترسند که دست به خودکشی می زنند. برای آن خانواده زلزله زده ای که عزیزش را از دست داده و بعد از گذشت قریب به دو سال هنوز در کانکس و چادر زندگی می کند، و یا مردم سیل زده ای که سیلِ نادانی و ناکارآمدیِ مسئولین جمهوری اسلامی آنها را بی خانمان کرده و عزیزانشان را از آنها گرفته است، ابزار سرکوب دیگر کارآمد نیست.
حامیان و موافقان جمهوری اسلامی چه بخواهند، چه نخواهند، این دیکتاتوری اسلامی در آستانه فروپاشی است و یقینا سقوط خواهد کرد. کشتیِ سوراخ شده ی نظامِ اسلامی همچون تایتانیک در آستانه غرق شدن قرار دارد. جمهوری اسلامی در یک بحران عظیم و بن بست سیاسی، اقتصادی، اجتماعی قرار گرفته است که همین بن بست می تواند مسبب و آغازگر فروپاشی هر چه سریعتر آن شود. تنها تفاوتش در زمان سقوط و میزان خرابی ها، نابودی محیط زیست و منابع ملی، و عهدنامه های ترکمانچاییای است که از خود بر جای خواهد گذاشت. این رژیم ایدئولوژیک که نه آب و خاک ایران، نه سرمایه های ایران و نه مردم ایران برایش کوچکترین ارزشی نداشته و ندارد، برای ماندن در قدرت و جلب حمایت های خارجی از همه چیز کشور مایه خواهد گذاشت. تا کنون دریای مازندران، قشم، چابهار، دریای عمان، خاک و آب ایران را برای بقایش به چین، هند، روسیه و دیگران بخشیده و برخی را نیز بنا به گفته خودشان اجاره داده است، باز هم خواهد بخشید و به تاراج خواهد برد تا به هر طریق ممکن بر سر قدرت بماند.
واقعیت این است که تنها نیرویی که قادر است جمهوری اسلامی را برکنار کند، «مردم ایران» هستند. و تنها نیرویی که می تواند آن را بر سر قدرت نگه دارد باز هم مردم ایران هستند.
نارضایتی مردم ایران تهدیدی جدی و خطرناک برای جمهوری اسلامی است. تهدیدی به مراتب خطرناک تر از تحریمهای آمریکا و حتی تحریم های بین المللیِ شورای امنیت سازمان ملل متحد که جمهوری اسلامی پیشتر آنها را تجربه کرده است. جمهوری اسلامی در طول حیاتش تا به امروز، هرگز تا به این اندازه منفور، غیر قابل اعتماد، شکننده و آسیب پذیر نبوده است. جمهوری اس لامی اکنون در چنان موقعیت شکننده ای قرار گرفته است که از سر ناچاری حتی دست کمک به سوی اپوزیسیون نیز دراز کرده است. تا آنجا که ظریف در جمع ایرانیان حاضر در میهمانی سفارت جمهوری اسلامی در سوئد می گوید همه ما، حتی سلطنت طلب ها در یک کشتی هستیم. کشتی ای به نام ایران.
اما چرا و چگونه است که علیرغم تمام نارضایتی ها، اعتراضات مردم علیه جمهوری اسلامی، و تحریم های متعدد این رژیم هنوز به حیات خود ادامه می دهد؟
در حال حاضر مبارزات مدنی مردم ناهماهنگ و نامتحد است. نیروی موازنه ای از سوی یک اپوزیسیون متحد، قدرتمند و کارآ وجود ندارد. عده ای مخالف وجود دارند که به صورت پراکنده و ناهماهنگ، حتی در مبارزه با دشمنی که همگی آنها آن را دشمن میشمارند، اتحاد نظری و عملی ندارند و به واقع، در یک جبهه نیستند. اعتراضات مردم برای گرانی و مشکلات اقتصادی، سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، جنایات او علیه مخالفان و حتی منتقدان رژیم اغلب به صورت اعتراضات پراکنده در کشور، توفان های توییتری و یا مطالب اعتراضی در فیسبوک ختم می شود. آیا اینچنین نامتحد و ناهماهنگ می توان دیکتاتوری اسلامی را وادار به عقب نشینی کرد و یا انتظار براندازی آن را داشت؟
اگر هدف ما گذشتن از جمهوری اسلامی است؛ برای گذار از این دیکتاتوری در وهله اول باید متحد شد، هدف مشترک داشت، آینده ای مشخص پیش رو داشت، و برای آن برنامه ریزی کرد. هدف مشترک همه براندازان، براندازی و گذار از جمهوری اسلامی است برای رسیدن به دموکراسی و برابری برای ایران و همه ایرانیان، از ترک و بلوچ و کرد تا ارمنی و بهایی و زرتشتی و …
اگر ما خواهان گذار از جمهوری اسلامی هستیم باید با یکدیگر متحد شویم. برای ترسیم و برنامه ریزی آینده، ابتدا باید فارغ از تفاوتها و اختلاف سلیقه ها به یک اتحاد عملی دست یابیم تا بتوانیم علیه دشمن مشترک تمامی ایرانیان راهکاری عملی برنامه ریزی کنیم. این ضرب المثل زیبای فارسی که می گوید «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.» به خوبی گویای اهمیت اتحاد و دریا شدنِ قطره های اپوزیسیون و ملت است.
ایران کشوری است پهناور، ثروتمند، و به لحاظ استراتژیکی خاص و ویژه. همین مساله اهمیت ایران را در جهان دو چندان کرده است. مردم ایران با چنین ثروت و شرایطی می توانند و شایسته آن هستند که در بهترین شرایط و با بالاترین امکانات رفاهی و اقتصادی زندگی کنند.
وجود احزاب و اپوزیسیون متحد، هدفمند و قدرتمند، همراه با اتحاد مردم، و مبارزات مدنیِ به دور از خشونت و خشونت پرهیز می تواند به گذار سریعتر و کم هزینه تر از این رژیم کمک شایانی کند.
این راهی دشوار، اما ممکن است. اتحاد، حمایتگری و رواداری کلید این درِ بسته است. اگر هدف ما رسیدن به دموکراسی است ” باید دموکراتیزاسیون را از خودمان شروع کنیم.” در اول قدم باور کنیم و بپذیریم که تمرین و مشقِ دموکراسی را پیش از هرچیز و هر کس، باید از خود شروع کرد. باید باور کنیم، بپذیریم و بیاموزیم که گام اول دموکراسی پذیرفتن این حقیقت است که نظرها، دیدگاهها و باورهای دیگری به غیر از دیدگاه و باور من نیز وجود دارد و لزوما نباید همه مردم همانند من فکر کنند. ما می توانیم متفاوت بیاندیشیم، متفاوت بنگریم، اما با هم متحد باشیم. یک ملت باشیم. می توانیم در کمال متفاوت بودن دیدگاههایمان همچنان با یکدیگر در یک جبهه، در یک جناح، و در یک اجتماع زندگی کنیم و برای دستیابی به اهداف و ارزش های مشترک، همسو و همراه با یکدیگربایستیم و برای رسیدن به برابری و دموکراسی مبارزه کنیم.
باید به کسانی که بر سنگ تفرقه میکوبند با دقتی مضاعف نگریست و به صداقتِ برانداز بودن و همراه بودنش با جنبش آزادیخواهانهی مردم با تردید نگاه کرد. وجود یک اپوزیسیون متحد می تواند از جمهوری اسلامیای که امروزه بیش از هر زمان دیگری در حیات چهل ساله اش آسیب پذیر شده است، گذر کند.
اگر ما خواهان گذار از جمهوری اسلامی هستیم، نباید فراموش کنیم که «راه براندازی از اتحاد می گذرد». تنها برنده ی نبود اتحاد میان مردم و اپوزیسیون، کسی نیست جز دشمن خانگی ایرانیان، یعنی دیکتاتوری جمهوری اسلامی. و در این بین، بازنده ما ملت ایران هستیم با عمر و جوانیای به تباهی رفته و کشوری به یغما برده. دعوای بی سرانجامِ جمهوری خواه و مشروطه خواه تنها یک راه حل دموکراتیک دارد و آن رای مردم ایران پس از گذشتن از جمهوری اسلامی است. برای رسیدن به آن روز باید همگی ما ایرانیان، متحد و همراه در یک سویِ جبههی براندازی بایستیم.
مهناز همدانیان ,بیان: