وقایع خونین 25 آبان ماه هم اکنون بیکی از وقایع تاریخی تبدیل شده است که تجزیه و تحلیل و فهم آن تازه آغاز گردیده است. با این وجود، نظر پردازان، کارشناسان و نخبگان جامعه شناس و اقتصاد دان، کم و بیش باتفاق، برآنند که افزایش قیمت بنزین بهانه ای بیش نبوده است، برای خیزش و خروش مردمی. که افزایش قمیت بنزین مثل تیغ برنده ای عمل کرده و سر دمل چرکینی را شکافته است. از دمل چرکین چه میتوانند بیرون زند، جز چهل سال نارضائی های انباشته شده، ناشی از محرومیت ها، محدودیت ها، برآمده از قواعد و مقررات بازدارنده رشد و نمو هر آنچه انسانی ست و برخواسته است از آزادی؟
که گرانی و بیکاری نه تنها بر غرور و اعتماد بنفس ملت، بویژه جوانان، ضربه زده است، بلکه ملت را به محنت و تنگدستی کشانده است. افزوده بر این، فساد گسترده در ساختار دین و قدرت، جامعه را به تباهی کشانده و بدو طبقه غنی و فقیر تبدیل نموده است. همچنانکه فقر و فلاکت گسترش یافته است فحشا و اعتیاد نیز باوج رشد و توسعه خود رسیده است. نیز، سرکوب نیازها و غرایز طبیعی با ابزار خشونت که در گشت های ارشادی و امنیتی بازتاب مییابد، اگر به عصیان و طفیان نکشد، بی تردید به یاس و نا امیدی رسد. پس، این خشم نهفته ناشی از انباشت نارضایی های گوناگون بود که همچون هیولائی نعره برکشید و نظم حاکم را به چالش کشید.
. بعضا، جنبش اعتراضی اخیر را جنبش “حاشیه نشینان” شهری و یا جنبش “گرسنگان” نامیده و هشدار میدهند که زنگ خطری ست که مسنولین یاس و نا امیدی مردم را جدی بگیرند. البته هنوز چندان هم روشن نیست که حاشیه شینان از کدام اقشار جامعه برخاسته اند. همگان را برخاسته از گرسنگان خواندن، خود نیاز به تعریف و توضیح دارد. در غیر اینصورت باید که همه حاشیه نشینان را از یک جنس و یک جور بپنداریم. حال انکه شواهد حاکی از آنست که بخشا قشر میانی جامعه، بویژه جوانان بطور روز افزونی به دلیل کمبود مسکن و سر باسمان کشیدن کرایه خانه، به حاشیه نشینان شهری پیوسته اند.
این بدان معناست که دلایل و انگیزه های اجتماعی و اقتصادی جنبش اعتراضی مردم را اگرچه نمینوان انکار کرد، اما، نباید آنها را علت اصلی خیزش مردمی در آبان ماه دانست. درست است که مردم دلی آکنده از خون از این نظام داشته و دارند، اما، این دل پرخون نبود که مردم معترض را بخیابانها کشید. افزایش قیمت بنزین، فرصتی بوجود آورد که این دل پرخون خود را تخلیه کند، البته بدون آنکه هرگز هیچیک از معترضین میتوانستند از پیش بدانند با چه نیرویی درنده و بیرحم و خونخوارو انتقامجوئی روی در روی خواهند گردید. همین بس که یک لحظه تصور کنید که جز آن افرادی بودید که در ماهشهر برای گریز از تیر مسلسل و تیربار و تانک لشگر مقدس آخوندها، به نیزارها پناه برده بودی. تردید مدار، بی خبر از همه جا طئمه حیوانات درنده ای میشدی که در بیرون از نیزار به شکار پرداخته بودند. چه دلیل و برهانی میتواند توجیه گر متلاشی شدین جمجمه پویا بختیاری باشد، یکی دیگر از چانباختگان آبان ماه، جوانی کنجکاو پر از نیروی خلاق و آفریننده. خشونت نظام اسلامی یادآور داعشی هاست که در انظار عمومی سربیگناهان را از تن، همچون یک حیوان قربانی، جدا میکردند، حال آنکه تازیان بومی، مغز و قلب معترضین را هدف گلوله های آتشین قرار میدهند.
کشتار آبان ماه، همچنانکه نخبگان باوردارند، میتواند بزرگترین کشتار قرن باشد. تا کنون از کشتار بیش از 1300 نفر و هزاران مجروح و چندین هزار بیشتر دستگیری، سخن میرود. بیرحمی و خونخواری ای که نظام مقدس اسلامی در آبان ما به نمایش گذارد، در تاریخ کشور ما بی سابقه بوده است. بدرستی روشن نیست که چرا باید این چنین بیرحمانه و در کمال خونسردی، سر و سینه اعتراض کنندگان را مورد اصابت گلوله قرار دهند؟ در حالیکه سربازان اشغال گر اسرائیلی هرگز سر و سینه معترضین فلسطینی را هدف قرار نمیدهند. مضاف براین، چرا رژیم آخوندی باید اینگونه ماهیت بیرحم و خونخوار خود را بمنصه ظهور برساند؟ مگر پند و اندرز پیشوای مقدس امام خمینی را بیاد نیاورند که گفته بود نگذارید مردم به ذات شما پی ببرند. مگر به رحمان رحیم اعتقاد ندارند؟ در هنگ کنک، چندین ماه مردم به تظاهرات گوناگون پرداخته اند. تا کنون کشته ای بجا نگذارده اند همچنین در لبنان و در شیلی. حتی در عراق در مدت بیش از سه ماه کمتر از 400 کشته بجا گذارده اند. حال آنکه جمعا در کمتر از پنج روز کشتارمردم بی گناه از یک هزار هم عبور کرده است. یعنی که تعداد کشته شدگان آنقدر هست که نظام از ارائه هرگونه اماری، بویژه امار کشته شدگان، احساس شرمساری میکند، وگرنه دلیل نداشت که دست به پنهانکاری بزند.
اما، در حالیکله نظام از ارائه هرگونه اماری از کشته شدگان سر باز میرند، کشتار بیشمار اعتراض کنند گان به قیمت بنزین را به نیروهای ناشناخته ای نسبت میدهند که در اینجا و آنجا از خود باری از اسلحه بجای گذارده اند. همچنانکهعلی شمخانی نماینده مقام معظم رهبری و دبیر شورای عالی امنیت ملی اعلام میکند که:
بیش از ۸۵ درصد از جانباختگان رخدادهای اخیر در شهرستانهای تهران در هیچیک از تجمعهای اعتراضی حضور نداشتهاند و به صورت مشکوک با سلاحهای سرد و گرم غیر سازمانی کشته شدهاند لذا اجرای پروژه کشتهسازی از سوی معاندین در این منطقه قطعی است.
گویا علی آقا شمخانی اعتقادی به نیروهای امدادی که هم اکنون تحت فرمان امام عج قرار دارند باور ندارد وگرنه چنین ساده دلانه قاطعانه سخن نمیگفتند. سخنان بلاهتبار دبیر شورای امنیت ملی در واقع حکایت از آگاهی نظام بجنایاتی میکند که بآن د دست زده و قصد گریز از مسئولیت دارد. پس چه باک اگر کنش انتقامجویانه خود و بخاک و خون کشاندن جونان بی گناه را به نیروهای “کشته سازی” “معاندین” نسبت دهند. در واقع کشتار بی گناهان بگونه ای بسابقه است که وجدان ولی فقیه را جریحه دار کرده است( بعضا برآنند که ولی فقیه را وجدانی نیست) چنانچه او را وادشته است که فرمان دلجویی و پرداختن دیه و اهدای امتیازات “شهید” بخانواده های جانباختگان را صادر نماید.
بنابراین، آنچه سوال برانگیز است آنست که چه چیزی تصمیم افزایش قیمت بنزین را یک ضرورت اجتناب ناپذیر میکرد. تاکنون توجیهی عقلانی برای افزایش ناگهانی قیمت بنزین ارائه نشده است. نه بر کاهش مصرف بنزین اثری میگذارد و نه لزوما اگر از یک بخش جامعه گرفت به بخش 60 میلیونی امداد معیشتی رساند، پاسخ خواهد بود برای گشایش اقتصادی. اما، وقتی بقای نظام بخطر افتد، عقل محاسبه گر تابع عقل “اجتهاد،” میشود و ریختن هر خونی را در پای نظام مقدس یک وظیفه شرعی بشمار میرود. حفظ نظام از اوجب واجبات است که ریختن هر خونی را مباح ساخته است، بویژه اگر این خون در راه مبارزه با “شیطان” بزرگ و یا در سوی “امریکا ستیزی،” ریخته شود؛ تدبیری که به بقای نظام و انحطاط و تباهی مادی و معنوی جامعه منجرشده و در دو سال آخیر با خروج امریکا از برجام و بازگشت تحریمات، باوج خود رسیده است. یعنی که فشارهای حداکثری امریکا، نظام را با بحرانی روبرو ساخته است که عملا او را بیمار و زمینگیر ساخته است. آخوند خامنه ای و تف لیسانش باید با خود اندیشیده باشند که وضع موجود بشتاب بسوی وخامت میرود، وضعی چندان ملتهب و بسی بسیار نگران کننده که اگر بانفجاری بیانجامد، یک پیروزی بزرگ خواهد بود برای فشارهای حداکثری و شکستی عظیم برای “مقاومت” در برابر آن. اجتناب از یک چنین شکستی و ادامه امریکا ستیزی، سران نظام، فتنه بنزین را طراحی کردند که به امریکا و کشورهای اروپایی نشان دهند که نظام از چنان قدرت قهر آمیزی بر خوردار است، که از ریختن هیچ خونی کوچکترین دریغی ندارد. پس چه سود که فشار حداکثری ادامه یابد. چون سرکوب بیرحمانه دین وقدرت احتمال بیداری دوباره خشم و نارضایی های انباشته شده مردم را حداقل در کوتاه مدت، بزیر خاکستر فرو برده است.
نظام البته که بر طبل پیروزی میگوید و چه تبریک و تهنیتی نثار خویش نکند. بر آن تصور واهی که با سرکوب بیرحمانه و سریع اعتراضات به افزایش قیمت بنزین، اقتدار تازه ای کسب کرده است و درسی هم به ترامپ آموخته است و هم به سرکوبگران منطقه. که این است نتیجه اعمال فشار حداکثری بر مردم، خشم و عصیان از یک سو، سرکوب و بیرحمی از سوی دیگر. که خاطر از قیام و شورش از درون نظام آسوده دارید که مزدوران نظام با ستقبال هر ناآرانی و جوش و خروشی بشتابند و هرچه و هرکس که بر سر راهشان قرار بگیرد از میان برخواهند دشت، اقتداری بس بسیار مخوف و آموزنده. هماکنون، بنظر میرسد که نظام از موضع قدرت است که نشانه هایی از تمایل به تعامل و مذاکره و بده بستان با امریکا بروز میدهد، بویژه که رئیس جمهور امریکا، دانالد ترامپ، چندان موضع خصمانه ای هم در باره جمهوری اسلامی و سرکوب خونبار اعتراض کنندگان نگرفت، چه او در واقع و در ته قلبش قدرتهای خودکامه را ستایش میکند. در روزهای اخیر شاهد مبادله دوزندانی بین امریکا و نظام اسلامی، بودیم که بعضا معتقدند میتواند، مقدمه ای باشد برای حل مسائل بین طرفین در آینده.
بنابراین، افزایش قیمت بنزین را باید فتنه ای خواند در سوی انتقام ستانی از رئیس جمهوری امریکا و سیاست فشار حد اکثری وی، فشاری که دیر یا زود مردم را به اعتراض و احتمالا شورش و قیام میکشاند، اما، نظام توانست پس از دو سال تحمل تحریمات و فشار حداکثری و تهی شدن خزانه دولت، باستقبال قیام و شورشی بشتابد که قرار بود در آینده بوقوع بپیوند و آنرا قبل از آنکه ببلوغ برسد سرکوب و خاموش سازد. بگذار که نظام بر طبل پیروز بکوبد، غافل از آنکه شکستی بزرگ در انتظارش است.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/