هفته گذشته در دیداری با هیأت نمایندگی حماس، بخش فلسطینی اخوان المسلمین، رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله علی خامنهای، مسأله فلسطین را «قضیه اول و مهمترین مسأله دنیای اسلام» خواند و از فلسطینیان خواست که با «مقاومت و فداکاری» برای «آزادی قدس و فلسطین از چنگال صهیونیستها» بکوشند.
این که آیا فلسطین، مسألهای که میتواند صورتهای گوناگون داشته باشد، «قضیه اول و مهمترین مسأله دنیای اسلام» هست یا نه، قابل بحث است. نزدیک به ۱.۵ میلیارد مسلمان با بسیار مسائل دیگر روبرو هستند: رژیمهای استبدادی و غالبا فاسد در بسیاری کشورهای با اکثریت مسلمان، عقب ماندگی اقتصادی و علمی، معضلات اجتماعی، تنشهای قومی و شکاف روز افزون طبقاتی از این زمرهاند. حتا اگر مسأله فلسطین را در ابعاد سنتی آن بنگریم – به ویژه حضور آوارگانی که پس از چند نسل هنوز در آرزوی بازگشت به زادگاه پدران یا نیاکان خود هستند، تکیه آیتالله بر این مطلب به آسانی پذیرفتنی نیست. آیا نزدیک به یک میلیون مسلمان برمهای یا روهینجا که از زادگاه خود بیرون رانده شدهاند، از نظر آیتالله انسانهای درجه دوم هستند؟ و آیا دیده یا شنیدهاید که آیتالله حتی یک بار و حداقل با یک جمله از کشتار و پراگندگی قوم چچن ابراز تأسف کرده باشد؟ همچنین، آنچه جمهوری خلق چین هم اکنون در ترکستان خاوری یا شینجان با مسلمانان اویغور میکند، هرگز توجه آیتالله را جلب نکرده است.
مسأله فلسطین را به دو صورت میتوان بررسی کرد. در صورت اول ما با نبرد دو قوم، اسرائیلی و عرب، بر سر یک خاک روبرو هستیم نه با یک مسأله دینی یا مذهبی. این مسأله دستکم از نظر تئوریک میتواند دو راهحل داشته باشد. راه حل اول تفاهم بر سر همزیستی است که استراتژی «دو کشور برای دو ملت»، را توجیه میکند. راه حل دوم کوشش دو ملت متخاصم برای حذف یکدیگر است.
صورت دوم مسأله فلسطین، سوء استفادهای است که مستبدان عرب از آن کردهاند. جمال عبدالناصر، صدام حسین، حافظ الاسد، معمر القذافی و دیگران برای انحراف افکار عمومی از بدکاری یا دستکم ندانم کاری خویش، مسأله فلسطین را دستاویز قرار دادهاند. آنان با هزینه پرداخت شده به شکل رنجها و حتا خون دادن فلسطینیها، خود را در هیأت قهرمان مقاومت و مبارزه جلوه دادهاند. آقای خامنهای این الگوی رسوا شده را پذیرفته است و میکوشد با کوبیدن بر طبل فلسطین، کمبودها و شکستهای حکومت خود را ناچیز جلوه دهد. در سخنان طولانی خود برای هیأت حماس، «رهبر» جمهوری اسلامی یاد آور شد که «مقاومت فلسطین»، که روزی با سنگ مبارزه میکرد، امروز به خاطر کمکهای تهران، به «موشکهای نقطهزن» مجهز شده است و این یعنی «احساس پیشرفت».
اما پیشرفت به سوی چه چیزی؟ مبارزه فلسطینیها با سنگپرانی «انتفاضه» دستکم منجر به شناسایی سازمان آزادی فلسطین و استقرار دستگاه خودگران فلسطین در رام الله گردید. موشکهای نقطهزن آقای خامنهای تا کنون دستاوردی برای فلسطینیها جز درگیریهای نابرابر و پر هزینه با اسرائیل و اختلاف میان احزاب فلسطینی نداشته است.
آقای خامنهای مدعی شده که ایران پیش از روی کار آمدن آقای خمینی، به مسأله فلسطین بیاعتنا بود. او فراموش میکند که ایران یکی از پنج کشوری بود که در سال ۱۹۴۷ میلادی از سوی سازمان ملل مأمور یافتن راهحلی برای مسأله فلسطین گردید. نصرالله انتظام سفیر شاه در سازمان ملل متحد، رئیس کمیسیون قیمومیتهای سازمان ملل بود – کمیسیونی که مسأله فلسطین یکی از موضوعات کارش به شمار میرفت. همان کمیسیون طرح ایجاد دو دولت اسرائیلی و عربی را تهیه کرد که با مخالفت دولتهای عرب و انگلستان روبرو گردید و به جنگ ۱۹۴۸ منجر شد.
در ۱۹۴۹ ایران یکی از بنیانگذاران آژانس کمک و سازندگی سازمان ملل UNWRA بود و تا پایان دوران شاه در ۱۹۷۹ یکی از منابع تأمین نیازهای مالی آن به شمار میرفت.
در زمان شاه نوع کمکهای ایران به مردم فلسطین با نوع کمکهای که در دوران حکومت آیتاللهها عرضه میشود، فرق داشت. از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۹ ایران با سرمایه گذاری در تأسیس دهها دبستان و دبیرستان در اردن و لبنان، هزاران کودک و نوجوان فلسطینی را از آموزش بهرهمند ساخت. جمهوری اسلامی، برعکس حتا یک کلاس درس هم برای فلسطینیان تاسیس نکرده است – البته بجز کلاسهای لازم برای به کار بردن «موشکهای نقطهزن». در زمان شاه، شیر و خورشید سرخ ایران – که اکنون «هلال احمر» خوانده میشود با تاسیس بیش از ۳۰ کلینیک، خدمات پزشکی لازم را به بسیار آوارگان فلسطینی در سوریه، لبنان و اردن هاشمی عرضه میکرد.
در صحنه دپیلماتیک نقش ایران پیش از انقلاب در تدوین و تصویب بسیار قطعنامههای اساسی سازمان ملل در مورد فلسطین- بویژه قطعنامه ۲۴۲ – برای همگان روشن است. برگزاری نخستین کنفرانس سران اسلامی در رباط، به کوشش مشترک شاه ایران و ملک فیصل پادشاه سعودی، راه را برای هماهنگ کردن مواضع دولتهای مسلمان در مورد فلسطین، با توجه ویژه به مسأله بیتالمقدس (اورشلیم) باز کرد.
شناسایی دوفاکتو اسرائیل از سوی ایران به ایجاد یک کانال گفت و شنود غیر مستقیم بین اسرائیل و اعراب کمک کرد و راه را برای سفر تاریخی انور سادات رئیس جمهور مصر به اسرائیل گشود.
در کنفرانس سران اسلامی در رباط، شاه خواستار « اقدامات صلح آمیز و سازنده» برای پایان دادن به تراژدی فلسطین شد. او گفت: «سعی نکنیم از رنج فلسطینیان سوء استفاده کنیم و از آنان بخواهیم خود را فدا کنند تا ما ژست قهرمانی بگیریم!»
در یک شام با یک دوست دیرین فلسطینی، که سالها عضو برجسته هیأتهای فلسطینی در مذاکرات صلح بوده است، از او پرسیدم: از ایران چه میخواهد؟ جوابش این بود: لطفا برای ما سنگ به سینه نزنید!
ایندیپندنت فارسی :