دانالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا، پر قدرت ترین مرد بر روی کره زمین، هم اکنون بعنوان متهم در در کنگره آمریکا استیظاح و در مجلس سنا، دیگر شاخه قوه مقننه، به محاکمه کشانده شده است 1) به اتهام سوء استفاده از قدرت در خدمت منافع شخصی و 2) نادیده گرفتن اقتدار قوه مقننه در ارائه مدارک و شواهد در ارتباط با اتهامات وارده بر وی.
این در حالی ست که دانالد ترامپ روی هم رفته کمی بیش از سه سال است که برمسند قدرت و بر راس آن قرار گرفته است. حال انکه در مقایسه، رهبر معظم جمهوری اسلامی بیش از سی سال است که بر راس ساختار دین وقدرت قرار گرفته است،. در این سی سال چه سرها که به فرمان او با طناب شریعت بدار آویخته نشده اند و چه گلوله ها که قلب فرزندان این آب و خاک را منفجر و “وجدان” بیدار ملت را خاموش نساخته است. در همین آبان ماه سال جاری، بنابر خبرگزاریهای خارجی، نه داخلی که وظیفه ای ندارند مگر قلب و وارونه سازی حقایق بنفع ولایت فقیه، بیش از یکهزار و پانصد نفر از بهترین جوانان این مرز و بوم در اعتراض به فرمان ولایت و روسای سه قوا، مبنی بر افزایش 300 درصدی قیمت بنزین، بخاک و خون کشانده شدند، افزوده بر هزاران هزاری که در این چهل سال گذشته بدیدار نیستی فرستاده شدند. در میان انان چه بسا نخبگان و اندیشمندان و هنرمندان و مدیران و متخصصینی و… که یافت نمیشدند، نخبگانی که پرورش و تولید آنها در هر چامعه سالها بطول انجامد و هزینه ای بس گرانبار بار برد. نیز، در چهل سال گذشته که سی سال آنرا خداوند، آخوند خامنه ای، خود حاکم مطلق بوده است، برغم تمامی بی کفایتی ها در مدیریت کشور و برغم بکار گیری قهر و خشونت، و تنبیه و مجازات بعنوان تنها راهکار همه مشکلات و معضلات جامعه، ولی فقیه بجای آنکه بدادگاه عدالت کشانده شود و او را محکوم نموده و دست و پا بسته، راهی سیاهچالهای اوین کنند، وی را بآسمان برند و بر سریر خدائی نشانده و بر سر او بجای تاج، عمامه ولایت برنهند و در پیشگاهش زانو زنند، چنانکه گویی خدایی ست که از بیخ آسمانها فرود آمده تا بر بشریت حکومت کند.
رئیس جمهور در آمریکایی که چهل سال است بعنوان “شیطان” بزرگ در قاموس آخوندی شناخته شده است، هنوز دوره چهار ساله اول خود را به پابان نرسانده است که بارها در مضان تهمت های بسیاری از جمله قانوگریزی و تمایل به خود سری و خود کامگی در سیاست های داخلی و خارجی، مورد باز خواست و سوال قرار گرفته است. گرفتاریهای امروز او پس از دو سال بازرسی مالر در فعالیتهای انتخابی و نقش شوری در انتخاب وی در 2016، آغاز گردید. اگر کنگره مصلحت را در معوق گذاردن گزارش مالر و اتهاماتی که بر رئیس جمهوری = وارد کرده بود، زیر گوشی رد کند. اما، اینبار نتوانستند در مورد سوء رفتار ترامپ سکوت برگزیند. وی هماکنون در سنای امریکا تحت محاکمه قرار گرفته است به آن دلیل که دانالد ترامپ، رئیس جمهور یوکراین را زیر فشار گذارئخ تا در برابر دریافت کمکهای نظامی که مورد تصویب کنگره و تایید پنتاگون و وزارت امور خارجه قرار گرفته بوده است و نیزدر برابر ملاقات رئیس جمهور یوکراین با ترامپ در کاخ سفید بوقوع نخواهد پیوست مگر آنکه رئیس جمهور اکراین رسما اعلام کند که جو بایدن، معاون سابق ریاست جمهوری امریکا، رقیب احتمالی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری 2020 و فرزندش بجرم فساد و ارتشا تحت بازرسی قرار کرفته اند. در حالیکه رهبر معظم انقلاب که همچون خدای یکتا و یگانه، بر کشور حکومت میکند،، هنوز کسی پیدا نشده است که خطاب بوی بگوید بالای چشمت آبروست بخاطر دروغ های بزرگ و فریب و ریاکاری و جنایات و گناهان “کبیره ای” که در سی سال حکومت مرتکب گردیده است و نیز بخاطراو عدم پاسخگویی و خودکامگی و خود سری که بمنصه ظهور رسانده است.
تردید نمیتوان کرد که مقایسه رئیس جمهور امریکا، دانالد ترامپ با رهبر معظم جمهوری اسلامی، آخوند خامنه ای، مقایسه ایست معالفارق. اما مقایسه ایستکه نه تنها متضمن ضرر و زیانی نیست بلکه ضروری هم هست. چون در فرایند این مقایش است که پرده از این راز بر میدارد که چرا رهبر معظم انقلاب ولی فقیه رابطه با امریکا را غیر ممکن میداند. که چرا ولی فقیه ترجیح میدهد که با پوتین، رئیس جمهور شوروی و با شی جین پین که به تازگی خود را رئیس جمهور مادام العمر چین، اعلام کرده است، به رختخواب برود و گاو شیرده آنها شود، حال آنکه، تعامل و مذاکره و بر قراری ارتباط با امریکا خط قرمز ولایت است. رئیس جمهور ولایت، هرکس که بوده و هست هنوز حق ندارد که با رئیس جمهور امریکا یک سلام علیک خالی بکند. مقایسه این دو برغم مع الفارق بودنشان، میتواند بر ماهیت دشمنی ولی فقیه با امریکا، نور افشاند و در معرض دید عموم قرار دهد.
بعبارت دیگر، تفاوت و تفارق بین آن و این، بین ترامپ و خامنه ای، لزوما از شخصیت آنها بر نمیخیزد بلکه از نظامی بر میخیزد که هریک از بنیادگزاران آن به ارث برده اند. اگر در نظام سکولار دمکراتیک امریکا ناظر بر این واقعیت هستیم که پر قدرترین مرد جهان، آنکه در خود بینی شهره خاص و عام است و همه را خوار بیند، به خواری و حقارت کشانده شده است و بجرم قانونگریزی و خود کامگی در سیاستهای داخل و خارجی درجایگاه متهم قرارمیگیرد، و در حکومت اسلامی، رهبری بی کفایت و تبه کار، همچنان بدون هیچ دغدغه ای بر راس ساختار دین وقدرت قرار کرفته و کماکان به اسارت و به بندگی کشاندن مردم یک کشور 80 ملیونی با تکیه بر قهر و خشونت ادامه دهد. در هر دو مورد، رفتار هریک برخاسته از نظام سیاسی ای ست که هریک بر آن حاکم اند. نه اینکه شخصیت تهی از تائیر است خیر، بدون آنکه نقش شخصیت را نادیده بگیریم، علت را باید در تفاوت و تفارق در دو نظام دید. نظامی که بر رضای مردم، در خدمت به مردم و برای مردم بوجود آمده است و نظامی که خدائی است و بر حسب اراده الهی و نهایتا بنع قشر حاکم، قشر، “روحانیت” سامان یافته است، قشری که به هزینه مردم بکار دین و مطالعات دینی عمر میگذرانند.
نظام دمکراسی در کل بویژه نوع امریکایی آن نظامی ست که بر عقل و قانون بنیاد گذارده شده است (ماکس وبر، تایپولوژی قدرت)، دریکی ارزش را بر انسان و حفظ و حق و حقوق انسانی نهد و دیگری بر خداوند یکتا و یگانه، الله و دفاع از توحید ارزش نهند. در نظامی که برساخته دست بشر است، مثل نظام های دموکراسی در اروپا و امریکا، انسان آزاد و خودفرمانبر محسوب شود که سعادت و خوشبختی خود بجوید بدون آنکه بدیگری آزاری رساند.
در نتیجه سرنشین کاخ سفید را مردم در فرآیند یک انتخابات بر می گزینند که در خدمت به همه مردم، گمارده شود و بهیچ وجه قانونا مجاز نیست که بر حسب امیال شخصی خود، تصمیمی را اتخاذ کند در سوی نفع شخصی نه نفع ملی. تصمیم گیریهای، رئیس جمهور باید منطبق بر قواعد و مقرارتی باشد که سرنشینان کاخ سفید همگان بدان تن داده اند. چه کاخ سفید،خانه شخصی رئیس جمهوری نیست که خانه ای ست متعلق به مردم و ساکن آنجا پاسخگو به مالک آنجا، مردم است. از ضروریات نظام دموکراسی است، رفتار و گفتار ریاست جمهوری از مرزهای قرمز قانون عبور نکند. رئیس جمهور در نظام دموکراتیک امریکا نماد قانونگرایی ست و سوگند یاد کرده است حافظ و نگاهدار آن باشد. که تفکیک قوای سه گانه در امریکا و جدایی و هموزنی آنان با یکدیگر، بر خاسته از یک باور انتزاعی نیست. این بدان معناست، هیچیک از قوای سه گانه نمیتواند بر دیگری سلطه افکند و آنرا تابع خویش کند. یعنی که نظام دموکراسی جان نمیگیرد اگر در آن قوای سه گانه هموزن نبوده و از اقتدار نظارت بر یکدیگر برخوردار نباشند.
حال، در شرایط کنونی امریکا، رئیس جمهوری بقدرت رسیده است که نشانداده است که میخواهد تمایلات و باورهای شخص خود را به پیش براند و چندان وقعی برننهد به مقرارت دست و پاگیر، اما قانونا ناظر بر رفتار و گفتار ریاست جمهوی. که نیز بر آن است که نباید به سیاستهایی ادامه دهیم که متضمن نه تنها سود نیست بلکه زیان آوراند. او حتی فرا تر رفته و میگوید که چه کسی گفته است شوری دشمن ما ست تا ابد. ما میتوانیم با آنها روابط خوبی داشته باشیم. همچنین باید قراردادهای گذشته را از جمله قراردادهایی که بوسیله رئیس جمهورپییش اباما بامضا رسیده که برجام یکی از مهمترین آنها محسوب میشود، فسخ و دو باره مورد مذاکره قراربگیرد.
حال انکه در نظام اسلامی، بویژه نوع “انقلابی” آن اسلام “ناب” محمدی که در آن “ولی” و یا جانشین، خداوند یکتا و یگانه، الله بر روی زمین، حکومت میکند، انسان بدون کوچکترین شک و تردید باید شهادت بدهد و باور کند که خدایکی است و یگانه و به اراده و به امیال او خود را “تسلیم” و از “احکام” وی اطاعت و پیروی کند. یعنی که بشر به بند و اسارت قواعد و مقررات الهی در آید، اگر بخواهد که از حیوانیت خروج یابد. که این باید و ان نباید کند، این باید پوشد و خورد و نوشد. این باید بیند و شنود و آن سخن باید و این نباید گوبد. “نگاه” به این و نگاه به آن بباید کرد. به این باید و به آن نباید دست. که این حرام است و آن حلال، که این مستحب است و آن مکروه و هزاران قواعد و مقررات دیگر که هدفی دیگر نجوید مگر کنترل مطلق رفتار و گفتار انسانی. مثلا نتوانی مراسم نمازگزاری را برگزار کنی بی انکه مراسم “غسل” و “وضو” را بجا آورده باشی، مراسمی که برخاسته نه از عقل و خرد انسانی بلکه “سنتی” ست که از نیاکان بارث گرفته و به “تقلید” و “تبعیت” آموخته شوند. در اینجا ما از نظامی سخن میگوییم که ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، آنرا نظام می خواند که بر اساس اقتار سنت و جذبه شخصی بنا گردیده است. نظامی که عقلانیت در بند و اسارات باورهای کهن در آمده و شیفته جذبه فردی گردیده. نظامی که عقل و خرد انسانی را با ابزار “شریغا: به تعطیلی کشانده و مردم چشم بسته در فرمانبری و اطاعت از رهبر پر جذبه با یکدیگر برقابت خود بر میخیزند. بی جهت نیست که فساد در ذات نظامی ست که بر دین بینان گذارده شده است. که در حکومتهای اسلامی فساد یک پدیده ساختاری ست. یعنی که پدیده ای ست که نهایتا از باور به توحید بر میخیزد.
بنابراین، حکومت اسلامی به انسانها هنچون بندگانی مینگرد که باید نهایتا گوش بفرمان رهبر باشند. نظام جمهوریت، در حکومت ولایت، روکشی نوینی ست بر آنچه کهنه و پوسیده و ضد بشری ست، نظام ولایت فقیه، فقیه ای که تبار خود را از امامان میداند. لذا ولایت فقیه همان ولایتی است که الله به رسول خود اهدا کرده است، پس تسلیم و اطاعت مطلق از وی یک تکلیف دینی ست. وی نیز، از آغاز خواهان یک چیز بیشتر نبوده است، تسلیم، اطاعت، فرمانبری. بنگر که حجاب را چگونه بر زنان تحمیل نموده و جدایی جنسیت را به بزرگترین وظایف انتظامی و امنیتی تبدیل نموده است. ولی ققیه و پیروان وی بر ان تصورند که اگر زن را مجبور نمایند که پیکر خود را در زیر چادر پنهان نمایند، آنگاه جامعه ای پاکدامن و سالم بوجود خواهد آند. همین بس که به گسترش فساد و تنزل سن روسپیگری بزیر سیزده سال بنگری، آنگاه میتوانی به تاثیر معجزه آمیز حجاب آگاه شوی. در زمینه سیاست، تمامی تصمیمات حیاتی داخلی و خارجی از جانب رهبر معظم انقلاب اتخاذ میشود. او نیازی ندارد که به مجلس رجوع نماید و یا واهمه ای از قانونگریزی داشته باشد. شورای نگهبان که خود منتخب رهبراند، در ترکیب و تعین نمایندگان مجلس نظارت دارند و بیش از هرچیزالتزام و تعهد نسبت به رهبر معظم شرط اصلی احراز صلاحیت برای ورود به مجلس اسلامی است که تاکنون هیچ جیز مگر وقا داری برهبری را دز این چهل سال به معرض نمایش نگذارده اند. باین ترتیب روحانیت، نظام استبداد دینی را بر نظام استبداد سیاسی افزوده و آنرا در کنترل خود در آورده است
چنین تفارق و تفاوتی را نمیتوان باین سادگی ها بین امریکا و حکومت اسلامی، از میان برداشت. با این وجود تصاویری که از امتناع مردم از گام نهادن بر پرچم امریکا و اسرائیل، در فضای مجازی انتشار یافته است، بازتاب خواست جوانان و عشق دیرینه آنها به انسان آزاد و جامعه ای آزاد است. آنچه که حکومت اسلام با آن سر آشتی ندارد، پدیده ای که امریکا نماد آن است. ن بر خلاف حکومت اسلامی که برابری در برابر خدا خود را در بندگی و اسارت انسان بیان میکند، جمهوری امریکا بر اساس برابری انسانها در برابر قانون، بازتابنده اراده بشری بنیاد گذارده شده است و هیچ کس ماورا قانون نمیتواند باشد. اکر ترامپ به محاکمه کشیده شده است به آن دلیل است که دچار این توهم گردیده است که او نیز مانند ولی فقیه برتر از قانون است و بهر کاری که میخواهد میتواند دست بزند. در حالیکه ولی فقیه سرنگونی یک هواپیمای مسافری یوکراینی که بسیاری از سرنشینان آن نخبگان برجسته مقیم و شهروند کاندا بودنند مورد تایید قرار میدهد و آنر”ا یوم الله” میخواند. حرف اخر انکه تا زمانیکه مردم به یوم الله اعتقاد دارند، ولی ققیه بجانشینی خداوند بر بندگان ایرانی حکومت میکند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/