آیا می‌توان زبان را دزدید؟

By | ۱۳۹۸-۱۱-۱۶

قرن هشتم حافظ سرود: شکرشکن شوند همه طوطیان هند، زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود. اگر سخنان اشرف غنی را بپذیریم، آنچه به بنگاله می‌رفت، “دری” بود نه “پارسی”. او معتقد است کل ادبیات دری را “آنها” “انکشاف” دادند.

تصویری از آرامگاه مولوی در قونیه در خاک ترکیه امروزی

ایران و افغانستان، از نظر جغرافیایی دو همسایه، از نظر فرهنگی، دو کشور با همپوشانی‌های فراوان و از نظر سیاسی و اجتماعی همیشه در صدر اخبار جهان هستند؛ اخباری که بیشترشان بد است. اما خبرهای منتشرشده در روزهای اخیر با خبرهای همیشگی فرق داشت. حسن روحانی، رئیس جمهوری اسلامی ایران، چندی پیش از انتخابات الکترونیک در افغانستان گفت، گفته‌ای که با خنده همراه شد و تعبیر به تمسخر کشور همسایه، و واکنش‌هایی را هم در پی داشت. بسیاری این لحن و گفته روحانی را همانند پوزخند او به هنگام اعلام “بی‌خبری‌اش” از زمان اجرای افزایش پرپیامد قیمت بنزین، به باد انتقاد و اعتراض گرفتند و آن را بی‌اعتنایی به حرمت و پیشرفت همسایگان تلقی کردند.

پس از او نوبت به محمداشرف غنی، رئیس‌جمهوری افغانستان رسید که “تلافی” کند.

ویدیویی از اشرف غنی در شبکه‌ها می‌چرخد که در آن، این سیاستمدار که از پشتون‌های افغانستان است، می‌گوید: «افغانستان مهد زبان دری است. ایران پهلوی‌زبان بود که ما کل ادبیات زبان دری را انکشاف دادیم. حالا می‌آیند می‌گویند ایران شرقی. ای برادرها دزدی هم حد دارد، حد دارد.»

این اظهارات آقای غنی واکنش‌هایی را در شبکه‌ها و در میان فارسی‌دوستان و فارسی‌زبانان به راه‌ انداخت. کاربری در توییتر در واکنش به این سخنان نوشته: «اسمش خراسان بزرگ بود نه ایران شرقی و البته که زبان دزدیدنی نیست.»

کاربر دیگری توییت کرده است: «زبان فارسی نه به رژیم ایران متعلق است نه به رژیم افغانستان. زبان بیش از ۱۲۰ میلیون آدم است که در این دو کشور و جاهای دیگر زندگی می‌کنند و از چرندگویی سیاسیون بی‌سوادشان درباره زبان فارسی به تنگ آمده‌اند.»

کاربر دیگری ویدیویی منتشر کرده است که در آن اشرف غنی اشعاری را از شاعران پارسی‌سرا دکلمه می‌کند؛ البته به اشتباه: “آن‌که دور شود از اصل خود/ باز جوید روزگار وصل خویش” یا “آنکه جدا شود از اصل خود/ باز جوید ایام وصل خویش”.

“از این نوع سخنان هرگز بوی خیر به مشام نمی‌رسد”

احمد زیدآبادی در واکنش به انتشار این ویدیو در کانال تلگرام خود نوشته است: «باید گفت که این نوع سخنان معمولاً هنگامی از دهان سیاستمداران خارج می‌شود که یا قرار است بر ناکارآمدی و شکست مشخصی سرپوش بگذارد یا توجه افکار عمومی را از مسائل و مشکلات اصلی جامعه به سمت امری جزئی و موهوم هدایت کند و یا اینکه به انگیزۀ دستیابی به هدفی سیاسی و کوتاه‌مدت، به مناقشه‌ای فرهنگی و قومی در جامعه دامن بزند! وگرنه از این نوع سخنان هرگز بوی خیر به مشام نمی‌رسد!»

“زبان دزدیدنی نیست”

بر این که بوی خیری از این سخنان به مشام نمی‌رسد، محمد کاظم کاظمی، شاعر مهاجر افغانی در ایران هم در نوشته‌ای که خبرگزاری‌های داخلی در ایران آن را منتشر کرده‌اند، صحه می‌گذارد. کاظمی سخنان اشرف غنی را نقد می‌کند و از پیامدهای منفی آن می‌نویسد. این شاعر فارسی‌زبان با تأکید بر اینکه “زبان دزدیدنی نیست، بلکه قابل به اشتراک‌‌گذاری و گسترش است”، ادامه می‌دهد: «حاکمیت‌های افغانستان در یک قرن اخیر غالباً با زبان فارسی از در ستیز وارد شده‌اند. بسیاری از واژگان فارسی را برانداخته‌اند؛ بسیاری از موقعیت‌ها را سوزانده‌اند و حتی در برابر بهسازی و پالایش این زبان در داخل کشور مقاومت کرده‌اند. بسیاری از فارسی‌زبانان افغانستان به خاطر به کار بردن واژگان اصیل این زبان تحت فشار هستند، با این بهانه که این واژگان ایرانی است. اگر ما مدعی مالکیت بر زبان فارسی دری هستیم، حداقل انتظار می‌رود که در برابر کاربرد واژگانی که در متون کهن فارسی نیز آمده‌اند، مقاومت نورزیم.»

کاربری با انتشار عکس از کتاب فارسی “مکاتب افغانستان در سال ۱۳۴۲” می‌نویسد: «[این کتاب] نشان می‌دهد، تا آن زمان فارسی، زبان رسمی کشور بوده است.»

افغانستان، “مهد زبان دری” با سرود ملی به زبان پشتو

کاظمی در ادامه نقدش بر سخنان اشرف غنی، درباره مطالبات فارسی‌زبانان افغانستان از حکومت نوشته است: «از جمله این که ما حق داشته باشیم این زبان را “فارسی” بنامیم نه اینکه الزاماً آن را “دری” بگوییم، چون نام این زبان تا هفتاد سال پیش در افغانستان “فارسی” بود و حاکمیت‌های فارسی‌ستیز، به خاطر جدا کردن همزبانان، نام “دری” را رسمیت بخشیدند و همین طور، اگر افغانستان مهد زبان دری است، که هست، ما حق داریم که سرود ملی کشورمان به این زبان باشد نه زبان پشتو.»

“فارسی‌ستیزی زیر نام دری” موضوعی است که کاربرانی هم در شبکه‌های اجتماعی روی آن دست گذاشته‌اند. کاربری به نقل از دانشجویان دانشکده ادبیات پارسی در افغانستان، می‌نویسد: «اجازه نداریم دانشکده بگوئیم، می‌گویند به جایش واژه پشتو (پوهنزی) را به کارببرید.»

خاستگاه پارسی دری یا پارسی

در باره‌ خاستگاه و تحول زبان پارسی دری سخن زیاد است. محمد کاظم کاظمی که از خراسان به عنوان “مهد زبان فارسی” یاد می‌کند، می‌نویسد: «خراسان سرزمین بزرگی بوده که اینک بین افغانستان و ایران و کشورهای آسیای میانه تقسیم شده است. شهرهایی از این خراسان که نخستین گویشوران و مفاخر زبان فارسی دری از آن برخاسته‌اند، در افغانستان واقع است، همچون بلخ، بادغیس، فاریاب، هرات و…»

پرویز ناتل خانلری منطقه‌ رواج و رونق فارسی دری را ابتدا در مشرق و شمال شرقی ایران می‌داند و می‌نویسد: «بیشتر، سخنوران و نویسندگان ایرانی که نام و آثارشان باقی است از مردم این قسمت کشور بودند که در دستگاه امیران و بزرگان صفاری و سامانی و غزنوی و سلجوقی به سر می‌بردند.»

فرهنگ و زبان صفاریان و سامانیان چه بوده است؟ صفاریان دودمانی ایرانی بودند که بر بخش‌هایی از ایران، افغانستان، تاجیکستان و پاکستان کنونی حکومت می‌کردند. آنها را از نوادگان ساسانیان می‌دانستند. در زمان صفاریان زبان فارسی، زبان رسمی شد. یعقوب لیث صفاری را زنده کننده‌ زبان فارسی پس از حمله اعراب به ایران و مدت‌ها پیش از فردوسی می‌دانند. در تاریخ سیستان آمده است، وقتی شاعران به شیوه و سنت زمانه، یعقوب را ستودند و پس از پیروزی آشکار وی در پوشنگ و کابل و هرات، در ستایش او اشعار عربی برخواندند، یعقوب گفت: “چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت؟”، محمد بن وصیف، «پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت و پیش از او کسی نگفته بود و چون عجم برکنده شدند و عرب آمدند، شعر میان ایشان به تازی بود و همگنان را علم و معرفت شعر تازی بود.»

ملک‌الشعرای بهار می‌سراید:

پور وصیف سگزی و بسام خارجی

گفتند شعر پارسی و زنده شد زبان

تا چار قرن، خلق خراسان و نیمروز

کردند سعی و تازه شد آثار باستان

سامانیان هم شاهانی ایرانی بودند که حدود دو قرن بر بخش‌های بزرگی از ایران کنونی، تمامی افغانستان، بخش‌هایی از تاجیکستان، پاکستان و چند کشور دیگر فرمانروایی کردند. امیران سامانی خود را وارثان شاهان ساسانی می‌دانستند و به ظهور دوباره فرهنگ ایرانی و زبان پارسی کمک‌های فراوان کردند.

مرتضی فلاح، استادیار زبان و ادبیات فارسی، در مقاله‌ای می‌نویسد: «با احیای زبان پارسی دری، نخست در دوره صفاری و سپس در دوره سامانی، این زبان توانست چون حلقه‌ای مرئی و نامرئی، دوباره هویت ملی ایرانیان را به هم پیوند زند.»

داریوش آشوری در کتاب “زبان باز” نیای فارسی مدرن را فارسی میانه می‌داند، «فارسی مدرن، با برآمدن اسلام در ایران و فروپاشی امپراتوری ایرانی پیش از اسلام، از درون فارسی میانه سر برآورد…»

شعر شاعران پارسی‌سرا و کاربرد دو واژه‌ “دری” و “پارسی” به یک معنا

صرف‌نظر از اینکه خاستگاه زبان فارسی که امروزه به آن سخن می‌گوییم، دقیقا کجاست، نام این زبان هم برای برخی چون رئیس جمهوری کنونی افغانستان موضوعی است که می‌توان بر سر آن بحث کرد. “پارسی دری” یا “فارسی دری” عناوینی است که به زبان فارسی نو داده می‌شده. در شعرها و نوشته‌های شاعران و ادیبان بزرگ فارسی زبان هم از زبان پارسی سخن در میان است و آن‌گاه که از دری سخن می‌گویند، آن را هم‌معنا با پارسی به کار می‌برند.

از رودکی (زاده در قرن سوم هجری شمسی)، نخستین شاعر پارسی‌سرای حوزه تمدن ایرانی و علاقه و شوقش به ایران‌زمین و زبان پارسی؛ و از فردوسی (زاده قرن چهارم) که زبان پارسی را با “پی‌افکندن کاخی بلند از نظم” از “گزند باد و باران” در امان نگه‌داشت که بگذریم، نمونه‌های کاربرد “دری” و “پارسی” به یک معنا، در شعر دیگر بزرگان کم نیست:

برای نمونه ناصر خسرو (قرن پنجم) می‌سراید:

من آنم که در پای خوکان نریزم

مر این قیمتی دُرِّ لفظ دری را

و در شعر دیگری می‌سراید:

اشعار به پارسی و تازی

برخوان و بدار یادگارم

خاقانی شروانی در قرن ششم هجری خورشیدی می‌سراید:

دید مرا گرفته لب، آتش پارسی ز تب

نطق من آب تازیان، برده به نکته دری

مولوی (قرن هفتم)، می‌سراید:

مسلمانان، مسلمانان، زبان پارسی گویم

که نبود شرط در جمعی، شکر خوردن به تنهایی

یا

ناله‌ای کن، عاشقانه درد محرومی بگو

پارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگو

خواه رومی خواه تازی، من نخواهم غیر تو

از جمال و از کمال و لطف مخدومی بگو

 

حافظ (قرن هشتم هجری خورشیدی) می‌سراید:

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

یا

شکرشکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود

و بالاخره در شعر اقبال لاهوری، شاعر پارسی‌سرای پاکستانی هم‌قرن ما، “پارسی” همان “دری” است:

هندی‌ام از پارسی بیگانه‌ام
ماه نو باشم، تهی پیمانه‌ام
گرچه هندی در عذوبت شکر است
طرز گفتار دری شیرین‌تر است
پارسی از رفعت اندیشه‌ام
در خورد با فطرت اندیشه‌ام

گنجینه‌های شعر و ادب پارسی، همه‌ آن چیزی است که با گذر سده‌ها و پس از فرونشستن گرد و غبار تاخت و تازها، برای فارسی‌زبانان باقی مانده است، گنجینه‌های هنری است که با زبان ما، با ما سخن می‌گویند.

کاظمی، شاعر اهل افغانستان می‌نویسد: «ما همه فارسی‌زبانان، می‌توانیم همه مفاخر زبان فارسی را از آن خود بدانیم صرف نظر از این که در کدام گوشه از این قلمرو به دنیا آمده‌اند یا درگذشته‌اند یا مدفون هستند. آب و خاک و کوه و دشت نمی‌توانند “حق” ایجاد کنند. مرزها هم همین طور.»

مرزها “حق” ایجاد نمی‌کنند، فرهنگ یک ملت و میراث ادبی به جامانده برای او از نسل‌های پیشین حق و گنجینه همه آن مردمی است که در این حوزه تمدنی زندگی می‌کنند، از کرانه‌های بین‌النهرین تا درون مرزهای کنونی هند.

دویچه وله:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *