“روحانیت” برهبری ولی فقیه از بدو صعودش بر منبر قدرت، پیوسته متهم گردیده است که نسخه ای تقلبی از “اسلام” را ارائه داده است، نسخه ای که با اسلام اصیل تفاوت بسیار دارد. که حکومت آخوندی کوچکترین شباهتی به اسلام تاریخی و واقعی ندارد. همین بس که به امامانی که در این حکومت معماری شده اند از جمله امام علی، امام حسن و امام حسین، با امامان پیش از انقلاب مقایسه ای بکنیم. امام علی را برای عدل و عدالتش می ستایند، اما، هرگز به رواداری و مسئولیت پذیری او حتی در دوران خلافتش اشاره ای نمی کنند. که نظام ولایت فقیه بجای آنکه بازتابی از عدل امام علی باشد، نماد قهر و خشونت است و بیرحمی. صلح دوستی امام حسن را با اکراه می ستایند تا از صلح گرایی پرهیز کنند و امام حسین را سلحشور و جنگجو و تشنه “جهاد” و شهادت،” میخوانند، در حالیکه امام حسین نه اهل جنگ بود و نه شهادت. چه، وقتی مردم عراق زیر دعوت خود از او برای امامت زدند، امام راه بازگشت را در پیش گرفت که لشگریان یزید راه را بر او بستند. یعنی که تعبیر و تفسیر نظام از اسلام از جمله داستان عاشورای حسینی و بسیاری دیگر از داستانهایی که بر فراز منبر قدرت بیان میگردند، افسانه ای بیش نیستند، افسانه هایی بر ساخته دست آخوندهای حاکم.
در ادامه این منتقدان، معمولا برخاسته از سرخوردگان حکومت اسلامی، تاکید بر ان دارند که اگرچه به دین بعنوان یک امر خصوصی باور دارند ولی نگرانند که مبادا بخانه راندن دین با “حذف” دین یکی تلقی شود. که دین حذف شدنی نیست. میگویند چون دین هایی هم که بدست قدرت از صحنه جامعه خارج گردیده اند، به صحنه جامعه و خدمت به مردم بازگشت نموده اند. که این اسلام برساخته دست روحانیت است که باید حذف گردد، نه اسلام واقعی، نه اسلام اصیل. که اسلامی که بر حسب حفظ و تداوم ساختار قدرت، معماری شده است، اسلامی که اسلام “فاسد” می نامند، باید حذف گردد. بر این نیز میافزایند که کارنامه سیاه نظام ولایت، بسیاری را از دین مایوس و نا امید ساخته است، اما، بخش قابل ملاحظه ای از جامعه هنوز به دین و مقدسات دینی باور دارند و نباید آنها را با “رنسانسی” که با آگاهی به ماهیت جعلی اسلام حاکم برجامعه، برپا میگردد، بیگانه نمود.
آنچه این انتقاد را بر خلاف ظاهر منطقی آن، کم اثر و کم رنگ و آبکی میسازد آن است که حکومت ولایت فقیه، بسی بسیار نزدیکتر است به دینی که پیامبر اسلام با خود آورده است، دینی که پیامبر آنرا خدایی برگزیده است که بر خود نام “الله،” نهاده است، نام یکی از بت های بزرگ مکه و بر او آشکار ساخته است بجز او خدای دیگری نیست. مگر نه اینکه دین اسلام بر اساس یکتایی و یگانگی خدا و یا لا الله الا الله بنیاد گذارده شده است؟ حکومت اسلامی نیز در خدمت این پیام معماری شده است، عبارتی که نه تنها بر پرچم جمهوری اسلامی، هر چند راز انگیز و از سر “تقیه،” بلکه بر بسیاری از پرچمهای کشورهای اسلامی، از جمله پرچم سعودیها و حتی داعشی هم نقش بسته است. برپرچم سعودیها این عبارت بشکل کاملش نقش گردیده است. یعنی که «محمدا رسوالله» نیز بدان افزوده شده است. شاید بمنظور آنکه شائبه ای در مفهوم واقعی این معروفترین جمله لا الله الا الله محمدا رسول الله، در ذهن کسی پدیدار نگردد، در ذیل آن نیز شمشیر عریان خمیده ای را مشاهده میکنیم پر از ابهت و اقتدار که نمیتوان تعبیری دیگر از ان بدست داد مگر قهر و قدرت، خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی. این نقش، اگر با دقتی بدان بنگری، نمیتواند در دل هراس بر نیانگیزد. این در حالی ست که داعشی ها به بخش اول عبارت یعنی لا الله الا الله اکتفا و با قلمی ابتدایی نگاشته شده بر یک زمینه سیاه.
در عربستان سعودی آن شمشیر هنوز بر گردن بسیاری فرود میآید درست همانگونه و بهمان دلیل، تخلف از قانون خدا، تخلف از “شریعت” اسلام که در دوران “رسالت” بر گردن دگر اندیشان و مخالفان و اسیران جنگی فرود میآمد. داعشی ها حتی از سعودیها خود را بدوران رسالت نزدیکتر ساختند. پرچم لا الله الا الله را بر دوش گرفتند و دست به فتوحات زدند و چه سرها که در انظار جهانی از تن آدمی جدا نساختند. ظهور امام خمینی و برقراری حکومت اسلامی، در واقع بیشتر از آن دوی دیگر به دوران رسالت نزدیک است.
روحانیت برهبری امام خمینی که خود را از تبار دوازده امام میدانست، پرچم لا الله الا الله را بر دوش گرفت و تمامی جامعه را بخون کشید و در اوج خشونت و بیرحمی، به تبعیت از شریعت اسلام در آورد. داعشی ها در انظار عمومی ذیل پرچم لا الله… دشنه بر گردن انسانها گذارده همچون حیوانی سر انسانها را با خونسردی و در نهایت بیرحمی، از تن جدا میساختند. یعنی که در نمایش خشونت و بیرحمی، کوچکترین شک و تردیدی بخود راه نمیدادند، شیوه ای که رهبر انقلاب اسلامی و پیروان وی، مخترع و مبتکر آن بودند و دیگر جنبشهای اسلامی از جمله داعشی ها از حکومت اسلامی آموختند که تنها میتوان حکومت لا الله الا الله را در خون بنیاد نهاد. امام خمینی با کشتار سران رژیم شاهی آغاز و با قتل و عام و زندان و شکنجه توانست برجامعه و تمام عرصه های ان سلطه افکنده و مجبور به تسلیم به اراده ولی فقیه و اطاعت از قوانین و قواعد و مقررارت شریعت نماید.
منتقدان سر خورده از رژیم دین، انکار میکنند هر گونه شباهتی را بین حکومت اسلامی و دوران رسالت، دوران فرمانروائی و فرمانبری و توسعه اسلام. خیلی دشوار نیست که بفهمیم حکومت اسلامی، حکومت ولایت فقیه نیز بر اصل لا الله الله الله، بنیاد گزارده شده، یعنی بر اصل مطلق گرایی، اصلی که هماکنون، همچنانکه بدان اشاره شد، برهمه عرصه های جامعه سلطه افکنده است، از حجاب اجباری و جدایی جنسیت ها گرفته تا سیاست امریکا ستیزی و نیز نهادی های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و نظامی و امنیتی. که هیچ نهاد و سازمانی هرگز بگردش در نیاید مگر در التزام بولایت فقیه. این مطلق گرایی نهفته در پیام لا الله الا الله است زیربنای نظام ولایت مطلقه فقیه است.
این بدان معناست که اگر قرار است رنسانسی بوقوع بپیوندد باید از نقد اصل بگذرد نه از نقد نسخه، اگر گرفتی است بر اصل باید نباشد نه بر نسخه. خاطرجمع دار ای منتقد بازگشته از نظام، که تا نپذیریم که همه مصیبتها بویژه تداوم نظام استبدادی بهر شکل و شمایلی در کشور ما از باور به این اصل اسلام لا الله الا الله، بر میخیزد، ضربه ای کاری بر نظام استبدادی وارد نخواهد آمد.
این نکته نیز شایان یاد آوری ست که رنسانس جنبشی بود بنام انسان، همه هر آنچه زیبا و ستایش انگیز بود در پیکر انسان بازتاب میافت نه در یک موجود ماورایی، در پیکر پرپیچ و خم مردانی که مایکل آنجلو در سقف کلیسای سیستین واتیکان به ترسیم در آورده بود. بعبارت دیگر، رنسانس اروپا، ظهور انسان را جشن میگیرد، بدرستی معلوم نیست رنسانس بازگشتگان از دین حاکم، ، ظهور چه ارمان، ایده و یاعقیده ای را ارائه میدهند آیا، زمان آن فرا نرسیده است که بپرسیم که اگر الله یکتا و یگانه است شیطان چه کاره است؟ آیا این انسان نیست خالق خدایان؟ چگونه میتوان از رنسانس سخن بمیان آورد و از آنسان، از استقلال و خود مختاری انسان سخنی بمیان نیاورد. آرای تا بنام انسان را جانشین بسمه تعالی نکنی نمیتوانی بر این رژیم اهریمنی غلبه نمایی. با مشعل روشنایی ست که میتوان بجنگ تاریکی رفت.
Firoz Nodjomi