لازم است یادآوری شود که در ماجرای رومینا اشرفی و بسیاری از پرونده های مشابه، قاتل عضو مونث خانواده خود را می کشد و نه مرد غریبه ای را فکر می کند با او ارتباط داشته. انتخابی که به نظر می رسد حداقل در طیفی از این پرونده ها، و طبیعتا نه همه آنها، بی ارتباط با مجازات های “قانونی” پیش بینی شده برای قتل های ناموسی نیست.
واقعیت آن است که اگر پدر رومینا اشرفی، مردی که با دخترش فرار کرده بود را کشته بود، ممکن بود “قصاص” شود (مجازاتی غیرقابل قبول اما جاری در سیستم قضایی ایران)، اما همین پدر با کشتن دختر ۱۳ ساله خود، در معرض خطر مشابهی قرار ندارد. حداکثر آن است که اگر دادگاه تشخیص دهد اقدام پدر موجب “اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه یا بیم تجری مرتکب یا دیگران ” شده، او را به ۳ تا ۱۰ سال حبس محکوم میکند. مجازاتی که البته میزان حداکثری آن، در پروندههای مشابه به ندرت اِعمال شده.
قابل توجه است که عموی رومینا اشرفی مدعی شده بهمن، مردی که به همراه رومینا فرار کرده، او را “با زور و تهدید” برده و قصد ازدواج هم نداشته. ادعاهای فوق را، بهمن و خواهرش، که رومینا در زمان غیبت از خانه در منزل او بوده، ساختگی میدانند. خواهر بهمن حتی با طرح این ادعا که رومینا میگفته ترجیح میدهد بمیرد ولی به نزد پدرش بازنگردد، نقل کرده “قتی پدر به دنبالش آمده” گفتگویی درگرفته که باعث شده این خواهر “سیلی محکمی به گوش پدر رومینا بزند”. روایت نیروی انتظامی هم حکایت از آن دارد که پدر، پس از فرار دختر خود از پلیس کمک خواسته (ونه اینکه به دنبال کشتن بهمن باشد).
مجموع این روایتها، فارغ از میزان صحت هریک، اجمالا حکایت از آن دارند که پدر رومینا، در خصوص مردی که معتقد بوده دخترش را ربوده، نهایتا به اقدام “قانونی” متوسل شده، ولی در مواجهه با دختر ۱۳ ساله خود، در حد بریدن گردنش با داس بیرحمی نشان داده.
این واقعیت قابل انکار نیست که یک محرک اصلی قتل های ناموسی در ایران و کشورهای دیگر، حس مالکیت مردان بر زنان خانواده، فارغ از ملاحظات مرتبط با مجازات قانونی است. ولی در مجموعه ای از پرونده های قتل ناموسی سال های اخیر در ایران، نوعی الگوی رفتاری مشابه با پدر رومینا قابل تشخیص است. در این الگو چنین نیست که اعضای مذکر خانواده یک زن، لزوما “از فرط غیرت به سیم آخر بزنند”، بلکه در واکنش خود نسبت به “واقعه ناموسی”، اقدام به نوعی ریسک حساب شده می کنند.
مشخصا با توجه به اینکه اگر قاتل، پدر باشد، حداکثر به تعداد سالهایی بسیار کمتر از مجازات قتل در کشورهای غربی به زندان میرود و اگر برادر باشد، در صورت رضایت پدر، به مجازاتی مشابه محکوم میشود. اگر قاتل، همسر باشد نیز، باز تاکید قانون مجازات اسلامی بر اینکه “هرگاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد میتواند در همان حال آنان را به قتل برساند”، مفرّ جدیدی را برای قاتل فراهم میکند.
حتی اگر عامل قتل ناموسی عضوی دورتر از فامیل باشد، در بسیاری از موارد پرونده با توافق خانوادهها و رضایت پدر مقتول فیصله مییابد. پدیدهای که بر خلاف تصورات رایج، منحصر به مناطق دارای بافت عشیرهای نیز نیست.
در موارد اخیر، باز برخلاف برخی تصورات رایج در مورد نقش “بازدارنده” قصاص، این مجازات در عمل باعث افزایش نسبی حاشیه امن قاتلان میشود. چون نفس اینکه مجازات قتل در قوانین ایران، یا قصاص و یا بخشش (با دریافت دیه) است، باعث میشود تا خانواده قاتل، مردم و چهرههای بانفوذ، اولیای دم را برای رضایت دادن تحت فشار بگذارند که نتیجه آن، در اغلب موارد “بخشش قاتل” یا حداکثر مدتی کوتاه زندان به خاطر جنبه عمومی جرم خواهد بود.
در حالی که انجام جرم مشابه در کشورهایی که مجازات اعدام ندارند، معمولا به حبس ابد میانجامد یا قاتل را تا دوران پیری پشت میلههای زندان نگه میدارد.
وجود چنین گریزگاههایی در قوانین ایران و مهمتر از آن، مقاومت شدید حکومت در مقابل تغییر این قوانین، منطقا یک معنی بیشتر نخواهد داشت: اینکه نظام با پافشاری “عامدانه” بر سیستم حقوقی موجود، مسئولیت مستقیم تبعات آن را نیز بر عهده دارد.
تا وقتی این قوانین پابرجا باشند، افرادی در آستانه جنایت ناموسی هستند میدانند اگر “قیصروار” به سراغ مردانی که مدعیند “ناموس”شان را لکه دار کردهاند بروند، درگیر تبعات به شدت سنگینی میشوند. اما اگر زنان خانواده خود را بکشند، هزینهای نسبتا ناچیز را خواهند پرداخت.