در چند دهه اخیر هیچ کشوری به اندازه ایران نتوانسته، با استفاده از نیروهای نیابتی تا این اندازه در منازعات منطقهای مداخله کند
برخی از رویدادهای روزمره بینالمللی به صورت بالقوه توان تبدیل به تعارض و درگیری نظامی دارند. رقابت ایران و آمریکا در برخی نقاط دنیا از این گونه امور است که هر روز شاهد تحول تازهای در مورد آن هستیم گرچه شاید کمتر به جنبههای تعارضی آن توجه کنیم. در جستوجوی نقش هژمونی منطقهای، ایران در برخی از کشورهای منطقه مانند عراق، لبنان، افغانستان، و بحرین کوشیده است شیعیان منطقه را بسیج کرده و تحت کنترل درآورد، اما این نقش بیش از همه در مورد سوریه پیشتر رفته است.
اهداف: برای توضیح این پیشفرض، ضرورت دارد کمی به عقب برگردیم. بسیاری از ناظران و پژوهشگران مسائل نظامی-استراتژیک بر این باورند که حمله آمریکا و ائتلاف بینالمللی در ماه مارس ۲۰۰۳ به بغداد منجر به نتایج ناخواستهای شد که بر استراتژی منطقهای ایران تاثیر گذاشت. از جمله این نتایج: اشغال خاک عراق و حضور نیروهای آمریکا در آن کشور که تا امروز ادامه دارد. علاوه بر آن این اقدام موجب براندازی رژیمی شد که ایران طی جنگ هشت ساله موفق به محو آن نشده بود و نسلی از ایرانیان را به نابودی کشانده و اقتصاد ایران را نیز نابود کرده بود. ایران که در همان دوران احتمال میداد هدف حمله بعدی آمریکا باشد، در یک اقدام پیشگیرانه و در جهت ناامید کردن آمریکا، مراحل اولیه یک سازوکار تهاجمی را پیاده کرد که اهداف متعددی دنبال میکرد:
– ایجاد یک پویایی نوین در ساختار سیاسی عراق که به نفع ایران عمل کند،
– کاربرد یک دکترین نظامی کمدامنه که ضمن آگاهی از ضعف نظامی خود، کوشش داشت از رویارویی مستقیم با مخالفان قدرتمندی مانند آمریکا اجتناب کرده و بر توان غیرمتعارف و نیابتی تمرکز کند.
– در همین راستا اولین میلیشیای مورد حمایت ایران (پس از حزبالله لبنان)، از میان عراقیهای پناهنده سازماندهی و فناوریهای نظامی در اختیار آنان قرار گرفت که برای نیروهای متحد با آمریکا نیز خطرناک بود. این رقابت و جنگ اعلام نشده تا به امروز ادامه دارد و ایران با حمایت از حشدالشعبی و نفوذ در ساختار سیاسی عراق در وضعیتی قرار گرفته که به صورت بالقوه میتواند به نوعی درگیری نظامی ایجاد کند.
ورود سوریه – فروپاشی سریع و تا حدودی غیرمنتظره رژیم صدام حسین در عراق برای غرب فرصت کافی باقی نگذاشت که هزینههای نفوذ را برای ایران سنگین کند و یا مانع چنان نفوذی در دیگر کشورهای منطقه شود. نتیجه این که راههای مواصلاتی ایران به سوریه و از طریق سوریه به لبنان تقویت شد. ایران در دوران پس از انقلاب پیوسته از طریق سوریه به عنوان مسیر زمینی مناسب با لبنان و حزبالله ارتباط داشت اما با شروع بحران سیاسی سوریه از سال ۲۰۱۱ این رابطه ابتدا با چالشی موقت مواجه و سپس تبدیل به یک فرصت طلایی شد.
رسانههای دولتی ابتدا در مورد دخالت ایران در سوریه سکوت و سپس آن را حضوری مستشاری وانمود کردند. اما نهایتاً ابعاد این حضور و هزینههای آن مشخص و حتی با مخالفت جوانان و روشنفکران ایرانی مواجه شد و آن قدر پیش رفت که به گفته حشمتالله فلاحتپپشه عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی «ایران ۳۰ میلیارد دلار در سوریه هزینه کرده است». مخالفتهای داخلی و بینالمللی هیچوقت رهبران سیاسی ایران را مجبور به فراخوانی عواملشان از منازعه نکرد و خلاف آن با پیچیده شدن مساله سوریه و راه یافتن روسیه و ترکیه به آن، منازعه عمق بیشتری پیدا کرد و آمریکا و اروپا نیز در حل آن توفیقی نیافتند.
با کشته شدن فرمانده سپاه قدس، قاسم سلیمانی، که از دهه ۱۹۹۰رهبری این نیروی برونمرزی را برعهده داشت و به تعبیری مغز متفکر و شاخص عملیات ایران در سوریه، لبنان، غزه و افغانستان بود، مواضع برونمرزی ایران تا حدودی تضعیف و به خصوص به دنبال تاثیرات ویروس کووید- ۱۹ و عواقب اقتصادی تحریمهای حداکثری آمریکا، به نوعی سکوت و انتظار مبدل شد.
حوثیهای یمن – پس از سقوط صنعا در سپتامبر ۲۰۱۴، ایران در مسیر فرصت مناسب دیگری در منطقه قرار گرفت که بتواند با استفاده از عدم واکنش کشورهای غربی دایره نفوذ خود را به بخش جنوبی دریای سرخ بگستراند. گرچه حوثیها از آغاز انقلاب با ایران روابطی داشتند ولی این فرصت با موانع اساسی همراه بود از جمله این که ایران نمیخواست از سوریه غفلت کند، ضمن اینکه راههای ارتباطی با یمن مشکلتر بود و آن عمق استراتژیکی مورد نظر ایران را تامین نمیکرد. علاوه بر آن، ایران باید خودش را برای مقابله با امارات متحده و عربستان سعودی نیز آماده میکرد. ولی باز هم ایران موفق شد در سطوح مختلف با حوثیهای یمن ارتباط برقرار کرده با مساعدتهای مالی، مستشاری، و جنگافزاری مانند انواع موشکها، فناوری پهباد، قایقهای هدایتشونده بدون سرنشین و انفجاری در منازعه حوثیها و عربستان سعودی وارد شود و علاوه برآن حوثیها را به حزبالله نزدیک کند (پایگاه کانال تلویزیونی ماهوارهای حوثیها به نام المصیره در بیروت است).
ایران و ونزوئلا – رابطه تهران با کاراکاس از بهار سال ۲۰۰۹ و به دنبال مسافرت محمود احمدینژاد و هوگو چاوز به پایتختهای دو کشور تقویت شد. از همان ابتدا محور قابل رویت رابطه بر همیاریهای اقتصادی، صنعتی، معادن و عملیات بانکی قرار داشت. اما اهداف استراتژیک تهران، دورزدن تحریمهای مالی ایالات متحده، اتحادیه اروپا و سازمان ملل بود. بخشی از این تحریمها بعد از امضای برجام برداشته شد ولی بخشهایی دیگر پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ و اعمال تحریمهای حداکثری تشدید شد.
ایران در زمان احمدینژاد میتوانست از سیستم اقتصادی ونزوئلا، نقاط ضعف موجود در تحریمهای آمریکا در قبال ونزوئلا، و شبکه بسیار پیچیده گروه نیابتی خود، حزبالله در آن کشور بهرهبرداری کند. مثلا در سال ۲۰۱۲ این باور وجود داشت که حزبالله به نیابت از ایران در کاراکاس و نقاط دیگری از ونزوئلا توان جمعآوری کمکهای مالی از طریق شبکه مساجد و ایجاد شبکههای پشتیبانی و اداره اردوگاههای شبهنظامی را دارد. در شرایط فعلی تحریمها تشدید شده و راههای پولشویی تا حد زیادی مسدود است.
علاوه بر آن شبکهای از روابط کنسولی و سفارتخانهها در نیکاراگوا، اکوادور، بولیوی و دیگر نقاط آمریکای مرکزی، و پاناما ایجاد شد در حالی که گفته میشود دیپلماتهای آن عمدتاً با اتهام وابستگی به سیستم امنیتی ایران مواجه بودهاند.
شاید جدیدترین شیوه چالش ایران با غرب به طور اعم، و آمریکا به طور اخّص، در دریاها و حمل فرآوردههای سوختی به ونزوئلا باشد. در دو ماه اخیر علیرغم تهدید و مانورهای نظامی آمریکا دستکم پنج کشتی حامل یک و نیم میلیون بشکه بنزین و یک کشتی که بنابه اظهار حجت سلطانی سفیر جمهوری اسلامی در کاراکاس «حامل مواد غذایی و تجهیزات لازم برای مقابله با بیماری کووید-۱۹» بود تحویل ونزوئلا شده است. گرچه تحویل مواد غذایی مشمول تحریمها نیست ولی فروش نفت ایران تحت تحریم آمریکا است به خصوص اگر در نظر بگیریم که ونزوئلا در منطقه حیاط خلوت آمریکا (دکترین مونرو) قرار دارد. در آخرین اقدام شاهد تحریم پنج کاپیتان نفتکشهایی بودهایم که بنزین ایران را به ونزوئلا رساندند. هدف آمریکا ساقط کردن رژیم نیکلاس مادورو و به زانو درآوردن جمهوری اسلامی است.
در پایان باید یادآوری شود که در چند دهه اخیر هیچ کشوری به اندازه ایران نتوانسته است با استفاده از نیروهای نیابتی در منازعات منطقه در سطحی چنین گسترده مداخله و شاید بتوان گفت، به قیمت نابودی اقتصاد خود، تا حدودی هم توفیق داشته باشد. اما نباید فراموش کرد که در طول چهار دهه اخیر ایران و آمریکا به دفعات در مسیرهای دریایی و به ویژه در خلیج فارس تنشهای مستقیم و غیرمستقیم داشتهاند. گرچه تنشهای موجود پس از پایان جنگ ایران و عراق عمدتاً در خلیج فارس و در حد تهدید و اخطار بوده ولی ایران حتی با ساخت ماکتهایی از ناوهای آمریکایی و انهدام آنها در خلیج فارس ماهیت خواستهاش را به گوش آمریکا رسانده است.
در خلال عملیات ارسال بنزین به ونزوئلا، چهار ناو و تعدادی از هواپیماهای آمریکایی نیز به ماموریت دریای کارائیب اعزام شدند تا به نفتکشهای ایرانی نشان بدهند که اجازه دور زدن تحریمها را نمیدهند ولی در عمل از حد مانور فراتر نرفتند. گرچه معلوم نیست ایران باز هم بتواند بنزین خود را به ونزوئلا صادر کند ولی مسلم است که زمینههایی برای تبدیل بالقوه این تعارض منافع به یک درگیری نظامی وجود دارد و در نبود یک دیپلماسی فعال، آتش جنگ میتواند با یک جرقه کوچک روشن شود.
جلیل روشندل – استاد علوم سیاسی و امنیت بین المللی در دانشگاه کارولینای شمالی
ایندیپندنت فارسی: