- آنها که سهام میخرند چه کسانی هستند و چه فکر میکنند؟
- به عقیده آنها بورس در ایران حبابی است یا همه چیز روال طبیعی خود را دارد؟
- از کجا برای خرید سهام پول تهیه میکنند و با چه هدفی وارد بورس شدهاند؟
با پرسشهایی از این دست با کسانی در گوشه و کنار تهران گفتوگو میکنیم.
در روز ۳۰ اردیبهشت سال ۱۳۹۹ خبرگزاریهای داخلی و پایگاههای خبری اقتصادی و مالی با هیجان خبر عبور شاخص بورس از رکورد تاریخی یک میلیون واحد را تیتر اول یا تیتر مهم خبری خود کرده بودند. اینک دو هفته بعد از انتشار آن خبر شاخص بورس از مرز یک میلیون و هفتصد هزار واحد نیز عبور کرده است. بسیاری از فعالان حرفهای و آماتور در بورس ایران پیشبینی میکنند که با کاهش ارزش ریال و افزایش نرخ برابری دلار در برابر ریال به زودی شاخص بورس از مرز دو میلیون واحد نیز عبور خواهد کرد. تنها تفاوتی بین امروز و دو هفته پیش این است که دیگر کسی با شنیدن این اعداد تعجب نمیکند. به مرور زمان بخش عمدهای از مردم ایران در جریان این خبر قرار گرفتهاند که بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۸ دست به چاپ پول بدون پشتوانه زده است و برای جبران کسری بودجه، کاهش بدهیهای ریالی و تامین هزینهای داخلی و خارجی نظام، ارزش ریال را کاهش داده است.
حبابی که فراموشی میشود
هنگامی که با انتشار خبر ارائه مقداری از سهام شستا در بورس تب و تاب این بازار آغاز شد زمزمهها و اعتراضاتی مبنی بر حبابی شدن بورس به گوش رسید. در ابتدا واکنش تعدادی از اقتصاددانان، سپس صدای برخی از چهرههای اصولگرا و به مرور زمان زمزمههایی از داخل دولت نیز به گوش رسید. از محسن رضایی تا احمد توکلی و از نماینده امنیتی مجلس تا رئیس سابق کمیسیون اقتصادی، رسانه وابسته به شهرداری تهران تا روزنامههای راستگرا و حامی بازار آزاد، از ترکان تا احمدینژادیها صدای همه درباره حباب بورس درآمد و نایب رئیس شرکت بورس اعلام کرد «رشد ۷۵درصد شرکتهای بورسی با عملکردشان همخوان نیست» و «رشد قیمت شرکتها منجر به افزایش سودآوری آنها نشده است».
یک جوان اصفهانی میگوید وضعیت کشور به صورتی است که گویی هر ایرانی کاسهای به دست گرفته و در حال دویدن است. «هر کس سرمایه کوچکی دارد که در حال آب شدن است. یخ را درون کاسه گذاشته و با سرعت به این طرف و آن طرف میدود تا قبل از اینکه همه یخ آب شود بتواند یخچالی پیدا کند و جلوی آب شدن سرمایهاش را بگیرد.» او معتقد است بازار مسکن، طلا، سکه و دلار قادر به جذب سرمایهها نیست بنابراین «همه با کاسههای خود در بورس جمع شدهاند.»
به مرور زمان مسئلهای به نام «حباب بورس» موضوعیت و جذابیت خود را از دست داده است و این مرور زمان چیزی کمتر از یک ماه به طول انجامیده است. اکنون قیمت هر دلار آمریکا بالای ۲۲هزار تومان و قیمت هر سکهی طلا بالای ۱۰میلیون تومان است و حسن روحانی به عنوان رئیس دولت جمهوری اسلامی اعتقاد دارد که «اقتصاد کشور تحت مدیریت قرار دارد.»
بورس اما روایت دیگری نیز دارد. روایت سه میلیون ایرانی که به دلایل مختلف وارد این بازار شدهاند. کسی از آنها نظراتشان را نمیپرسد و در شبکههای اجتماعی مشتی سودجو یا نادان معرفی میشود. رسانهها معمولاً به پوشش سخنان مدیران و مسئولان میپردازند و در مورد افراد تازه وارد به بورس، نیتخوانیهایی میشود.
- آنها که سهام میخرند چه کسانی هستند و چه فکر میکنند؟
- به عقیده آنها بورس در ایران حبابی است یا همه چیز روال طبیعی خود را دارد؟
- از کجا برای خرید سهام پول تهیه میکنند و با چه هدفی وارد بورس شدهاند؟
با این پرسشها با کسانی در گوشه و کنار تهران مواجه میشویم.
همه جور آدمی در بین تازه واردها هست
دانشجو، فارغالتحصیل دانشگاه، کارمند دولت، کارمند بخش خصوصی، سرباز، زن خانهدار، بازنشسته، آخوند، نظامی، بیکار و خلاصه هر کسی که فکرش را بکنید در میان کسانی که به بورس رجوع کردهاند وجود دارند. تعداد هر دسته از این تیپ افراد با یکدیگر متفاوت است اما این نظر که اقبال به بورس فقط در یک طبقه یا قشر خاصی از اجتماع بوده است به ظاهر اشتباه به نظر میرسد. حضور جوانان ایرانی در بین مشتریان جدید بورس پررنگ است. عدهای از این جوانان با سرمایههای خود به میدان آمدهاند و عدهای به نمایندگی از افراد دیگری در این میدان حضور دارند.
یک جوان بیکار:
«کل چیزی که داریم همین سهام عدالت است. اگر از بین برود خانواده من شاید سال دیگر نتواند پول پیش خانه پیدا کند. اگر کاری نکنیم هر روز بدبختتر میشویم. نمیدانم باید چکار کنم ولی میدانم اگر کاری نکنم هر روز بدبختتر میشویم. آخرش قرار است چه بشود؟»
این جوانان یک نقش دیگر را نیز بازی میکنند که به رونق بورس کمک کرده است. آنهایی که قبلاً در بورس فعالیت داشتهاند اقدام به تشویق آشنایان خود برای ورود به این بازار کردهاند. همچنین این جوانان از طرف دیگران به عنوان افراد مطلع و آگاه به بازار بورس طرف مشورت قرار گرفتهاند. اینان دلگرمی و قوت قلب کسانی شدهاند که پا در این زمین ناشناخته گذاشتهاند.
■ یک فارغالتحصیل دانشگاه تهران که هم اکنون به عنوان بازاریاب، برنامهنویس و معاملهگر بورس فعالیت دارد در این رابطه میگوید: «اگر دقیق بخواهم بگویم از بعد عید. چون از زمان دانشگاه میدانستند که من در بازار سهام فعال هستم شروع به زنگ زدن کردند. بیشتر بچهها بیکار هستند. یکی از دوستان من ازدواج کرده و بچه دارد. تا پایان سال ۹۷ با حقوق چهار و نیم میلیون تومان کار میکرد اما به قدری از سال ۹۷ و ۹۸ بازار خراب شده است که نمیتواند کار پیدا کند. یک نفر این شکلی بود، گفتم توضیح بدهم تا دستتان بیاید فضا چه شکلی است. من خیلی تلاش کردم خطرات مسیر را برای آنها توضیح بدهم ولی در عرضه اولیه سهام گرفتند و ارزش سهام بالا رفت. خیلی میترسم که طمع کنند و دست به ریسکهای بالا بزنند. همین هفته پیش به همه گفتم که اگر عجله کنند و بخواهند یک شبه راه ده ساله را بروند ممکن است زندگی خود را ببازند. ولی این بورس جایی باقی نگذاشته تا کسی نصیحت گوش کند. هر چیزی بخری بالا میکشد و هیچ منطقی ندارد.»
■ یک جوان اصفهانی میگوید وضعیت کشور به صورتی است که گویی هر ایرانی کاسهای به دست گرفته و در حال دویدن است. «هر کس سرمایهکوچکی دارد که در حال آب شدن است. یخ را درون کاسه گذاشته و با سرعت به این طرف و آن طرف میدود تا قبل از اینکه همه یخ آب شود بتواند یخچالی پیدا کند و جلوی آب شدن سرمایهاش را بگیرد.» او معتقد است بازار مسکن، طلا، سکه و دلار قادر به جذب سرمایهها نیست بنابراین «همه با کاسههای خود در بورس جمع شدهاند.»
■ یک خانم گرافیست میگوید کسانی را سراغ دارد که برای وارد شدن به بازار بورس «طلا فروختهاند، وام خانگی گرفتهاند، قرض کردهاند و…» این خانم میگوید دلیل این همه اقبال به بورس این است که «مردم فهمیدهاند دیر شده است و چیزی قرار نیست درست شود.» همکار این خانم که به عنوان منشی کار میکند میگوید: «زمان احمدینژاد دلار رفت بالا ما مدام به خودمان میگفتیم برمیگردد پائین. چه دل خوشی داشتیم. برجام که شد یک مدت خیلی کوتاه قیمت پائین آمد ولی باز بالا رفت. سال ۹۶ بود که شروع شد دوباره رفت بالا ولی کسانی که مثل من ساده بودند خیال میکردند که قیمتها برمیگردد ولی برنگشت. بورس که شروع شد گفتند حباب است و زود تمام میشود اما هر کسی این طوری فکر کند همیشه از زندگی عقب میافتد. وقتی مردم میخرند باید خرید. هیچ وقت همه با هم اشتباه نمیکنند. اگر من ساده نبوم و مثل بقیه مردم دلار و سکه میخریدم الان برای یک حقوق بخور و نمیر مجبور نبودم منشی باشم و هر آشغالی هر طوری دلش میخواهد با من رفتار کند.»
■ یک خانم خانهدار میگوید مقداری از طلاهای خود را فروخته است تا پسرش بتواند در بورس «کار کند.» با این خانم از طریق تلفن گفتوگو کردم. واسطه گفتوگو یک خانم کارمند بود که اتفاقاً رابطه او نیز با بازار بورس و سهام جالب است. این خانم کارمند بعد از جدایی از همسر خود از آنجایی که شغل و تخصصی نداشته است مهریه خود را از طریق فرزند خواهرش وارد بازار سهام کرده است. ابتدا یک میلیون تومان و در مرحله دوم پنج میلیون تومان. وقتی از سوددهی این بازار مطمئن شدهاند سیزده میلیون تومان دیگر به سرمایه خود اضافه کردهاند. فرزند خواهر این خانم در ابتدا از روی دلسوزی به این خانم در خرید و فروش سهام کمک کرده اما وقتی سرمایه بیشتر از بیست میلیون تومان شده در سود آن شریک شده است. این خانم بعد از چند سال تحت آموزش فرزند خواهر خود به صورت مستقل وارد بازار سهام شده است. طی مدت کوتاهی هفت میلیون از سرمایه خود را از دست داده است اما با پیگیری خود «راه پول درآوردن در بورس» را یاد گرفته است. کارمند بودن این خانم فقط برای «پرستیژ اجتماعی»، «ارتباط با افراد»، «واریز شدن حق بیمه»، «گذران وقت» است و اضافه میکند «راستش را بخواهید بیشتر عادت کردهام». این دو خانم طی یک پروسه نسبتاً پیچیده با یکدیگر آشنا شدهاند و این خانم کارمند از روی دلسوزی برای مادری که نگران بیکاری فرزند خود بوده است او را راهنمایی کرده تا وارد بازار سهام شود. پدر این جوان بیکار بازنشسته ارتش است و اکنون نیز راننده اسنپ است.
■ مادر نگران بیکاری فرزند میگوید: «من نمیدانم بورس چی هست. همه میگویند خوب است. خدا شاهد است به امید اینکه این بچه در خانه نباشد گفتم بلکه کار کند. پدرش از همه خواهش کرد که برایش کار پیدا کنند. هر دفعه چند ماه رفت سر کار و بعد دوباره بیکار شد. این طلاها را سر عقد به من داده بودند. قسطی از طلا فروشی طلا میگرفتم. آن موقع طلا گرمی نُه هزار تومان بود. تا وقتی طلا گرمی صد و شصت و پنج هزار تومان شد هنوز طلا فروشیها قسطی میدادند.»
این خانم اضافه میکند: «با ما کاری کردهاند که تا چند سال دیگر هر بازنشستهای باید خانهاش را بفروشد تا بتواند قبر بخرد. یک خانه از ما میماند برای بچهها. میترسم سر این خانه دعوا شود. پسر بزرگم خانه خریده، دخترم مستأجر است، این یکی پسرم دو بار رفت خودش خانه گرفت ولی وقتی بیکار شد نتوانست اجاره بدهد و برگشت پیش ما. من برای اینکه وقتی مُردم این بچه آواره نشود گفتم بیا برو بورس بخر شاید خدا برایت خواست و گره از کارت باز شد.»
هدفهای جورواجور
افرادی که در چند ماه اخیر وارد بازار سهام شدهاند از هدف واحدی پیروی نمیکنند. برخی به دنبال درآمد هستند و به این کار به عنوان شغل نگاه میکنند. برخی به دنبال آن هستند تا بتوانند در مدت کوتاهی «خود را بالا بکشند»، عدهای برای آنکه ارزش داراییهای خود را حفظ کنند وارد بورس شدهاند، عدهای دیگر بدون اینکه بدانند چرا و فقط برای اینکه دیگران وارد بازار سهام شدهاند از آنها تقلید کردهاند، عدهای با دیدن اخبار مربوط به بورس کنجکاو شدهاند و وارد این عرصه شدهاند، عدهای از سر یأس و ناامیدی وارد بازار سهام شدهاند. این فهرست به طور قطع کامل نیست. با جستجو در گوشه و کنار میتوان اهداف دیگری را نیز شناسایی کرد و به این فهرست افزود اما کفه مربوط به اهدفی که پیرامون نابسامانی اوضاع اقتصادی و اجتماعی در ایران شکل گرفته است بسیار سنگین است. از کسانی که نیاز مالی دارند و همه درهای دیگر به روی آنها بسته است تا صاحبان سرمایهای که دیگر در بازار ارز، سکه و خودرو سود دلخواه خود را کسب نمیکنند همه در این کفه قرار دارند.
یکی از گزارههایی که در این رابطه زیاد شنیده میشود این است که «بازار ارز و طلا کشش ندارد»، «بازار خودرو قفل است»، «بازار مسکن جا ندارد»، «ارز و سکه ریسکی است.» تعداد قابل توجهی از کسانی که این گزارهها را به زبان میآورند قادر نیستند آنها را توضیح دهند یا دلیلی برای اثبات آنها ارائه دهند. این جملات از بدیهیات اهالی بورس محسوب میشود اما معنی آن چیست؟
■ یک خانم دندانپزشک میگوید: «شما وقتی میخواهید وارد بازار مسکن شوید حداقل باید پانصد میلیون تومان سرمایه داشته باشید. بسیاری از افراد چنین سرمایهای ندارند و اگر داشته باشند شاید نتوانند همه آن را استفاده کنند و برای کارهای دیگر مجبور شوند مقداری از آن را نقد نگه دارند یا در زمینهای سرمایهگذاری کنند که سریع تبدیل به پول نقد شود. تفاوت بورس با مسکن این است که با حداقل سرمایه میتوان وارد بورس شد اما با سرمایه کمتر از پانصد میلیون تومان نمیتوان وارد بازار مسکن شد.»
■ یک برنامهنویس کامپیوتر که در ماه سه میلیون تومان از درآمد خود را به صورت چرخشی روی ارز، طلا، سکه و سهام سرمایهگذاری میکند توضیح میدهد که حق دلالی در این بازارها متفاوت است: «اگر بخواهید طلایی که دارید را بفروشید بسته به اینکه طلای ایرانی باشد یا طلای خارجی بین نُه تا چهارده درصد از قیمت آن کم میکنند. حق کمیسیون بنگاه در یک معامله ملک زیاد است. خیلیها با کمتر از همین حق کمیسیون وارد بورس میشوند. شما در بورس با یک لپتاپ یا حتی با گوشی میتوانید از هر جایی خرید و فروش کنید ولی بازارهای دیگر مراجعهای است و این یعنی شما در مواقع اضطراری زمان از دست میدهید. این در شرایط اقتصادی ما که قیمتها لحظهای جابجا میشوند خطرناک است.»
■ یک پلیس میگوید که به طور دقیق نمیداند در بازار سهام چه خبر است اما به این امید که زندگی بهتری داشته باشد به «دنبال بقیه» راه افتاده و وارد این بازار شده است. صحبتهای او سندی دال بر سکه بودن کاسبی کسانی است که واسطه دیگران برای فعالیت در بازار سهام هستند. کسانی که سالها در بازار سهام فعال بودهاند اما سرمایه کمی داشتهاند یا سرمایه خود را از دست دادهاند از اوضاع جدید استفاده کردهاند و درآمدی برای خود ایجاد کردهاند. عدهای حق مشاوره میگیرند و عدهای دیگر به صورت درصدی در سود دیگران شریک میشوند و سبد سهام آنان را مدیریت میکنند. تعداد زیادی کانال و گروه اینترنتی تشکیل شده است که برای عضویت در آنها باید حق عضویت ماهیانه پرداخت کرد. البته این در مقابل درآمد سیزده هزار میلیارد تومان صد و هشت کارگزار فعال معاملات بورس در طی سال ۱۳۹۸ رقمی محسوب نمیشود.
این پلیس میگوید «سکه دردسر دارد. بخواهی نگه داری بالا میرود ولی هر روزی بفروشی ضرر است. برای کسی که بخواهد جمع کند سود دارد ولی چیزی از آن را نمیشود خرج کرد. سرمایه ما در بورس دارد بالا میرود. ما فعلاً دست نمیزنیم ولی هر وقت پول لازم باشد آن اندازهای که لازم است میفروشیم. سکه را نمیشود نصفه فروخت. سکه وارد معامله که میشود همهاش ضرر است.»
■ یک شهروند ۲۰ ساله و جویای کار از آنجایی که نتوانسته است پولی برای ورود به بازار سهام تهیه کند امید دارد که با سهام عدالت پدر، مادر و خواهر خود وارد بورس شود. او میگوید سرگردان است و نمیداند چه اتفاقی قرار است بیافتد. «یکی میگوید توافق میشود و قیمت دلار، سکه و بورس سقوط میکند. یکی میگوید قیمتها همین طوری بالاتر میرود. حرف زیاد است. احساس میکنم همه دارند سر ما را کلاه میگذارند. یعضیها میدانند چه خبر است ولی خیلیها مثل من خبر ندارند. من هیچی ندارم. خانواده من هیچ چیزی ندارد. کل چیزی که داریم همین سهام عدالت است. اگر از بین برود خانواده من شاید سال دیگر نتواند پول پیش خانه پیدا کند. اگر کاری نکنیم، هر روز بدبختتر میشویم. نمیدانم باید چکار کنم ولی میدانم اگر کاری نکنم هر روز بدبختتر میشویم. آخرش قرار است چه بشود؟»
سهراب رضایی, رادیو زمانه: